همه کسانی که تفاسیر «سیاستمداران» بیرون از رژیم را دنبال کردهایم، میدانیم که اکثریت غریب به اتفاق این مفسرین و مدعیون اپوزیسیون، اذعان دارند که رژیم ج.ا. بهزودی، یا بهواسطه آتش افروزیها و تحریک بیگانگان و متعاقبا برافروخته شدن شعله جنگ خانمان سوز (حمله خارجی) نابود خواهد شد، و یا حتی اگر دول خارجه هم آن را بهحال خود رها کنند، بعد از ۳۳ سال حماقت و جنایت، آنقدر فرسوده، ناتوان و منفور شده است که خود از درون از هم خواهد پاشید (فروپاشی درونی)، اما همین مخالفینی که ساعتها میتوانند در خصوص اینکه کدام احتمال محتملتر است سخنرانی کنند، هیچکدامشان نمیتوانند این تناقض افکارشان را توضیح دهند که اگر خودشان به وقوع گریزناپذیر یکی از این دو سناریو اعتقاد دارند، پس چرا کاری نمیکنند، دست روی دست گذاشتهاند و مانند مرغ سرکنده به این ور و آنور نمیپرند؟ مگر نه اینکه اینان ادعا میکند که عاشق ایرانند؟
بهراستی چرا این همه تعلل؟ از من اگر بپرسید، میگویم که جواب این سوال را باید درذهنیت زندانیان و بردگان جستجو کردند. چندین دهه پیش، عده ای از زندانیان زندان آلکاتراز که به حبس ابد محکوم شده بودند را عفو میکنند. این عده که همگی در سنین جوانی زندانی شده بودند و حبس ابد گرفته بودند، بعد از سی و چهل سال که به آنها عفو داده میشود، بهجای بالا و پایین پریدن از خوشحالی، مصرانه تقاضای ماندن در زندان را میکنند و بعدا که بهزور آنها را از زندان بیرون میاندازند، عده ای از آنها میروند و از درد و غم جدا شدن از این «زندان امن»، خود را با طناب دار، دار میزنند. میپرسید چرا؟ برای اینکه زندگی دیگری بجز زندگی در حصار و در زندان را نمیشناختند و چنان از جهان واقعی دور مانده بودند که هیچ شانسی برای خود در بیرون زندان نمیدیدند!
شباهت الیت امروز ما هم با این زندانیان در همین جاست که این هموطنان ما هم زندگی دیگری غیر از مخالفت خشک و خالی و بدون برنامه ندارند. «من مخالفم، پس من وجود دارم»، این است فلسفه وجودی بسیاری از اینها. برای همین هم تا روزنهای از امید دیده میشود، اولین کسانی که سراسیمه میشوند همین عزیزاناند که با جملاتی نظیر، « ما ایرانیها...»، « آقا مسائل اینقدر هم ساده نیست که...»، «از تاریخ نباید غافل بود»، « بدانید که توطئهای در کار است»، « با اینکارها به هیج جا نمیرسیم»، « باید هوشیارباشیم» و...و...و... بذر تردید میکارند و وقت میکشند. عملکرد این عزیزان همواره بمانند دزدگیر ماشین همسایه است که وقت و بیوقت و همیشه بیدلیل، جیغش در میآید، اما هیچ وقت نتوانسته که جلوی هیچ دزدی را بگیرد و فقط خواب و خوراک همسایه های بیچاره را به آنها زهر میکند و بس.
به ادعای اینجانب، اینهمه تعلل و دست روی دست گذاشتن و داشتن ذهنیت بیبرنامه و توکل به «خدا» و دو دست بریده این و آن داشتن، آنهم در مقابل رژیمی که ۳۳ سال ما را چاپیده، بی ابرویمان کرده، شلاقمان زده و سنگسارمان کرده و فرزندانمان را در مقابل چشمانمان و بر سر کوچههایمان با جرثقیل بهدار کشیده، دلیلی بجز داشتن ذهنیت بردگی، غیر مدرن، به روز نشده و میل و اصرار عجیب به ادامه اقامت در زندان ندارد.
این عزیزان که البته بجای برنامهریزی، ایجاد هماهنگی بین ایرانیان و مدیریت مسائل، جملگی به حرفه تفسیرگری روی آوردهاند، حتی تفاسیر خودشان را هم قبول ندارند! چرا که اگر قبول داشتند، میدانستند که امروز، روز اولویت دادن به مسائل است و اولویت اول هم چیزی نیست بجز خلاص شدن از شر باعث و بانی همه این مصیبتها و جنایات، یعنی مادر تمام فسادها، رژیم ج.ا.
معلم فیزیک ما آقای موثق، از آنجا که ذهنیتی آکادمیک و خردورز داشت و برای موهومات و هپروت تره هم خرد نمیکرد، از هر فرصتی برای تکرار یک جمله استفاده میکرد. او میگفت «اگر سوالی دارید که هنوز برای آن جوابی پیدا نکردهاید، اما موفق شدهاید که چندین احتمال و گمانه برای آن تولید کنید، اول بروید سراغ آن گمانه و احتمال که از همه سادهتر است، اگر درست بود که خوش بهحالتان، اگر غلط بود، بگذاریدش کنار و بروید سراغ ساده ترین احتمال بعدی». این دقیقا کاری است که الیت ما ۳۳ سال برعکس آن را انجام داده است. نگاه کنید به این ذهنیت توطئه پرور و حاشیه رو و غیر متمرکز این عزیزان.
هموطن! واقعیت امروز ما چیز عجیب و غریبی نیست! تاریخ را اگر خوانده باشیم و فهمیده باشیم، میدانیم که این شرایط برای کشورهای دیگر هم بوده است! هندوستان استقلالش را مفت بدست نیاورد! بزرگترین ضربهای هم که خورد از همین آدمهایی بود که فیلشان یاد تاسیس کشور «پاک»ها در مقابل کشور کفار و نجسها کرد. همین کشور آمریکا هم در زمان استقلال هزاران مشکل ریز و درشت داشته، اما آوانتاژ اینها این بود که اینها جرج واشنگتن و بنجامین فرانکلین داشتند، اما ما بهحمد الله تا دلتان بخواهد مفسرانی داریم که به ۳ سوت لباس سیاستمداری بتن میکنند.
بنده حاضرم شرط ببندم که اگر داستان بنجامین فرانکلین را عوض کنیم و نام او را بگذاریم مثلا سیاوش ایرانی، تاریخش را بکنیم ۱۳۹۱، کشورش را بکنیم ایران، این دوستان مفسر ما دردم یک مهر چلبی بر روی پرونده او خواهند زد!
بنجامین فرانکلین از افتخارات و نوابغ و از پدران امریکا و اولین امریکای در اروپا است. او را بهمین مناسبت و بخاطر خدماتش، اولین آمریکایی نیز میخوانند. او بعنوان فرستاده به فرانسه رفت و با درایت و تیزهوشی فرانسویان را مجاب کرد که به استقلالطلبان کمک کنند تا از شر انگلیس و دست نشاندگانش که آمریکا را به غنیمت گرفته بودند و غارت میکردند (درست مثل امروز ایران) خود را خلاص کند.
وضعیت امروز ما چیز عجیب و غریبی نیست! ما هم با یک دشمن داخلی مواجهیم و با یک دشمن خارجی. دشمن داخلی ما هر روز به اعضای خانواده ما تجاوزمیکند، هر روز در یک نقطه از خانه ما آتش روشن میکند، و تمام دیوارهایی که قرار بود ما را از دشمنان خارجی محافظت کند را خراب میکند، هر روز اموال و منافع ملی ما را به دشمنان خارجی ما یعنی چین، روسیه، حزب الله، بشارو... واگذار میکند. حال جای سوال دارد که عقل و منطق ما به ما میگوید که از خانه خود شروع کنیم و اول کشور را از شر این موجود مزاحم و این دشمن داخلی خود را پاک کنیم، یا آنکه منتظر بشویم و ببینیم که آن یکی دشمن خارجی (آمریکا، اسرائیل) کی قرار است که کشور ما را قطعه قطعه بکند؟
این مفسران اپوزیسیونیست نما و بسیار مردد و شکاک ما، زمانی که باید از مصدق طرفداری میکردند ( سال۱۳۵۷، میدان آزادی که آخوندها عکس مصدق را پایین کشیدند) تمکین کردند، نامه فدایت شوم برای خمینی نوشتند، و گفتند که انشا لله گربه است، بعد از اردنگی خوردن از ولی فقیه اما، بحثی نبوده است که این عزیزان به ۲۸ مرداد ربطش ندهند و بهنحوی نام مرحوم مصدق را پیش نکشند و خودشان را یکانه رهرو راه مصدق و متولی او معرفی نکنند.
درخلال ۳۷ روزی که زنده یاد بختیار، با شجاعت تمام پا پیش گذاشت و همه آزادی ها را به ایرانیان داد، این مفسران اپوزیسیونیست نما، شعار دروغین «نوکر بی اختیار» و «منقل»، «تریاکی» و ... را یا خود زمزمه کردند، یا شنیدن آن را زیر سبیلی در کردند و در مقابل آن خاموشی گزیدند.
در خیزش اخیر هم که باید آماده و مهیا میبودند، چنان « شجاعانه» و با بصیرت میدان را خالی کردند که کار افتاد دست خود کارگذاران رژیم، امروز هم، یا تخم یاس میپراکنند و از اصلاح و مصالحه دم میزنند، یا بعضا به ملت شریف ایران ایراد میگیرند و از آنها طلبکارند که چرا «کار» را تمام نکردند
در پایان، هرچند که مایل نیستم که آرامش این عزیزان بیش از این بهم بخورد و خاطرمبارکشان را با سوالات سختی نظیر این که «در روز فردای فروپاشی کدام تیم ( آلترنایو برای مجریان فاسد امروز) قرار است مسوولیت وزارت کشور، بانک مرکزی و وزارت نیرو و...را بعهده بگیرد؟»، بلکه تقاضایم این است که این عزیزان هنر تفسیرشان را بکار گیرند و دستکم به این سوال، هر چند هم که برایشان جدید است، جواب بدهند که در روزبعد از فرار سردار رادان، کدام تیم قرار است امنیت جان و مال مردم ایران را حفظ کند؟
هموطن، این وظیفه تک تک ماست که با اعتراض به این فرهنگ و روش غلط، یعنی اصرار به ادامه تئوریهای مندرس و عقیم، انتقادات خشک و مخرب کردن، بجای مشارکت مثبت، اتخاذ سیاست تعلل و وقت کشیهای این گروه اعتراض کنیم و از الیت کشورمان بخواهیم که یا رفتار بزرگان جهان را سرمشق خود قرار بدهند، دست از توهم و تئوری بافی بردارند و وارد عمل بشوند، و یا از سر راه پروسه آزادی ایران کنار بروند و بیش از این برای این ملت و این کشور مزاحمت ایجاد نکنند! بدانیم و آگاه باشیم که امروز زمان در مقابل ماست و نه با ما، متاسفم که بگویم که فردا که بمبها فرود آمدند، برای همه ما دیرخواهد بود.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
هوشنگ
درود برشما وغیرت وشرف ایرانیت
درد ودغدغه ایران وایرانی داشتن ازنوشته تان موج میزند
مدتهابوددرانتظار گفتاری به این صراحت وبرایی نوشته های مختلف رامیخواندم
پرتوان تروپیروزترباشید
ایدون باد
پاینده ایران
September 11, 2012 01:50:37 AM
---------------------------
جمشاد پرچمشاهی
نگارنده و هم میهن گرامی این نوشتار، من نگرانی و دغدغه شما را درمورد آنچه که بیان داشتید، کاملا درک می کنم. اما راستش چه انتظاری غیر از این "فعالیت های" بقول شما "الیت" یا نخبه گان عصر معاصر را دارید؟ اغلب این "عزیزان" اولویتی جز فرصت طلبی در ذهنیت خود ندارند. اینها "اپوزیسیونیست" نیستند بلکه "اپورتونیست" اند که فعلا تا روز مبادا روی چمدان های نیمه بسته خود نشسته و با سخن پراکنی و نقالی های سرگرم و سردرگم کننده، محفل را گرم نگه می دارند تا در فردای آزادی و "استقلال" میهن عازم میدان نبرد برای به چنگ گرفتن مقامات و پست های اداری و وزارتی و غیره شوند.
من از شیوه عملکرد اعضای "الیت" تعجبی ندارم بلکه از خوش باوران ساده لوح و نحیف در حیرتم که از آنها استقبال کرده و تنها به امید حرف و وعده و وعیدهای تهی و خیال پرورشان نشسته اند و به نوبه خود دست روی دست گذاشته و از جا تکان نمی خورند چون براین باورند که طبقه "الیت" و "زبدگان اپوزیسیون" از فهم و شعور سیاسی کافی و درست برخوردارند و "بزودی" کار رژیم را یکسره خواهند کرد!؟
September 10, 2012 01:10:27 PM
---------------------------
|