بار دیگر جهان اسلام از خشم شعله ور گردید. در آتش انتقام سخت جوشید و بلند خروشید. تا کنون چندین نفر در کشورهای مختلف از جمله مصر و لبنان و تونس و سودان و لیبی در خاک و خون غلتیده اند و طبق اخبار انتشار یافته، صدها مجروح بجای گذارده است. آنچه جهان اسلام را اینبار به التهاب و عصیان کشانده است، انتشار فیلمی ست مبتذل- به لحاظ نحوه ی اجرا و بیان- بنام "مسلمانان بی گناه " که محمد و بعضی از رفتار خشونت بار و هرزه انگیز او را به استهزا میکشاند. چنانکه گویی که یک نمایش خیمه شب بازی ست. فیلمی که بسیاری آنرا فاقد هر گونه ارزشی خوانده اند، فیلمی تهی از کوچکترین ذوق و اندیشه ی هنری. یعنی که به دشواری میتوان فیلم مسلمانان بی گناه را فیلم نامید، چون دشنامی ست به صنعت و هنر فیلم سازی. لودگی برخاسته از بغض و کینه، انزجار تماشاگر را نه نسبت به محمد بلکه نسبت به سازندگان فیلم بر میانگیزد. کمتر کسی هست که این فیلم را ببیند و نفهمد که فیلم بر ساخته دست ابله و یا ابله هانی بیش نیست. تنها ابلهان هستند که میتوانند بلاهت خود را به به نمایش در آرند و خود را رسوا کنند. در این امر هر کسی حق دارد و باید آزاد باشد که هرچه که هست و یا میخواهد باشد بیان کند. آنکه اثری برخاسته از یک ذوق هنری را چه یک فیلم باشد چه کارتون و یا یک داستان تخیلی، توهین آمیز تلقی میکند. از دیدن، شنیدن و یا خواندن آن میتوانند خود داری کند. موضوع بسی ساده است. اما نه چندان.
حال چگونه میتوان واکنش خشم آگین جهان اسلام را به فیلمی لجن آلود، توضیح داد؟ مگر خدای نکرده خیمه شب بازی، مسلمانان بی گناه، اگرچه زشت، حقیقتی را بیان میکند؟ شاید بازگویی این حقیقت است که موجب رنجش و خشم و خشونت جهان اسلام شده است، حقیقتی که مقدس را موهن میکند؟. به تصدیق و تایید آنان که فیلم مسلمانان بیگناه را دیده اند، سازندگان فیلم قبل از آنکه پیامبر اسلام را به لجن بکشانند، خود را به فضاحت کشانده اند، خود را لجن مال کرده اند. از افرادی پر بغض و کینه، اما، ناتوان و عقب مانده چه میتوان انتظار داشت؟ یعنی که این فیلم مسلمانان بیگناه نیست که پیامبر اسلام را لجن مال میکند، بلکه این خود مسلمانان هستند که اسلام را به لجن میکشند. در واکنش به آنچه با چشمان خود ندیده و یا نخوانده اند، همچون حیواناتی درنده، اما زخمین، کف از دهان ها سرازیر، دندانهای برنده و چنگال های تیز، می غرند و میخروشند، آماده که حمله ور شوند و جان بی مقدار را در دفاع از تقدس پیامبر محمد فدا کنند. مسلمانان هستند که به جهان نشان میدهند که تا چه اندازه خشک و شکننده، جزم اندیش و مطلق گرا هستند و تشنه ی کین خواهی، چنانکه گویی نه از گذشت و بخشش بویی به مشام شان رسیده است، نه از صلح و مسالمت. نه ظرفیتی هست و نه نیرویی برای تحمل و تعامل، زمانیکه بیان حقیقت، مقدس را موهن میکند و آسمان را بزمین میآورد. در چنین شرایطی است که مسلمان سخت در آتش انتقام میسوزد. تنبیه و مجازات و هلاکت گوینده را مطالبه میکنند، بدون آنکه وقعی به قوانین حاکم در جوامع دیگر به نهد. فکر اینکه دولتی بر طبق قانون نتواند آزادی بیان را تحت اقتدار خود در آورد، نمیتواند از مغز مسلمانان خطورنماید.. چون خود اقتدار زده اند، در دامن استبداد و فرهنگ دینی سازگار با آن زاده شده و پرورش یافته است. از دولت های غرب میخواند نه آزادی بیان بلکه آنچه آنها توهین به مقدسات می پندارند، سرکوب نمود و بر روح و جان زخم خورده شان مرحم بگذارند و از آنها دستگیری کنند.
در واقع این، توهین نیست که آنچه زشت و پلید در آدمی ست، در مسلمان به منصه ظهور میرساند بلکه شنیدن و یا دیدن حقیقت است که مسلمان را بر آشفته و بر افروخته میکند، گویی این گرگ است نه انسان. چرا که، بعنوان نمونه، در جهان امروز به دشواری میتوان مردی را محترم دانست، نه مقدس، که به یک کودک 6 ساله شهوت ور زد، حتی اگر سه سال صبوری از خود نشان دهد و دندان تیز بر جگر نهد، تا شرعن او را به ازدواج در آورد، عملی که در جهان امروز جنایت بشمار میآید. کدام انسان میتواند چنین عملی را مقدس بشمار آورد؟ چگونه میتوان چنین پیامبری را پرستید و او را فرستاده ی الله خواند؟ عشق محمد به عایشه، دختر ابوبکر، یار نزدیک پیامبر، یکی از سران قبیله ی قریش، یک حقیقت تاریخی ست. تاریخ نویسان مسلمان همه آنرا تایید و تصدیق کرده اند. شاید در آن زمان عشق ورزیدن به یک کودک 6 ساله چندان زشت و پلید بشمار نمی رفته است. اما چیزی نیست قابل قبول در این جهان، حقیقتی که مسلمان آنرا توهین میخواند. و یا داستان محمد که هراسان به آغوش خدیجه پناه میبرد ناله و زاری که چیزی برو او ظاهر شده است که نمیداند فرشته است و یا شیطان و در پاسخ خدیجه او را دعوت میکند که اول روی یک زانو و سپس بر زانوی دیگر نشسته و برای او توصیف کند آنچه می بیند والا آخر. غرض آنکه بازگویی این حقایق است که مسلمان آنرا توهین میخواند. مهم نیست که هالیوود این حقایق را باز آفرینی کند بگونه ای که حتی بر بار تقدس آن بیافزاید و یا بوسیله ی افراد گمنام و مبتدی برای غرایض شخصی و کینه توز انه خود آنرا ترسیم بنمایند. شاید اگر هالیوود اجازه می یافت، محمد را در قرن بیست و یکم هم به پیامبری میکشاند و بجای آنکه از اقتدار و تقدس محمد بکاهد بر آن میافزود. چرا که داستان محمد و خدیجه، داستانی ست بسیار زیبا، سراسر فانتزی، ارتباط یافتن با جهان ماورایی و سخن گفتن با فرشتگان آسمانی، داستانی که در دست هالیوود تبدیل به واقعیتی میشود که تماشاگر را سخت بخود جلب میکند، بجای آنکه از خود گریزان نماید،. این که سبب نشود که محمد از قله تقدس سقوط نموده و در منجلاب غرق شود. مگر آنکه مسلمان خود از شنیدن حقایق زندگی پیامبر سخت احساس شرم کند. بهمین دلیل است که فکر میکند که اگر مقدسات از پرده ی ابهام بیرون آید، تقدس ازآنها زایل میشود. این ترس و وحشت است از حقیقت است که مسلمان زیر خشم و خشونت پنهان میکند.
این اولین بار نیست که مسلمانان به شنیدن چیزی نا روا در باره آنچه آنها باور میکنند که مقدس است، سینه ی خود را چاک میدهند و در آتش انتقام سخت میسوزند تا سر حد از دست دادن مشاعر انسانی. چنانکه گویی در اشتیاق نوشیدن شربت شهادت، در پوست خود نمیگنجند. چه افتخار و چه پاداشی اگر جان دهد مسلمان در دفاع از مقدسات، 70 باکره در بهشت در انتظار که بی درنگ به اطفای شعله های شهوت ایثار گران اسلام بپردازند. اما چه غافل، تقدسی که پای آن خون ریخته شود، نمیتواند چیزی جز کذب و دروغ باشد.
چه انسانهای والا و بزرگواری در دامان اسلام پرورش می یابند. یک سر مهر اند و محبت. سلطه ی مطلق آنچه را که با دست خود بر ساخته اند چنان پذیرفته اند که تنها میتوانند به خویشتن همچون بنده ای حقیر بنگرند، همانگونه که محمد، ولی الله، به پیروان خود مینگریست، رعیت و فرمانبر. نگاه محمد به بشر البته که بر تابنده ی نگاه الله بود که در کتاب قرآن به بشر نه به عنوان انسان با اراده ای آزاد، بلکه بنده و رعیت رجوع میکند. از بنده و رعیت خود میخواهد که تسلیم شود و از فرمان الله اطاعت نماید تا به کمال انسانی برسد. یعنی که در تسلیم و اطاعت است که رعیت ها و بنده ها میتوانند به کمال انسانی برسند، هرچه عبودیت و بندگی عمیقتر، الله خشنود تر، بویژه که اگر از یکتایی و یگانگی الله و پیامبر او که دوران پیامبری را به پایان آورده است، به دفاع پرداخته، سینه سپر کرده و فریادهای تهدید و تلافی و انتقام جویانه برآورد.
این انسان های والای زائیده آموزشهای اسلامی اند. آنها پاک دینان هستند، آماده که خون بریزند تا آخرین لحظه ای که جان در بدن دارند تا لکه ننگ توهین را که بر دامن مقدسات شان نشسته است پاک نمایند، چه چسبنده باشد چه نباشد، چه سبک، چه سنگین. بی جهت نیست که سراسیمه به خیابان ها میریزند و کشته و زخمی میدهند.مسلمانان ساکت آنهایی هستند که تنها در بعضی از چیزها با آنان در توافق اند. بیزاری خود را از خشونت اعلام میکنند، اما محترمن در محکوم کردن آزادی بیان بنام توهین به اسلام شرکت میجویند.
گزارشگر نیویورک تایمز در قاهره با برخی از کسانی که در واکنش به فیلم مسلمانان بی گناه در برابر سفارت آمریکا دست به تظاهرات زده اند به گفتگو میپردازد. وی از یک محقق مذهبی نقل میکند که گفته است که : "پیامبر ما برای ما عزیز تر از خانواده و ملت، است."
به راستی که او یک مسلمان واقعی ست. او چگونه میتواند حقیقت را در باره زندگی محمد، در باره برگزیدن او بوسیله ی خدایی که بر خود نام یکی از بت های معروف مکه را گذارده است، بپذیرد. او چگونه میتواند به آنچه مقدس می پندارد شک و تردید بخود راه دهد. او هرگز بخود اجازه نمی دهد که یکتایی و یگانگی الله را مورد سوال قرار دهد؟ او آماده است که خانواده و ملت را برای آنچه او مقدس می پندارد، عزیز تر از خانواده و ملت، فدا نماید.
گزارشگر نیویورک تایمز در قاهره با افراد گوناگونی در سنین مختلف و مشاغل مختلف از کارگر گرفته تا استاد دانشگاه و روزنامه نگار به گفتگو میپردازد تا شاید بهتر بتواند شکایات و مطالبات تظاهر کننده گان را بازتاب دهد،. در اینجا به منظور حفظ اختصار تنها به فهم چند ن نقل و قول اکتفا میکنیم.
آقای علی، 39 ساله، کارگر نساجی، به گزارشگر نیویورک تایمز میگوید:
"ما هرگز به هیچیک از پیامبران، هیچگاه توهین نکرده ایم، نه به موسی و نه به عیسی، چرا ما نباید بتوانیم بخواهیم که به محمد نیز احترام بگذارند."
ظاهرا از این سخن منطقی تر نمی توان سخنی یافت. ما توهین نمیکنیم شما هم توهین نکنید. ما احترام میگذاریم به پیامبر شما، شما نیز به پیامبر ما احترام بگذارید. روشن است که این سخن تنها از زبان کسی میتواند بیان گردد که با انسان بعنوان موجودی با اراده ی آزاد، چیزی که جدا میسازد او را از حیوان، بیگانه است. آقای علی همچون همرزمان ش به واقعیت از دیدگاه یک بنده، مینگرند، بنده ایکه خویشتن را به خدایی که خود را الله نامیده است تسلیم نموده است و او را ارباب خود میداند. او مکلف است که سرود بندگی را در پنج مقطع زمانی روزانه سر بدهد، با تعظیم و تکریم، با شکستن و تحقیر خویش. او آزادی را در بندگی می بیند. او از دیگران نیز انتظار بندگی دارد، یعنی که سکوت کنند و هرگز از مرز تقدس عبور نکنند. آقای علی، چون به اخلاق عبودیت خو گرفته است با مفهوم آزادی و ضرورتا نیز با مسئولیت، غریبه است. نمیتواند تصور کند که هر آزاده جانی مسئول اعمال و رفتار خویش است، نه در آن دنیا، در برابر الله، بلکه در اینجا و هم اکنون. او طالب خاموشی ست. او از دیگران میخواهد که به خواسته ی او گردن نهند. که همه باید در پی او روان شوند و آن کنند که او کند. نه بپرسد و نه بجویند. دم فرو بندند و اطاعت کنند.
خبرنگار نیویورک تایمز میگوید همه تظاهر کننده گان خواستار "احترام به اراده ی جماعت" و یا "ایدئولوژی توده ها " هستند. از یکی دیگر از تظاهر کننده گان نقل میکند که میگوید که تظاهرات مردم "این پیام را انتقال میدهد که بدلیل آزادی بیان ما نمیتوانیم باور های مردم را پوچ و بی معنی بر اساس میل خودمان تعبیر کنیم و اعتنایی به احساسات مردم نکنیم."
این تظاهر کننده آن چیزی را مطالبه میکند که برخی از جامعه شنا سان همبستگی از نوع مکانیکی میخوانند، همبستگی ای که از همرنگ شدن با جماعت از سر اجبار بر خیزد. او آزاد به بیان عقیده خود هست، اما آن دیگری که عقیده ای مخالف عقیده ی او دارد، باید از بیان آن خود داری کند. مسلمان آزاد است که فریاد برآورد که الله یکی ست و بجز او نیست دیگری و در معابر عمومی به عبادت بنشیند گویی که در جایگاه الله تکیه زده است و انتظار تعظیم و تکریم دارد. اما دیگری آزاد نیست که بگوید چه دروغ بزرگی، چه باور ویران کننده ای. بیچاره گوینده، بی درنگ با عفریته ی مرگ روی در روی قرار گیرد. بزبان دیگر، در جامعه ای که اسلام بر فرهنگ آن سلطه افکنده است، جایی برای جنبیدن، برای روئیدن، برای قد کشیدن نیست. جامعه ای نیست که فرد بتواند پا به عرصه ی وجود بگذارد. فردی که به مقدسات اعتقاد ندارد و مقدسات را افسانه و اسطوره بخواند، مرتکب گناه نا بخشودنی میشود. باید دم فرو بندد اگر ادامه ی زندگی اش آرزو ست.
مسلمانان خود را آزاد می بینند در حمد و ستایش آنچه خود آفریده اند، همچون انسانهای ادیان دیگر. اما هیچ کس دیگری حق ندارد که از باور خود سخنی به میان آورد. در بکار گیری زبان تعظیم و تکریم است که مسلمان خود را آزادی می بیند. اما با به بند کشید زبان نقد و نفی و بدتر از آن شوخی و مزاح، تحت عنوان توهین به مقدسات، مخالفتی ندارد. اما اگر کسی وارد در این قلمرو شود، بویژه شوخی و مزاح با مقدسات، بیان آزاد باید محکوم شود به نیستی و نابودی؟ خون آن کس که همرنگ جماعت نشود مباح است. یا به پیروی از مسلمانان دیگر دم فرو بندی و به زندگی گله ای بپیوندی. و یا باید آماده باشی که همه جا با خطر هلاکت روی در روی قرار بگیری. بیچاره سلمان رشدی. محکوم به مرگی که آزاد است که پنهان شود. اخیرا بر قیمت سرش افزوده گردیده است. دال بر اینکه پس از گذشت 9 سال زخمی که بر آیت الله های حاکم در ایران وارد آمده است، التیام نیافته است. تازه دهان گشوده است و خون از آن بیرون جهد.
خدا و یا پیغمبر ملک انحصاری هیچکس نیست. یکی دوست دارد خدا را بپرستد و خود را در برابر او بخاک اندازد، اما دیگری دوست ندارد پرستش کند و بنده ی چیزی شود که خود آفریده است و حاضر نیست که خود را در برابر هیچ خدایی بشکند و سر فرود آورد. چه باید کرد؟ یکی حق دارد روز عاشورا گریه و شیون و زاری کند و خود را سخت بکوبد. اما دیگری میخواهد پایکوبی کند چه باید کرد؟ روشن است که یکی آزاد است و دیگری نا آزاد، یعنی که اطاعت آزاد است و آزادی ممنوع. تکان نمیتوان خورد، جایی برای تکاپو نیست. انحراف از باور عمومی، انحرافی ست نا بخشودنی و شایسته ی تنبیه و مجازات.
گزارشگر نیویورک تایمز از قاهره گزارش میدهد که اکثر تظاهر کننده گان سخت در تعجب اند که چرا دولت آمریکا سازندگان فیلم را هنوز به سزای اعمال خود نرسانده است. از ذکریای 23 ساله، نقاش، نقل میکند که:
"در تمام این کشور ها مردم بخاطر یک چیز عصبانی اند و به یک دلیل برخاسته اند و دارای یک مطالبه هستند، اما در آمریکا سازندگان فیلم هنوز مجازات نشده اند"
پس، پا از مرز منطق بیرون ننهاده ایم اگر بگوییم که اراده ی معطوف به انتقامجویی، بیانگر اراده ی معطوف به قدرت است، قدرتی که از کوری ناشی میشود و از نابینایی از تعصب و بغض و کین خواهی. کسی که تنها یک چیز می بیند و بجز آن چیزی دیگری نمی بیند، نمیتواند چیزی بیشتر از یک موجود ضعیف و نا توان باشد. اسلام گرایان مصری که زیاد تفاوتی با اسلام گرایان سراسر جهان ندارند، به خشم و خشونت متوسل می شوند که ضعف و ناتوانی خود را پنهان کنند. مسلمانان لیبرال البته که خشم و خشونت را محکوم میکنند، مثل روزنامه نگار و یا دکتر مصری که در گفتگو با خبرنگار نیویورک تایمز خشم و خشونت را سر زنش و کارتی بازنده میخوانند اما توهین به مقدسات را نیز محکوم میکنند. یعنی که مهم نیست که فرد بر چه ارزش مینهد و یا به چه چیزی باور دارد، باید آنرا در درون خود نگاه دارد، از ابراز آن خود داری کند و در پی جماعت روان گردد. همرنگ جماعت شود و یا همچنانکه تظاهر کننده مصر گفت "ایدئولوژی توده ها " را محترم بدارد.
خبرنگار نیویورک تایمز گزارش خود را با گفتگو با یک مجسمه ساز و آموزگار هنر در کافه ای در نقطه ی پر آمد و رفت قاهره، به پایان میآورد. میگوید که مجسمه ساز تصویر تاریک تری را در پیش روی می بیند.از وی چنین نقل میکند: "دیدن جهان اسلام در شرایط عقب ماندگی. این است توهین بزرگتر به پیامبر." چه خوب حقیقت را بیان کرده است مسلمان مصری.
ای مردمان، ما پیامبری برای شما فرستاده ایم که شما را براه مستقیم هدایت کند، از او اطاعت کنید و او را گرامی بشمارید. که الله شما را رزق و روزی داده است که شکر گزار باشید.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|