آقای خامنهای این روزها در نطق و سخن فعال شده است. او خوش دارد که به مناسبتهای مختلف و در حضور گروههای مختلف حکومتی و هواداران حکومت سخن بگوید و به مناسبت شرایط روز اظهار نظر کند. او، اما، به گرفتاریهای مردم و بحرانهای جاری و در پیش رو کاری ندارد و اینها را «واقعیت» نمیداند. به عکس، او تلاش دارد که اوضاع و احوال را بر وفق مراد نشان دهد و برای «دشمنان» خط و نشان بکشد. او در ضمن تأکید و توصیه به دیگران که «واقعیت»ها را ببینند و به آن توجه کنند، از یک سلسله «واقعیتنما»ها، «واقعیتسازی»ها و «واقعیتپنداری»ها یاد میکند با این توصیه اکید که دیگران از آن حذر کنند. مشکل این است که درک او از این مفاهیم با آنچه که مردم کوچه و بازار به طور روزمره لمس میکنند، و غالب اطرافیان او در حکومت نیز به تصریح و تلویح به آن اذعان دارند، ۱۸۰ درجه تفاوت میکند. آقای خامنهای در جهانی موازی به سرمیبرد که هیچ رابطهای با جهان دیگران ندارد.
آقای خامنهای درک خود را از «واقعیتها» در این جملات بیان کرده است:
«عبور جمهوری اسلامی از همه دشواریها و گردنههای سخت بدون خدشه به آرمانها و اصول جمهوری اسلامی؛
پیشرفت در شرایط تحریم و تهدید؛
قویتر شدن کشور در مواجهه با چالشها و تهدیدها نسبت به سالهای اول انقلاب؛
رژیم صهیونیستى و آمریکا نسبت به ۳۰ سال قبل بهمراتب ضعیفترند؛
رژیمهاى مخالف نظام جمهوری اسلامی درگیر بحرانند؛
افزایش توان درونی جمهوری اسلامی از لحاظ منابع مادی و انسانی؛
در هر برههاى که ما در مقابل جبهه دشمن انعطاف نشان دادیم دشمن مواضع گستاخانهترى علیه ما گرفته است؛
اگر در مقابل فشار های دشمن مقاومت مدبّرانه كنیم، حربه دشمن كند خواهد شد و امکان تکرار آن وجود نخواهد داشت».
و در مقابل، از دید ولی فقیه، «دشمنان انقلاب و اسلام» به «واقعیتنمایی» و واقعیتسازی» مشغولند و سعی میكنند از این طریق «مسؤولان و مردم را دچار خطا در محاسبات کنند». برای نمونه، از دید او «كوچك نشان دادن توان ملت ایران و بزرگنمایی توان جبهه استکبار» نمونهای از «واقعیتنمایی» است. همچنین از نظر او، «چند دولت مستکبر كه دارای تواناییهای سیاسی و اقتصادی و رسانهیی هستند با دستگاه رسانهیی و تبلیغاتی قوی خود، سعی میكنند كه خود را جامعه بینالمللی جا بزنند» و «البته این چند دولت زورگو، سیاه لشگر هم دارند اما اگر دست حمایت آمریكا از این سیاه لشكرها برداشته شود آنها صفر هستند و در محاسبات جهانی اصولا به حساب نمیآیند». او سپس یک دلیل این که چرا ممکن است برخی واقعیت را جور دیگری میبینند چنین بیان کرده است: «دلبستگی به دنیا و ضعفهای نفسانی ... كه در هنگام محاسبه واقعیات و انتخاب مسیر، ایجاد خطا میكند».
او این سخنان را در شرایطی بیان کرده است که نه فقط گرانی سرسامآور مردم را به خیابانها کشانده و آنان را واداشته است که در روزهای ماه رمضان و گرمای تابستان برای خریدن مرغ به نرخ دولتی ساعتها صف ببندند و یا در شهرهایی مانند نیشابور به تظاهرات اعتراضی دست بزنند، و بلکه خود مقامات دولتی از کمبودها و فشارهای اقتصادی روزافزون بر جامعه سخن میگویند. خامنهای بحران «رژیمهاى مخالف نظام جمهوری اسلامی» را به عنوان یک واقعیت میبیند، ولی بحران اقتصادی جمهوری اسلامی را (از بحرانهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بگذریم) واقعیت نمیشناسد و قابل ذکر نمیداند. او که در یک سخنرانی دیگر به عنوان یک واقعیت جمهوری اسلامی امروز را ۱۰۰ برابر قویتر از نظام در ۳۰ سال پیش دانسته است اکنون از یک «واقعیت» دیگر سخن میگوید و آن این که «رژیم صهیونیستى و آمریکا نسبت به ۳۰ سال قبل بهمراتب ضعیفتر» شدهاند. نتیجه این که رژیم جمهوری اسلامی در مقایسه با آمریکا نسبت به ۳۰ سال پیش سدها مراتب قویتر شده است.
البته در دنیا آدمهای خیالپرداز که در دنیای مخصوص خود زندگی میکنند و دور و بر خود را نمیبینند و یا تصور میکنند همه دیگران به راه اشتباه میروند و تنها آنان هستند که واقعیت را میشناسند کم نیستند. بسیاری از اینان سر از تیمارستانها در میآورند و یا تحت درمان قرار میگیرند. برخی نیز به زندگی عادی خود ادامه میدهند و مانند داییجان ناپلئون مایه مزاح یا درد سر اطرافیان خود میشوند. تا این جای کار مسئله چندانی نیست. ولی اگر چنین فردی مسئول یک خانه، اداره، کارگاه یا کارخانه کوچکی بشود یا پروژهای را به دست بگیرد آیا جز خرابی یا فاجعه میتوان انتظار دیگری از او داشت؟ آقای علی خامنهای ریاست و کنترل یک کشور هفتاد و چند میلیونی را در بحرانیترین شرایط به عهده گرفته است.
او سکّان این کشتی را در شرایطی به دست دارد که توفان سختی آن را متلاطم کرده و امواج سهمگینی که مرتب بر بدنه آن میخورد خطر غرق شدن آن را در هر لحظه بیشتر میکند. او به جای اندیشه و تدبیر مرتبا رجز میخواند و به جای استفاده از دستگاههای اندازهگیری و کنترل کشتی و یا بهرهگیری از مهارت و دانش ملوانان کار کشته برای هدایت کشتی در جهت خروج از طوفان، اصل خطر را منکر شده و اخطارهای دیگران را «واقعیتپنداری» میخواند و آنها را نادیده میگیرد. او حتا فریاد آنانی را که در معرض غرق شدن هستند و برای نجات خویش استغاثه میکنند نمیخواهد بشنود و به جای پاسخ به آنها به اطرافیان خود فرمان میدهد که صدای آنان را خاموش کنند. از دید او نه طوفان و امواج سهمگین، و نه استغاثه مردم زیر فشار، «واقعیت» نیستند. «واقعیت» از دید او آن است که کشتی تحت کنترل او آسیب ناپذیر است و هیچ توفانی نخواهد توانست به آن صدمهای بزند.
خامنهای البته بیست و سال است که سکّان این کشتی را به دست گرفته و به هر جهت که خواسته آن را هدایت کرده است. در این مدت، کشتی طوفانهای مختلفی را پشت سر گذاشته و تا این جا به رغم صدمات کوچک و بزرگی که به آن وارد شده هنوز روی آب مانده است. ولی نه آن توفانها به سهمگینی آن چه که امروز شاهد آن هستیم بوده و نه خامنهای تا این حد تنها و یک دنده و بیخیال عمل کرده است. او کسانی را دور و بر خود داشت که در هدایت کشتی دخیل بودند و او تا حدی از آنان حرف شنوی داشت. در دوران هشت ساله ریاست جمهوری رفسنجانی، او نمیتونست در برابر ولینعمت خود که او را به تازگی به ولایت فقیه منصوب کرده بود بایستد و عرض اندام کند. حتا در دوره ریاست جمهوری «تدارکاتچی» خاتمی، خامنهای به ندرت به خود اجازه میداد که علنا و قاطعانه در برابر او بایستد و کشتی را خودسرانه به طرف دیگری هدایت کند.
یک نمونه از مورد اخیر را خامنهای خود به تازگی به زبان آورده است. او سیاست هستهای دوران خاتمی را تقبیح کرد و آن را نوعی «چاپلوسی» خواند. آقای موسوی لاری (وزیر کشور خاتمی) البته گفته است که «مذاکرات هستهای همیشه تحت مدیریت مستقیم رهبری بود»، ولی گفته خامنهای مبنی بر این که «در آن دوره بواسطه همراهی با غربیها و عقب نشینیهایی که انجام گرفت، آنها آنقدر جلو آمدند که من مجبور شدم شخصاً وارد میدان شوم» نشان میدهد که کنترل کار تماما در دست او نبوده است. او با روی کار آمدن احمدینژاد احساس کرد که اکنون مانعی در برابر یکتازیهای او وجود ندارد و میتواند تمام سیاستهای مورد نظر خود را به او دیکته کند. سپس و در طول زمان، با ضعیف شدن موقعیت احمدینژاد هر جا که لازم دید (مانند ابقای مصلحی به عنوان وزیر اطلاعات) علنا و با قاطعیت در برابر او ایستاد. اکنون دیگر خامنهای کنترل سیاستهای هستهای و خارجی ایران را شخصا به عهده گرفته است و احمدینژاد تنها میتواند این سیاستها را به دیکته او دنبال کند.
به هر حال، سیاستهای خامنهای، با تخیلات بیمارگونه او در درک «واقعیت»، همواره خطرناک بوده است. ولی امروز اولا به دلیل بحرانهای بیسابقه و رو به فزون سیاسی و اقتصادی (و احیانا نظامی) و ثانیا فقدان عوامل تعدیل کننده و بازدارنده در دور و بر خامنهای، او به سادگی میتواند کشور را به سرعت به سوی نابودی بکشاند. یکهتازی خامنهای البته در خمینی هم بود. ولی در اطراف او کسانی بودند (مانند رفسنجانی) که میتوانستند مواضع و سیاستهای او را تعدیل کنند و مثلا «جام زهر» را به او بخورانند. امروز کسی با جربزه رفسنجانی در اطراف خامنهای نیست (خود رفسنجانی نیز چنین قدرتی ندارد) که بتواند جام زهر معادلی را به او بخوراند. خطر بزرگی که امروز کیان و مردم کشور ما را تهدید میکند نه تحریمهای فلج کننده اقتصادی و احیانا حمله نظامی و بلکه وجود فردی مالیخولیایی است که با درک وارونه از واقعیت سکّان کشتی کشور ما را به دست گرفته و در هدایت آن یکهتازی میکند. او حتا پیش از آن که جنگی از سوی غرب به ما تحمیل شود در اندیشه کشاندن ایران به جنگ سوریه است.
معروف است که میتوان کسی را که به خواب سنگین رفته از خواب بیدار کرد ولی کسی را که خود را به خواب زده است به هیچ صورت نمیتوان بیدار کرد. خامنهای خود را به خواب نزده است و بلکه در خلسهای چنان عمیق فرو رفته که ضربات مهلک امواج سهمگین و اغاثههای مردم نیز به گوش او فرو نمیرود. در این حالت، تلاشهایی که برای هشیار کردن او صورت میگیرد (از جمله، نامه-نویسیهای خیرخواهانه) آب در هاون کوبیدن است. اگر راهی برای نجات باشد در گرفتن کنترل سکّان کشتی از دست او است. و َآیا کسی/گروهی در شرایطی هست که بتواند به عنوان یک وظیفه ملی این کار را انجام دهد و پیش از این که صدمات مرگباری به این کشور بخورد کشتی توفانزده ایران را از این مخمصه نجات دهد؟
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
آقای باقرزاده محترم، نه رفسنجانی قهرمان است و نه خاتمی و نه موسوی و نه کروبی. شما خوب می دانید که هدف اینها همیشه حفظ جمهوری اسلامی بهر قیمتی بوده و نه حفظ ایران بهر قیمتی. همه اینها مرتکب جنایت علیه بشریت در ایران شده اند، بنابراین، نه تنها خامنه ای بلکه کلیت این رژیم همواره برای ایران خطرناک بوده است. عامل دومی که برای ایران از هر چیزی همواره خطرناکتر بوده، قانون اساسی این رژیم است. شما خوب می دانید که بوسیله آن، ایران و انسان ایرانی را تاکنون بر بادده داده اند. ایندو عامل جدا ناشدنی و حافظ و محفوظ یکدیگرند که تاکنون از هر کسی و هر چیز دیگری برای ایران خطرناکتر بوده اند. بنابراین، برای نجات ایران از هر گزندی بایستی هر دو این عوامل هدف اصلی ما باشند. تاکنون باید فهمیده باشیم که:-
1. جمهوری اسلامی در کلیت اش باید برود؛ و
2. یک قانون اساسی نوین مبتنی بر کلیه مفاد منشور جهانی حقوق بشر و میثاقهای الحاقی به آن تدوین شود
من واقعا متحیر مانده ام که شما پس از دهه ها فعالیت سیاسی و حقوق بشری هنوز این بدیهیات را در نیافته اید، و بزرگترین خطر برای ایران را خامنه ای معرفی می کنید و روزنه های امید را در درون جمهوری اسلامی، آنهم در شخص رفسنجانی یافته اید! شما راه درازتری در پیش دارید یا من!؟
August 08, 2012 01:41:46 PM
---------------------------
حق
بخش ۵... یعنی اعدام ممنوع سر فرود آورده و برایش بعنوان یکی از آن اصول ۴ گانه مبارزه می کنیم!؟ چرا او فقط به یک ماده از ۳۰ ماده منشور چسبیده، فقط یک جزء از کل!؟ چرا او همبستگی را فقط حول ؛اعدام نه؛ می خواهد و نه حول کل منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل و تدوین یک قانون اساسی نوین مبتنی بر آن برای ایران!؟ این منشور شامل همه دغدغه های ما می شود که! جلوی اعدام و شکنجه و کودک و زن آزاری و و و را می گیرد، شامل انتخابات آزاد به شیوه انتخابات در جهان آزاد غرب لیبرال دمکرات می شود، مبنای آزادی و دمکراسی را در کشورمان نوید می دهد، نه تمامیت ارضی ما را بخطر می اندازد چون آنرا برسمیت می شناسد، نه یک کشور و یک ملت بودن ما را بزیر سئوال می کشد. وجودش در قانون اساسی، حکومت را موظف به اجرایش می کند. این منشور برای اجرا در چارچوب کشورهای موجودست و نه برای از دل آن کشور چند ملت و ملیت درآوردن برای بار حقوقی به آن دادن در مرحله اول، و سپس با رجوع به همان منشور جهانی، حضرات ملت و ملیت تراش ادعای حقوقی و محکمه پسند خود را مطرح کنند که طبق این منشور هر ملتی حق تعیین سرنوشت خود و حق تشکیل کشور مستقل خود را دارد. سعید بهبهانی ها فرق جزء و کل را نمی دانند که ما را با توقف اعدام خود بدنبال نخود سیاه می فرستند!؟
August 04, 2012 03:50:31 PM
---------------------------
حق
بخش ۴. ذکر مصیبت در چارچوب آن اصول ۴ گانه مفیدند چون جزئیات را در چارچوب کلیات می گذارند. مردم اینگونه کل تصویر را با کلیه جزئیاتش می بینند همانند پازلهایی که برای سرگرمی، تصویری را تکه تکه می کنند و بمردم می فروشند. خریدار است که اول تکه هایی که قاب/چارچوب/دورتادور تصویر را تشکیل می دهند یکی یکی پیدا می کند و در کنار هم می گذارد تا پس از تکمیل قاب، جزئیات/تکه های باقیمانده را در درون قاب بگذارد تا تصویر کامل شود و از دور هم کل تصویر و هم جزء به جزء تصویر براحتی دیده شوند. مقاله نویسان و سخنرانان ما فقط تکه هایی که مربوط به جزئیات اند را در اینجا و آنجا می گذارند و بمردم تحویل می دهند و آنوقت به مردم هم ایراد می گیرند که چرا برنمی خیزند و یا چرا نمی فهمند! یک مثال می زنم. جناب سعید بهبهانی در گفتگویی که هفته گذشته با حسین حجازی در پرشین رادیو داشت از حشمت رئیسی گله کرد که در برنامه سیاسی سه شنبه شبهای علیرضا میبدی به پیشنهاد او که همبستگی حول ؛اعدام نه؛ بی توجه بوده است. آیا سعید بهبهانی نمی فهمد که اعدام در منشور جهانی حقوق بشر ممنوع شده است!؟ و وقتی ما خواستار تدوین یک قانون اساسی نوین مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر باشیم یعنی سر تعظیم به یکی از مفاد این منشور.....ادامه بخش ۵
August 04, 2012 03:29:42 PM
---------------------------
حق
بخش ۳. اقلا شما و دیگر سرشناسان در مقاله ها و سخنرانیهایتان صراحتا بگویید که خودتان موضعتان درباره آن ۴ اصول چیست و چه کارهای فرهنگی، مدنی و سیاسی در مورد این اصول انجام داده و می دهید و خواهید داد تا ما تکلیفمان را با یکایک شما معلوم کنیم. اینکه نشد فردی مثل حسن شریعتمداری در مصاحبه هایش با پرشین رادیو و رادیو صدای ایران دل ما را برباید که او شخصیتی ملی برای ایران است ولی سالها بعد ما متوجه شویم که وقتی تظاهرات جنبش سبز ملی ایران در اوج خود است، او سر از هر رسانه بیگانه درآورد که این جنبش سراسری نیست چون مطالبات ؛ملتها و ملیتها در ایران را در بر نمی گیرد؛ . پیش از این او از من چنان دلی برده بود که او را کاندید جمهوریخواه خود پذیرفته بودم. این دو دوزه بازیها بدترند یا ؛واقعیت؛ هایی را که خامنه ای واقعیت ها می خواهد جا بیاندازد!؟ پیش از او هم، در دام دودوزه بازیهای خاتمی شیاد افتاده بودم. این بود که وقتی مقاله داریوش همایون ؛ همکاری بر اصول، نه با کسان؛ را خواندم تصمیم گرفتم بدنبال کسان نروم و بجایش بدنبال اصول ۴ گانه در بالا بروم. حال من از شما می پرسم که آیا بزرگترین مشکل ما و بزرگترین خطر برای ایران کسان هستند، مثلا خامنه ای، یا فرار مخالفان او از آن اصول ۴ گانه در بالا!؟ ادامه بخش ۴
August 04, 2012 03:27:13 PM
---------------------------
حق
بخش ۲...تا ما از تصویر جزئیات روزمره آن خلاص شویم. اینکار در برانداختن کلیت این رژیم بدون وارد آمدن کوچکترین خدشه به تمامیت ارضی ایران، بدون حمله نظامی به ایران، بدون جنگهای داخلی، بدون هرج و مرج داخلی در دوران گذار، و برقراری یک نظام دمکراتیک مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر میسرست. ما از شما انتظار داشته و داریم که در این پروژه وارد عمل شوید. ما دیگر کیلو کیلو مقاله و سخنرانی از شماها نمی خواهیم بلکه برنامه های سیاسی در راستای آنچه در بالا آوردم را انتظار داریم. حداقل در آغاز کار شما یک گزارش ارائه دهید که دقایق عدم شکل گیری یک آپوزیسیون ملی، قوی و کاردان را برای ملت ایران مشخص کند و نشان دهد که چرا پس از قتل شاپور بختیار تاکنون این ملغمه از آپوزیسیون نتوانسته یا نخواسته که حول محور ۱. حفظ تمامیت ارضی ایران بهر قیمتی؛ ۲. ایران یک کشور و یک ملت است؛ ۳. استقرار دمکراسی پارلمانی در ایران؛ و ۴. تدوین یک قانون اساسی نوین مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر و میثاقهای الحاقی به آن شکل بگیرد. آنهایی که با چنین اصولی مشکل دارند کیستند و بجای پرداختن به ماهیت و عملکردهای خامنه ای به ماهیت و عملکردهای کسانی که با این اصول که فقط و فقط منافع ملی ایران در همه دورانها حفظ می کند را روشن کند تا ملت منزویشان کند. ادامه بخش ۳
August 04, 2012 03:24:47 PM
---------------------------
حق
بخش ۱. آقای باقرزاده محترم، با ذکر مصیبت روزانه از آنچه در ایران می گذرد و هر روز بدنبال یک مقصر گشتن و قهرمان جلوه دادن این یا آن در درون رژیم مسئله ما حل نشده و نمی شود. یکروز از شاهین نجفی می نویسیم و یکروز درباره مرغ و اشکنه و روز دیگر باز روز از نو و روزی از نو. ۳۳ سالست اینگونه عمر خود و ایران مان را بباد داده ایم چون تصویر کلی را عمدا یا سهوا ول کرده و بجایش هر روز یکی از بحرانهایی، که چیزی بجز تصویر جزئیات آن تصویر کلی نیستند و این رژیم کهریزکی عمدا برای بقایش آنها را خروار خروار هر روز تولید می کند، را بخورد مردم می دهیم. شما و دیگر سرشناسان ما خوب می دانید که تا آن تصویر کلی که کل رژیم حاکم است نرود و جایش را نظامی دمکراتیک مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر و میثاقهای الحاقی به آن یعنی نظامی لیبرال دمکرات نگیرد، ما تا ابد اگر ایرانی مانده باشد گرفتار خواهیم بود. جهان می داند، بویژه ملت ایران می داند که رژیم بدست، پس ملت ایران چه نیازی به کیلو کیلو مقاله و سخنرانی دارد که به ملت هر روز بگویند که این رژیم بدست!؟ ملت ایران از سرشناسان انتظار داشته و دارد که بجای این مقاله ها و سخنرانیها به اصل موضوع/تصویرکلی بپردازند...ادامه در بخش ۲
August 04, 2012 03:20:34 PM
---------------------------
حق
آخوند یعنی پررو و وقیح. خامنه ای ولی وقیح است که واقعیتها را مثل رفسنجانی و خاتمی و و و می بیند ولی عمدا آنها را انکار می کند تا به کسی نه پاسخگویشان باشد و نه آنها را به متخصصان امور واگذار کند تا حلشان کنند. آخوند یعنی بی استعداد در هر کاری بجز بالا منبر رفتن و فقط وراجی کردن و جیب مردم را خالی کردن. چون استعداد دیگری ندارد و ضریب هوشی کمی دارد در تنبلی و مفتخوری و کلاهبرداری می تواند به درجه استادی برسد. آخوند کفایت و غیرت و وطن و ناموس ندارد و بشدت عقده ای است. نه کاری بلدست و نه می خواهد کاری شایسته با ضریب هوشی خود انجام دهد پس سعی در سرکوب متخصص می کند. وقتی بقدرت برسد، متخصصین را فراری می دهد و در عوض متعهدین به خودش و پست ترین و روانی ترین ها و چاقوکشان را در راس امور قرار می دهد. آخوند در قدرت، انقدر بحران می آفرینید تا مردم سر گیجه بگیرند و ندانند با کدامشان دست و پنجه نرم کنند. همه آخوندها واقعیتها را خوب می بینند ولی چون نه می توانند حلشان کنند و نه از قدرت کنار می روند تا با کفایتها حلشان کنند با وقاحت تمام به انکار آن واقعیتها می پردازند. آخوند، مردم را فقیر و فلک زده می خواهد تا بتواند در قدرت بماند. برای همین با مدرنیته و منشور جهانی حقوق بشر و آزادی و دمکراسی هیچ میانه ای ندارد.
August 04, 2012 03:09:10 AM
---------------------------
حق
آقای باقرزاده محترم، رفسنجانی هرگز قهرمان نبود و نیست. بدون او هم خمینی جام زهر را زهرمار می کرد. رفسنجانی، هم پیش از انقلاب و هم پس از آن تروریست و جانی بود. جریان میکونوس که حداقل یادمان باید باشد! بدون اطلاع رفسنجانی دخل احمد خمینی میسر نبود. در پی آن رفسنجانی بود که خامنه ای را با دروغ و دغل جانشین خمینی کرد به این خیال که حال که خود پس از دو دوره ریاست جمهوری نمی تواند مادام العمر رئیس بماند، می تواند عروسکی را ولی فقیه کند. مجمع تشخیص مصلحت را همان رفسنجانی بدین منظور دائر کرد تا مادام العمر در راس بماند. رفسنجانی بود که پاسداران را پس از جنگ به عرصه اقتصادی راه داد تا تطمیع و مطیع و فاسدشان کند تا مبادا رضا میرپنج ها در میانشان پیدا شوند و با کودتا یا قیامی کشور را از شر هر چه آخوندست نجات دهند. رفسنجانی بود که وقتی بگوشش رسید که مردم این حکومت کهریزکی را نمی خواهند گفت ؛مگر ما به مهمانی آمده ایم که هر وقت خواستید ما برویم؛ ! نه خامنه ای مالیخولیائی است و نه رفسنجانی قهرمان بلکه آخوند یعنی همین. آخوند یعنی وطنفروش، آدمکش، تجاوزگر جنسی، باورمند فقط به لذایذ دنیوی و چسبیدن به آن بهر قیمتی. آخوند یعنی دروغگو و دغل باز و زنباره و مریض جنسی که بهشت را در این دنیا یافته است.
August 04, 2012 02:32:03 AM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
***** بخش شش، بزرگترین خطر - ادامه توضیح (۱) *****
در آن زمان اکثرا به ما پوزخند زدند، و با لبخندهای فیلسوفانه ژوکندی روبرو شدیم. اما امروز که اخبار ایران را مرور میکنیم و حال و روز این ملت و کشور را مینگریم... با خود میاندیشیم که آیا هنوز هم میشود نام این را "با هزینه کمتر" گذاشت؟
از دید ما، هزینه ما روزی سنگین شد که چهار نفر اول از بهترین فرزندان این خاک و آب را با شادمانی بالای پشت بام تیر باران کردند. هزینه ما زمانی سنگین شد، که آرزوی مرگ پادشاه دلسوز و خردمند این میهن را کردند و با آغوش باز به دست بوسی یک "هیچ" ظالم رفتند.
هزینه ما زمانی سنگین شد که بجای کتابهای علمی دانشگاه، در ماه به جستجوی آینده یک ملت بر آمدند.
و هزینه ما زمانی از سنگینی به بی غیرتی تبدیل شد که در برابر چشمان جهان خون "ندا"های آینده ایران را بر خاک ریختند و ما بجای دادخواهی، سر به زیر انداختیم و رفتیم به خانه.
کار ما از "پرداخت کمترین هزینه" سالهای سال است که گذشته... خطر اصلی دشمنی که میگوید من دشمن شما هستم نیست.. خطر اصلی خود ما ملت هستیم که سر را مانند کبک در برف کردیم و منتظر هستیم که این بار بجای ماه از خورشید معجزهای ببینیم...
شیر و خورشید و تاج
August 02, 2012 03:50:04 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
***** بخش پنجم، بزرگترین خطر - ادامه توضیح (۱) *****
بحث این بود، که اگر ما به میهنپرستی، به حقیقت گویی، به شرف، به نیت پاک خود ووو اعتقاد داریم که داریم، و بهترین را برای ملت و میهن میخواهیم، که میخواهیم، همان برنامهها و آزادیها و رایها و تبادل نظرها در مجالس مردمی با شرکت دادن ملت را میتوانیم پس از آزادی ایران و سرنگونی رژیم عملی کنیم. ممکن است امروز دشمن برای فریب ملت بگوید به اینها شک کنید... اما ما که خودمان و نیت و دانستهها و کمی و قدرت خودمان را میشناسیم... پس صبر کردن به قیمت ویرانی میهن، فقط صرفا برای اینکه بقیّه هم با نیت ما آشنا شوند یا تجربه سیاسی آنها پربار شود، و بهتر بد و خوب را تشخیص دهند، ووو اینها همه به عملکرد ما پس از آزادی ایران بستگی دارد و آنجاست که ما با عملکرد دمکراتیک و شرکت دادن ملت در تعیین قوانین مدنی و اساسی و غیره و و و میتوانیم به همان اهداف برسیم، بدون اینکه ایران تکه تکه شود و ملت از پا در آید و فرهنگش نابود شود و زبانش به بیراهه رود یا یا یا و و و و
August 02, 2012 03:48:52 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
***** بخش چهارم، بزرگترین خطر *****
حتی اگر در بهترین حالت، حمله نظامی برای آزاد کردن مردم ایران باشد، آیا اطمینان دارید که کشورهایی نباشند که بخواهند از آب گلآلود ماهی گرفته و بسود تجزیه ایران شیطنت نکنند؟
بنابراین بزرگترین خطر این است که ما تکلیف این رژیم و آینده را بدست همه بسپاریم، بجز همت ملی خودمان...
توضیح (۱)
بخوبی به خاطر میاورم که در سال ۱۹۸۶- ۸۷ یک حرکت جدی را با کمک یاران آغاز کردیم برای گفتمان با مبارزین ملی در خارج و چندی در داخل کشور... مبحث اصلی که ما در آن زمان بر آن تاکید داشتیم، همین بود که "بالا بردن سطح تفکر سیاسی مردم، به چه قیمتی؟" بحث ما همین بود که شاید از دید تاریخی ۱۰ و ۲۰ و ۳۰ و ۵۰ سال زمانی نباشد. اما قیمتی که این ملت و کشور در طول این زمان از دست رفته خواهد پرداخت دیگر قیمتی نخواهد بود که بتوان گفت "آزادی ایران با هزینه کمتر".
August 02, 2012 03:42:26 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
***** بخش سوم، بزرگترین خطر *****
ایرانیانی که در داخل ایران به امید حمله نظامی غرب دست روی دست گذشتهاند، با این فرضیه پیش میروند که حمله نظامی از سوی غرب برای سرکوب نظامی خواهد بود که میخواهد دست به سلاح هستهای ببرد... این فرضیه ایرانیان داخل صد در صد یک محاسبه اشتباه است... و این فرضیه و محاسبه اشتباه میتواند به قیمت یکپارچگی ایران تمام شود...
ماهیت خمینی و خامنهای و کل این نظام اسلامی از ثانیه اول برای بسیاری از ما روشن بود، این چیز جدیدی نیست، خطر اصلی فرصتها و زمانی است که ما با غفلت کاری های خودمان به این رژیم میدهیم... ما به اهمیت کمی وقت و زمان پی نبردهایم، این خطر بزرگتر از هر خطر دیگری است...
وقتی میگویند ۳۳ سال از دید تاریخی زمانی نیست (۱)، فکر این را میکردند که ملت و ایران ما، امروز به چه تبدیل شده و کارش به کجا کشیده؟ وقتی میگویند کاش آمریکا و اسرائیل زودتر به ما حمله کنند، فکر این را میکنند که اگر این حمله صورت گیرد، به چه هدفی خواهد بود؟
August 02, 2012 03:40:47 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
***** بخش دوم، بزرگترین خطر *****
برآورد این بی خردیهای غربی ها در سیاست خارجی، برای نمونه، جنگ جهانی اول و دوم، جنگ ویتنام، را به ارمغان آورد، و بر سر کار آوردن خمینی که یکی از بزرگترین گافهای اخیر آنها میباشد را به ارمغان آورد.. که تازه کم کم دارد آنها را متوجه میکند چه اشتباه تاریخی بزرگی کردند، ووو...
غربیها بارها نشان داده اند که در سیاست خارجی نخست اشتباه میکنند، سپس سعی میکنند اشتباهات خود را جبران کنند...
مثلاً در مورد هیتلر، چیزی که شما کمتر از زبان غربی ها میشنوید این است که اعتراف کنند آنها میتوانستند جلوی هیتلر را قبل از جنگ جهانی اول و دوم بگیرند.. اما نه تنها جلوی او را نگرفتند بلکه تا مدتی از سیاستهای هیتلر بصورت گاه مستقیم و بیشتر غیر مستقیم پشتیبانی هم میکردند.
غربیها تخصص عجیبی در این دارند که خطر را نبینند تا خطر ظهور کند. و اشتباه را نبینند.. تا نتیجه اشتباه را ببینند...
گرفتاری در اینجاست که برای ما ایرانیان خیلی دیر خواهد بود اگر بگذاریم اینها پس از مرگ سهراب بفهمند که چه اشتباه فجیح دیگری در محاسبات خود ببار آوردهاند.
August 02, 2012 03:39:06 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
***** بخش اول، بزرگترین خطر *****
بزرگترین خطر برای امروز ایران - این است که مردم ایران، برای سرنگونی رژیم اقدام نکنند.
امروز با دانستهها از تحولاتی که از سوی کشورهای دور و نزدیک و مانورهای سیاسی شطرنجی آنها بر ضد مبارزین راه آزادی ایران دیده و لمس میشود، میتوان نتیجه گرفت که اگر مردم خودشان سرنوشت این رژیم را هر چه زودتر (نه اینکه هر چه دیرتر) روشن نکنند، ما با خطر جدی تجزیه ایران روبرو هستیم.
سرنگونی این رژیم بدست ایرانی یا عدم آن، ارتباط مستقیم پیدا کرده با بقای ایران بعنوان یک کشور. ما بعنوان یک ملت خیلی داریم غفلت بخرج میدهیم. تا آنجا که، هم اکنون یکپارچگی ایران در خطر قابل لمس قرار گرفته. نه به دلیل قدرت گرفتن تجزیه خواهان خودی، بلکه به خاطر باورمندی هر چه بیشتر قدرتهای خارجی به اینکه تجزیه ایران بسود منافع آنها خواهد بود.
فراموش نکنیم که قدرتهای خارجی گرچه در گرداندن کشورهای خود بنظر استاد دانشگاه میایند، ولی در سیاست خارجی، آنها همیشه گاف زدهاند و بسان یک کودکستانی رفتار کردهاند.
August 02, 2012 03:37:59 PM
---------------------------
|