رابطه «قدرت» و «توده» بر اساس قانونمندیهای مشترک شکل میگیرد، از جمله خودآگاهیِ قدرت و از خودبیگانگیِ توده! این در حالیست که هم در قدرت میتوان افراد ازخودبیگانه یافت و هم در توده، افراد خودآگاه. «قدرت» با یکپارچگی بیشکل خویش، ضعف خود را میپوشاند و بر توده غلبه میکند، اما «توده» در بیشکلی یکپارچه خویش، قوّت خود را وا مینهد و محو قدرت میشود. راه غلبه بر دیکتاتوری توده اما در دمکرات شدنِ تک تکِ افراد نیست، بلکه در خارج از او، و در قدرتِ دمکرات است!
*****
نه تنها در اخبار بلکه در بسیاری از تحلیلهای سیاسی، و نه تنها در میان ایرانیان بلکه در بیشتر به اصطلاح نخبگان جهانیِ تحلیل و تفسیر، معمولا جایگاه تفکر فلسفی و نگاه انسانِ «فراسیاست» و «فراخبر» خالیست.
بیشتر خبرها و رویدادها مانند یک پدیده انتزاعی و گاه حتا در قالب فیلمهای هیجان انگیز به نمایش در میآیند و سپس از «اکران عمومی» خارج میشوند. در این میان، وقتی یک امر سیاسی به عمد چون «شو» و «نمایش» صحنهسازی میشود، احساس دوگانهای به انسان دست میدهد: اندوه و تهوع!
جالب اینجاست که از یک سو، تماشاگران، که در حقیقت بازیگران زندگی واقعی خود هستند، چنان در این نقش فرو میروند که در مرز سیال بین تخیل و واقعیت، انتزاع و حقیقت، گم میشوند. از سوی دیگر، حتا رژیمهای مفلوکی مانند جمهوری اسلامی نیز با اینکه هیچ چیزشان شبیه کشورهایی نیست که شوهای سیاسی عظیم، مانند انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، به راه میاندازند، تلاش میکنند به تقلیدی کورکورانه همان راه را بپیمایند، در نتیجه بر میزان اندوه و تهوع میافزایند.
رازِ رابطه قدرت و توده
میدانید؟ یک مشکل روزنامهنگار بودن همین است! همین، که تحلیل و تفسیرش، و نگاهاش به آنچه در برابر چشمان او، و چشمان همه، روی میدهد، قانع نیست! نه اینکه به دنبال «اطلاعات» و خبرهای پنهانی باشد که باید از منابع مخفی به دست وی برسد، نه! بلکه در هر رویدادی، و حتا هر نمایشی، به دنبال معنا و مفهوم بیشتری است!
این است که اگرچه کیفیت «اندوه» و «تهوع» به هنگام تماشای کسانی که در تأیید «میشل اوباما» یا «آن رامنی» همسران دو رقیب انتخابات ماه نوامبر 2012 ریاست جمهوری آمریکا مشتاقانه پرچمشان و سر و بدنشان را خلسهوار تکان میدهند، با واکنش صوتی و رفتاری اعوان و انصار جمهوری اسلامی از اصولگرا تا اصلاح طلب و «جریان انحرافی» و «فتنه»، یا نمایشهای سیاسی روسیه و چین و باکو و کره شمالی و یا حتا مراسم مذهبی ادیان مختلف از جمله در واتیکان، تفاوت دارد، لیکن نهایتا، رابطه «قدرت» و «توده» در همه آنها بر اساس قانونمندیهای مشترک شکل میگیرد، از جمله خودآگاهیِ قدرت و از خودبیگانگیِ توده! این «ازخودبیگانگی» همگانی، غمانگیز، و در آنجا که تعصب و بیخبری و تن سپردن به امواج تبلیغاتی، چهرهها و حرکات را «دِفُرمه» میکند، به راستی تهوعآور است.
این در حالیست که هم در همان قدرت میتوان افراد ازخودبیگانه یافت و هم در آن توده، افرادی را که از خودآگاهی برخوردارند! آنچه آن ضعفِ قدرت و این قوتِ توده را در برابر یکدیگر خنثا میکند، امتزاج و چشم پوشیدن آحاد هر یک از این دو، از «انفراد» (و نه فردیت) است! «قدرت» با یکپارچگی بیشکل خویش، ضعف خود را میپوشاند و بر توده غلبه میکند، اما «توده» در بیشکلی یکپارچه خویش، قوّت خود را وا مینهد و محو قدرت میشود!
این راز به اصطلاح توازن قوا و آرامش جامعه در همه ساختارها، اعم از دیکتاتوری و دمکراتیک است. تفاوت در این است که قدرت در جوامع باز و دمکرات، ابزاری در اختیار «افراد» مینهد که خود، توده شدنِ خویش را سازماندهی کند، ولی در جوامع بسته و دیکتاتور، قدرت با حذف یا سلطه بر ابزار دمکراتیک، افراد را به «توده» بودن و یا «امت» دینی و ایدئولوژیک شدن وادار میکند.
در دمکراسیها به دلیل همین نقشی که به «افراد» داده میشود تا خود در «توده شدن» خویش مشارکت داشته باشند، پس این امکان نیز برای آنها وجود دارد تا امتیاز «خودآگاهی» را در برابر نقاط ضعف قدرت به کار بیندازند و بر سهم خود در قدرت بیفزایند. نقش «الیت» یا «نخبگان» یک جامعه در کاربردِ درستِ این امتیاز است.
رازِ جذابیتِ دمکراسی
کند و کاو در مناسبات قدرت، سبب میشود که توقع شما از قدرت دمکرات و دمکراسی همواره بالا و بالاتر برود، و این یعنی ادامه روند ابدی خودآگاهی جامعه بشری، زیرا انسانی که میاندیشد نمیتواند نسبت به پیرامون خویش بیاعتنا باشد و نمیتواند حال که ابزار دمکراسی را به دست آورده، چون یک مریدِ متعصب، فقط به ستایش آن بپردازد. تجربه نیز نشان میدهد که دمکراسی در تکوین و تکامل خویش، همواره مرزهای خود را گسترش داده، تابوها را زیر پا نهاده و امکانات مناسبتری برای همزیستی بیشترین مردمان فراهم آورده است.
دمکراسی یک مفهوم انتزاعی یا یک هدف غایی نیست. یک روش در جامعه و جهانِ مرتب در حال تغییر است. جهانی که بیش از هر چیز، مفاهیم حقوقی و اجتماعی در آن دستخوش دگرگونی و تحول میشوند و جوامع با ابزار دمکراسی، به بازنگری در مناسبات اجتماعی و بازتعریف آنها میپردازند زیرا اگر هدف، رفاه و آسایش و امنیت انسان باشد، پس نمیتوان به مناسباتی گردن نهاد که ادعا میشود تغییرناپذیر و ابدی هستند. راز جذابیت دمکراسی، در قدرت تطبیق آن با شرایط و مناسبات تازه و تجربه نشده است.
به دلیل این درک از دمکراسی، فهم برخی واکنشهای «توده» در برابر قدرتِ دمکرات، مشکل میشود. مگر آنکه بتوان این واکنشهای ناشی از خودبیگانگی را به «ژن» یا «حافظه» یا «ناخودآگاه» تاریخی دیکتاتوری در تودهها نسبت داد! تاریخی هزاران ساله که «توده» در آن چیزی جز «رمه» و سیاهی لشکر نبوده است. با این همه این پرسش، پاسخی نمییابد که جای چه عاملی در این جهان و در زندگی و در روان بشر خالیست که آدمها نمیتوانند در برابر «قدرت» به «توده» تبدیل نشوند! منظورم الزاما قدرت سیاسی نیست، میتواند قدرت یک امامزاده، چاه جمکران، یا قدرت هنرمند مانند مادونا، مایکل جکسون و بیتلها باشد. اگرچه کیفیت آنها اساسا متفاوت است ولی مکانیسم آنها برای تبدیل «فرد» و «افراد» به «توده» یکی است. مکانیسمی که همان گونه که «توده طرفدار» را شکل میدهد، «توده مخالف» و «توده بیتفاوت» یا «ممتنع» را نیز به وجود میآورد.
البته کشورهای اروپایی، نه همهشان، در این زمینه هنوز خوددارتر هستند، و شاید همین زندگی را در اینجا، به نظرم، انسانیتر میکند. اروپاست دیگر، مهدِ خرد و روشنگری و دمکراسی و... قرون وسطا!
در این فراز و نشیب تاریخی اما، چه در این دمکراسی و چه در آن قرون وسطا، به هر شکلی، توده همواره میل به «حکومت شدن» داشته است، حتا زمانی که حاکمیت خودش تأمین شده باشد! همین خاصیت «توده» است که همواره در طول تاریخ، امکان سوءاستفاده از نیروی آن را برای حکومتهای ایدئولوژیک و توتالیتر و سرکوبِ خود توسط آنها فراهم آورده است. پس میتوان نتیجه گرفت، دمکراسی نیز امکانی است برای حکومت توده بر خود، از طریق دیگران!
این «دیگران» در آمریکا به شکل دو حزب، حاکمیت ملی توده رنگارنگ آمریکا را اِعمال میکند و مانند همه دمکراسیها، قانون اساسیاش به گونهای تنظیم شده که بتواند مانع سوءاستفاده افراد و احزاب از آن شود. در کشورهای اروپایی، حاکمیت ملی در اشکال متفاوت و در نظام چندحزبی تأمین میشود. راه به روی هیچ حزب و گروهی که به قانون اساسی دمکرات این کشورها متعهد باشد، بسته نیست. میتوان مثلا ریشه در سازمان تروریستی «بادرماینهوف» داشت و در یک تحول بنیادین به «حزب سبزها» فرا رویید و به سومین حزب فراگیر و مهم کشوری مانند آلمان تبدیل شد. میتوان «چپ» و «راست» را آزاد گذاشت تا اگر میتوانند، مردم را به سود برنامههای خود بسیج کنند. «توده» در همه این امکانات که «قدرت» حاکم یا اپوزیسیون را شکل میدهند، جایی برای افراد خود مییابد. نهایتا اما در رابطه بین «قدرت» و «توده» در یک دمکراسی، این قدرت دمکرات است که توده دیکتاتور را کنترل میکند!
اینکه این اواخر بین برخی ایرانیان رایج شده که به دنبال «شاه» و «ولی فقیه» و «دیکتاتور» درونِ خود و دیگران بگردند، به نظرم، از آگاهی بر حقیقت «توده دیکتاتور» ناشی میشود. نتیجهای که گرفته میشد اما معمولا غلط بود: راه غلبه بر دیکتاتوری توده، در دمکرات شدنِ تک تکِ افراد نیست، بلکه در خارج از فرد و توده است، در قدرتِ دمکرات!
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|