حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
موانع توسعه یافتگی در ایران

November 27, 2012

سه شنبه 7 آذر 2571 = November 27, 2012

گفتگو با احمد نقیب‌زاده بامدادخبر
 

یوحنا نجدی: دکتر احمد نقیب‌زاده، استاد تمام گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران، چهره شناخته شده‌ای برای بسیاری از دانشجویان و علاقمندان به مطالعات سیاسی و روابط بین‌الملل است. دکتراى مطالعات سیاسى از دانشگاه نانتر فرانسه در سال ۱۹۸۵، استادی مدعو دانشگاه تولوز و انستیتو مطالعات سیاسى فرانسه، و همچنین ده‌ها کتاب و مقاله به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و فارسی در کارنامه پربار او دیده می‌شود. با دکتر احمد نقیب‌زاده درباره «توسعه دموکراتیک و توسعه استبدادی» به گفتگو نشستم؛ گفتگویی که اگرچه قرار بود بیشتر تئوریک و غیرسیاسی باشد اما این آکادمیسین، بی‌پرده سخن گفت که «من واقعا نمی‌دانم احمدی‌نژاد چه مأموریتی برای خود قائل است ولی می‌دانم که ضربه‌هایی که ایران خورد، قابل جبران نیست».


بامدادخبر: آقای دکتر نقیب‌زاده گرامی؛ بسیار سپاسگزارم از فرصتی که در اختیار «بامدادخبر» قرار دادید. یکی از مهم‌ترین بحث‌ها در ادبیات توسعه، نقش دولت‌ها و سیاستگذاری‌های کلان دولت‌ها است و در این باره، طبیعتا کیفیت سیاسی دولت‌ها بسیار حائز اهمیت است. به عنوان نخستین پرسش، لطفا برای خوانندگان ما توضیح دهید که به نظر شما سیاست‌های کلان دولت‌ها در جوامع در حال توسعه، عمدتا باید روی چه عواملی در عرصه داخلی تاکید کنند؟ آیا این عوامل، صرفا در چارچوب اقتصاد هستند؟


توسعه یک نسخه ندارد بلکه باید برحسب هر جامعه و مسائل ومشکلات و امکاناتش، برنامۀ خاص آن جامعه را تدوین کرد. در یک کشور ممکن است فرایند ملت‌سازی به انجام نرسیده باشد و در کشور دیگری فرایند دولت‌سازی؛ و اینکه از کجا باید شروع کرد، از اقتصاد یا جامعه یا فرهنگ، آن هم بستگی به ظرفیت‌ها و مناسبت‌ها دارد. ولی نکته اساسی این است که حوزه‌های مختلف نمی‌توانند زیاد از هم فاصله داشته باشند. اگر توسعه اقتصادی به مرحله‌ای از پیشرفت رسید، توسعه سیاسی هم الزامی می‌شود. مردمی که از سطحی از رفاه و آگاهی برخوردار شدند دیگر نمی‌توانند بپذیرند که از زندگی سیاسی کنار گذاشته شوند وگرنه عدم تعادل در این رابطه‌ها نتیجه‌اش بحران و شورش خواهد بود.

به نظر من یکی از علل انقلاب ۵۷ همین بود که سطح رفاه بالا رفته بود ولی توسعه سیاسی به اندازه کافی صورت نگرفته بود. اما فرایند توسعه در ایالات متحده آمریکا برعکس این بود؛ یعنی مردم آمریکا زمانی از حق رأی و حقوق سیاسی دیگر برخوردار شدند که درآمد سرانه آن‌ها از درآمد سرانه نیکاراگوئه در دهه ۱۹۶۰ کمتر بود. طبعا در چنین شرایطی مردم علیه وضع نابسامان اقتصادی خود به پا خاسته و به دنبال راه‌کارهای مناسب می‌گردند. به هر صورت تصورات و نظریه‌های خطی توسعه در دهه ۱۹۶۰ دیگر قابل پذیرش نیستند بلکه آنچه مهم است اراده توسعه است. این اراده ممکن است فقط در نخبگان وجود داشته باشد و ممکن است در توده‌های مردم به وجود آید؛ باز فرقی نمی‌کند‌؛ گاه حتی یک فرد هم ممکن است عامل توسعه باشد.


بامدادخبر: درباره نسبت توسعه و دموکراسی، دو دیدگاه عمدتا مطرح می‌شود. دیدگاه اول معتقد به نوعی حکومت مقتدر و تا حدودی اقتدارگراست که بی‌اعتنا به دغدغه‌های دموکراتیک، صرفا کشوری را از عقب‌ماندگی نجات دهد. دیدگاه دوم، بر اهمیت یک ساختار دموکراتیک تاکید می‌کند و معتقد است که یک حکومت دموکراتیک بهتر می‌تواند پروسه توسعه را در ابعاد مختلف به پیش ببرد. نظر شما درباره این دو رویکرد چیست؟ و شما فکر می‌کنید کدام دیدگاه قابل دفاع‌تر است؟


این دو عاملی که مطرح کردید در کنار یک عامل دیگر یعنی «فرهنگ» قابل تحلیل‌اند. معمولا شکم گرسنه توجهی به دموکراسی ندارد ولی‌‌ همان‌طور که در بالا اشاره کردم توسعه سیاسی در آمریکا مقدم بر توسعه اقتصادی بود. دلیلش سطح فرهنگ بالا و وجود نهادهای مدنی بود. اما حساب کشورهای جهان سوم متفاوت است چون تنها نهاد متشکل دراین جوامع دولت است. دولت هم پس از انجام اولین وظیفه خود یعنی ایجاد امنیت به فکر توسعه اقتصادی برمی‌آید به این دلیل که ابزار لازم برای حکومت را کسب کند. اما ادامه کار که قاعدتا باید به توسعه سیاسی بینجامد بستگی تام به نوع حکومت و اندیشه‌های حکومت‌گران دارد.

نگاه کنیم به عراق صدام حسین و لیبی قذافی؛ قذافی پس از ایجاد نظم، شروع به تقویت مبانی اقتصاد و رفاه عمومی کرد اما به محض آنکه سطح رفاه به جایی رسید که احساس کرد مردم دارند خواسته‌های دیگری مطرح می‌کنند، خودش سد راه توسعه شد و پول‌های مملکتش را در بانک‌های خارج و به نام خود و فرزندانش ذخیره کرد؛ دست به ماجراجویی‌هایی زد که نگاه مردم را منحرف کند و در ضمن در جهان اسم و آوازه پیدا کند. ولی پهلوی دوم چنین نگاهی نداشت و تا آنجا که توانست خط توسعه را پیش برد ولی برای توسعه سیاسی دیر اقدام کرد؛ شوراهای شهر را تشکیل داد و در آن‌ها انتخابات کاملا آزاد را به جریان انداخت، کارگزاران حکومتی را از بین تحصیل‌کرده‌ها برگزید. ولی پیش از آن دست به کارهایی زده بود که تعادل جامعه به هم خورده بود. اصلاحات ارضی ناقص، توسعه شهری شتابان، بی‌اعتنایی به مخالفان و…


بامدادخبر: بسیاری از تحلیل‌گران اخیرا به نمونه مدل اقتصادی چین اشاره می‌کنند که علی‌رغم یک نظام سیاسی بسته، اقتصاد دنیا را تا حدود زیادی تحت تاثیر قرار داده است و از این رو استدلال می‌کنند که دموکراسی، الزامی برای توسعه و بلندپروازی‌های اقتصادی حتی در سطح بین‌الملل نیست. نظر شما در این باره چیست؟ و آیا نمونه چین را برای سایر کشور‌ها می‌توان تعمیم داد؟


دولت‌های کمونیست وضعیت خاص خود را دارند. آن‌ها مدت طولانی مردم خود را در محدوده‌ای تنگ قرار دادند و مردم به این وضع عادت کرده‌اند. همه دولت‌های کمونیستی مستقل، به نیکی دریافتند که به زودی در حصار ایدئولوژی خود خواهند مرد. گورباچف آن‌طور عمل کرد و کنترل از دستش خارج شد ولی چینی‌ها از شیوه او درس گرفتند و به جای دگرگونی ناگهانی، تصمیم به دگرگونی‌های تدریجی گرفتند. آن‌ها عملا ایدئولوژی را کنار گذاشتند ولی رسما نگذاشتند. آن‌ها کنترل اجتماعی را ادامه دادند اما در خدمت سرمایه‌گذاری دولتی. الان چالش آن‌ها شروع شده و مردم در پرتو بهبود شرایط اقتصادی، خواسته‌های سیاسی خود را مطرح می‌کنند و دولت چین نیز چاره‌ای ندارد جز آنکه به این خواسته‌ها پاسخ دهد.

من همیشه نسبت بین توسعه اقتصادی و سیاسی را به فاصله بین دو پای انسان تشبیه می‌کنم که بیش از یک متر نمی‌توانند از هم فاصله داشته باشند. هرچه بود دنیا باید به چینی‌ها درود بفرستد زیرا اگر طوری عمل کرده بودند که کنترل از دست‌شان خارج شده بود، دنیا با بحران روبرو می‌شد. فقط کافی بود هر خانواده چینی به جای یک فرزند دو فرزند داشته باشد، آن وقت ترکش انفجار جمعیتی ناشی از آن تا آمریکا هم می‌رفت.


بامدادخبر: تاریخ معاصر ایران نشان می‌دهد که رضاخان تلاش‌های بسیاری برای برون‌رفت جامعه ایرانی از عقب‌ماندگی و گام نهادن در مسیر توسعه انجام داد. برخی اما انتقاد می‌کنند که این تلاش‌ها با قواعد دموکراتیک همراه نبود و نوعی مدرنیزاسیون از بالا بود. آیا شما با این دیدگاه موافقید؟


هرکس دیگر غیر از رضاشاه هم که می‌آمد چاره‌ای جز همین سیاست خشن نداشت. جالب آنکه جمهوری اسلامی سیاست‌های او را تقبیح می‌کند ولی خودش آن هم در زمانی که دیگر ضرورت ندارد به‌‌ همان شیوه عمل می‌کند. اگر قرار بود دموکراسی در آن شرایط شکل بگیرد مطمئن باشید انقلاب مشروطه شکست نمی‌خورد. طبقه متوسط ضعیف بود، آگاهی اجتماعی پایین بود، رفاه وجود نداشت، بین بخش‌های مختلف کشور گسیخت وجود داشت… ولی برد حکومت فردی محدود است و از حدی فرا‌تر نمی‌رود.

در عین حال، اگر دولت رضاشاه که در واقع با دولت‌های مطلقه اروپا در قرون ۱۶و ۱۷ قابل مقایسه بود، ده سال دیگر ادامه یافته بود بسیاری از مشکلات و موانع توسعه غیر قابل بازگشت می‌شد. نظام ایلی که مضمحل شده بود بر نمی‌گشت، پاره‌ای گروه‌های ضد توسعه که از صحنه خارج شده بودند برنمی گشتند، مسأله زبان ملی حل می‌شد، تفاوت قومیت‌ها به حد مجاز یعنی نقطه تعامل می‌رسید و…


بامدادخبر: جامعه کنونی ایران، با مشکلات اقتصادی و اجتماعی فراوانی روبروست و گزارش اخیر صندوق بین‌المللی پول هم چشم‌انداز کوتاه‌مدت نگران کننده‌ای از ایران به تصویر کشیده است. از طرفی در همین ساختار، افرادی همچون آقای هاشمی رفسنجانی با رویکرد سازندگی و بازسازی کشور در مسیر توسعه به قدرت رسیدند و حتی آقای احمدی‌نژاد هم با وعده بهبود شرایط اقتصادی به پیروزی رسید و سندی با عنوان چشم‌انداز بیست ساله نظام طراحی شد. با این وجود، آمارهای بین‌المللی موجود همچنان از عقب‌ماندگی شدید جامعه ایران خبر می‌دهند؛ مثلا ریسک اقتصادی بالا، جذب سرمایه‌گذاری اندک، بی‌کاری و تورم فزاینده و شفافیت پایین. به نظر شما مشکل کجاست؟ چرا این وعده‌ها به سرانجامی نمی‌رسند؟ و جامعه ایران، نه تنها تغییر محسوسی احساس نمی‌کند، بلکه وضعیت بد‌تر هم می‌شود؟


مشکلات جمهوری اسلامی در تحقق اهداف توسعه‌ای خود بیش از هرچیز تحت‌الشعاع سیاست خارجی است گفتمان حاکم براین سیاست خارجی، گفتمان عصر جنگ سرد است که عمرش دست کم دو دهه است که به پایان رسیده. جمهوری اسلامی در دو دهه اول عمرش به پیشرفت‌های قابل توجهی دست یافت. توسعه راه‌ها، توسعه دانشگاه‌ها، فناوری سدسازی و تونل و غیره؛ اما در ‌‌نهایت در تعامل با جامعه بین‌المللی به بن‌بست رسید.

می‌دانید که سیاست هم علم است و هم هنر؛ حاکمان ما نه در قسمت علمی سیاست، تبحری از خود نشان دادند و نه در وجه هنری آن. یعنی با سر رفتند توی شکم نظام بین‌المللی به خیال اینکه از قدرت‌های بزرگ کاری ساخته نیست. در داخل هم اشتباه‌های زیاد بود. عملکرد مدرن با گفتمان سنتی در تخالف بود؛ وظایف ملی با انترناسیونال اسلامی در تخالف بود؛ وابستگی به خارج با رویکرد معارضه آمیز با خارج در تخالف بود. طبیعی است که این تخالف‌ها روزی گریبان شما را خواهد گرفت.

من حسرت می‌خورم چون جمهوری اسلامی از قدرت و اقتدار بالایی برخوردار بود و از نظر من از نوع رژیم‌های اقتدارگرای قرن بیستم مانند رژیم فرانکو بود که می‌بایست یک مرحله تاریخی ایران را به جلو ببرد. البته کارهای زیادی هم صورت گرفته مثلا میزان جمعیت باسواد و صاحبان مدارک تحصیلات عالیه بالا رفت، میزان جمعیتی که صاحب خانه شدند بالا رفت و اگر خودش دموکرات نبود در عوض زمینه و پیش شرط‌های دموکراسی را فراهم می‌کرد. الان هم عملا با دستاوردهای خودش دچار مشکل شده است. ایدئولوژی هم دست و پایش را بسته است و نمی‌گذارد خود را با شرایط زمانه هم‌سو سازد. اگر این مشکلات و تحریم‌ها نبود یقینا پیشرفت ایران زبان‌زد همگان می‌شد. راه‌های غیرشفاف باعث فساد می‌شود و فساد، زمینه‌ساز بحران‌های دیگر. رقابت‌ها و چالش بر سر قدرت هم، مزید بر علت می‌شود. من واقعا نمی‌دانم احمدی‌نژاد چه مأموریتی برای خود قائل است ولی می‌دانم که ضربه‌هایی که ایران خورد، قابل جبران نیست.


بامدادخبر: اقتصاد ایران، وابسته به درآمدهای نفتی است و این مساله دهه‌ها است که بر اقتصاد و سیاست ایران سایه افکنده است. اگر قرار باشد که شما یک مدل برای توسعه ایران (در ساختاری غیر از جمهوری اسلامی) طراحی کنید، با درآمدهای نفتی چه می‌کنید؟ اساسا با نفت چه می‌کنید؟


نفت یک موهبت الهی است چرا ما باید کفران نعمت کنیم؟ اگر توان برنامه‌ریزی و استفاده درست از آن را نداریم مسأله دیگری است. اگر نفت نبود ما سوییس نمی‌شدیم بلکه افغانستان می‌شدیم. پول نفت مال نسل‌های آینده هم هست. باید آن را در راه صنعتی شدن کشور به کار گیریم نه در راه مصرف و راحت‌طلبی.

من اگر بودم یک ریال از پول نفت را در راه مصرف به کار نمی‌گرفتم. زیربنای صنعتی بسیاری از مشکلات مثل فقر، بیکاری و فرهنگ کم‌کاری و لاابالی‌گری را از بین می‌برد. پول نفت باید به این صورت یعنی غیرمستقیم و از راه ایجاد کارهای مولد به دست مردم برسد نه اینکه خودش را بر سر سفره مردم ببریم. این رویکرد غلط دقیقا همین می‌شود که حالا نه صنعت داریم نه پول نفت سر سفره‌مان آمده است.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

حق

با درود بر دوستان، در سایت انجمن سخن ایران به گفتگویی برخوردم که برایم نکات ارزنده و روشنگر فراوانی داشت. لینک و بخشی از آنرا برای علاقمندان در زیر می گذارم و امیدوارم مورد توجه دوستان قرار گیرد:-

ليبرال‌دموكراسی ايرانی و مشكلات آن, نجات بهرامی

دكتر احمد بنی‌جمالی، استاد علوم سیاسی و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد است. وی نویسنده كتاب آشوب (مطالعه‌یی در زندگی و شخصیت محمد مصدق) است و مطالعات، گفت‌وگوها و نوشته‌های متعددی در حوزه تاریخ معاصر ایران دارد. با او درباره تفکر لیبرال و موانع و مشکلات آن در جامعه ایران به گفتگو نشسته ایم .

http://www.hrasi.com/?q=node/458

بنظر من، این گفتگو در کنار این گفتگوی بامدادخبر با دکتر نقیب زاده بسیار جالب است. ببینیم و تعریف کنیم واکنش برون مرزی ها نسبت به این دو گفتگو با استادان علوم سیاسی درون مرزی چه خواهد بود. برون مرزیهایی مثل "استاد" مهندس بهرام مشیری و "استاد" دکتر محمد امینی فرزند نصرت الله امینی و "استاد" برنامه ساز حسین فرجی و "استاد رئیس جمهور مادام العمر خستگی ناپذیر" بنی صدر و دیگر 57 هایی که پشت قاب عکس مصدق و جمهوریخواهی قلابی شان پنهان شده اند تا جلوی سرنگونی جمهوری اسلامی شان را بگیرند و از رفتن جمهوری اسلامی بیشتر می ترسند تا احتمال بازگشت پادشاهی به ایران با انتخاب مردم!


-------------

http://www.irancpi.net/Liberal/matn_96_0.html

http://iran-liberaldemocrat.info/index_0_0_0_0_96.html


December 01, 2012 01:58:32 PM
---------------------------

حق

بامدادخبر در برون مرز رضاشاه را به غلط رضاخان می نامد! نقیب زاده از درون مرز، بامدادخبر را استادانه غیرمستقیم تصحیح می کند و می گوید رضاشاه و نه رضاخان، جالبست، نه! اگر رضاشاه را رضاخان بنامیم، ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و فتحعلی شاه را هم باید ناصرالدین خان و مظفرالدین خان و فتحعلی خان بنامیم، نه! از طرف دیگر، سر سلسله قاجار و زند همیشه آغا مجمد خان قاجار و کریم خان زند نامیده شده اند بدون لقب شاه! رضاشاه، رضاشاه است. پرسش پاسخ زیر درین مصاحبه بسیار جالب، واقعگرا، بیغرض است. امیدوارم بنی صدر، بهرام مشیری، محمد امینی، چپها، اصلاحاتچی ها و تجزیه طلبها بهترست پرسش و پاسخ زیر را نبینند. ؛استاد؛ مشیری، مبادا لقب ؛یکی از عوامل استبداد سابق؛ را نثار نقیب زاده کنید!

بامدادخبر: تاریخ معاصر ایران نشان می‌دهد که رضاخان تلاش‌های بسیاری برای برون‌رفت جامعه ایرانی از عقب‌ماندگی و گام نهادن در مسیر توسعه انجام داد. برخی اما انتقاد می‌کنند که این تلاش‌ها با قواعد دموکراتیک همراه نبود و نوعی مدرنیزاسیون از بالا بود. آیا شما با این دیدگاه موافقید؟

هرکس دیگر غیر از رضاشاه هم که می‌آمد چاره‌ای جز همین سیاست خشن نداشت. جالب آنکه جمهوری اسلامی سیاست‌های او را تقبیح می‌کند ولی خودش آن هم در زمانی که دیگر ضرورت ندارد به‌‌ همان شیوه عمل می‌کند. اگر قرار بود دموکراسی در آن شرایط شکل بگیرد مطمئن باشید انقلاب مشروطه شکست نمی‌خورد. طبقه متوسط ضعیف بود، آگاهی اجتماعی پایین بود، رفاه وجود نداشت، بین بخش‌های مختلف کشور گسیخت وجود داشت… ولی برد حکومت فردی محدود است و از حدی فرا‌تر نمی‌رود.

در عین حال، اگر دولت رضاشاه که در واقع با دولت‌های مطلقه اروپا در قرون ۱۶و ۱۷ قابل مقایسه بود، ده سال دیگر ادامه یافته بود بسیاری از مشکلات و موانع توسعه غیر قابل بازگشت می‌شد. نظام ایلی که مضمحل شده بود بر نمی‌گشت، پاره‌ای گروه‌های ضد توسعه که از صحنه خارج شده بودند برنمی گشتند، مسأله زبان ملی حل می‌شد، تفاوت قومیت‌ها به حد مجاز یعنی نقطه تعامل می‌رسید..

December 01, 2012 12:23:15 AM
---------------------------

حق

وـر گرامی، دیگر هیچ مهم نیست آن ؛مخالفان؛ شاه خطاهایشان را بپذیرند یا نپذیرند؛ این سیاست را با خود بگور خواهند برد. از انسانها می توان انتظار وجدان، انسانیت و حس مسئولیت داشت، نه از انسان نماها، روشنفکرنماها و آپوزیسیون نماها! اگر می خواستند آدم شوند، روشنفکر و مخالف موجه شوند تا بحال شده بودند! از اینان کوچکترین انتظاری برای نجات ایران و استقرار یک نظام لیبرال دمکراتیک مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر داشتن در ایران دیوانگی محض ماست. کسانیکه منتظر اینان اند اعلام کنند تا کی منتظر خواهند ماند و چه دستاورد مثبتی تاکنون این سیاست شان داشته چون دستاورد منفی اش بقیمت گزافی بوده که کشور و ملت پرداخته اند؟ ؛مخالفان؛ نادان، مغرض، قلابی انقدر تاکنون خطا کرده اند که کابوس شان نجات ایران است چون برایشان چیزی بجز رسوایی و لعن و نفرین ابدی در پی نخواهد داشت. این آدم نماها کمترین نفعی که در نجات ایران دارند بلکه آنچه امروز در شکل شهرت، مقام، پول و برو بیا دارند را هم بکل از دست می دهند! رسوایی محض و شماتت از دور و بری های با وجدانشان مثل همسر، فرزند، نوه، دوست در انتظارشان خواهد بود و تنها زیستن و مردن در انزوا. اینان خوب به سهمی که در همه جنایات رژیم و همه خسارتهای جبران ناپذیر به کشور و ملت داشته اند خوب آگاهند. انتخاب خود را کرده اند، تغذیه از گوشت و خون ایران و ایرانی. اینان دهه هاست با راستی، وجدان و شرف خود بدرود گفته اند. از اینان باید عبور کرد! خطا از ماست که پس از ۳۴ سال از این آدم نماها، روشنفکرنماها و آپوزیسیون نماها عبور نکرده ایم و اینان را دگراندیش، اندیشمند، صاحبنظر و بخشی از آپوزیسیون قلمداد کرده و به مردم جلوه داده ایم. برای اینان توافق همگانی بر تمامیت ارضی کنونی ایران، یکپارچگی سرزمینی و ملی، دمکراسی پارلمانی و قانون اساسی نوین مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر، حکم مرگ دارد و نه زندگی! عجب با فدرالیسم، جمهوری، پادشاهی، شاه، مصدق، سکولاردمکراسی؟، اصلاح طلبی، انتخابات آزاد کردنهایشان تا حالا حسابی ما را سر کار گذاشته اند!

November 30, 2012 09:30:02 PM
---------------------------

و_ر

جناب حق
من با کامنت دوم شما کاملا موافق هستم.من علت عدم توسعه سیاسی زمان شاه فقید را نیروهای مخالف از جمله حزب توده_ جبهه باصطلاح ملی _کنفدراسیون و چریکها میدانم.نفوذ حزب توده در ارتش و غیره عامل اصلی قدرت گرفتن ساواک در کشور بود.با وجود ترور های متعدد توسط چریکها (فدائی و مجاهد) آیا امکان توسعه سیاسی امکانپذیر بود؟مسلما نیروهای امنیتی تقویت میشدند.برای من هنوز تعجب آور است که هواداران مصدق چرا حاضر به قبول اشتباه خود نیستند.مگر همین نصرالله امینی شهردار مصدقی تهان در 28 مرداد نبودند که در فشم و میگون مخفی شده بود؟

November 29, 2012 06:42:18 PM
---------------------------

حق

کیفیت و عملکرد ؛مخالفان؛ شاه را باید مورد بررسی قرار داد و دید آیا آنها از شاه با فرهنگ تر، با کفایت تر و دمکرات تر بودند و از دنیای سیاست و اقتصاد در سطح ملی و بین المللی آگاهتر از او بودند یا نه؟ بنظر من، تاریخ ۳۴ ساله اخیر نشان داده که این ؛مخالفان؛ شاه نه تنها بکل رفوزه شده اند بلکه معنای توسعه چه در زمینه سیاست و اقتصاد و چه در زمینه فرهنگ و جامعه را تازه کم کم دارند می فهمند. بنابراین، وقتی شاه دست به اصلاح و توسعه زد این مخالفان هیچ درکی از این مقوله ها نداشتند تا قدرشان را بدانند و نقش سازنده ای در توسعه در همه زمینه ها داشته باشند. نقش سازنده ای که نداشتند بلکه دست به تخریب هم می زدند تا توسعه ها را بی ارزش، کم ارزش و حتی علیه مصالح کشور بنمایند تا جلوی پیشرفت، محبوبیت آنها و شاه را در میان مردم بگیرند. آرزویشان شکست توسعه ها و فقدان ثبات سیاسی بود. با شایعه پراکنی های سیاسی در میان مردم و از طریق رسانه های بیگانه توانستند به سهم خود مردم را با توسعه و شاه دشمن کنند. با فیلمها و ترانه های غم انگیز، بدترین سوء استفاده های روانی از مردم بویژه جوانان کردند چون مردم شاد را نمی توان زود تحریک کرد. نمایاندند، ایران بدترین دوران تاریخ هزاران ساله خود را می گذراند درحالیکه دوران کوتاه پهلوی بهترین دوران برای توده ملت ایران بلحاظ امنیت، رفاه، بهداشت و توسعه بود. ؛مخالفان؛ و ؛روشنفکران؛ با شاه قهر بودند، تحریمش کرده بودند و حاضر به همکاری با او نمی شدند. اگر کسی مثل پرویز نیکخواه از آنها می برید و با دستگاههای دولتی همکاری می کرد، طرد، نجس و خارش می کردند همانطور که مهشید امیرشاهی با نیکخواه کرد. در اولین فرصت پس از انقلاب از نیکخواه ها با اعدام انتقام گرفتند. توسعه، آنهم توسعه سیاسی با اینجور ؛مخالفان؛ و آنجور ؛روشنفکران؛ که شاه داشت غیرممکن بود. با پول درس خواندند، به فرانسه، انگلیس و امریکا رفتند. بجای آنکه حداکثر واسلاو هاول و حداقل ستار بهشتی از آب درآیند، بنی صدر، یزدی، نصرت الله امینی، بهرام مشیری،..از آب درآمدند.

November 29, 2012 02:33:53 AM
---------------------------

حق

احمد نقیب زاده: ؛..نکته اساسی این است که حوزه‌های مختلف نمی‌توانند زیاد از هم فاصله داشته باشند. اگر توسعه اقتصادی به مرحله‌ای از پیشرفت رسید، توسعه سیاسی هم الزامی می‌شود. مردمی که از سطحی از رفاه و آگاهی برخوردار شدند دیگر نمی‌توانند بپذیرند که از زندگی سیاسی کنار گذاشته شوند وگرنه عدم تعادل در این رابطه‌ها نتیجه‌اش بحران و شورش خواهد بود.

به نظر من یکی از علل انقلاب ۵۷ همین بود که سطح رفاه بالا رفته بود ولی توسعه سیاسی به اندازه کافی صورت نگرفته بود؛.

درود بر شما که حقیقت را با شهامت تمام در ایران ادا کردید! حقیقتی که امثال بهرام مشیری در برون مرز عمدا انکار می کنند. در سالی که دانشجوی تاریخ در یکی از دانشگاههای انگلستان بودم، استاد تاریخ اروپای شرقی مان، ما را به این ؛نکته اساسی؛ رساند که توسعه اقتصادی لازمه توسعه سیاسی در دنیای امروزست. هر چه رفاه یک جامعه بیشتر شود انتظاراتش بیشتر می شود و به حوزه سیاسی می کشد. بنظرم، بهمین دلیل است که سیاست رژیم درین ۳۴ سال از بین بردن توسعه اقتصادی و رفاه اجتماعی بوده است تا حواس مردم را از خواست آزادیهای سیاسی که ملت پیش از سال شوم ۵۷ بدنبالش بودند را از بین ببرد. بیخود نبود خمینی اعلام کرد ؛اقتصاد مال خرست؛ و بیخود نبود که بخش خصوصی و طبقه متوسط را در 3 دوره اول انقلاب، دوره خاتمی و سال ۸۸ از بین بردند. بیخود نیست که انقدر روی اشاعه خرافه،فقر،بیسوادی، ازدواجهای کودکان زیر 18سال، قوانین ضد زن و تولید مثل بی رویه سرمایه گذاری می کنند. جامعه ای که زن آزاد نباشد با دمکراسی خیلی فاصله دارد. سیاست شان ایران را به پاکستان دوم و به لحاظ فقر و علفخواری، کره شمالی دوم کردنست. معتقدند که این سیاست شان باضافه داشتن بمب اتم، متضمن بقای همیشگی شان است. با اعتماد بنفس هم این سیاستها را پیش می برند. ابرقدرتها مشکلشان فقط بمب اتم در دست رژیمست ولی با اشاعه خرافه و پاکستانیزه کردن ما چون منافع ملیشان مخالف توسعه و حاکمیت ملی در ایران است.برای همین جلوی سرنگونی رژیم در سال ۸۸ را گرفتند.

November 28, 2012 07:53:14 PM
---------------------------

جمشاد پرچمشاهی


"اگر نفت نبود ما سوئیس نمی شدیم بلکه افغانستان می شدیم"
چه تشبیه و نظریه جالبی! پس بنابراین حالا که نفت داریم، سوئیس هستیم و نه افغانستان!؟ درواقع منظور استاد اینست که ما با داشتن ذخائر و منابع عظیم نفت و گاز خدادادی (موهبت الهی!) می توانستیم سوئیس منطقه خاورمیانه شده باشیم اما خیرسر این رژیم و دولت بی لیاقت و بی کفایت افراطی، حتی افغانستان هم نشدیم. افغانستان بدون نفت و سایر "موهبت های الهی" و با وجود کشمکش های قومی و گروه های قرون وسطایی طالبان و همچنین اشغال نیروهای بیگانه، از برخی لحاظ پیشرفته تر از ایران امروز بشمار می آید. ملت و مردم ایران نه پول نفت و نه خود نفت را برای سفره هایشان می خواستند بلکه سفره های آبرومندانه با غذاهای لذیذ و سنتی ایرانی. البته سران رژیم و دولتمردان نظام ولایتی ترجیح دادند که پول های کلان نفت را بجا سر سفره های مردمان "میهن اسلامی" خود به سر سفره های "عجم" ستیزانی چون حزب الله و حماس و جهاد اسلامی و نیز"کافران" نیکاراگوئه و ونزوئلا و بولیوی و غیره ببرد. افغانستان ولی برخلاف رژیم دینی ایران که همواره تلاش می کند با حاتم بخشی هایش "پز" سیاسی بدهد، از سایر ممالک دنیا پول گرفته و لااقل بخشی از آنها را صرف نیازهای اجتماعی و عمومی میکند.
آری، ایران تا دو سه دهه پیش می توانست سوئیس بشود اما شوربختانه افغانستان هم نشد.

November 27, 2012 05:55:25 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites