در نظام فکری و «عقلانیتِ» غرب، اقدام به جنگهای غیرمتعارف، دیوانگی کامل و ناممکن است. رژیمهای ایدئولویک و نامعقول اما پروایی از به راه انداختن جنگهای ناممکن ندارند چرا که بر اساس رسالتی که برای خویش قائلاند، «مردم» جز قربانیانی در پیشگاه آرمانِ آنها نیستند. این آرمانگرایی غیرعقلانی را میتوان در قومگرایی، تجزیه طلبی، ناسیونالیسم افراطی، جمهوری خواهی و سلطنت طلبی نیز دید که همگی عاملی فرعی را بر «انسان» و «مردم» مقدم میشمارند.
*****
افسوس که اسناد و مدارک آنچه اکنون به عنوان رویدادهای سیاسی در منطقه و جهان طبقهبندی میشود، تازه در یک فاصله سی تا پنجاه ساله در دسترس همگان قرار خواهد گرفت، یعنی نه در این روزها که همه مشتاق و کنجکاو مسائل پشت پرده هستند، بلکه در دورانی که معماها حل شده و به دلیل تغییر شرایط و تغییر نسل نیز، چه بسا هیچ کسی، جز پژوهشگران، علاقهای به خواندن و دانستن آنها نداشته باشد!
چیزهایی که آن روزها نمیدانستیم
این است که وقتی اسنادی از پنجاه شصت سال پیش و آن هم از کسانی رو میشود که زمانی معبود و محبوب جوانانِ قدیم بودند و حتا آرمانگرایان بشردوست به شمار میرفتند، آنگاه انسان مجبور میشود نسبت به هر آنچه پیرامون مسائل سیاسی کشور و منطقه و جهان میگذرد، بسی با احتیاط برخورد کند و تردید و ارزیابی یک رویداد را از چند زاویه متفاوت، به عنوان روشِ نگاه و نظر خویش در پیش بگیرد، میخواهد اسناد کمکهای میلیونی قیصر آلمان به ولادیمیر ایلیچ لنین و حزبش برای شتاب بخشیدن به رویدادهایی باشد که به انقلاب اکتبر 1917 در ر+وسیه انجامید (دو سه سال پیش، مجله اشپیگل یک شماره خود را به اسنادِ آن اختصاص داد) و یا اصرار چه گوارا و فیدل کاسترو بر استفاده از سلاحهای اتمی شوروی علیه آمریکا آن هم به بهای نابودی مردم خودشان!
یکی از کارشناسان سیاسی و نظامی آلمان به نام «هانس روله» که تا کنون ترجمههایی از وی را در رسانههای مختلف از جمله همین کیهانِ خودتان، کیهان لندن، نیز خواندهاید، در یک ارزیابی که چندی پیش در روزنامه «دی وِلت» منتشر شد، به اسنادی برای استدلال نظر خود تأکید کرده است که افرادی مانند من و شما که سهل است، حتا بسیاری از نقشآفرینان صحنه سیاست جهانی نیز، اگر جاسوسان به گوش آنها نرسانده بوده باشند، نمیتوانستند از آنها با خبر شوند.
این نویسنده آلمانی در مقاله خود زیر عنوان «وقتی سیاست بازدارندگی هستهای ناکام بماند» تلاش میکند تا «عقلانیت» غرب و قدرتهای اتمیِ کنونی را در برابر بیعقلی قدرتهای ایدئولوژیک قرار دهد و از آن نتیجه بگیرد که با اندیشه و منش عقلانی که پایبندی به یک سری اصول، از جمله حفظ انسان و دست کم تا جایی که ممکن است، ملت و مملکتِ خودی، از عناصر خدشه ناپذیر آن هستند نمیتوان خطرهایی را که از سوی حکومتهای ایدئولوژیک ناشی میشوند، خنثی کرد. او آن اسناد تاریخی را برای ارزیابی رفتار غیرعقلانی زمامداران جمهوری اسلامی به شهادت میگیرد تا جهان غرب را در برابر این پرسش قرار دهد که اگر روزی جمهوری اسلامی به بمب اتمی مسلح شود، آیا میتوان آن را با عقلانیت غربی و سیاست «بازدارندگی» که از همان عقلانیت ناشی میشود، کنترل کرد؟
نویسنده و کارشناس آلمانی، خواننده را به اسنادی رجوع میدهد که تازه از سال 1990 در دسترس همگان قرار گرفته است. این اسناد نشان میدهند که چگونه «آرمان» و «ایدئولوژی» حتا اگر قائل به پرورش «انسان والا» باشد، درست مانند «آرمان» احمدی نژاد و جمهوری اسلامیاش که در انتظار «ظهور» و حکومت «انسان صالح» بر جهان به سر میبرد، اگر بتواند و ابزارش را داشته باشد، میتواند علیه موجودیت و بقای همان انسان و همان جهان وارد عمل شود. خوشبختی اما در آن روزگار، این بود که آن ابزار را نه کوباییها بلکه شورویها داشتند که آنها نیز «عقلانیت» خود را در پیشبرد «جنگ سرد» با غرب به کار میانداختند.
در آن اسناد از جمله آمده است که [اوایل دهه شصت میلادی] فیدل کاسترو و چه گوارا که معتقد بودند اگر آمریکا یک جنگ متعارف را علیه کوبا شروع کند، آنگاه این فرصت به دست خواهد آمد که بتوان زیر عنوان «دفاع مشروع» «برای همیشه» خطر امپریالیسم را از سر راه برداشت، به اصرار از شوروی میخواستند که آمریکا را از خاک کوبا مورد حمله اتمی قرار دهد. خروشچف، رهبر وقت اتحاد شوروی، بعدها درباره این درخواست گفت که رهبر کوبا انگار اصلا فکر نکرده بود که با این اصرارش میتوانست دنیا را نابود کند! در همین اسناد از قول یک سرهنگ روس که در مذاکرات کوبا و شوروی حضور داشت گفته میشود که کوباییها اصرار میکردند از سلاحهای اتمی شوروی که در کوبا مستقر بود، جهت یک حمله پیشگیرانه علیه آمریکا استفاده شود تا بتوان به آمریکا ضربهای جبران ناپذیر وارد آورد. آنها برای این حمله بدون آنکه ترسی از حمله متقابل آمریکا داشته باشند «حاضر بودند خودشان را قربانی کنند». به گفته این سرهنگ شوروی، آنها باور داشتند که «کوبا نابود میشود ولی سوسیالیسم پیروز خواهد شد»!
نویسنده مقاله با آوردن این سند به عنوان نمونه، میخواهد نتیجه بگیرد، آیا کدام عقلانیت قادر است این بیعقلی را خنثی کند؟! و نمونههای دیگری نیز میآورد از جمله جنگ اعراب و اسراییل (یوم کیپور) در سال 1973 که نویسنده آن را بر اساس یک ارزیابی عقلانی، «جنگ غیرممکن» مینامد ولی اعراب، آن را بر اساس عدم عقلانیت خود «ممکن» کردند!
نویسنده توضیح میدهد، چطور ممکن است دو کشور بدون بمب اتمی، یعنی مصر و سوریه، علیه یک قدرت اتمی، یعنی اسراییل، که زیر حمایت آمریکا، قویترین قدرت اتمی جهان، نیز قرار داشت، جنگی را آغاز کنند؟ ولی کردند و حتا تا مرز «پیروزی» پیش رفتند! در شرایطی که «عقلانیت» اسراییل و آمریکا اجازه نمیداد که اسراییل از سلاحهای اتمی خود که آماده شلیک بودند، استفاده کند، مصر و سوریه با «عدم عقلانیت» خود، موشه دایان، وزیر دفاع و فرمانده نظامی اسراییل را به فکر سازش انداخته و گلدا مایر، نخست وزیر آن کشور را به آستانه خودکشی رساندند. این آمریکا بود که اسراییل را با ارسال مدرنترین تجهیزات نظامی از مهلکه «عدم عقلانیتِ» اعراب نجات داد.
چیزهایی که این روزها نمیدانیم
نویسنده آلمانی توضیح میدهد که در نظام فکری غرب و «عقلانیت» حاکم بر آن، اقدام به چنین جنگی، دیوانگی کامل و غیرممکن است. در تقابل این عقلانیت و آن بیعقلی است که موضوع برنامه اتمی جمهوری اسلامی در مرکز توجه قرار میگیرد. به راستی، انسان و این جهان در ایدئولوژیِ راهنمای جمهوری اسلامی که در قانون اساسی و ساختارش عینیت یافته و تثبیت شده است، چه نقش و جایگاهی دارد؟! گمان میرود ایرانیان این را بیش از هر کسی بدانند! رژیم ایران تا کنون نشان داده در خدمت به آن آرمانی که خود برای خویشتن در نظر گرفته است، از هیچ جنایتی در حق مملکت و مردم خودِ ایران رویگردان نیست، چه برسد به مردم کشورهای دیگر و انسان و جهان!
از تفکری که برای خویش یک رسالت جهانی و تاریخی قائل است، از تفکری که برخلاف ایدئولوژیهای سیاسی و زمینی، پای در مذهب و آسمان دارد و در هر صورت، چه پیروز شود و چه شکست بخورد، پیروزی نهایی را از آنِ خود میشمارد، به راستی تا چه اندازه میتوان انتظار «عقلانیت» داشت؟! آیا خود این آرمان و رسالت، جز اعتقاد و ایمان کور، بویی از «عقل» برده است که حاملانش بتوانند «عقلانیت» به خرج دهند؟!
آرمانی که نه بر همزیستی و بقا بلکه بر دشمنی و فنا شکل گرفته باشد، علیه انسان و جهان وارد عمل میشود و «مردم» برایش جز قربانیانی نیستند که باید به پیشگاه آن آرمان تقدیم شوند. این نوع آرمانگرایی را علاوه بر رسالتهای ایدئولوژیک و مذهبی، میتوان در قومگرایی، تجزیه طلبی، ناسیونالیسم افراطی، جمهوریخواهی، سلطنت طلبی و موارد مشابه نیز یافت که همگی عاملی فرعی را، که یا ساخته و پرداخته خود انسان است و یا اساسا انسان نقشی در وقوع آن ندارد، بر خودِ «انسان» و «مردم» مقدم میشمارند و راه تحقق آرمان خویش را نه در تفاهم و همزیستی بلکه در تقابل و دشمنی میجویند.
حال اینکه غرب رابطه «عقلانیت» خود با «عدم عقلانیت» رژیمهایی مانند جمهوری اسلامی را چگونه تنظیم میکند، البته که به ما نیز مربوط میشود. اما آن چیزهایی که برای نمونه در آن روزها، در «بحران کوبا» و جنگ «یوم کیپور» نمیدانستیم، مهمتر از آن است که بتوان چیزهایی را که این روزها از «بهار عربی» و «برنامه اتمی» جمهوری اسلامی و موشکپرانیهای حماس و اسراییل نمیدانیم، کم اهمیت تصورشان کنیم! همین اطمینان به این که چیزهایی هست که افکار عمومی، تازه سی چهل سال دیگر خواهد دانست، باید حساسیت ما را نسبت به آنچه روی می دهد بیش از پیش برانگیزد. این نیز «عقلانیتِ» ما را نشان میدهد که چه بسا کارآتر از «عقلانیت» غرب در برابر جمهوری اسلامی باشد!
-----------------------------------------------------------------------
مقاله «وقتی سیاست بازدارندگی اتمی ناکام میماند» نوشته «هانس روله» ترجمه وحید وحدت حق
http://kayhanlondon.com/Pages/archive/khandaniha/translation/Die%20Welt_Nov2012.html
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|