از زمانی که بحث حاکمیت مردمی مطرح شد تا به امروز کمابیش همه دولت ها از بدو تاسیس، کوشش هایی را جهت کسب و بقای مشروعیت آغاز کرده اند. از آن جا که نظام بین الملل از دولت – ملت هایی تشکیل می شود که در واقع بازیگران اصلی این عرصه اند، دولت های علاقه مندند که از خود تصویری منسجم و متحد ارائه دهند و اگر زمینه های این تصویر مفقود بود تمام تلاش خود را در راستای ساخت و سازمند کردن آن به کار برده اند.
ملت سازی اصطلاحی است که به برنامه های معمارانه دولت اطلاق می شود و شیوه های نامحسوس دولت ها در مرحله تثبیت برای انسجام بیشتر و کاهش کشمکش های احتمالی در آینده را شامل می شود. دولت های نو پا سعی می کنند با استفاده از شیوه هایی بر ناهمگونی متاثر از تکثر دینی،زبانی و نژادی غلبه کرده و واحد اجتماعی منسجمی ایجاد کنند.
در حوزه مشروعیت دولت – ملت نیز بحث ملت سازی [1] موضوعیت می یابد و دولت ها و یا نخبگان سیاسی خود را ناچار از کلید زدن چنین روندی می بینید. در عصر جدید که تحولات سرعت بیشتری یافته است دولت ها گاه احساس می کنند زمان کافی برای طی کردن طبیعی روند ملت شدن وجود ندارند و لازم می دانند خود راسا از طریق اعمال برخی از سیاست ها به سراغ ایجاد حس ملی در میان مردم بروند. اما نباید فراموش کرد که روشنفکران و نخبگان تنها به شرطی قادر به ساخت جوامع ملی اند که قبلا پاره ای زمینه های عینی برای تشکیل ملت وجود داشته باشد. کارل دویچ[2] تاکید دارد که برای بوجود آوردن آگاهی ملی باید چیزی از پیش وجود داشته باشد که نسبت به آن آگاهی پیدا کنیم.
این روند در کشورها بر اساس تاریخ و اسطوره های ملی شکل می گیرد و اگر چنین مشترکاتی وجود نداشته باشد دولت ها یا نخبگان حاضرند تا مرحله برساختن چنین مولفه هایی پیش روند.
در مطالعات نوین، «ملت» نه یک مفهوم ازلی و سازمند [3] بلکه برآمد یک فرآیند بلند مدت و پیچیده تاریخی دانسته می شود. میراسلاو هروک ملت را گروه اجتماعی بزرگی که نه با یک پیوند عینی بلکه با ترکیبی از چندین نوع رابطه عینی و "بازتاب ذهنی" این پیوندها می داند که در آگاهی عمومی قوام می یابد.
دولت هایی که پس از فروپاشی شوروی در آسیای میانه و قفقاز بنام "جمهوری" تشکیل شدند،تقریبا همگی فاقد تجربه اداره سیاسی و حاکمیت ملی در گذشته بودند و مهم تر این که معمولا از بافت چند گونه قومی برخوردار و در حال رقابت با همسایگان خود برای به دست آوردن اراضی بیشتر به سر می بردند. به همین سبب نیازمند یک ایدولوژی وحدت بخش و همین طور انسجام داخلی بودند که هر دو این نیازها در تضاد با وضعیت موجود و غیبت یک ملت تاریخی جهت تبدیل شدن به تکیه گاهی برای ملی گرایی دولتی بود.
جمهوری آذربایجان نمونه بارز جامعه و دولتی بود که برای رویارویی با رقیب منطقه ای خود – ارمنستان- نیازمند چیزی به مثابه ایدولوژی همگونساز می بود.در وضعیتی که توصیف شد این جمهوری پیش از هر چیز نیازمند ثبات داخلی و ایجاد یک دولت-ملت از درون اجتماع سنتی[4] و تبدیل آن به جامعه ای مدرن [5] و در یک کلام عبور از مردم به ملت بود. از همین رو روش ها و فرمول های مختلف ملت سازی از بدو تشکیل دولت به وسیله نهادهای حکومتی دنبال و پیگیری شد.
اولین فرآیند مرحله ملت سازی تعیین و تثبت مرزهای سیاسی است. در گام بعدی دولتها سیاست های فرهنگی و تبلیغی خاصی به کار می بستند که هدف از آن ایجاد یک ملت است. البته دولت ها معمولا وانمود می کنند همیشه ملتی وجود داشته و آن ها در حال پیش برد آرمان ها و اراده این ملت اند. با نگاه از این زاویه است که می توان به تقدم ملی گرایی بر "ملت" در شمال ارس و اران پی برد. ملی گرایان قومی این کشور تلاش وافری کردند که بعد از تثبیت مرزهای ملی،ملت منسجمی را در این جمهوری نو پا به وجود بیاورند. برخی معتقدند که روند برنامه های ملت سازانه در این جمهوری به اندازه کافی غیر محسوس و ظریف نبود. به این معنا که مراحل این پروژه بسیار سطحی،تقلیدی،برساخته و در مواردی ناموفق بود.
پروژه ملت سازی در جمهوری باکو بر اساس نظریه ابداع سنت[6] اریک هابسباوم و نماد پردازی قومی آنتونی اسمیت مرحله به مرحله قابل بررسی است. ابداع سنت مجموعه ای از رویه ها و کدگذاری هایی است که تابع اصولی صریحا یا تلویحا مورد پذیرش می باشد و ماهیتی نمادین یا عبادی دارد. این مجموعه در نظر دارد ارزش گذاری ها و هنجارهای اجتماعی را از راه تکرار به ذهن شهروندان القاء کند و اغلب حاکی از ارتباط با گذشته است و یا سعی می کند به نحوی با گذشته تاریخی ارتباط بر قرار کند مانند یادبودهای ملی،نمایش و تقدیس پرچم،تکرار و عمومی کردن نمادهایی که ملی یا قومی تصور می شوند،یکسان سازی آموزشی در مدارس از طریق القای برخی ارزش ها و... . تئوریسین های جنبش های ملت ساز که در صددند ملتی را تقریبا از هیچ بسازند و یا حس ملی را در میان مردمی گسترش دهند که قبلا وفاداری های دیگری جز وفاداری ملی الگوی عمل شان بود، معمولا به این روش ها جهت تقویت حس ملی یا ملت سازی رجوع می کنند.
اما نمادپردازی قومی روند عمیق تری را به ما نشان می دهد. اسمیت معتقد است نمی توان گروه های قومی را بر مبنای شاخص های عینی و تمایزها تعریف کرد،بلکه عنصر سازنده،درک و شناختی است که اعضای گروه هم پایگاه در مورد تجارب مشترک و داد و ستدهایشان با دیگران بدست می آورند.این معانی و تجارب مشترک بعد از تعریف شدن برای اعضای گروه قومی به نسل های بعدی منتقل شده و به صورت خاطرات،نمادها و ارزش ها، رمزگذاری می گردد و تبدیل به اسطوره سازنده یک جامعه قومی می گردد. این روند دارای شش مولفه است: 1 – نام مشترک قومی،2- اسطوره ای مشترک که خاستگاه یا تباری قومی دارد،3- یک روایت تاریخی مشترک که در قالب افسانه،حماسه و روایت در می آید،4- تصور برخورداری از فرهنگی یگانه و تحول ناپذیر خواه بر پایه زبان و یا خصلت جمعی،5 – وابستگی به سرزمینی خاص،6- احساس تعلق درونی دستکم در میان نخبگان. تقریبا بیشتر مراحل ششگانه بالا در بیشتر جمهوری ها تازه تاسیس شوروی سابق طی شد و سیاست گذاران باکو به شدیدترین شکل چنین پروژه ای را پیش بردند. بررسی های نمادپردازی ها،رنگ ها ،نشان های دولتی،اسطوره هایی قومی که از سوی نهاد قدرت برجسته می شوند و... همگی حکایت از پیگیری چنین برنامه هایی دارد.
ناسیونالیسم دولتی باکو، نه یک پدیده مردمی بلکه امری عمودی و بر اساس نیازهای دولتی بود که ساختار و سیاست آن در بیست سال گذشته در تصرف عده ای خاص بوده است. این گونه از ملی گرایی دولتی به شدت قومی،تهاجمی و ستیزه جو است.
بعد از جنگ سرد در حالی که بسیاری از دولت های جهان سیاست های سخت گیرانه ملی را کنار گذاشته بودند دولت های کوچک متولد شده از شوروی سابق به شدت و با عطش بسیاری به سوی ملی گرایی دولتی حرکت کردند. میروسلاو هروک در این خصوص معتقد است که "ملی گرایی- قوم گرایی" معاصر عمدتا پدیده ای مربوط به گروه های قومی و یا ملت هایی می شود که اهمیت چندانی در سطح بین المللی ندارند.هانس کوهن نیز در بررسی گونه شناسانه ناسیونالییسم بین ملی گرایی شرقی و غربی تمایز قائل می شود.در رهیافت وی ناسیونالیسم غربی در شکل مدنی بروز می یابد و ناسیونالیسم شرقی(اروپای شرقی) به صورت قومی که شکل غیرعقلانی از ملی گرایی است متبلور می گردد. به نظر می رسد هر چه به سوی شرق و ملت های نوپا و ناسیونالیسم جدید روی بیاوریم این موضوع پر رنگ می شود.ناسیونالیسم عربی،ارمنی،ترکی ،مسائل و درگیری های قومی در آسیای میانه و به تازگی مسائل جمهوری نوپای آذربایجان همگی حکایت از همین واقعیت دارد که دولت های نوپای کم توان تاکید بیشتری بر ناسیونالیسم قومی خود در داخل و یا منازعات منطقه ای دارند، اما در قبال سایر قدرت ها از توان و اراده کمتری جهت حفظ منافع ملی برخوردارند. به طوری که حتی برخی این رویه را نه یک رویکرد موثر سیاسی بلکه یک ژست سیاسی و البته پیش بردن اهداف دولت آذربایجان در داخل می پندارند.
منبع: همشهری دیپلماتیک- بهمن 1390
[1] - nation building
[2] karl deutsch
[3] -organic
[4] - community
[5] -society
[6] - invention of tradition the
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|