يكبار ديگر مطالب بي اساسی كه از سوی احمدی نژاد وخامنه ای در روز "قدس!" عليه اسرائيل ايراد شد مورد اعتراض جامعه بين المللي قرارگرفت .آنچه این روزها بیش از همیشه در مورد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ـ اگر بشود چنین نامی بر آن نهاد ـ مطرح است اظهارات و یا بهتر بگوئیم فحاشیهای "مقام معظم رهبری" ورئیس جمهور برگزیده او نسبت به دولتهای غربی، به ویژه آمریکا و اسرائیل است.
کمتر سابقه داشته است، حتی در زمان جنگ سرد، که در روابط بینالملل مباحثات این چنین به فضاحت کشانده شود. آنچه طی دو هفته گذشته در مطبوعات ایران و دیگر کشورهای جهان از قول آقای احمدینژاد و خامنه ای منتشر شده، در نوع خود تا به امروز بینظیر است. حتی هوگو چاوز، رابرت موگابه و یا فیدل کاسترو هم این چنین اختلافات سیاسی را به مناقشات شخصی و گفتار و رفتار رذیلانه نکشاندهاند.
باید پرسید واقعاً سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر چه مبنائی استوار است. آیا افراد یا گروهی در مورد این مسائل به تفحص و تفکر نشستهاند؟ و آیا از روی مصلحت و تعقل این مسیر را انتخاب کردهاند؟ معمولاً زمانی که از سیاست خارجی یک کشور صحبت به میان میآید منظور آن رفتار و کاربردهایی است که هر کشوری برای موفقیت برنامههای خود و یا اهداف تعیین شده بر میگزیند. مثلاً در سالهای اول استقرار جمهوری اسلامی صحبت و بحث روز بیشتر در مورد صدور انقلاب بود. با همۀ اشکالاتی که چنین هدفی داشت و غیر واقع بینانه بودن آن کاملاً مشهود بود، لااقل چنین سیاستی اعلام شده بود و همچنان که دیدیم برای مملکت بسیار گران هم تمام شد و تمام اقداماتی که در آن سال ها انجام گرفت منجر به ادامۀ جنگ ایران و عراق و حتی تحریک عراق در حمله به ایران بود. پس از آن شکست همانطور که انتظار میرفت دیگر کسی از آن سیاست صحبتی نکرد با وجود آن که هنوز هم در قانون اساسی جمهوری اسلامی این هدف سیاسی، یعنی صدور انقلاب باقی مانده است. ولی اگر امروز کسی از آقای احمدینژاد و یا خامنهای بپرسد سیاست خارجی شما بر چه مبنائی استوار است، آیا خواهند توانست برای این سؤال پاسخی عرضه کنند؟
آقای احمدینژاد از مدیریت جهان سخن میگوید، آیا هدف واقعی جمهوری اسلامی این است که دنیا را تسخیر و مدیریت اسلامی را به دنیا تحمیل کند؟ یا زمانی که صحبت از آمریکاستیزی میکنند، معنیاش این است که پایه سیاست خارجی ایران امروز رقابت با آمریکا است و این حکومت جایگزین رژیم شوروی و چین کمونیست شده است؟ آیا هدف سیاست خارجی جمهوری اسلامی تسلط بر منطقه یا بر جهان است؟ هیچ کدام از این مطالب و فرضیات از این حکومت بعید به نظر نمیرسد اما آنها نتوانستهاند و نخواهند توانست اهداف خود را به طور دقیق اعلام کنند چون از درک واقعیات دنیای امروز عاجزند.
معمولاً در شرایط عادی سیاست خارجی هر کشوری بر مبنای دفاع از منافع ملی آن کشور قرار دارد، عبارتی که به لُرد پالمرستون منتسب است به بهترین وجهی سیاست خارجی لااقل انگلستان را مشخص میکند، او گفت: «دولت انگلستان نه دوست دائمی دارد نه دشمن دائمی، تنها منافع ملی انگلستان از تداوم برخوردار است و وظیفه حکومت حفظ و دفاع از آن منافع است.» کم و بیش سیاست خارجی اغلب کشورهای دنیا بر همین پایه استوار است. این منافع ملی در زمانهای مختلف و در شرایط مختلف متغیّر است، زمانی ممکن است این منافع تجاری باشد یا نظامی و یا سیاسی اما در همۀ شرایط جملگی امکانات یک مملکت چه مادی و چه معنوی در خدمت دستیابی به اهدافی است که متضمن منافع ملی کشور باشد. دلیل آن هم بسیار روشن است. در دنیای مدرن، حکومتها برگزیده مردم هستند. از این رو، مردم کشورهای جهان هستند که در تجزیه و تحلیل نهائی نه تنها سیاست خارجی بلکه جمیع سیاست های دولت را تعیین و سپس ارزیابی میکنند. نمایندگانی که از طرف مردم انتخاب میشوند بعد از شور و تبادل نظر تصمیماتی اتخاذ میکنند که دولتها مسؤول و مامور اجرای آن هستند و زمانی که دولتها و یا نمایندگان مردم نتوانند انتظارات رای دهندگان را برآورند، مردم گروه دیگری را انتخاب خواهند کرد و دولتهای دیگری را بر سر کار خواهند آورد. بنابراین در کشورهای پیشرفته این مسأله سال هاست که به راه حل منطقی خود رسیده است. تعیین و تخصیص این سیاست نیز در محیط دمکراتیک و به کمک مطبوعات آزاد مورد بحث و تبادل نظر قرار میگیرد و سرانجام نظر قاطع مردم طی انتخابات و در مرحلۀ تعیین نمایندگانشان به اجرا در میآید.
بر مبنای این برآورد به این نتیجه میرسیم که سیاست خارجی هر کشوری روی دیگری از سکّه ماهیت حکومت در درون کشور است، یعنی در دموکراسیها شفافیت وجود دارد و سیاست خارجی اگر با انتظارات و خواستههای مردم هماهنگ نباشد، آن دولت و یا پارلمان دوام نخواهند آورد، به همین دلیل به ندرت میتوان مواردی یافت که کشورهای دارای حکومتهای دموکراتیک گرفتار جنگ و درگیری بشوند. معمولاً جنگها همیشه از سوی کشورهایی که نظام دموکراتیک ندارند در تاریخ معاصر جهان آغاز شده است و اگر دموکراسیها به جنگ کشیده میشوند بیشتر به خاطر مقابله و یا دفاع از خودشان است. در نظامهای دیکتاتوری سیاست خارجی هم از همین اصل پیروی میکند. سیاست خارجی رژیمی مانند جمهوری اسلامی روی دیگری است از سکه سیاست داخلی آن. همان شیوۀ پنهان کاری و عدم شفافیت، سردرگمی و اغتشاشی که در صحنه داخلی از این حکومت میبینیم در سیاست خارجی هم متظاهر میشود. از آنجا که در حکومتهای دیکتاتوری از نوع جمهوری اسلامی افکار عمومی و عقاید مردم نقشی ندارد، سیاست خارجی وسیلهای میشود برای حکومت که از آن برای پیشبرد تصمیمات نامشروع خود سوءاستفاده کند. مثلاً چه در مورد جمهوری اسلامی و چه نظام های مشابه به کرات دیده شده است که هر گاه در درونمرز با اشکال روبرو میشوند بلافاصله با حادثه آفرینی در صحنه بینالمللی سعی میکنند افکار عمومی را از مسائل داخلی منحرف کنند.
با در نظر گرفتن این واقعیات اگر به شرایط امروز جمهوری اسلامی در صحنه بینالمللی بنگریم به وضوح شاهد شکست این نظام در هر دو صحنه هستیم. در صحنه بینالمللی بدون کوچکترین اعتنائی به خواستههای واقعی مردم ایران و یا آن که فرصتی داده شود تا مردم هم با استفاده از مطبوعات آزاد و یا از طریق انتخاب نمایندگان مورد اعتماد خود در مواقع مقتضی اظهار نظر کنند، حکومت خود را به عنوان ولی و یا بهتر بگوئیم قیّم مردم بر جامعه تحمیل کرده است و برخلاف رسوم متداول در سایر کشورها که هر سیاستی مورد نقد و تحلیل قرار میگیرد و همه مردم یک کشور چه مخالف و چه موافق دولت، چه اکثریت و چه اقلیت با استفاده از تریبونهای آزاد و مطبوعات آزاد میتوانند در مورد همه مسائل مملکتی ابراز عقیده کنند و در نتیجه سیاستی که اتخاذ میشود از صافیهای متعدد افکار عمومی و متخصصین گذشته است، در این نظام چنین امکاناتی وجود ندارد. شاید یکی از دلایل اساسی شکستهای پی در پی این حکومت در عرصه بینالمللی در همین نکته نهفته باشد که نه تنها هدف و برنامه معینی ندارند بلکه هرگز اجازه ندادهاند که هیچ یک از تصمیمات مهم و اساسی و سرنوشت ساز با مشارکت مردم گرفته شود.
به عنوان نمونه همین مسأله هستهای نشان میدهد که تا چه حد سیاست خودسرانه و عدم دوراندیشی حکومت کشور، را در تنگنای اقتصادی و مخاطرات سیاسی- نظامی قرار داده است. محال بود کشورهای دیگر بتوانند تا این اندازه در اعمال فشار بر جمهوری اسلامی موفق شوند اگر این حکومت بر مبنای عقلانیت و دوراندیشی گام بر میداشت. در مرحله نخست اگر مسأله هستهای به عنوان یک گزینش برای آینده کشور به بحث و مذاکره گذاشته میشد نه تنها با بررسی جوانب گوناگون علمی و اقتصادی مسأله، به تصمیم بهتری منجر میگشت بلکه دیگر کشورهای بیگانه این فرصت را به دست نمیآوردند که بتوانند این چنین ایران را در جهان منزوی سازند.
در چنین شرایطی این سؤال برای مردم دنیا مطرح شده است که آیا آنهایی که با این نظام مخالفند، یعنی آن اکثریتی که در برابر این نظام ایستادهاند و هنوز فرصت انتخاب حکومت دلخواه خود را ندارند اگر روزی به قدرت برسند چه سیاستی را اتخاذ خواهند کرد. آیا دنیا و منطقه باید نگران سیاستها و زیادهخواهیهای حکومت آینده ایران باشند؟ پاسخ به این سؤال زیاد مشکل نیست زیرا اگر حکومتی که در آینده جانشین جمهوری اسلامی بشود، برگزیدۀ مردم باشد و برای خدمت به مردم قدم بردارد، در سیاست خارجی هم مسلماً سیاستی سوای آنچه جمهوری اسلامی در طی سه دهه اعمال کرده است اتخاذ خواهد شد. به عبارت دیگر حکومتی که در آینده در ایران به دست مردم و به حمایت مردم زمام امور را در دست گیرد، وظیفه اصلیاش بازسازی کشور و ایجاد محیطی امن برای پیشرفت کشور، رفاه و آسایش شهروندان ایرانی خواهد بود. چنین حکومتی بیش از همه چیز نیازمند حسن روابط با کشورهای همسایه و تعامل با دیگر کشورهای جهان است. چنین نظامی نیازمند سرمایهگذاری خارجی و علم و دانش جهانی است که طی سه دهه گذشته کشور ایران از آن محروم بوده است. نظام آینده ایران سعی خواهد کرد یکبار دیگر به عنوان عضوی از جامعۀ بینالملل جایگاه تاریخی و سنتی خود را احراز کند. فراموش نکنیم ایران یکی از کشورهای پایه گذار سازمان ملل و از نخستین امضاءکنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر بوده است. حکومتی برگزیده مردم که باید برای بهبود اوضاع اقتصادی و اجتماعی تلاش کند هرگز از سیاست ماجراجوئی در منطقه و دشمن تراشی بینالمللی پیروی نخواهد کرد، بلکه برعکس از هر فرصتی برای پیشرفت مملکت و توسعه روابط استفاده خواهد کرد.
به عبارت دیگر باز هم بر میگردیم به شالوده اصلی سیاست خارجی یعنی ارتباط مستقیم بین سیاست داخلی و سیاست خارجی. زمانی که مردم ایران حکومتهای دلخواه خود را برگزینند این چنین حکومتی نمیتواند جز در مسیر خواست عمومی و منافع ملی مملکت گام بردارد و اگر روزی منحرف شود مطبوعات آزاد، احزاب و از همه مهمتر رأی دهندگان ایرانی چنین حکومتی را پشتیبانی نخواهند کرد. بنابراین در پرتو شفافیت سیاسی داخلی و پشتیبانی مردم و پاسخگو بودن به شهروندان کشور، سیاست خارجی حکومت ایرانی آزاد و دموکراتیک در مسیر منافع ملی ایران و تعامل با همۀ کشورها گام بر خواهد داشت و از درگیریهای بیحاصل و دشمن تراشی چه در منطقه و چه در عرصۀ جهان احتراز خواهد کرد.
لس انجلس
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|