آیت الله سال ۵۷ پیش از آن که به تهران برسد، خواب قانون اساسی را دیده بود. چه از نظر او هر چه که در نظام شاهنشاهی به تصویب رسیده بود، طاغوت بود و باید دور ریخته میشد. باید مبنای قانون و اساس آن، اسلام باشد و اسلامشناسان متعهد در باره قانون اسای نظر بدهند تا مجاهدتهای اسلامیها فراموش نشود.
در همین راه دکتر حسن حبیبی را مامور کرد، تا یک متن بنویسد برای قانون اساسی و قانون اساسی را بفرستد برای علمای اسلام تا نظرهایشان را در حاشیه بنویسند و بعد هم آنچه که با نظر علمای اسلام در حوزههای علمیه موافق است، بشود متن و نص صریح قانون اساسی ایران.
اما آیت الله فراموش کرده بود که در پاریس و در گفتوگو با روزنامهها و خبرگزاریهای خارجی، وعده تشکیل مجلس موسسان را داده است. حتی اگر به تعبیر خودش حرف غلطی زده باشد: «من اگر حرف غلط زده باشم، تا اخر سر توهم باشم! اشتباه کردم، مجلس موسسان به این زودی درست نمیشود، اشکالاتی پیدا میشود، عدهای وارد این مجلس میشوند، کارشکی و خیانت به مملکت میکنند، عملی نیست، سالها به طول میانجامد، مذهب را بر هم میزنند در حالی که آنکه نهضت را پیش برده مذهب بوده است.»
برای همین ناچار شد از سر اجبار تن بدهد به مجلسی که نه مجلس موسسان میخواندش که مجلس خبرگان بود، «برای اینکه نقها کم بشود، گفتیم یک مجلس هم درست بشود، شما اسمش را بگذارید، اگر خیلی دلتان میخواهد غربی باشد، مجلس موسسان.»
وقتی که آیت الله در مقام رهبر دستور داد تا مجلس خبرگان شکل بگیرد، انتخابات برگزار شود و پیش نویس قانون اساسی در همین مجلس مورد بازنگری قرار بگیرد، مخالفان و موافقان صدایشان بلند شد. گروهی انتخابات خبرگان را هدایت شده و تحت نفوذ علمای اسلام خواندند و گروهی مبنای شکل گیری خبرگان را زیر سوال بردند که همه اینها نماینده ملت نیستند و همه گروهها حق شرکت نداشتهاند. گروهی نیز معتقد بودند که قرار بر این بوده است که به همان سبک و سیاق دیگر ملل که دموکراسی دارند، مجلس موسسان سیصد نفره شکل بگیرد. اما آیت الله دستور داده بود که فرصت نیست و باید هر چه زودتر قانون اساسی به رفراندوم گذاشته شود و مردم تعین کنند که نوع حکومت چه باشد و کدام قانون حاکم!
خبرگان که تشکیل شد، کردستان آشوب بود. دکتر قاسملو به مجلس نرسید که در شمار مخالفان قرار گرفت و سالها بعد در غربت هدف گلولهای تا حکومت اسلام آسیب نبیند. ترور قاسملو، سالها بعد به دردسری برای جمهوری اسلامی تبدیل شد که به فراخواندن سفرای کشورهای دیگر از ایران انجامید و همچنان جمهوری اسلامی نتوانسته است پاسخی به مجامعع بین المللی برای آن فاجعه بدهد.
قاسملو که به خبرگان نرسید، هفتاد و یک نفر دیگر مسوول بررسی اصول قانون اساسی شدند که پیشتر در هیات پیش نویس تدوین و به اطلاع رهبر انقلاب، شورای انقلاب و علمای اسلام در قم رسیده بود. پیش نویس را حسن حبیبی به همراه، عبدالکریم لاهیجی، فتح الله بنی صدر (یا دکتر صحت)، محمد جعفر لنگرودی، ناصر کاتوزیان و ناصر میناچی بر اساس متون قانون اساسی دیگر کشورهایی که از حکومت دموکراتیک برخوردار بودند نوشتند با رعایت این شرط که اصل حفظ و دفاع از منافع اسلام است. متن را برای رهبر فرستاندند و او نیز با توشیحهایی بر حاشیه برای علمای حوزه فرستاد و دستور داد تا به رفراندوم بگذارند. علما هم بر اساس توشیحهای رهبر، هر روز نشستی برگزار میکردند و نظرات رهبری را با متن تطبیق میدانند و به بحث میگذاشتند.گاه این نشستها یک روز کامل وقت را میگرفت و در نهایت متن را برای رهبری پس فرستاند با دیدگاههایشان.
اصل غافل مانده همان بود که به روایت مرحوم سحابی حتی علمای اسلام هم در حاشیهها ندیده بودند. اما مرکز پژوهشهای مجمع تشخیص مصلحت نظام روایت کرده است که رهبر انقلاب در حاشیه دو مساله بر آن تاکید کرده بود. یکی در مقدمه قانون اساسی که با دست خط رهبری آمده بود که اشاره به نقش رهبری ضروری است و دیگری در حاشیه اصل ۸۹ که رئیس جمهور را عالیترین مقام نظام میدانست باز هم به دست خط رهبر انقلاب آمده بود که «باید مقام رهبری که مافوق است، ذکر شود.» اما مهندس سحابی روایت کرده است که حتی پس از بازنگری و بازخوانی متن از سوی علمای اسلام در قم هم اشارهای به اصل ولایت فقیه نشده بود.
روحانیون تازه به قدرت رسیده در حزب جمهوری اسلامی، همصدا با رهبر انقلاب بر این باور بودند که نیازی به مجلس موسسان نیست و باید قانون اساسی را به رای عموم گذاشت. اما آنان که به وفای به عهد پایبندتر بودند و از گذشته تجربه داشتند، بر این باور که مردم عادی که نمیدانند این قانون اساسی چیست؟ تکلیف وعدهای که به مردم برای تشکیل مجلس موسسان دادهایم، چه میشود؟ اصول قانون اساسی که قرار است بر مبنای آن حکمت شکل بگیرد باید در نگاه کارشناسان و اهل فن چکش بخورد.
از دل این دو گانه در نهایت این آیت الله طالقانی بود که راهی کوتاهتر یافت؛ تشکیل مجلسی کوچکتر برای بررسی قانون اساسی. اسلام گرایان و رهبر انقلاب نام مجلس خبرگان بر آن نهاد و دیگران هم مجلس موسسان خواندنش که وظیفه بررسی قانون اساسی تدوین شده را عهده دار بود و هر کجا که لازم میدید وظیفه داشت تا تغیراتی را در آن اعمال کند و در نهایت برای جبران کوچکی مجلس موسسان، آن را به رای عموم بگذارد.
شاید اگر پیش نویس به رای عموم گذاشته میشد، هیچگاه اصل ولایت فقیه که سالها بعد مطلقه هم به ان اضافه شد به قانون اساسی راه نمییافت. اما در هنگام بررسی قانون اساسی در مجلس خبرگان قانون اساسی، در نهایت، آنچه که رهبر انقلاب در حاشیه متن پیش نویس نوشته بود، عملیاتی شد و بهشتی در مقام نائب رئیس مجلس در دفاع از اصل ولایت فقیه ایستاد و گلزاده غفوری هم به عنوان مخالف این اصل سخنرانی کرد. علمای اسلام از قم هشدار داند که اگر اصل ولایت فقیه نباشد، حکومت معنایی ندارد. وحید خراسانی گلپایگانی هم در این راه هشدارهای شدیدتری دادند.
مخالفان ولایت فقیه اگر چه در شمار اعضای مجلس موسسان بودند و آنانی که پافشاری کرده بودن به خاطر وفای به عهد آیت الله هم که شده، باید مجلسی شکل بگیرد و قانون اساسی در آنجا به بحث گذاشته شود تا پایدارتر بماند، اما خود در دل همین قانون متهم و محکوم شدند و سرنوشتی دیگر یافتند.
مرحوم طالقانی که در نخستین سالهای پس از انقلابف چشم از جهان فرو بست. سحابی نیز در سه دهه بعد، در شمار مخالفانی قرار گرفت که نظام برای خاکسپاری آن هم تدابیر امنیتی ایجاد کرد و دخترش در پای پیکر پدر جان داد. سحابی در دهه ۷۰ نیز مورد شکنجه و آزار قرار گرفت.
گلزاده غفوری که هم مدرک دکترا داشت و هم در حوزه غور کرده بود نیز عاقبتبی ناخوشایند برایش رقم زدند. فرزندان او و بستگانش در شمار اعدامیان دهه ۶۰ قرار گرفتند و خود هم سرانجام لباس روحانیت را کنار گذاشتو گوشه نشینی پیشه کرد. حائری یزدی ایران را ترک گفت و آیت الله منتظری که در شمار مدافعان ولایت فقیه بود، در دهههای بعد در شمار مخالفان ولایت فقیه قرار گرفت و حصر خانگی سهم او از انقلاب شد. او که روزگاری تا قائم مقامی رهبری نیز پیش رفته بود، در فاصله کوتاهی تا مرگ رهبر جمهوری اسلامی، به صورت سازمان یافته از قدرت رانده شد.
جلال طاهری اصفهانی هم در دوران پس از آیت الله خمینی به تدریج از امام جمعهای اصفهان برکنار شد و ابوالحسن بنی صدر که روایت کرده است، مجلس خبرگان را در هنگام بررسی اصل ولایت فقیه تهدید به ترک کرده، پس از آنکه در دورهای کوتاه در مقام رئیس جمهوری قرار گرفت، برکنار و ناچار به ترک ایران شد. حسن آیت از دیگر اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی بود که هدف ترور قرار گرفت. جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین خلق را مسوول ترور او اعلام کرد.
دکتر بهشتی و محمد جواد باهنر هم قربانی حملات تروریستی در نخستین سالهای بعد از انقلاب شدند تا از نامداران مجلس بررسی قانون اساسی، تنها گروهی اندک فرصت پیدا کنند که با چرخشهای ۱۸۰ درجهای در شمار برخورداران از مواهب حکومت ولایت فقیه قرار بگیرند. محمد یزدی، مشکینی، جلال الدین فارسی که پرونده قتل او سالها بعد خبر ساز شد، طاهری خرم آبادی، ابوالقاسم خزعلی، ربانی، مکارم شیرازی و صافی از جمله چهرههای مجلس خبرگان بودند که در دهههای بعدی انقلاب جایگاهی در قدرت سیاسی و مذهبی یافتند تا نشان دهند که انقلاب فرزندان وفادار خود را میبلعد و دیگران جای فرزندان راستین انقلاب را میگیرند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
جمشاد پرچمشاهی
در طول ادوار تاریخ همیشه چنین بوده و خواهد بود. بی دلیل نیست که گفته اند: انقلاب فرزندان خود را می بلعد! چرا چنین است؟ برای اینکه سران و دست اندرکاران حکومت های انقلابی فرزندان وفادار و متعهد به انقلاب را خطرناکتر از دیگران برای بقای خود و انقلابشان میدانند. به گمان آنها، وفاداران متعهد به ارزش های انقلاب، ذره ای انحراف و دوری از ایده های انقلابی را نپذیرفته و برنمی تابند و درچنین حالتی این احتمال وجود دارد که علیه سردمداران انقلاب و رهبری عصیان کرده و برای استمرار نظام و پایداری انقلاب خطرآفرین باشند. به همین جهت رژیم برآمده از نعمت انقلاب تلاش می کند برای مقابله با خطرات احتمالی که بتواند به تضعیف یا خطر نافرجامی انقلاب منجر شود، وفادارن سوگند خورده انقلاب که در شکل گیری و سازماندهی آن نقش عمده ای داشته اند، را تا دیرنشده در اسرع وقت از میان بردارد.
آیت الله نامبرده تنها به وعده تشکیل مجلس موسسان بسنده نکرد؛ او وعده و وعیدهای بسیاری پیش از رسیدن و تکیه بر مسند قدرت، به مردم و ملت ایران داده بود که هیچیک از آنها عملی نشد. جماعت آخوند اصولا با دروغ و ریا بزرگ شده و پیشه و حرفه اش بریایه تزویر، ریا، دروغ و خرافات بنیان گذاری شده - چه درمحراب، چه بر منبر، چه درعام و چه در خلوت! بزرگترین فریبی که در تاریخ بشریت نصیب ملت ایران شد، انقلاب اسلامی سال ٥٧ خورشیدی بود که برمبنای ادعاها و وعده های کذب و دروغین از سوی گروهی شارلاتان و نابخرد و فاقد حس میهن دوستی به خورد ملتی نحیف و ناآگاه و از همه جا بی خبر داده شد. بلعیدگی فرزندان انقلاب تنها بخش کوچکی از محصول "انقلاب شکوهمند" اسلامی در کشور بوده و هست. امروز با گذشت ٣٤ سال از این رویداد شوم، به نظر میرسد که پدیده انقلاب مذهبی برای هفت پشت ملت ایران هم کافی باشد.
December 08, 2012 05:58:54 PM
---------------------------
|