رضا پهلوی در تازه ترين مصاحبه خود با صدای آمريکا بر نکته ای انگشت گذاشت که مرا در اين چند روزه سخت به خود مشغول کرده است.
از شاهزاده در مصاحبه های دو دهه اخيرش تيزهوشی هائی ديده ام که بايد تصريح کنم خاص خود او است. اين را به عنوان کسی می گويم که اکثريت قريب به اتفاق چهره های سياسی سرشناس خارج از کشور را می شناسد و به دلايل شخصی و شغلی،فارغ از موافقت با مخالفت با گرايش سياسی شان، با آن ها نشست و برخاست هائی نيز داشته است. با اين سخن، دشمنان بسياری برای خود می تراشم. اما چاره ای نمی بينم جز آن که بگويم آن نکته باريک تر از موی بيان شده در مصاحبه رضا پلوی، بيان کننده حال و روز من و بسياری از اين دوستان است.
شاهزاده، با اشاره غير مستقيم به برخی چهره های سياسی که برای حفظ اعتبار خود از اعلام موضع صريح و دست کم نقد ايده ايجاد "شورای ملی ايران" خودداری می کنند، در حالی که برخلاف روش معمول خود اندکی برآشفته و عصبی به نظر می رسيد، گفت:"اين که روی سنگ قبر ما بنويسند آدم خوبی بود، فايده ای ندارد. تا زنده ايم بايد کاری بکنيم."
من، خود را، به عنوان روزنامه نگاری که چهار دهه بيش از هر چيز نگران "پاکدامنی" و گريز از انگ های سياسی بوده است، همراه با بی شمارانی از چهره های سياسی که از نزديک می شناسم، هدف اين اشاره يافتم.
کسی که کار اجتماعی يا سياسی يا فرهنگی می کند، اگر بکوشد به بهای انفعال سياسی در بزنگاه های سرنوشت ساز تاريخی پاک دامن بماند، همان است که رضا پهلوی می گويد: دائما مراقب نام و آبروی خويش است تا بميرد و بر سنگ قبر او بنويسند که او آدم خوبی بود. چنين کسی، آگاه يا ناآگاه، در تمام زندگی ترسی را با خود حمل کرده است که مانع از موضع گيری ضروری او در برابر پيش آمدها و تحولات تاريخی شده است. ترس از انتقاد مخالفان و احتمالا منزوی شدن. بنابراين، حتی اگر به "نيک نامی" بميرد، بازنده بی خاصيتی بيش نيست. و من نيز چنين م اگر آنچه را در اين روزها می انديشم، حتی به بهای بدنام شدن، بيان نکنم.
انسانی که ادعا می کند در برابر سرنوشت همنوعان يا هم ميهنان يا هم نسلان خويش بی تفاوت نيست، بايد اين شهامت را داشته باشد تا دست کم در آنجا که "مداخله" اجتناب ناپذير می شود، حتی به بهای منزوی شدن و وصله خوردن، آنچه را از ظن خود راست و درست می پندارد بيان کند.
تفسير و تعبيرهای بسياری از چهره های سرشناس چپ ايران را با شخصيت رضا پهلوی، بارها و بارها، در ديدارهای رودررو، يا در جمع های کوچک ديده ام. نه امروز، که از بيست و هفت سال پيش و در تمام دوران تبعيد. اينجا می خواهم پاکدامنی مصلحت انديشانه خود را به حراج بگذارم و بی واهمه دشنام ها و انگ های مخالفان و دلسوزی احتمالی دوستان خود، شهادت بدهم که بسياری از آن ها در خلوت تاييد می کنند که اين مرد، به رغم همه ترديدهائی که می توان در مورد کردار آينده او داشت، به دلايل گوناگون شانس بيشتری برای تاثير گذاری بر تحولات جامعه ايران و مخاطب قرار دادن نسل جوان دارد، اما از ترس زير ضرب انتقاد رفتن، همچنان با او مخالفت می ورزند.
مهمترين شانس رضا پهلوی برای جلب پشتيبانی در داخل کشور، آن است که نسل امروز ايران، حتی اگر تصور کند قرار است شرايط ايران به زمان پدر وی بازگردد، بعيد است با چنين بازگشتی مخالف باشد. اين نسل از پدران و مادران خويش شنيده است که آن دوران، به رغم همه اشتباهات و خودخواهی ها و وابستگی های پادشاه و دستگاه دولتی زير سلطه او، دست کم از دوران فعلی قابل تحمل تر، انسانی تر و روشن تر بود.
به عنوان کسی که در دوران محمدرضا شاه منتقد او بود، در پيشگاه وجدان خويش مجبورم به اين امر شهادت بدهم، حتی اگر اين مقايسه را در بنياد درست ندانم.
شانس دوم شاهزاده اين است که او حرف زدن با مردم را بلد است و پيچيده و نامفهوم و تصنعی سخن نمی گويد. او، مثل روشنفکران نيست که با زبان به عمد پيچيده شده خود، در مدار بسته سخن می گويند و به اين دليل صدايشان، بی آن که انگيزه حرکتی در مردم ايجاد کند، تنها به گوش خودشان باز می گردد.
دليل سوم آن است که شاهزاده، به رغم حمله ها و انتقادهای طرفداران متعصب سلطنت، در هر مجالی تاکيد کرده است که سرنوشت ايران و نوع نظام آينده آن را مردم ايران تعيين می کنند و نه او و هوادارانش. اگر او امروز، که به بيان مخالفان بوی کباب به مشام می رسد، چنين گفته بود، حق داشتيم تصور کنيم که مردم فريبی می کند. اما رضا پهلوی دست کم در متجاوز از ۲۰ سال گذشته همواره بر اين تعهد خود تاکيد ورزيده است. چرا نبايد فقط يکبار کسی را که هوادارش نيستيم، باور کنيم؟
دوستانی که مارگزيده فريب خمينی هستند، خواهند گفت: "اين ها حرف هائی است که هرکسی در موضع اپوزيسيون می زند و چون به قدرت رسيد رفتاری ديگر پيشه خواهد کرد." دوستانی که از چنين اتفاقی بيم دارند، شرايط امروز ايرن و منطقه و جهان را در نظر نمی گيرند و پيشاپيش بر قدرت دخالت خود و مردم مهر باطل می زنند. به نظر من آن ها به اين نکته فکر نمی کنند که اصولا دوران ديکتاتوری ها به سر آمده و غير از جمهوری اسلامی و يک رژيم کودتائی، هر حکومتی که در ايران بر سر کار بيايد، برای ماندن بر سرير قدرت، ناگزير است به بازی انتخابات پارلمانی آزاد و شفاف تن بدهد، زيرا که در غير اين صورت توانا به حل مشکلات داخلی و بين المللی و جذب پشتيبانی ملی نيست.
از سوی ديگر، اگر طلسم اين سنگستان ۳۴ ساله در ايران بشکند و از طريق نافرمانی مدنی تحولی به سمت تغيير سرنوشت کشور آغاز شود، اين تغيير ناگهانی نخواهد بود. در روند مبارزات مردم، آن ها که منافع ملی را بر منافع فردی و گروهی خود ترحيح می دهند، به تدريج شناخته خواهند شد. در اين صورت، هيچکس نخواهد توانست يک تنه رهبری مبارزات را در دست بگيرد و اگر برای مدتی گرفت نيز، تنها در صورتی قادر به حفظ آن خواهد بود که برای به کرسی نشاندن خواست های مردم ايران بکوشد.
خواست های مردم ايران نيز، روشن است: آن ها يک جامعه باز، يک حکومت دموکراتيک مبتنی بر آرای عمومی، توسعه، آزادی، رفاه، شادی و اقتصادی شکوفا برای جبران واپس ماندگی های اين ۳۴ سال می خواهند. اين ها را، مبارزات پر تلفات زنان، دانشجويان، فرهنگيان و کارگران ايران، از آستانه حيات جمهوری اسلامی تا به امروز، ثابت کرده است.
ايران ما، در برابر يکی از خطرناک ترين بزنگاه های تاريخی خود قرار گرفته است. تحميل يک جنگ خونبار و ويرانگر با عواقبی درازمدت و دردناک، احتمال درگيری های مسلحانه داخلی، يا کودتای سرکردگان باندهای غارت و ثروت در سپاه و بسيج، مهم ترين خطرهای احتمالی است. تنها راه مقابله با اين خطرها ايجاد يک کانون قدرت ملی مورد پشتيبانی اکثريت مردم ايران است. چنين کانون قدرتی، به سخنگو و معرفی نياز دارد که در عرصه بين المللی شناخته شده باشد، فارغ از ژست های مصنوعی و به دور از عوام فريبی، از صميم قلب با مردم حرف بزند، زبان نسل امروز را بشناسد، زمينه ای تاريخی داشته باشد و در پيشگاه همين تاريخ تعهد سپرده باشد که اگر حتی بخشی از مردم او را به وکالت خود برگزيدند، به اين وکالت خيانت نکند.
من نمی خواهم بر سنگ قبرم نوشته شود که آدم خوبی بود. می خواهم يک سهم از ۷۵ ميليون سهمی را که برای تغيير سرنوشت فرزندانم و فرزندان فرزندانم دارم، ايفا کنم. پس، بعد از مدت ها کشمکش با خويش، می گويم: بی ترديد در ميان چهره های برجسته اپوزيسيون ايرانی در داخل و خارج از کشور، شخصيت هائی هستند که به دانش، بينش و حتی سلامت نفس آن ها بيش از شاهزاده باور دارم. اما تنها بخش بسيار کوچکی از مردم ايران اين شخصيت های والا را می شناسند.
بر سنگ قبر من، بنويسيد: او، هنگامی که دريافت آخرين فرصت ها دارد از دست می رود، بی هراس از برباد رفتن نيک نامی های ناشی از رعايت ملاحظات سياسی، آنچه را که دوستانش در خلوت پچ پچ می کردند، با صدای بلند فرياد کشيد.
ايران در آستانه نابودی کامل است. اگر آخرين فرصت نجات از دست برود، بر سنگ قبر ما به جای آن که بنويسند آدم پاکی بود، خواهند نوشت بی جربزه بود. به خود دروغ می گفت و از بيان آنچه باور داشت، از بيم بدنامی خودداری می کرد.
ايران، از انقلاب مشروطيت به اين سو، بزرگترين ضربه ها را از ايدئولوژی های مذهبی متحجر يا وارداتی خورده است. اجازه ندهيم يکبار ديگر ايدئولوژی های آزمايش پس داده و ورشکسته ميدان دار شوند و ميهن ما را به يک سير قهقرائی دراز ديگر رهنمون شوند. ما به يک جنيش ملی و فارغ از همه ايدئولوژی ها نيازمنديم. جنبشی که تنها گشايش بين المللی کشور و رفاه و سعادت همه مردم ايران را، فارغ از جنسيت و مذهب و قوميت و طبقه هدف قرار دهد. فکر کنيم کدام نيرو می تواند چنين باشد؟ از همان پشتيبانی کنيم. اما بی عمل و منفعل نمانيم.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
فرامرز ایرانپور مستعار
هم میهن فرزانه جناب اقای جواد طالعی
پیام بسیار صمیمانه- دلنشین و اموزنده شما را خوانده و اندکی نیز بدان پرداخته ام.
جا دارد که دیگر هموطنان دانشمند نیز که خود مدتهاست از نبود همبستگی نیروهای ازادیخواه رنج میبرند شهامت اخلاقی و همه تاب و توان را در راه از میان برداشتن بیم و نومیدی موجود بکاربندند و سازمانها و شخصیتهای سیاسی را به تمرکز فکر و قوا تشویق و ترغیب کنند.
اصحاب قلم صدای قشرهای وسیعی از جامعه هستند که ازین تشتت نازا رنج میبرند. فریاد نسلهائی از ایرانیان هستند که از خود محوری اندیشمندان ایرانی بستوه امده اند. دوران مقدسمابی و بهانه جوئی و شانه خالیکردن از زیر بار تعهد اجتماعی بسر رسیده و پس از سی و چند سال مقاومت و مبارزه و رنج و مرارت گوش شنوائی برای توجیهات گوناگون باقی نمانده است. انکه با ما ملت نیست لابد در تحلیل نهائی برماست.
October 09, 2012 09:02:58 PM
---------------------------
من مبارز داخل ایرانم
من مطمئنم شما اصلا مورد حرف آقای پهلوی نبودید . چرا دلتون میخواد خود را جا بزنید جای آنان که نام نیک دارند ؟ شاید من را چون دیگر منتقدان خودتان از چپنامگذاری کنید ، خیر من عاشق ایرانم چیزی که شماها نیستید شما که مال و جانتان را برداشتید و رفتید چه حقی دارید از زبان داخل ایران بنویسید ؟ من هرگز یک سلطنت طلب نیستم و هرگز هیچکسی را طبقه بندی نمیکنم در نظراتم که کی خوب است و کی بهتر یا بدتر . اینکارها تخم نفاق کاشتن است و تفرقه پراکنی من نام حزب مشروطه را از ذهنم از وبلاگم و از همه چیزم پاک کردم . قبل آنکه شاهزاده بیاید همه میگویند چرا نمی آید وقتی می آیند میگویند چه شده آمد ؟ شما از چه نگران هستید ؟ بهتر نیست به جای اینکارهایی که دیگر عوام هم فریبش را نخواهند خورد فقط به ایران بیندیشید ؟ چرا از نام شاهزاده هراس دارید ؟ آیا برای این نیست که جایگاه واقعی ایشان را در ایران میدانید ؟
شاهزاده بیش از 45 دقیقه صحبت کرد تو فقط همین را شنیدی آیا ایشان نگفت بیایید و مطرح کنید و نظر بدهید آیا ایشان چند بار تکرار کرد خرد جمعی ؟ تصمیمی بر مبنای خرد جمعی ؟ !! شما با این مشکل دارید خرد جمعی شما میخواهید خرد فردی خودتان باشد و بقیه بگویند چشم به شماها . برای همیشه حزب مشروطه را به تاریخ سپردم و بسیار متاسف شدم از این رویکرد . شما فقط دارید به ریشه خودتان میزنید و امیدوارم نتوانید بر سر راه اتحاد برای براندازی رژیم کاری بکنید . یقین دارم نظر من را پخش نخواهید کرد اما خودتان بدانید و به نویسنده کم خردتان هم بدهید تا بداند نظر یک جوان از داخل ایران را . درود بر آریامهر و رضاشاه و رضا شاهزاده ایران زمین . من هرگز یک سلطنت طلب نیستم و دلیلش وجود تفکراتی چون شماهاست نه شخصیت آقای پهلوی
October 08, 2012 09:39:20 PM
---------------------------
حمید4
بر سنگ قبر ما چه مینويسند؟ هر چه را که نکرده اید
متاسفانه جواد طالعی با وجود اشاره درست به گیر جامعه روشن فکری ما باز نتوانسته است بیشتر از ۵۰درصد راه را بپیماید. شجاعت بیان خطا بودن راه و روش مبارزاتی یعنی تنها پیمودن نصف راه و تصحیح راه خطا ان نیمه دیگر است که ایشان هیچ اشاره ای بدان نکرده است .برای اینکه حرفهای درگوشی که جواد طالعی مثال زده را بهتر باورکنیم من توجه دوستان را جلب میکنم به مناظره قلمی«بابک امیر خسروی و کاظم علمداری»با عنوان رابطه با سلطنت طلبان ؟ تلاقی دو نظر بابک امیرخسروی و کاظم علمداری که در انجا بصراحت امیر خسروی میگوید بدلیل اینکه شانس رضا پهلوی زیاد است وهمسویی با او باعث بازگشت او به قدرت میشود و از طرفی ما هم نیرویی نداریم باید هر طور شده سد راه او شویم.در پایان انتظار من خواننده مقاله طالعی این بود که ایشان بنام همان شجاعت٬ صداقت٬ در فراخوان شرکت کند و دیگران را هم دعوت کند. فراموش نکنیم که اگر شرکت نکنید فردا که بنظرتان معجون غریبی امد توان انتقاد ندارید چون در ایجاد این شورا مشارکتی نداشته اید. این فقط پله اول است برای همراهی دلسوزان جامعه .تاریخ دوره شاه را مشاهده کنید در اوایل او شخص ازاد اندیشی بود اما بعد از امتناع الیت جامعه از همکاری با او در راه دگرگونی ایران عقب مانده ان روزگار او هم ارتباط خودش را با جامعه قطع کرد و بلای خمینی را نازل کردند. همانطور که شواهد نشان میدهد او یعنی شاهزاده رضا پهلوی مورد توجه نسل جوان قرار گرفته و ستاره اقبالش در حال اوج گیری ٬ اشتباهی که در مورد پدرش انجام شد را تکرار نکنیم کمکش کنیم ٬ اگر مردم او را به پادشاهی قبول کردند لااقل قوانینی وضع کرده باشیم که اگر هم بخواهد نتواند در اموری که نباید دخالت کند وارد شود. این ما هستیم که میتوانیم او را همین طور دمکرات و مطیع قوانینی که وضع میکنیم نگه داریم و یا دوباره تبدیلش بکنیم به قبله عالم دیگری که در تاریخمان کم نداریم.
October 08, 2012 02:35:14 PM
---------------------------
ساسان بهمن آبادی
امروز روز مبادایی است برای هزینه کردن اعتبار و عناوین سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در راه زندگی امروز و آینده ایرانیان. ماجراجویی های خارجی و ناکارآمدی داخلی جمهوری اسلامی، ایران را بسویی پیش می برد که جایی برای دغدغه مضحک خوشنام ماندن باقی نمی گذارد.
در بزنگاه تاریخی کنونی، بر حاشیه حوادث ایستادن و ژست میهن پرستانه گرفتن دردی از ملت دردمند و در معرض خطر ایران دوا نمی کند؛ تنها می توان چشم امید به نیروهای پاکباخته ای داشت که در دل آتش حوادث وارد می شوند و حتی آبروی خویش را در راه ایران هزینه می کنند.
October 07, 2012 10:52:02 PM
---------------------------
امید
با درود
خوب به یاد دارم اون شیرهای سنگی روی مزار رو در یک گورستان قدیمی در ناحیه ای از مسجد سلیمان را , پس بگذارید به روی مزارمان یک شیر سنگی باشد تا به تنهایی نام نیک , من هم به شجاعت در کلام جناب طالعی آفرین میگویم باشد تا همه ما به ایران به مثابه آبرو و حیثیت خویش بنگریم که با این عمل هر پیشرفتی در ایران در اندازه ملی را در هر رژیمی که باشد را حتی جمهوری اسلامی پاس خواهیم داشت , حال نیازی به مقایسه رژ مشاهنشاهی با حکومت فعلی نیست که قیاسی مع الفارق است , آنوقت دیگر به مانند بعضی سازمانه که فقط به قدمت خود میبالند برای رسیدن به پروزی حاضر به ر اقدامی از جمله حمله به پرژه ها و ثروتهای ملی نخواهیم شد , بحث تهاجم به ایده کنگره شورای ملی نیز خارج از این چهارچوب نیست آنهایی که ایران برایشان اصل است به این مجمع ملی آری خواهند گفت وآنها که فقط به جابجایی در قدرت میاندشند جوابشان نه خواهد بود.
با سپاس
امید یک پناهجوی در انتظار جواب از آلمان
October 07, 2012 05:32:54 PM
---------------------------
فرهاد
هر از گاهی طرح چنین نگرش ها و دید گاههایی از سوی برخی روشنفکران ما روح را صفا می دهد .دم و بازدممان آسانتر می شود...چه می توان به جواد طالعی گفت .کسی که همواره به انصاف و عدالت قلم چرخانده ...جز درودی بزرگ به شهامت والایش به اراده اش برای شکستن این دیوار تردید فلج کننده ....می دانم چون او بسیارند.....وقت برای تصمیم گیری و بر تردید و تذبذب فائق آمدن اندک.....آن کانون مقاومت ملی هر چه سریع تر باید قد برافرازد
October 07, 2012 12:24:25 PM
---------------------------
|