بعد از انقلاب سال ۵۷ جمعیت کثیری از ایرانیان جلای وطن کردند. در بین مهاجرین گروهی که استبداد سرنگون شده را دموکرات تر از استبداد جایگزین شده میدانستند و در مقایسه یکی بر دیگری در مفهوم دموکراسی دستخوش لغزش و انحراف شده بودند به جرگه رسانههای گروهی و اپوزیسیون سیاسی پیوستند.
این قشر رفته رفته در نوستالژی بازگشت و بدست آوردن کرسیهای قدرت از دست رفته از روی اضطرار حاضر به پذیرش هر روش غیر عادی از قبیل توطئه, کودتا, تراژدی ملی و حتی جنگ بر علیه ایران و ایرانی شد. آگاه و ناآگاه وسیلهای گردید در دستهایی که از تاریک خانههای قدرت جهانی, جهت تضعیف و تجزیه کشور, تقویت آخوند و افسار گسیختگیاش را بهترین طریق رسیدن به "هدف" تشخیص دادند.
از این رو بیش از سه دهه, ایرانیان خارج نشین علی رغم در دست داشتن انبوه امکانات مبارزه در زمینه سیاسی بجای پیشروی درجا زدهاند و بجای ائتلاف و همبستگی جهت سرنگونی آخوند هم همدیگر را تضعیف کرده اند, هم نفس مبارزه را.
در داخل کشور, قضیه به گونه دیگری بوده است. آحاد مردم هر روز مواجه بودند با یک حکومت مرتجع, اقتدارگر, خشن, جانی, سرکوبگر و سارق که آشوبگری را به زشت ترین شکل ممکن رواج داد و پایههای اجتماعی بیمارگونهای را پی ریزی کرد که در پی آن, تشنجهای خیابانی, جنایت, گرانی, کمبود, بیکاری, بیماری و تحریم به همراه آورد و عرصه زندگی را تا جایی بر مردم تنگ کرد که اعجاز نجات از شر ابلیس را حتی در یک حمله خارجی آرزو کردند.
اما سیاهکاری حکومت آخوندی از این حوزه هم فراتر رفت. رادیکالیسم اسلامی را از قلب ایران به منطقه کشید و برای ترساندن جهانیان خشونت و تهدید را در بوق دمید و کرنا زد.
بهانه مناسبی بود برای ارقههای سیاسی مغرب زمین تا خود و گسترده ترین انبار مهمات جنگی را بکشانند به منطقهای که تا پیش از آن حتی خوابش را هم نمیدید.
با بیداری اژدرهای متعصب و تندرهای اسلامی در کشورهای مسلمان و دستیابی شان به تکنولوژی غرب, چند بمب گذاری و کشتار و جنگ هم چاشنی کار شد و بسرعت برق, انواع جنگندههای زمینی, هوایی, دریایی و زیردریایی آمریکا و اروپا, دور تا دور کشورهای ثروتمند نفتی در منطقه خاورمیانه را پوشاند و به محاصره درآورد. "باید توجه داشت که خود غرب هم بیش از ۶ دهه, جهت گذر از کمونیزم و مسدود ساختن قدرت کمونیزم جهان گیر, ازنفوذ اسلام به بهترین وجه بهره برداری کرد و با پر و بال دادن به تندروهای مسلمان و حذف سلحشوران در بین آنها و بخشش و فراهم کردن تسهیلات به رادیکالها, غول را از شیشه بیرون آورد".
در این میان کشور نو پای اسرائیل با بیست هزار کیلومتر مربع وسعت خاک آیندهاش را در حلقه بیش از یک میلیارد و نیم جمعیت مسلمان بیش از پیش در خطر دید و رجزخوانی چون احمدی نژاد و خامنهای, حذف جغرافیایی اسراییل, جنگ با کفار, پیشروی اسلام جهانگشا, ظهور امام زمان و مقولههایی از این دست را تا بدآنجا تبلیغ کردند که مسیحی و یهودی و بیدین و بادین, زهره ترک شد و شبها دست به اسلحه خوابید.
چاره کار را یک تاریخشناس مشهور و استاد دانشگاه پرینستون در آمریکا توصیه کرد. آقای «برنارد لوئیس». زاده انگلیس و خود یک یهودی اسلامشناس. نویسنده چند کتاب در زمینه عثمانی, اسلام ایران و یهود. ایشان جمله معروفی دارد مبنی بر اینکه: «من در سال ۱۹۴۰, امید داشتم اما امروز نه».
ترجمان جمله آقای برنارد لوئیس یعنی: «به گذر یهودیان از بلای هیتلر و نازیسم امیدی بود اما به گذران آنان از اسلامیستها نه».
برنارد لوئیس تاروپود تاریخ و فرهنگ خاورمیانه و خاور نزدیک را یاخته به یاخته میشناسد و نخستین کسی است که طرح تجزیه ایران و نقشه جدید را ارائه داد. اما چون بر روی تختهسیاه کشیده بود, جدی گرفته نشد. مردمان منطقه هم به علت درگیریهای مذهبی و گیجی از آنچه دورادور اما در حول و حوش زندگیشان میگذرد, نسبت به تقسیمبندی آقای برنارد لوئیس, بیتوجه ماندند. آنها هم که توجه کردند موضوع را یک شوخی دانشگاهی تلقی نمودند. اما بودند کسانی که طرح آقای لوئیس وسوسهشان کرد و با گذشت سالها و حوادث ناهنجار تاریخی در منطقه و در جهان پیشنهاد تخیلی این تاریخشناس متفکر را مورد تحلیل و تعمق قرار دادند.
بهعلت عملکردهای نظام خونخوار آخوندی, بهتدریج زمزمه تجزیهطلبی چند استان در ایران از جمله کردستان, آذربایجان و بلوچستان در خارج از مرزهای ایران تبلیغ و دامن زده شد تا جایی که یک روزنامهنگار یهودی آمریکایی بنام «مایکل لدین» بناگاه دایه مهربانتر از مادر شد. سر خود و بدون مشورت از جامعه ایرانی, مخفیانه در پاییز ۲۰۰۵ در واشنگتن در محل «آمریکن اینتر پرایز» چند سردار ناشناس تجزیهطلب استانهای ایران را با پرچمهای رنگ وارنگشان دعوت کرد تا با کدخدایی ایشان, دموکراتمآبانه, بر سر میز مذاکره بنشینند و خواستهایشان را جهت بررسی مطرح کنند. حال چگونه آقای مایکل لدین, این تجزیهطلبان مدعی را شناسایی و به تلفن ایشان دسترسی یافت و چگونه خود آنها به دعوت ایشان لبیک گفتند, داستانی است که تا به امروز, حتی زبده ترین گزارشگران محقق هم از چند و چونش درماندهاند.
اما مجوز آقای مایکل لدین جهت چنین دخالتی از نفرات مجهولالهویه چه بود؟ ایشان از قرار معلوم بهعلت علاقه مفرط به مسائل ایران و دفاع از ملت دربند آخوند خون آشام, در نشریات معتبر آمریکایی, بطور پیگیر مقاله مینوشت که با آب و تاب به فارسی ترجمه و در رسانههای ایرانی انعکاس داده میشد. ایشان با نفوذ در جامعه ایرانی خارج نشین, حتی اینسو و آنسو در بین ایرانیان سیاسی کار, پرسه میزد و با آنها چای هم مینوشید و بعضی رادیو تلویزیونها دورهاش کرده بودند و از نبوغ او به عنوان یک مغز متفکر, چاره جویی و مشورت میکردند.
وقتی سر و صدای نشست پنهانی آقای «مایکل لدین» با تجزیهطلبان مجهولالهویه بر ملا شد, جار و جنجال پیرامون نقشه موذیانه ایشان بالا گرفت که منجر به سانسور مقالاتش در رسانههای ایرانی گردید. البته خودش هم بهناگاه از مجامع ایرانی کنار کشید و چهرهاش را پنهان ساخت. قضیه بهسرعت به فراموشی رفت به این بهانه که: «آخوند شادکن نباشید. هرچه باشد, دشمن دشمن من, دوست من است. اگر مایکل لدینها نباشند پس ما ضجههایمان را چگونه به گوش واشنگتن و غرب برسانیم»؟
طرح آقایان برنارد لوئیس و مایکل لدین توسط مبارزین رسانهای و غیر رسانهای ایرانی خارجنشین دست راستی, ضمن اتوکشی اینگونه تحلیل میشد!
«تا زمانیکه روشنفکران ما خائن و خود فروخته هستند و گرد میز «اتحاد فقط اتحاد» جمع نمیشوند, اظهار پشیمانی از اشتباهاتشان نمیکنند, چه توقعی باید از غریبهها داشته باشیم»؟
... تا اینکه فشفشه دیگری به هوا رفت. این بار از داخل محفل ایپاک مرکز لابیگری اسرائیل در واشنگتن. خانم «جینهارمن» نماینده کنگره آمریکا از جبهه دموکرات, در نشست سالانه این سازمان پرنفوذ در سیاست آمریکا که با شرکت سیاسیون مشهور آمریکا و بلند پایهگان دولت اسرائیل تشکیل جلسه داده بود, در ۲۰۰۹ اظهار داشت: «راه خلاصی از شر ایران و دردسرسازیهایش و کنترل این کشور پهناور, تجزیه ایران است».
... که توضیحات او با کف زدنهای ممتد شرکتکنندگان در سازمان «ایپاک» مواجه گردید. تصادفا این ویدئو در «یو تیوب» قرار گرفت و بدست ما رسید و ما با انتشار یک «طومار» با پخش صدا و تصویر این خانم نماینده به جامعه ایرانی هشدار دادیم.
ظرف چند هفته, بیش از ۱۴ هزار امضا و اعتراض از ایرانیان و حتی غیر ایرانیان در سراسر جهان جمع آوری شد و طبیعتا دفتر خانم «جینهارمن» و فکس ایشان مورد هجوم ایرانیان خشمگین قرار گرفت..... سر انجام خانم جین هارمن با عذرخواهی کتبی و تحریف حرفهای خودش, موضوع را ماستمالی کرد و گفت: «اصلا منظور بنده تجزیه ایران نبود. آن بخش از بین حرفهایم بیرون کشیده شده...»
خلاصه قضیه خانم جین هارمن هم بهسرعت به فراموشی رفت. سیاسیکارهای خارج از کشور هم به بهانه اینکه آخوندشادکن نباشیم, هرچه باشد دشمن دشمن من دوست من است, خودمان هم بیتقصیر نیستیم, خطر را از بیخ گوش مدعی یان اصلی تجزیه ایران دور کردند! گویی این ما هستیم که از انباشته جنایات آخوندها مقروض شده و باید جریمه پرداز باشیم!
اکنون جنجال اتمی شدن ایران, همه اخبار داخلی کشور حتی حقوق بشر را تحتالشعاع قرار داده است. از روزی که آقای «نتان یاهو», تحت حمایت رادیکالهای مذهبی در اسرائیل به نخست وزیری رسیده, گویی جز حمله به تاسیسات اتمی ایران, هدف عمده دیگری بهعنوان یک نخست وزیر ندارد. هر روز تیتر عمدهترین مطبوعات جهان به شعار حمله به ایران, و داد و فریادهای آقای «نتان یاهو» اختصاص داده شده که با هیاهو و تهدید و دهها ترفند دیگر میخواهد پای آمریکا را نیز به این جنگ بکشاند. یکبار میگوید: «ما و آمریکا, دو نفری با هم حمله میکنیم». بار دیگر میگوید: «خودمان به تنهایی حمله میکنیم».
در چند سال اخیر نخستوزیری آقای «نتان یاهو» آمریکا جهت گریز از جنگ که گفته میشود منتهی به ویرانی تمام زیربناهای ایران, کشتار تعداد کثیری از هممیهنان و از سوی دیگر زبانههای جنگی خونین, منطقه را در خود خواهد گرفت, با دادن عدیده امتیازات مالی و نظامی به اسرائیل سعی کرده قضیه را آرام کند و درگیر یک جنگ خانماسوز دیگر در منطقه نشود. اما این مرد گویی سیریناپذیر است. هرچه بیشتر میگیرد, بیشتر طلب میکند تا جاییکه به آمریکا و شخص رئیس جمهور علنا پرخاش و توهین میکند.
معلوم نیست که تهدیدات نتان یاهو برای بیشتر امتیاز گرفتن است یا اینکه براستی خون جلوی چشمانش را گرفته؟ در خود اسرائیل, رسانههای عمده, خود ملت اسرائیل, حتی بلندپایهگان سیاسی آن از جمله سازمان اطلاعات ارتش, روسای موساد, مخالف این تصمیم خونین او هستند. گروهها به خیابان میآیند, اعتراض میکنند, هشدار میدهند, فریاد میزنند اما گوشهای گرفته آقای "نتان یاهو" نمیشنود.
جدیدترین نغمه تجزیه ایران, اخیرا در پی تهدیدات اوهام گونه نتان یاهو از زبان نماینده دیگر کنگره آمریکا زده شده, آقای «دانا روهراباچر». او در نامهای به خانم «هیلاری کلینتون» وزیر امور خارجه آمریکا توصیه کرده است که برای ختم غائله, بیاییم آذربایجان جعلی شمال ایران «اران» را در آذربایجان ایران ادغام کنیم. والسلام.
مبارزین سلحشور خارجنشین ایرانی, این بار همگویی بر این حنا رنگی ندیدهاند, ضمن اینکه سنگ ایران ایران برسینه میکوبند با بوق «اتحاد فقط اتحاد» میخواهند همه را زیر یک حزب جمع کنند در پایین به پیشنهاد آقای «دانا روهراباچر» میگویند: «خوب دیگر جواب «های هوی» است و کلوخ انداز را پاداش سنگ است». «احمدی نژاد تهدید میکند, این هم جوابش»!
یعنی چه؟ یعنی اینکه, بروند, بکوبند, ایران را تکه پاره کنند تا ما قانع بشویم که روشنفکران در زمان انقلاب۵۷ خیانت کردهاند و در زیر آن چیزی که آنها میخواهند جمع نمیشوند! در این صورت جواب "های هوی" است و کلوخ انداز را هم پاداش سنگ است!
مبارزین دست راستی ما در خارج از کشور, همانگونه که در شروع مقاله اشاره کردم, در نوستالژی بازگشت و بدست آوردن کرسیهای قدرت برباد رفته, از روی اضطرار, حاضر به پذیرش هر روشی غیر عادی از قبیل توطئه, افترا, کودتا, تراژدی ملی یک جنگ و در نهایت تجزیه ایران هم هستند تا به دوران خوش سحرانگیز جوانیشان بازگردند و ثابت کنند که به یک نظام دموکراتیک و مدرن بطور قطع خیانت شده است! این تفکر بیش از سه دهه است که خود را در مراسم سوگواری ملت انداخته, اشک تمساح میریزد تا در یک غافلگیری, جواهرات صاحبان غزارا به سرقت ببرد.
فراموش نکنیم واگذاری رود هیرمند در افغانستان و بخشش بحرین به عربها را در زمان سلطنت محمد رضا شاه پهلوی و قرارداد سال ۱۹۰۷ روس و انگلیس را که ایران را یکی در شمال و دیگری در جنوب بین خود تقسیم کردند اما در بحبوحه فوران خون مشروطه, ملت غیور ایران زیر بار چنین تجزیه و تجاوزی نرفت و این نقشه شوم, عملی نشد. در زمان فتحعلیشاه قاجار هم با استخاره چند آخوند متحجر یک دام بزرگ برای ایران توسط روسها انداخته شد و در جنگ بین روس و ایران, ما تمام سرزمینهای ماوراء ارس را باختیم که همین باخت, روحیه ملی را بیدار و منجر به انقلاب مشروطه شد.
از آنچه ایران طول قرنها از دست داده سخن نمیگوییم. امروز حواسمان باید به نقشه جغرافیایی کنونی با محدوده یک میلیون ششصد و چهل و هشت هزار کیلومتر مربع باشد. موضوع تجزیه طلبی در داخل کشور پایگاهی ندارد. اما امروز عدهای فرصت طلب, با ارزیابیهای اغفالگرانه, میخواهند این مواد مسموم را از خارج به داخل, صادر کنند. غافل از اینکه, الیافهای بافت فرهنگی اقوام ایرانی ضخیمتر و در هم پیچیدهتر از خیالبافیهای حریصان و بدخواهان ایران یک پارچه است که میداند با اندکی امکانات و برقراری یک قانون محکم و حکومت مردم بر مردم , این کشور نه تنها در منطقه که در جهان شاخص خواهد شد.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
به قخطاها، به پرسشی که هیچیک از شماها و نمایندگانتان به آن هرگز پاسخ نمی دهید اینست که با اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر و میثاقهای الحاقی به آن در ایران، بفرمایید کدامین حقوق حقه احدی در ایران پایمال می شود!؟ پاسخ:- هیچیک از حقوق احدی صرفنظر از محل سکونت و نژاد و جنسیت و و و! برای رفع تبعیض، یک قانون اساسی نوین برای ایران که مبتنی منشور جهانی حقوق بشر و میثاقهای الحاقی به آن باشد کافیست تا دیگر هیچ یک از حقوق حقه احدی در ایران پایمال نشود و کل ملت ۷۵ میلیونی ایران شهروندان درجه یک شوند و طبق همین منشور و میثاقهایش سیستم عدم تمرکز حزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات) در ایران برقرار شود تا مردم از استان و شهر تا دهستان اعضاء شوراهایشان را از میان ساکنان محلی انتخاب کنند. تجزیه طلبان چون بدنبال رفع تبعیض نیستند اینرا نمی پسندند ولی کسانیکه ریگی به کفش ندارند از آن استقبال می کنند چون تنها راه رفع هر گونه تبعیض در جهان تاکنون همین راه بوده. کشورهای لیبرال دمکراتیک مثل فرانسه در جهان غرب برای رفع تبعیض مبنای قانون اساسی شان را منشور جهانی حقوق بشر و میثاقهای الحاقی به آن گذاشته اند و ۵ میلیون ایرانی فراری با پاهایشان به آن و لیبرال دمکراسی غربی بله گفته اند و همین را برای ایران می خواهند.
September 20, 2012 01:02:11 AM
---------------------------
حق
ادامه...کسانیکه حرفهای ضد و نقیض می کنند باعث سردرگمی و گیجی ما مردم می شوند. مرا سالها همینها سر کار گذاشته بودند و خوشبختانه کسانی آمدند و اطلاعاتی درباره شان دادند تا من دیگر همینطوری حرف هر کسی را باور نکنم. من ممنون آنها هستم. امروز هم من همینکار را دوست دارم برای کسانی بکنم که مثل آنزمانهای من هستند و هر کسی را باور می کنند که سرود ای ایران سر می دهد، و پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان را برخ می کشد، و دمی از ذکر ایران یک کشور و یک ملت و یک ملیت، و یکپارچگی ایران و و و باز نمی ایستد ولی وقتی پای عمل می رسد میدان را برای رژیم و برای هر چی تجزیه طلب و فدرالیست و ملت و ملیت سازست خالی می کند تا یکه تازی کنند. تا حرفی هم راجع به منشور پیشنهادی شورای ملی شان هم می زنم، مرا عامل رژیم و و و خطاب می کنند. آنانی هم که با من همفکرند مرا تنها می گذارند تا جوابگوی آنها باشم! واقعا حالاست که جای داریوش همایون خالیست که پاسخشان را بدهد. وقتی هم که بود شیفتگان نوری علاء در تلویزیون پارس و پرشین رادیو به او توجه نمی کردند. می دانم که همایون به کسی باج نمی داد تا برنامه ها را وقف او کنند.
September 19, 2012 09:55:36 PM
---------------------------
قخظا
آیا تا حالا شده نه یک روز، نه یک ساعت، فقط یک دقیقه شما خودتان را جای دیگر ملیتهای فلات ایران بگذارید؟ دوست دارم مثل یک مرد به من پاسخ دهید: دوم این که: چه احساسی خواهید داشت وقتی زیر پرچمی زندگی کنید که همیشه به عنوان شهروند درجه دو شناخته شوید؟ سوم این که: دوست دارید تمامی مسؤولان منطقه ای شما اعم از شهردار، استاندار، مدیر کل و غیره از ملیتهای دیگر باشند؟
http://www.nnsroj.com/fa/detiles.aspx?id=3038&ID_map=29&ID_map1=29&name
September 19, 2012 09:48:13 PM
---------------------------
حق
با درود بر بهمن زاهدی و شیر و خورشید و تاج نازنین، این ریاکاری محض است که کسی که فرد یا گروهی را متهم به زشتکاری ای می کند و برچسب های هم به آنها می زند خودش جلوی دوربینهای تلویزیون همان کارهای زشت را کرده باشد! به این می گویند وقاحت محض! واعظ غیرمتعظ یعنی دیگران را از کاری زشت بر حذر داشتن ولی خود همانکار را کردن. امیدوارم هنگامه افشار و بهرام مشیری نتیجه کارهای خود را دیده و هر دو دست از نوازش ملت و ملیت سازان برداشته باشند! در پس این مقاله توجه نویسنده بیشتر به کوبیدن پادشاهی خواهان و شخص رضا پهلوی است تا اعتراض به ملت و ملیت سازان توده ای و دنبالچه هایشان. دشمن اول ایران برای نویسنده این مقاله بیشتر پهلویها هستند تا آن ملت و ملیت سازانی که رابطه و ضابطه های دیرینه با آنها دارند. مصدق در گور خود از دست همین مدعیان پیرو راهش بخود می لرزد. مصدق از شر همان توده ایهای ملت و ملیت ساز بود که در روز ۲۵ مرداد ۳۲ از مردم خواست در خانه هایشان بمانند. از کجا معلوم همان توده ایها و دنبالچه ها برای انتقام گیری از او که نگذاشت ایران کمونیست و برده استالین شود، پشت قاب عکس مصدق برای تجزیه ایران دَم هر چی تجزیه طلب است را ببینند یا حداقل به بقای رژیم کمک کنند!
September 19, 2012 09:38:53 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
***** بخش پایانی - آیا هدف نویسنده خود مقاله است یا اینکه سوژه مقاله؟ *****
به نظر ما اجبارش برای آنان که بر اضافه کردن ماده ۱۱ پافشاری کردند همین بود که "متأسفانه" بحث و مقالاتی از این قبیل در گفتمان مردمی نهادینه شود، و جزو بحث جامعه ایرانی شود.
موضوع نه این مقاله است و نه اینکه که آن را نوشته. موضوع این است که این بحث بشود... در زمان شاه خون از بینی کسی میامد همه متوجه میشدند، اما پس از آمدن این رژیم آنقدر اعدام کردند و کشتند که وقتی یکی را بالای دار میبرند، مردم به تماشا هم میروند یا بی تفاوت از کنارش میگذرند.
یکی از دلائلی که من و دوستانم به ماده ۱۱ و برخی دیگر از مفاد این منشور اعتراض کردیم همین بود که بحث "تجزیه"، بحث عادی و روزانه سر زبان مردم نشود...
تا ماده ۱۱ از شورای بقول خودشان "موقت" برود و به شورای اصلی و شورای رسمی و شورای همیشگی و شورای علنی و و و برسد... ببینید واژه "تجزیه" در چند جا و با چه عناوینی و تا چه زمانی مطرح خواهد بود؟
بحثی که یک اقلیت ۳۳ سال سعی کرد بحث اصلی این مبارزه کند اما موفق نشد، با یک ماده تبدیل به بحث اصلی "بقول خودشان"... شورای "ملی ایران" شد. اینجاست که باید گفت... پیدا کنید پرتغال فروش را...
شیر و خورشید و تاج
September 19, 2012 04:35:20 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
***** بخش اول - آیا هدف خود مقاله است یا اینکه سوژه مقاله؟ *****
حق گرامی،
دیروز اتفاق جالبی رخ داد که بسیاری متوجه اهمیت آن نشدند. در برنامه علیرضا میبدی (یاران)، بانو نازیلا گلستانی که یکی از فعالان منشور چند مادهای هستند حضور داشتند که هم در راه منشور تبلیغ و هم توضیحاتی در مورد منشور دهند.
ایشان گفتند: "ما حدودا یک سال روی این منشور کار کردیم، و اتفاقاً بیشترین زمان را روی ماده ۱۱ صرف کردیم و این منشور ۴۲ بار باز نویسی شد تا این نسخه آخر... و و و "
این توضیح ایشان در عین حال پاسخی است به آن دسته که میگویند آن دسته که منشور را امضا نکردهاند دارند کار شکنی میکنند. وقتی خود فراخوان دهندگان بیشترین زمان را روی ماده ۱۱ صرف کردند، یعنی اینکه آنها میدانستند دارند مادهای را اضافه میکنند که باورمندان به "یک کشور و یک ملت" به آن اعتراض خواهند کرد.
حال پرسش در اینجاست، که وقتی خود فراخوان دهندگان میدانستند دارند مادهای را اضافه میکنند که مشکل آفرین خواهد بود، آن هم در حالی که بقول خودشان: "ماده یک و دو" هم در منشور آمده، چه اجباری بود که اینها ماده ۱۱ را به منشور اضافه کنند؟
September 19, 2012 04:34:02 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
دورود بر حق گرامی،
من هم اول ایشان را در گوگل جستجو کردم. مهم آن چیزهای میباشد که ایشان نوشتهاند. در این نوشته چندین نکته مهم وجود دارد و همان است که ما همیشه تکرار کردهایم که غرب میخواهد ایران را تجزیه کند و منابع مالی تجزیهطلبان را امریکا تامین میکند.
در این نوشته نویسنده مهم نیست بلکه آن چرا که نوشته مهم میباشد.
هر شخصی میتواند زمانی در اندیشه خود تجددی بوجود آورد. شاید ایشان هم همین کار را کرده باشد.
بهر حال روشنگری ایشان برای من مهمتر از شخص خودش میباشد.
اینها فکر میکنند که میتوانند تجریهطلبی را به طرفداران پادشاهی بجسبانند ولی تجزیهطلبی کار چپ افراطی ایران بوده و هست.
ارادتمند
بهمن زاهدی
September 19, 2012 02:06:03 PM
---------------------------
حق
هنگامه افشار را گوگل کردم تا بهتر بشناسمش. اولین چیزی که به آن برخوردم مصاحبه اش سال 2008 اش با شکوه میرزادگی، یک ملت و ملیت ساز بود که همسر همفکرش اسماعیل نوری علاء است؛
لینک:- http://www.youtube.com/watch?v=-2PKMECQWYU
خانم افشار برنامه تلویزیونی "رودرو" و سایتی به این نام دارد و به بهرام مشیری بسیار نزدیک و با او همفکریها و همکاریهای فراوانی دارد. بهرام مشیری چندی پیش پرویز قلیچخانی، یک ملت و ملیت ساز دیگر را در برنامه سرزمین جاوید خود دعوت کرده و مورد مهر و محبت خود قرار داده بود. قلیچخانی یکی از قهرمانان فوتبال ایران پیش از انقلاب و یکی از انقلابیون کمونیست 57 بود و سالهاست که نشریه "کار" کمونیستش را چاپ می کند. بهرام مشیری در برنامه هایش و هنگامه افشار در این نوشتارش بنظر می رسد از یکسو تجزیه طلبان را افشا و می کوبند و "سلطنت طلبان" و رضا پهلوی را متهم به همکاری با تجزیه طلبان و حامیانشان، امریکا و اسرائیل می کنند ولی از سوی دیگر خودشان دَم ملت و ملیت سازان را می بینند! اول این تناقض خودشان را برای ما توضیح دهند و بعد به "سلطنت طلبان" و رضا پهلوی بپرند! شفاف بگویند که ارتباط با هر ملت و ملیت سازی بوسیله هر که باشد محکوم است یا نه؟
September 19, 2012 01:52:31 PM
---------------------------
|
|