بنام خدا
صبحانه؛ نهار و شام خون - ما همه با هم هستیم
یکی از اولین تظاهرات کارگری که من شاهد ان بودم در خیابان شاه اباد روبروی چلوکبابی لقانطه صورت گرفت. این تظاهرات توسط کارگران و در اعتراض به افزایش ناگهانی قیمت چلوکباب از 6 شش تومان به 10 ده تومان برگزار شد. در ان دوران حقوق یک کارگر بنا 100 صد تومان بود و افزایش 4 چهار تومان قیمت چلوکباب (تنها چند ماه پس از انقلاب) کارگران را به اعتراض واداشته بود (1).
امروز بیش از سه دهه از ان دوران میگذرد. قیمت یک چلوکباب سه هزار برابر گرانتر شده و به 20000 بیست هزار تومان (حتی بیشتر) رسیده است. قیمت مرغ 2500 دوهزار و پانصد بار گرانتر شده و از کیلویی 28 بیست و هشت ریال به 8000 تومان رسیده است و ساعتی افزایش مییابد. اما دستمزدها (اگر بیکار نباشی) تنها 150 برابر افزایش یافته و از صد تومان به 15000 پانزده هزار تومان در روز رسیده است. تا پیش از انقلاب دستمزد یک بنا برابر بود با 36 سی و شش کیلو مرغ و امروز تنها 2 دو کیلو . سی و چند سال پیش کارگران در واکنش به افزایش قیمت چلوکباب به تظاهرات پرداختند و امروز از روی ناچاری برای مرغ دولتی کیلویی 4500 تومانی صف میکشند و حتی کشته میشوند(2).
متاسفانه این تنها گوشهای از سرانجام انقلاب اسلامی ایران است. روزی نیست که خبری دهشتناک در روزنامه های ایران منتشر نشود. دزدی؛ رشوه خواری؛ فجایع محیط زیستی؛ فقر روزافزون؛ بالاترین امار اعدام و اعتیاد در جهان؛ فحشای دختر بچه های 9 ساله (بخوانید تجاوز به کودکان تهی دست)؛ قتل زندانیان سیاسی و سرکوب به اخبار روزانه تبدیل شده است(3).
امروز هیچ ایرانی با وجدانی دفاع از این نظام را نمیپذیرد. چگونه میتوان امار رسمی 60 درصد تجاوز به پسران خردسال؛ 600000 ششصد هزار فاحشه غالبا خردسال و حتی 9 ساله را در کنار اعدام و سرکوب و تحقیر؛ فشار تحریمها و هزاران مصیبت دیگر نادیده گرفت (4). چگونه میتوان خطر جنگ؛ ویرانی کامل اقتصاد به خطر افتادن تمامیت ارضی ایران را توجیه کرد؟
رهبرانی یک قدم عقب تر از مردم
مردم ایران امروز اماده قیاماند. اثر شوک تحریمها بر زندگی مردم با فقر روز افزون سی سال گذشته بسیار متفاوت است. نشانه های بسیاری برای این امادگی وجود دارد. اما تشکلی که بتواند با استفاده از اعتماد ملی جنبش را از مقاومت به مبارزه بکشاند وجود ندارد.
بسیاری از دوستان چپ و جمهوری خواه هنوز یک قدم عقب تر از مردم ایران حرکت میکنند. این دوستان اعتقاد دارند که استفاده از روش های مدنی "تنها" راه مقابله با رژیم است و یا ادعا میکنند که جمهوری خواهان از محبوبیت بیشتری از دیگری نیروها در میان مردم برخوردارند. این تفکرات تا سال گذشته از اعتباری محدود برخوردار بود. اما صحت این ادعاها را امروز میتوان مورد سوال قرار داد.
نیمی از جمعیت ایران را زنان تشکیل میدهند. این بخش بزرگ جمعیت از فشار های طالبانی رژیم به ستوه امدهاند. ضمن انکه بخش بزرگ جمعیت ایران را جوانان تشکیل میدهند. این بخش جامعه نیز در ستوه است. زنان و جوانان ما اگر فرصتی پیدا کنند ریشه این رژیم را به هر"وسیله ایی" که بتوانند خواهند کرد.
شعار محاصره و مبارزه مدنی اکنون بیش از دو سال است که مطرح میشود اما نشانی از موفقیت این شیوه دیده نمیشود. مقاومت مدنی زنان ما در برابر حجاب اسلامی به سرکوب بیشتر انان منجر شده است. مقاومت جوانان ما در برابر شیوه لباس و رفتار نیز به شدت سرکوب میشود. این مقاومت اکنون سی سال است که ادامه دارد اما نتیجه ان تاکنون سرکوب بیشتر بوده است. مردم ایران که تا ابد منتظر جمهوری خواهان نخواهند ماند. مردم همانطور که از اصلاحطلبان عبور کردنند از جمهوری خواهانی که به خواسته های انان توجه نکنند نیز عبور خواهند کرد.
جنبش مردم ایران تاکنون بدون توجه به رهبران سیاسی عمل کرده است. نه جمهوری خواهان و نه هیچ نیروی دیگری نمیتواند ادعا کند که مدیریت جنبش را بر عهده دارد. واقعیت این است که نمیتوان با ذهن گرایی پشت سر جنبش حرکت کرد و برای ان تصمیم گرفت ویا انتظار ان را داشت که مردم منطق و فلسفه ما را برای مبارزه بپذیرند. جنبش مردم ایران امروز به سرعت در حال رادیکال شدن است. فرصت و ابزار مناسب موجود نیست وگرنه مردم ایران اماده سرنگونی این رژیم هستند.
هراس از گذشته
شکی نیست که برخورد معدودی از هواداران سلطنت و یا مجاهدین بی شباهت به رفتارهای هادی غفاری؛ ماشاالله قصاب و زهرا خانم در سال های انقلاب نیست. از همین رو این بسیار طبیعی است که ما؛ مار گزیدهها با دیدن این رفتارها احساس خطر کنیم. اما ایا این احساس خطر از زمینه های اجتماعی واقعی برخودار است؟ ایا جامعه ما امروز در معرض سقوط به دامن خمینی دیگری است؟
کم نیستند افرادی که فکر میکنند که اگر خمینی به قتل رسیده بود؛ انقلاب ایران به چنین سرنوشتی دچار نمیگشت. بنظر من چنین تفکری بی توجهی به ساختار اجتماعی و روند تحولات است. جامعه سنتی پیش از انقلاب ایران راه دیگری جز انقلاب اسلامی در پیش نداشت. رهبران فراوانی در جامعه وحتی در هرم قدرت نظیر شادروان دکتر بختیار وجود داشتند اما خمینی بخاطر ساختار جامعه رهبری ان را بدست گرفت. اگر خمینی هم کشته میشد اخوند دیگری جای او را میگرفت؛ نقش او را بازی میکرد و در نهایت ما با رژیم ولایت فقیه روبرو میگشتیم. این جامعه ونیروهای اقتصادی ان است که به رهبری شکل میبخشند. جامعه سی سال پیش؛ بسیارغرق درتوهم بود. خمینی نتیجه توهمات جامعه سنتی سی سال پیش بود اما ایران امروز دیگر سزاوار خامنهای و یا هیچ دیکتاتور دیگری نیست. مردم ایران تحول یافتهاند و با ان مردم خام سی سال تفاوت دارند. این جامعه توانایی رسیدن و حفظ دمکراسی را در خود دارد.
ظرفیت دمکراسی در ایران
در یک جامعه دمکراتیک مردم بیش از انکه به یک فرد یا جریان سیاسی رای بدهند علیه جریان دیگر رای میدهند. بعنوان نمونه این بسیار دشوار است که بتوان پیش بینی کرد که "میت رامنی" بهتر از اوباما عمل خواهد کرد یا نه. اما مردم میتوانند با قضاوت در مورد سیاست های "اوباما" در انتخابات شرکت کنند. اگر مردم از عمل کرد اقای اوباما راضی باشند او را برای بار دیگر انتخاب خواهند کرد. اگر مردم از اقای اوباما ناراضی باشند با رای دادن به میت رامنی؛ اوباما را خلع خواهند کرد. ضمن انکه اعتماد جامعه به یک جریان سیاسی مشروط و محدود است. نه در امریکا و نه در اورپا مردم رهبری هیچ فرد یا جریان سیاسی را برای بیش از یک یا دو دوره تحمل نمیکنند.
مردم ایران حداقل طی دو دهه گذشته با عبور از رفسنجانی و پس از ان خاتمی؛ و استفاده از اختلافات درون حاکمیت ظرفیت دمکراتیک خود را نشان دادهاند. مردم ما با وجود بودن حاکمیتی اقتدار گرا موفق به نمایش رفتار های بسیار دمکراتیک شدهاند. این نشانگر درایت مردم و ظرفیت دمکراسی در ایران است. در چنین جامعهای حتی اگر فردی قدرت مطلق را پس از سرنگونی نظام ولایت مطلقه فقیه در دست بگیرد این قدرت نمیتواند از پایداری چندانی برخودار شود.
ضمن انکه شکل گیری دیکتاتوری نیازمند ابزارهای سرکوب بویژه ارتباطات است. جایگزینی و یا تحول در ابزار هایی مانند سپاه و یا وزارت اطلاعات نیازمند زمان و حمایت اجتماعی است. تنوع گرایی نیروهای سیاسی؛ گسترش ابزارهای ارتباطی بویژه شبکه اینترنت و ماهواره چنین فرصتی را برای هیچ نظامی در اینده ایران فراهم نخواهد کرد. هراس از یک فرد و یا یک جریان در ایران امروز بیش از هر چیز ریشه در خطای گذشتهای دارد که تکرار ان بسیار دشوار است.
هراس از براندازی در قالب هراس از براندازان
شکست اصلاحات در باور مردم؛ شوک اقتصادی ناشی از تحریمها و احتمال پیروزی مردم سوریه؛ نظام را (از خامنهای تا هاشمی) دچار وحشت کرده است. از همین رو نظام همه توان خود را بکار گرفته است تا مردم را از براندازی و براندازان به هراس وادارد. حمله به نیروهای فعال برانداز بخشی از این دسیسه است. تنها ان بخش از مخالفان که به آشکارا سخن از براندازی نمیکنند از این حملات مصون ماندهاند.
ایا این حملات تبلیغاتی رژیم بیشباهت به رفتار ان در اول انقلاب نیست؟ فراموش نکنیم که در ابتدای انقلاب؛ رژیم با جدا کردن لیبرالها از چپ و مجاهدین؛ پس از ان مجاهدین و اقلیت از اکثریت و تودهایها همه مخالفان خود را سرکوب کرد. شباهت این حملات با شیوه های برخورد گذشته رژیم غیر قابل انکار است. بنظر من امروز سیاست حمله به براندازان ادامه همان سیاست دیروز است.
اخبار روزانه نشانگر جنایت و بیلیاقتی روزافزون رژیم است؛ به دختران ما تجاوز میشود؛ جوانان ما در روز روشن مورد حمله نیروهای رژیم قرار میگیرند و حتی به قتل میرسند؛ مردم ما دچار فقر روزافزون شده اند؛ رژیم در بن بست اتمی؛ اقتصادی قرار گرفته است؛ اما بسیاری از رسانهها بویژه رسانه های فضای مجازی بطور فزایندهای زمان و فضای خود را به مطرح کردن خطاهای مجاهدین؛ مصاحبه رضا پهلوی؛ گفتار پرویز ثابتی و کودتای بیست و هشت مرداد اختصاص دادهاند.
برخوردهای سیاسی تفکرات مختلف اجتناب ناپذیر و حتی ممکن است ضروری باشد اما نباید به دشمنی در میان مخالفان نظام منجر شود. برخوردی کوتاه با بحث های مطرح شده در فضای مجازی ما را این تصور را بوجود میاورد که که مشکل واقعی مردم ایران نه رژیم ولایت فقیه بلکه روابط زناشویی مریم و مسعود رجوی یا خطردیکتاتوری رضا پهلوی است.
ایا ایجاد هراس از دیکتاتوری سلطنت مطلقه رضا پهلوی و یا حکومت سیاه مجاهدین برای ایجاد هراس از براندازی نیست؟
کدام دیکتاتوری سیاه و مطلق
سی سال پیش انحصار بر اسباب ارتباط جمعی بویژه رادیو تلویزیون؛ همکاری ملی – مذهبی ها؛ دشمنی چپ و لیبرال و بی توجهی به اصولی نظیرحقوق بشر در کنار معضلات جنگ سرد اجاز داد که خمینی نظام ولایت فقیه را ایجاد کند. ان دوران پایان یافته است. میلیون های ایرانی در خارج از کشور؛ تلفن های دستی؛ شبکه اینترنت و ماهواره دنیای ما را تغییر داده است. امروز کنترل اسباب ارتباط جمعی ممکن نیست. رهبری سیاسی دیگر در انحصار نخبگان جامعه نیست. دوران مقابله غرب با کمونیسم پایان یافته است. مردم بسیار متحول تر شدهاند و از هر کسی که به خواست انان توجه نکند عبور میکنند. سخن از هراس از دیکتاتوری پس از سرنگونی نظام دیکتاتوری ولایت فقیه فریبکاری است.
امروز دیکتاتوری سیاه و مطلق ولایت فقیه در ایران حکومت میکند. خامنهای – سپاه تبهکاری میکنند نه اقای رضا پهلوی یا مجاهدین که در اشرف با وضعی دشوار روبرو هستند. فرقی نمیکند اقای پهلوی با چه امید و نیتی مبارزه میکند؛ ایشان امروز در صف مردم هستند. هر زمان که ایشان از صف مردم خارج شوند؛ حمایت مردم را از دست خواهند داد. مقاله پس از مقاله برای حمله و یا دفاع به نیروهای جبهه براندازی موجب هدر رفتن نیروها و یاس در دل مردم میشود. نظام ولایت فقیه برنده اصلی چنین فضایی است.
بجای حمله به نیروهای جبهه براندازی ما وظیفه داریم که بگوییم که فرزندان چه کسانی با ماشین های اخرین مدل پورش و بنز خود در خیابان های شهرهای بزرگ تردد میکنند؟ اقازادهها با کدام پولها در کشورهای غربی جولان میدهند؟ چرا جوانان ایرانی از روی فقر دست به فروش مواد مخدر میزنند و چه کسانی این فقرا را اعدام میکنند؟ چه کسانی یک دختر بچه 9 ساله را بالغ میخوانند؟ و چه کسانی در ایران به خرید صیغهای و تجاوز به دختران 9 ساله میپردازند؟ چه کسی جواز اخلاقی تجاوز و اعدام به کودکان ایرانی را صادر میکند؟ چرا یک زن ایرانی باید در صف مرغ کشته شود؟ چرا یک جوان 16 ساله بدون ارتکاب هیچ جرمی در روز روشن توسط نیروهای انتظامی به قتل برسد؟ امروز در چنین شرایط تلخی که جامعه تجربه میکند حمله به جبهه براندازی حمله به امید تحول برای تغییر این شرایط اسف باراست.
فرصتی مهم برای تغییر
هر چند خامنهای – سپاه تا کنون دست رد به سینه هاشمی – خاتمی زدهاند اما نشانه های فراوانی از دو دستگی در درون حاکمیت بچشم میخورد. بخشی از حاکمیت امروز احساس خطر کرده و امیدوار است که با بازگشت هاشمی به صحنه رژیم را از خطر سرنگونی نجات دهد.
هر چقدر که خطر سرنگونی جدی تر شود احتمال بازگشت هاشمی به صحنه افزونی خواهد یافت. آقای هاشمی بدون وجود براندازان و سرنگونی از فرصتی چندانی برخوردار نیست. خامنهای – سپاه تنها برای رفع خطر سرنگونی ممکن است که بازگشت جناح هاشمی به سفره (غارت مردم) نظام را بپذیرند. بدون وجود خطر جدی براندازی؛ نظام نیازی به هاشمی ندارد که در گفتگو را بگشاید. ضمن انکه این نظام اگر دچار تحولات اساسی نگردد پس از رفع نیاز بار دیگر دست هاشمی را از از سفره خود کوتاه خواهد کرد. این حملات که اقای هاشمی و اصلاحطلبان او علیه جبهه براندازی سازماندهی میکنند؛ بیش از همه به از بین رفتن فرصت بازگشت اصلاحطلبان به قدرت لطمه خواهد زد.
بنظر من هر چند احتمال ان بسیار کم است که هاشمی بتواند به محدود کردن قدرت خامنهای بپردازد. اما این احتمال کم نیز با بدون خطر سرنگونی از هیچ موفقیتی برخوردار نخواهد بود. توانایی بیشتر امروز جبهه براندازی و افزایش احتمال سرنگونی بدون شک و بطور مستقیم به قدرت گرفتن هاشمی – اصلاحطلبان کمک خواهد کرد و کاهش یافتن خطر سرنگونی به تضعیف جناح هاشمی منجر خواهد گردید.
دوستانی که بر انتخابات ازاد بدون انقلاب پافشاری میکنند باید بدانند که بدون ابزار و فشار جدی؛ رژیم یک قدم هم عقب نخواهد نشست. اگر قرار باشد که فرصتی برای تغییرات بدون یک انقلاب روی دهد این فرصت نیازمند ایجاد یک جبهه متحد براندازی نیرومند است. اتحاد نیروهای مخالف نظام با اصلاحطلبان نه به نفع اصلاحطلبان است و نه به نفع جمهوری خواهان. حمله به جبهه براندازی نیز نه به نفع اصلاحطلبان است و نه به نفع طرفداران تحول مسالمت امیز و مدنی.
رژیم تنها در برابر یک خطر جدی حاضر به عقب نشینی خواهد گشت. جبهه براندازی ابزار ایجاد شرایط فشار بر رژیم است. پدیدن اوردن ابزار های فشار لزوما به معنای استفاده از ان نیست اما بدون در دست داشتن ابزارهای فشار امکان تحول ممکن نیست.
جایگاه چپ و جمهوری خواه ایرانی
به نظر من مردم ایران از این نظام خسته و ناامید شدهاند. سی سال گذشته است و وضع زندگی انان هرروز بدتر شده است. من در اغاز این نوشته به کاهش توان خرید مردم اشاره کردم. این یک مشکل واقعی و فزاینده است که در چهارچوب نظام ولایت فقیه قابل حل نیست. طوماری از مشکلات و نگرانی های دیگر هم میتوان نوشت. مردم دیگر امروز شعار های رژیم را باور نمیکنند. از همین رو مردم از هر نیرویی که در کنار این نظام بایستد دوری خواهند جست و به هر کس که در برابر ان بایستد احترام خواهند گذاشت.
برای مدیریت جنبش باید روند تحولات جامعه را در نظر گرفته و با کسب اعتماد ملی توانایی های جنبش را افزایش بخشید. مردم امروز در حال عبور از نظام و امکان مصالحه با این نظام هستند. با تشخیص این روند میتوان به مدیریت جنبش پرداخت.
من ادعا نمیکنم که مردم بدون امید به پیروزی به هزینه کردن برای سرنگونی خواهند پرداخت ویا مردم مجبور به پرداخت هزینهای سنگین نخواهند بود. اما ادعا میکنم که مردم ایران اماده یک شورش هستند و باید از این فرصت برای فشار وارد کردن به رژیم استفاده نمود.
مدیریت امروز جنبش و استفاده از فرصت بدست امده نیازمند تحقق شعار "ما همه با هم هستیم" میباشد. تحقق این شعار امید پیروزی در دل مردم ایران زنده و رژیم را بطور جدی دچار هراس خواهد کرد. تحقق این شعار همچنین نیاز جنبش به رهبری فردی را کاهش؛ اعتماد ملی را افزایش و به ایجاد توازن قوا در میان نیروهای سیاسی خواهد انجامید.
خطاهای سیاسی و صف مردم
چپ ایران هر چند نیرویی قابل توجه اما به تنهایی قادر به شکست ولایت فقیه نیست. نیروی مردم فراتر از نیروی چپ و جمهوری خواهان ویا هر جریان دیگری است. در تظاهرات میلیونی دو سال پیش؛ جمهوری خواه و سلطنت طلب؛ مجاهد و اکثریتی؛ کمونیست و ملی مذهبی در کنار هم صفوف مردم را تشکیل میدانند. اما متاسفانه اصلاحطلبان حکومتی بخاطر حفظ نظام از این صف خارج شدند. صف ارایی دیروز بدون توجه به سوابق جریان های سیاسی شکل گرفت اما امروز بسیاری با در نظر گرفتن کارنامه یکدیگر از همکاری خود داری میکنند.
اگر ما قرار باشد که بخاطر خطا های افراد و یا جریان های سیاسی صفوف خود را تشکیل دهیم؛ هیچ جریان سیاسی را نخواهیم یافت که کارنامه او بدون خطا باشد. محمدرضا شاه پهلوی خود به اشتباه خود اعتراف کرد. من نوجوان 15 ساله که علیه زنده یاد دکتر شاهپور بختیار شعار دادم اشتباه کردم. دوستان جبهه ملی که از خمینی حمایت کردنند نیز اشتباه کردند. دوستان اقلیتی و اکثریتی من هم هر کدام به نوعی اشتباه کردنند. مجاهدین خلق هم که به عراق رفتند اشتباه کردنند. مردم ایران که عکس خمینی را در ماه دیدند اشتباه کردنند. خطا های گذشته که شرط صف بندیها نیست. بسیاری از خط امامیها که سالها اشتباه و حتی جنایت کردنند امروز به صف مردم پیوستهاند.
خامنهای و نظام او امروز نیروهای سرکوبگرهستند. نظام ولایت فقیه نه از روی خطا بلکه برای غارت مردم ایران دست به جنایت میزند. این جریان حتی به قیمت ویرانی ایران نیز حاضر به عقب نشینی در برابر مردم نیست. اما اگر اقای خامنهای پیش از انکه دیر بشود حاضر به اقرار به اشتباه خود شود و به مردم ملحق شود؛ استقبال از این اقدام او ضروری است.
امروز تا فرصت هست باید صف مردم را تشکیل داد. شعار "ما با همه هستیم" بازتاب بزرگترین نیاز جنبش مردم ما بوده و خواهد بود. وظیفه چپ و جمهوری خواه ایرانی تلاش برای تحقق این شعار مهم است.
فرصت چندانی باقی نیست
امروز که جامعه متاثر از شوک اقتصادی تحریمها به واکنش در امده است؛ حاکمیت با استفاده از تمامی ابزارهای سرکوب در شکستن جامعه ناموفق بوده؛ فشار بخشی از حاکمیت بر سپاه – خامنهای در حال افزایش است و جامعه جهانی حاکمیت را تحت فشار قرار داده است زمان تصمیم گیری است.
دوستان چپ و جمهوری خواه من؛ امروز زمان همبستگی برای پایان دادن به جنایت است. امروز بی توجهی به انچه میگذرد تنها به ادامه جنایات جمهوری اسلامی منجر خواهد گشت. چپ ایران چگونه میتواند ماجرای بیست و هشت مرداد را از سرنوشت کودکانی که از روی فقر مورد تجاوز قرار میگیرند پر اهمیت تر بشمارد. جمهوری خواه ایرانی چگونه میتواند خطاهای مجاهدین خلق را بزرگتر از سرنوشت مردم کشورش که به چنین روزگاری تلخی دچار شدهاند بشمارد.
امروزهر روز که شما صبحانه را میل میکنید؛ فرزند جوان یک خانواده اعدام میشود. هر بار که ناهار را صرف میکنید؛ یک فرزند پدر خود را به حکم قاضی شرع از دست میدهد و هر بار که سفره شام خود را پهن میکنید نظام جمهوری اسلامی جان یک انسان ایرانی را از او میستاند. این صبحانه؛ نهار و شام خون است که نصیب مردم ایران شده است. با چه وجدانی میتوان بی توجه به این همه ستم بر سر سفره نشست و ان را به پایان رساند.
دوستان من؛ سروران بزرگورار من؛ بر همه ما به نوعی ستم شده است. اما ستمی که بر کودکان و نسل جوان امروز ایران میشود بسیار دهشتناک است. کودکان و نسل جوان ایران نمیتوانند بدون کمک شما از شر این همه نابکاری نجات یابند. بخاطر انکه دختران و پسران خردسال فقیر ایران بیش از مورد تحقیر و تجاوز قرار نگیرند؛ برای انکه جوانان سربلند ما بیش از این به دام اعتیاد و اعدام نیفتند؛ بخاطر خود؛ بخاطر کشور و مردم ایران باید از گذشته عبور کرده و برای اینده تلاش کنیم.
رفقای پیش کسوت من؛ شما که سالها پیش از من قدم به صحنه مبارزه گذاشته اید. شما که غم ایران و مردم ان را در دل دارید. امروز روز عمل است. مردم امروز اماده اند؛ این فرصت تاریخی را نباید از دست داد. امروز زمان آن رسیده که با اتحاد خود به مردم ایران امید داده و با همراهی انان به مصیبت تاریخی نظام ولایت فقیه پایان بخشیم. بخاطر خدا؛ بخاطر مردم؛ بخاطر عشقی که در دلتان زنده است؛ اجازه ندهید که فرصت از دست برود.
سرافراز و پایدار باشید
رضا فاضلی
----------------------
۱- روزنامه اطلاعات، شماره 23853 به تاريخ 1/12/85، صفحه 5 گزارش روز
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1352207
۲- مرگ دستکم يک زن در صف مرغ دولتی
http://news.gooya.com/politics/archives/2012/07/144085.php
۳- ۹ سالگی سن اغاز فحشا در ایران
http://rahva.ir/102/15923-89.html
۴- صدها هزار فاحشه در ایران
http://www.shafaf.ir/fa/pages/?cid=13863
۵- اعدام
http://persian.euronews.com/2011/03/28/death-penalty-down-in-2010-but-still-widespread/
http://liga-iran.de/fa/?p=165
http://ir.voanews.com/content/iran-rights-uk-03-31-2011-119011554/136293.html
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
؛رهبرانی یک قدم عقب تر از مردم؛ ! این ؛رهبران؛ فرسنگها ؛عقب تر از مردم؛ اند وگرنه با گذاشتن همه شعارهای جنبش سبز به همان لیبرال دمکراسی ای می رسیدند که مردم مدتهاست به آن رسیده اند که شعارهایشان نمایانگر آن بود. اما اکثریت ؛رهبران؛ دشمن خونین لیبرال دمکراسی هستند و بخاطر همین سکولاردمکراسی را علم کرده اند و خوب جا انداخته اند. هر چقدر هم از آنها بپرسید تفاوت سکولاردمکراسی با لیبرال دمکراسی چیست هیچ پاسخی بشما نمی دهند. منافعشان و اهدافشان با منافع و اهدافی که ملت ایران در شعارهایش طی جنبش سبز داد زمین تا آسمان تفاوت دارند. هر کدامشان بخشی از شعار و شعارها را گرفته و حول و حوش آن شبکه سبز، سرخ، سیاه خودشان را با رفقایشان راه انداخته اند. اگر به همان لیبرال دمکراسی ای رسیده بودند مجموعه شعارهای سبز را در نیاز و خواست و فریاد ملت به یک قانون اساسی نوین لیبرال دمکرات می دیدند و در تدوین پیش نویس چنین قانون اساسی ای همت می ورزیدند. نه اینکه شعارهای ملت را تکه پاره کنند و یا تقلیلش دهند به ؛انتخابات آزاد؛ ای که بغیر از ؛انتخابات آزاد؛ ! جناح خاتمی اصلا معلوم نیست چیست و آیا این خطر را بهمراه دارد که در چنین انتخابات آزادی! بطور دمکراتیک و مسالمت آمیز ایران را ایرانستان کنند!
July 28, 2012 05:46:43 PM
---------------------------
حق
؛رهبرانی یک قدم عقب تر از مردم
مردم ایران امروز اماده قیاماند. اثر شوک تحریمها بر زندگی مردم با فقر روز افزون سی سال گذشته بسیار متفاوت است. نشانه های بسیاری برای این امادگی وجود دارد. اما تشکلی که بتواند با استفاده از اعتماد ملی جنبش را از مقاومت به مبارزه بکشاند وجود ندارد؛
بنظر من در ایران امروز و در وضعیت کنونی ای که در آن قرار گرفته ایم، کسی و حزب و گروهی می تواند ؛اعتماد ملی جنبش را از مقاومت به مبارزه بکشاند؛ که منعکس کننده خواسته های مردم باشد تا مردم به آنها توجه و از آن پشتیبانی کنند. چه کسی و حزب و گروهی را می توان نام برد که منعکس کننده خواسته های ملی ما باشند وقتی که از کل خواسته های ملی ما فقط به انتخابات آزاد را بیرون کشیده اند!؟ این فقط بخشی از کل مطالبات ملت ایران در ؛رای من کو!؟؛ است. طوری که از انتخابات همه سخن می گویند بسیار مبهم است. سئوال هم که درباره اش می کنیم پاسخی نمی دهند! جنبش سبز بواسطه معنای شعارهایش، جنبشی لیبرال دمکرات است. فرد و گروه و حزبی لیبرال دمکرات را می طلبد که با کنار هم گذاشتن این شعارها و بر طبق آنها مانیفستی لیبرال دمکرات فراهم کندتا ملت از آن پشتیبانی کند. ؛استفاده از اعتماد ملی؛ یعنی این. مخاطب ملت و خواسته هایش باید باشند و نه کسان و احزاب دیگر
July 28, 2012 03:31:54 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود حق گرامی
با آن بخش نااصلاح طلب و ناجمهوریخواه سخنی ندارم به همان دلایلی که شمردید.
با جنابعالی موافقم که گفتید:
حتی رهبران لیبرال دمکرات ما هم شبیه لیبرال دمکراتهای جهان لیبرال دمکرات غرب نیستند! بجز معدودی لیبرال دمکرات واقعی بقیه دهها سال در کشورهای لیبرال دمکرات خوش زندگی کرده اند ولی اینرا برای ملت ایران نمی خواهند که نمی خواهند وگرنه لیبرال دمکرات های واقعی حداقل در یکسال اخیر مانیفستی فراهم و ارائه می کردند...
جق گرامی به باور من به دنبال لیبرال دمکرات واقعی بین ایرانی گشتن، به آن مثلی می ماند که ( در کاه دان بدنبال سوزن گشتن ) . به امید اینکه ایران از این تونل وحشت زنده عبور کند . تندرست باشید . کاوه
July 28, 2012 02:46:19 PM
---------------------------
حق
؛رهبرانی یک قدم عقب تر از مردم
مردم ایران امروز اماده قیاماند. اثر شوک تحریمها بر زندگی مردم با فقر روز افزون سی سال گذشته بسیار متفاوت است. نشانه های بسیاری برای این امادگی وجود دارد. اما تشکلی که بتواند با استفاده از اعتماد ملی جنبش را از مقاومت به مبارزه بکشاند وجود ندارد؛
بنظر من هیچ تشکلی نه اینکه نمی تواند بلکه نمی خواهد و نمی خواهد و نمی خواهد ؛اعتماد ملی جنبش را از مقاومت به مبارزه بکشاند؛ و عدم وجودش بهمین خاطرست و بس! من کدی که از مقاله در بالا آوردم را به همه رهبران تعمیم می دهم و نه فقط به چپها و جمهوریخواهان که اکثرشان نه چپ مثل چپهایی هستند که در کشورهای لیبرال دمکرات جهان آزاد غرب اند و نه جمهوریخواهانی از جنس جمهوریخواهان در این کشورها! حتی رهبران لیبرال دمکرات ما هم شبیه لیبرال دمکراتهای جهان لیبرال دمکرات غرب نیستند! بجز معدودی لیبرال دمکرات واقعی بقیه دهها سال در کشورهای لیبرال دمکرات خوش زندگی کرده اند ولی اینرا برای ملت ایران نمی خواهند که نمی خواهند وگرنه لیبرال دمکرات های واقعی حداقل در یکسال اخیر مانیفستی فراهم و ارائه می کردند که همه مطالباتی که ملت ۸ ماه در اوج تظاهرات شعارهایش را می داد در بر بگیرد. ؛استفاده از اعتماد ملی؛ این می بود نه انتخابات آزاد این و آن!
July 28, 2012 12:25:32 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود
آقای کاوه یزدانی افرادی زیادی عضو این حزب شدند و بعد از مدتی کنارهگیری کردند. اکثر این افراد نتوانستند دیدگاههای خود را به دیگر اعضای حزب معرفی کنند. بیشتر این افراد خواستار تغییراتی در منشور حزب میبودند ولی قدرت این را که با منطق و موشکافی مواضع خود را به دیگر اعضای حزب عرضه نکنند، نداشتند. بیشتر میگفتند یا این کار را باید بکنید و یا ما از این حزب میرویم و رفتند. مانند شما!
اعضای این حزب قبل از هر تحولی باید آگاه شوند که این تحول برای چه میباید انجام شود و هر عضوی حق این را دارد که مخالف یک ایده جدید باشد و یا موافق آن. کنگره حزب بالاترین تصمیمگیرنده در این حزب میباشد. اعضای شورایمرکزی هم نمیتوانند بدون رای کنگره در منشور تغییری بوجود آورند. هر ایدهای که بخواهد در منشور این حزب تغییری بوجود آورد، باید قدرت بیان و اسقلال فکری خود را داشته باشد و بتواند دیگر اعضای حزب را از دیدگاههای خود آگاه کند
اینها را نوشتم تا بدانید اعضای واقعی این حزب پایبند به اصولی که در منشورشان نوشته شده میباشند و از منشور خود دفاع میکنند، چون به تکتک اصول آن اعتقاد دارند و میدانند چه میخواهند و چه نمیخواهند. عضو این حزب بودن مسئولیتی دارد که خیلی از افراد نمیتوانند بپذیرند و به همین دلیل هم از این حزب میروند.
ارادتمند
بهمن زاهدی
---------------------------------
آقای کاوه یزدانی تا زمانیکه تعادل روحی خود را بدست نیاوردهاید از درج نظرات شما در این مکان معذورم، شما میتوانید من را سانسورچی خطاب کنید این نظر و حق شماست که آن هم مشکلی ندارم.
July 28, 2012 10:46:59 AM
---------------------------
بهمن زاهدی
انتظار شما این است که حزب تا شما حرف و یا ایدهای را مطرح کردید سریع به آن پرداخته شود، سرتاسر اشتباست. لحن نوشته شما بدین صورت است که این حزب بدون کمک فکری (رایزنی) شما نمیتواند به جایی برسد و شما هستید که بیشتر و بهتر از سران حزب و شاهزاده به فکر ایران هستید. این هم اشتباست. هر شخصی ایدهای دارد ولی هر ایدهای را نمیتوان به مرحله عمل رسانید.
سیاست میدان استفاده از امکانات است.
شما حتا یک بار در نوشتههایتان در رابطه با برگزای سالروز جنبش مشروطه اشارهای نکردهاید و فقط میخواهید حرف خود را به کرسی بنشانید.
ارادتمند
بهمن زاهدی
July 28, 2012 08:37:36 AM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود،
آقای کاوه یزدانی، در صفحه اول سامانه حزب ده روز است که جملهای نوشته شده است: "سالروز جنبش مشروطه را با شکوه برگزار کنیم"
اینکه در کدامین شهر و چه تعدادی از ایرانیان بخواهند و بتوانند بهر نحوی که شده باهم تماس بگیرند و برنامهای را انجام دهند به خود مردم واگذار کردهایم. در شهرهای که حزب شاخه و فعالیت بیشتری دارد برنامههایی تدارک دیده شده است. ولی حزب نمیتواند در تمامی شهرها و روستاهای اروپا و امریکا تدارک این تظاهرات، گردهمائی، نشست، میهمانی و یا گپدوستانه را انجام دهد.
حزب کار خود را انجام میدهد (برنامههای تعیین شده خود را اجرا میکند) ولی اگر شما فکر میکنید که این حزب ایده کم دارد در اشتباه هستید. شما میتوانید ایده خود را به زبان ساده مطرح کنید، اگر منطقی بود اعضا و مسئولین حزب در باره آن به گفتگو خواهند نشست.
July 28, 2012 08:36:12 AM
---------------------------
|