حسین مهری، از روزنامه نگاران قدیمی ایران پیش و پس از انقلاب اسلامی است. او علاوه بر ترجمه و نوشتن مقالات گوناگون، سردبیری چند روزنامه و مجله شهرت یافته در ایران را نیز عهده دار بوده است.
حسین مهری، دو سالی سردبیر مجله روشنفکر و پس از آن مجله جوانان رستاخیز و روزنامه ی آیندگان بوده است. او که پیش از وقوع انقلاب برای ادامهی تحصیل به پاریس رفته بود، در همان سالهای آغازین به جرگه همکاران دکتر شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی پیوست. ترور دکتر بختیار او را نیز به لس آنجلس، محل تجمع رسانههای برونمرزی کشاند. همکاری او با رادیو بیست و چهار ساعته بیست و یک سال دوام آورد. شهرت او در خارج از ایران به دلیل گفت و گوهای ژرف و آگاهانه اش با مشاهیرادب و فرهنگ و سیاست ایران است.
در میان این مصاحبهها گفتوگویی جنجالی با حجت الاسلام صادق خلخالی، حاکم شرع جمهوری اسلامی جایگاهی ویژه برای خود دارد.
"صد میلیون عرب" نوشته تیری دژاردن، "و سایگون سقوط کرد"، از پل دریفوس، "جنس دومِ" سیمون دو بووار، و ....همچنین "پائیز پدر سالارِ" گابریل گارسیا مارکزاز جمله کتابهائی است که او به فارسی برگردانده است."یاداشتهای پاریس"، "صدای پای دگرگونی" و همچنین دو کتاب "صد مقاله" و "صد و بیست روایت" که به تازگی منتشر کرده، مجموعه مقالات او در درازای عمر روزنامه نگاریش است.
او جامعهی ایران امروز را بیقرار و بیشکیب میداند و میگوید: «تناورترین قدرت در جامعهی کنونی ایران نه یک سازمان حزبیست، نه یک جرگهی چریکی. برومندان این جامعه از چریکها و از چریکشیدایی بیگانهاند. از ایدئولوژی و مسلک جدایند و در مقاومت خدایند. برومندان این جامعهی بیقرار، زناناند. زنان با دلهای سوخته و مغزهای سوزان. آنها آرام نمیگیرند و نظام مذهبی را از درون میتراشند و میهراسانند. نسل تازهی ایران که زاده و پروردهی این زنان بیقرارند، بههیچ روی مغزشویی نشدهاند.»
حسین مهری در گفتوگو با دویچه وله فارسی از انتشار دو کتاب تازهاش و از مطبوعات و رسانهها میگوید. این گفتوگو در دو قسمت تنظیم شده است.
*********
دویچه وله: کار در یک رسانه برونمرزی اصولاً چه تفاوتی با روزنامهنگاری در ایران دارد؟ آیا در برونمرز به آن آزادیای که شما میخواستید و طالبش بودید رسیدهاید؟
تجربهی من در رادیو صدای ایران که الان دو ماه است متأسفانه به دلایل مالی تعطیل شده، تجربهی بسیار درخشانیست از لحاظ آزادی بیان. برای این که یکی از اصول کار این رادیو این بود که هر برنامهسازی آزاد است اندیشهها و سلیقهی خودش را در کار برنامهسازیش بهکار برد. حالا از هر طیف و هر گروهی که هست و اصلاً میخواهد خودش را به طیف و گروهی متعلق بداند یا نه. بههر صورت هرگز در رادیو صدای ایران در این ۲۱ سال کسی به من نگفت که از چه بگو و از چه نگو. فقط یک بار حدود ۲۰ سال پیش که من داشتم دربارهی فراماسونها با چندتاشان بدون ذکر نام آنها مصاحبه میکردم آقای مروتی به من زنگ زدند و گفتند رئیس این فراماسونها آقای فلان گفتهاند که این کار را ادامه ندهید و دربارهی فراماسونها صحبت نکنید و این بحث را مطرح نکنید. شما هم این را یکماه دیگر ادامه دهید و بعد یواش یواش دیگر مطرح نکنید. فقط یک بار چنین دستوری به من داده شد، آن هم با لطافت. ولی همیشه ما آزاد بودیم هر چه دلمان میخواهد بگوییم، از هر جا و از هر کس.
میتوانم بپرسم علتش چه بود که شما نمیبایست راجع به فراماسونها میگفتید و بقیه مسائل را میتوانستید مطرح کنید؟
راستش به دلیل این که نام فراماسونها همیشه همراه با رازداری و رازوارگی در ایران مطرح بوده و هیچ فراماسونی دوست نداشته که بگوید من فراماسونم یا رسماً اعلام کند. به قول یکی از همان فراماسونها، فراماسونری هم مثل بسیاری از تحفههای غربی به ایران که رسید شکل و گونهدیگری گرفت و توأم با ننگ و نام شد و به همین دلیل شاید نمیخواستند مطرح باشد.
شما در ایران هم در مورد مسائل سیاسی خیلی کار کردید و قلم زدید. با این شّم سیاسیای که شما دارید، در آن زمان هم پیشبینی چنین روزهایی را میکردید؟
در زمان شاه اصلاً و ابداً من تصور نمیکردم. البته تصور تغییر رژیم را در ذهنم داشتم و حتی بهیاد میآورم که یک بار به یکی از دوستانم گفتم که سرانجام این ساواک شاه را ساقط خواهد کرد. ولی به آن صورتی که من پیشبینی میکردم، رویدادها رخ نداد و چنان رخ داد که هیچ کس از مخیلهاش عبور نمیکرد که گرفتار چنین دوزخ مذهبی شود.
به این ترتیب شما پیشبینی سقوط رژیم را میکردید، ولی نه به این صورت!
بله. علتش هم این بود که از پنج سال پیش از انقلاب من و خانمم و فرزندانمان رفتیم به فرانسه برای ادامه تحصیل. در نتیجه از خارج از ایران بهتر میشد ایران را دید. با توجه به خبرهایی که در برونمرز بود، ولی در درونمرز منعکس نمیشد. خب طبیعیبود که آن رژیم اجازهی جریان آزاد افکار و اندیشهها را نمیداد. حتی طرفداران پادشاه درگذشته ایران هم میگویند این را، ازجمله آقای داریوش همایون. من بهعنوان سردبیر روزنامهآیندگان یک بار رفتم پیش آقای داریوش همایون. گفتم آقای همایون یکی از دوستان ما آقای علیزاده را که خبرنگار فرهنگی ماست، ساواک توقیف کرده. شما با آشناییهایی که با دستگاه دولتی دارید، یک کاری کنید آزادش کنند. آقای همایون گفت: مگر علیزاده نمیدانسته که اینجا یک کشور پلیسیست. من هیچ کاری نمیتوانم بکنم. عین عبارتش است. اینجا یک کشور پلیسیست و نباید در کارهای چریکی دخالت میکردند. من گفتم چه کار کرده مگر؟ گفت اسمش در دفتر تلفن یکی از چریکها پیدا شده. داریوش همایون که به نظر من یکی از شریفترین و دانشمندترین ایرانیان بود، گفت من تنها کاری که میتوانم برای علیزاده بکنم، این است که حقوقش را سر وقت به خانوادهاش برسانم.
آقای مُهری شما به دلیل کارتان در بخش روزنامهنگاری با همهی روزنامهنگاران در ارتباط بودید. میتوان نشریات آن زمان را یکی از دلایل وقوع چنین ماجرایی دانست؟ آیا کوتاهی روزنامه نگاران در آگاه کردن بیشتر مردم به قول خود شما سبب بازگشت به دوره ی پیش از تجدد نیست؟
اصولاً روزنامهنگاری یک کار ایدهآلیستیست. هیچ کس به خاطر دریافت وجوه به سوی روزنامهنگاری، نویسندگی و کارهایی از این قبیل نمیرود. همه برای نام، شهرت یا برای برآوردهشدن خواستها و احساسهاشان به سوی روزنامهنگاری یا کارهای امثال آن میروند. از زمانی که روزنامهنگاری بعد از ۲۸ مرداد با دشواریهایی روبهرو شد و سانسور روز به روز بیش و بیشتر شد متأسفانه، روزنامهنگاری آن جاذبهی پیشیناش را از دست داد و بسیاری از روزنامهنگاران جدید آن حالت ایدهآلیستی و آرمانگرایی و آن از خودگذشتگی را نداشتند. بیشتر برای دریافت حقوق کار میکردند. بیشتر البته و نه همه. بنابراین چنین گروهی، خِیلی نمیتوانست بیش از این آگاهی دهد، چون خودش آن قدر که باید آگاهی نداشت و آن قدر که باید از خودگذشتگی نداشت. بسیار بودند روزنامهنگارانی که در زمان شاه بههرحال آمدند گامهایی به سوی آزادی و آزادگی بردارند، ولی گامهاشان درهم شکست. در زمان وزارت اطلاعات همین آقای داریوش همایون عزیز ما که استاد بنده بود، گروهی از روزنامهنگاران نامه نوشتند و اعتراض کردند به سانسور، همین آقای همایون در یک نامهی متقابل همه را تکذیب کرد. در حالی که خودش میدانست چه خبر است. ایشان دو دوره دبیر سندیکای نویسندگان ایران بود. البته خود بنده هم یک دوره رئیس هیأت مدیره سندیکای نویسندگان ایران بودم.
اتفاقاً من همین را میخواستم از شما بپرسم که احتمالاً روزنامهنگاران ما در یک تضاد زندگی نمیکردند؟ از یکطرف با سانسور مخالفت داشتند و آرزوی این را داشتند که روزنامههایی مثل واشینگتن پست و لوموند به چاپ برسانند، از طرف دیگر هم به سانسور تن میدادند و هم حتی به آنجا میرسیدند که خودسانسوری میکردند!
دقیقاً. متأسفانه حضور یک نیروی غالب بر جریان آزاد اندیشه همیشه نتیجهاش همین است. نتیجهاش خودسانسوریست. خود من هم سالها خودسانسوری میکردم، برای این که من هم روزنامهنگار عصر شاه هستم. ولی خب مثل دستگاه نمیاندیشیدم، در ضمن چریک هم نبودم که بخواهم در مقابل رژیم بایستم. این است که در آن دوران واقعاً به نظر من بیش از این نمیشد کاری کرد.
شما در همان نخستین سالهای اقامتتان در خارج از کشور به گروه نهضت مقاومت ملی ایران و آقای دکتر شاپور بختیار پیوستید. آیا در آن زمان شناختی از نزدیک با دکتر بختیار داشتید یا پس از انقلاب با ایشان آشنا شدید؟
من در پاریس با ایشان آشنا شدم و به دستگاه ایشان هم نپیوستم، بلکه بهعنوان روزنامهنگاری که با رژیم جمهوری اسلامی بههیچ روی موافقت ندارد و میخواهد با آن رژیم مبارزه کند، آغاز همکاری مطبوعاتی و انتشاراتی با ایشان کردم به مدت ۱۰ الی ۱۱ سال.
یعنی شما هیچ نوع توافق عقیدهای با آقای دکتر شاپور بختیار نداشتید و فقط بهعنوان روزنامهنگار کار میکردید آنجا، منظورتان این است؟
بله، بله. ولی البته برای افکار و اندیشههای ایشان احترام قائل بودم. از لحاظ تشکیلاتی عرض میکنم که پیوستگی نداشتم.
ولی از نظر عقیدتی موافقتی با ایشان داشتید؟
بله، افکار و اندیشههای ایشان را میپسندیدم. بهخصوص که اولین بار ایشان بود که رسماً اعلام کرد مذهب و سیاست، یعنی کلیسا و دولت، باید ازهم جدا باشد و براین پایه پای فشرد و من یادم هست که در مصاحبهای با لوموند در روزهای نخستوزیریاش گفت (چون این لوموند را آن زمان من در تهران خواندم) که من نمیدانم اگر این روحانیون بر سر کار بیآیند، چه مصیبتها بر ایران خواهد رفت. وقتی فکرش را میکنم، اشک از چشمانم جاری میشود.
شما در کارنامهی کاریتان مصاحبهای دارید با آقای خلخالی که هم در درونمرز و هم در برونمرز شهرت پیدا کرده. چه طور موفق شدید با آقای خلخالی گفتوگو کنید، ایشانچه جوری اصلاً راضی شد؟
راستش برای اولین بار میخواهم فاش کنم. من همیشه در این ۲۱ سالی که در رادیو صدای ایران کار کردم، برنامهام شهرت داشت به مصاحبه با شخصیتهای مشهور ایرانی در اپوزیسیون و خارج از اپوزیسیون. فرق نمیکرد. مثلاً من با مدیر نشریات جمهوری اسلامی هم گاهی مصاحبه میکردم و خیلیها هم به من ایراد میگرفتند. ولی من میگفتم باید با همه مصاحبه کرد و باید حرف همه را شنید، با همه ملاقات کرد، حتی با شیطان. البته این را از دکتر بختیار یاد گرفته بودم. میگفت ملاقات با هر کس حتی با شیطان. با هر کس که میخواستم مصاحبه کنم، پیشاپیش از او اجازه میگرفتم، تاریخ تعیین میکردم، موضوع را هم گاهی تعیین میکردم. ولی با خلخالی چنین نشد. اولاً من با خلخالی یک مصاحبه نکردم، هشتتا مصاحبه کردم.
ما سه مصاحبه را شنیدیم.
یکی از آن مصاحبهها که زیباترین و بهترین مصاحبه بود به دلیل نقص فنی قابل استفاده نبود. بههر روی. من از پسر یکی از آیتاللهها، آیتالله منتظری، شماره ی تلفن او را گرفتم. با آن خانواده من مرتب مصاحبه میکردم. خود آقای منتظری با من هیچ وقت مصاحبه نکرد. قبول نمیکرد. ولی با پسرهایش دربارهی وضعیت آقای منتظری مرتب در رادیو صدای ایران مصاحبه میکردم و گاهی رادیوهای برونمرزی این مصاحبهها را در داخل ایران پخش میکردند. آن موقع صدای رادیو ایران در ایران پخش نمیشد. به یکی از پسرهای آقای منتظری یکبار گفتم من چه جوری میتوانم با این خلخالی تماس بگیرم. میشود شماره تلفناش را به من بدهید؟ گفت بله، فردا زنگ بزن بهت میدهم. زنگ زدم شمارهاش را گرفتم. شب بود و به وقت لسآنجلس ساعت ۱۲ و برنامهی من هم تمام شده بود. برنامهی من ۹/۵ تا ۱۲ شب بود. بعد از یکی از کارگردانان فنی بسیار شایسته مان، خواهش کردم که بیشتر بماند شاید بتوانیم مصاحبهای راه بیندازیم. زنگ زدم بلافاصله به منزل خلخالی. اول یک آقایی گوشی را برداشت که گویا معاون اش بود. بعد هم گوشی را داد به خودش. این اولین مصاحبه این چنین انجام شد. هیچ کدام از مصاحبههای بعدی هم روی قرار و مدار نبود. تصادفاً زنگ میزدم، گوشی را برمیداشتند و صحبت میکردیم.
در این سه باری که من مصاحبه را شنیدم، هر بار از سوی خلخالی رابطهی تلفنی قطع میشد. و بار سوم یادم هست شما از ایشان سئوال کردید که آیا ایشان واقعاً در بیمارستان روانی چهرازی بستری بوده یا نه؟ نوع این مصاحبه طوریست که ما نظیر آن را در تاریخروزنامهنگاری کمتر دیدهایم. شما خودتان این نوع گفتوگو را در چه ردهای قرار میدهید؟
راستش من این گفتوگو را یک گفتوگوی اندیشیدهی خلاق نمیدانم. برای این که من گوشی را برداشتم و هرچه به ذهنم رسید در آن لحظات مطرح کردم و به هرچه خلخالی گفت، تا آنجا که توانستم جواب دادم. ولی به مناسبت این که خلخالی بهعنوان یک جلاد، یک آدمکش، یک منفور شهرت پیدا کرده بود، مصاحبه با او هم شهرت پیدا کرد. وگرنه به نظر من این مصاحبه از حیث درجهبندی در میان مصاحبهها نقش بسیار مهمی ندارد. چندتا سئوال از یک جلاد کردیم. ولی جلاد بودنش مهم بوده.
***********
بخش دیگر گفتوگو با حسین مهری، اختصاص دارد به دو کتاب «صد مقاله» و «صد و بیست روایت»؛ مقالاتی که جان کلام متفکران جهان را در خود دارد و خواننده را نیز به تفکر و تامل وا میدارد.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
و_ر
حسین جان عزیز و طرفدار ازادی
لطفا با سر دبیر های سایت های "آخبار روز" و "عصرنو" مصاحبه و سوال فرمائید که چرا در اروپا ساکن هستید کامنت ها را سانسور میکنید؟مگر اینها چیزی از اقامت خود در کشور های ادرای ازادی یاد نگرفته اند؟
December 20, 2012 09:07:54 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
تازه همین فعالیت هم از طرف دیگران زیر سوال میرود که چرا برای مثال حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هیچ کارمندی ندارد که از حزب ماهانه برای کارهایش حقوقی بگیرد. با تمامی این کاستیها عشق به ایران است که طرفداران پادشاهی را هنوز زنده نگه داشته است.
مبارزان منفرد که با سرمایههای شخصی خود هر چند گاهی در شهری نشستی دارند میخواهند که با این سرمایهگذاریها در آینده به قدرت سیاسی برسند. آنها کاسب کار هستند و در صورت بقدرت رسیدن میخواهند که منفعت سرمایهگذاری خود را در وحله اول بدست آورند و در دارز مدت به دیکتاتورهای تبدیل میشوند که بهتر است در باره آن بیشتر از این ننویسم.
شخصی سکولار هم گهگاهی برای اینکه کمک مالی بگیرد در باره ملتهای ایران و فدرالیسم مینویسد تا بتواند به فعالیت خود ادامه دهد. آشفته بازاریست!
با تمام این تفاصیل هنوز حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) نتوانسته است به کمک مالی مردم ایران دل ببندد، ولی همگان مسئولیتپذیری از این حزب میخواهند و ما باید جوابگوی کسانی باشیم که حتا صلاحیت اعضای این حزب را زیر سوال میبرنند ولی هرگز یک دلار یا یورو به این حزب کمک نکردهاند.
واقعیت همین است. ایران دوستان زیر فشار مالی مجبور میشوند از فعالیت خود دست بردارند ولی جهانوطنیها بیست و چهار ساعته فعالیت سیاسی میکنند و به کسی هم پاسخگو نیستند که این پولها را چه کسی و یا چه دولتی به آنان داده است.
از منابع مالی اصلاحطلبان جمهوریاسلامی نگویم بهتر است! شاه گدایانی هم هستند که برای اصلاحطلبان جمهوریاسلامی مانند اشکوری و کدیور دستمالهای یزدی خود را ماهرانه بکار میبرند ولی این افراد هنوز متوجه نشده اند که روحانی شیعه (چه با عبا و عمامه و چه بدون عبا و عمامه)، جان مردم را میگیرند ولی پول به کسی نمیدهد.
ارادتمند
بهمن زاهدی
December 17, 2012 05:02:14 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
دورود بر حق گرامی،
آنچه را که نوشتهاید حقیقت است. طرفداران پادشاهی از آنجایی که از سرمایههای شخصی خود برای مبارزه با جمهوریاسلامی استفاده میکنند، در درجه اول وابستگی ندارند، ولی با صرف کردن همان سرمایههای شخصی زمانی میرسد که دیگر نمیتوانند به مبارزه خود ادامه دهند. رادیو صدای ایران یک مثال از این گونه فعالیتها میباشد.
جمهوریخواهان یا همان چپهای ایران با گرفتن کمک مالی توانستهاند پیشرفت زیادی بکنند. با نگاهی به رسانههای که کشورهای اروپای و امریکا بوجود آوردهاند، میتواند متوجه شد که فقط جمهوریخواهان (چپهای ایران) هستند که در این رسانهها بوسیله هم اندیشانشان استخدام شدهاند. کمتر میتواند دید که یک طرفدار پادشاهی در بیبیسی، صدای امریکا، رادیو فردا و یا صدای آلمان فعالیت کند. بیشترین درآمد چپها در اروپا با ایجاد کانونهای فرهنگی و کتابخانههایی که از طرف همان کشور محل سکونتشان تغدیه مالی میشود، میباشد. در اینترنت هم باز همان کشورهای اروپایی سرمایهگذاری کردهاند، مانند رادیو زمانه یا تهران ریو که باز همگی در خدمت چپگرایان در آمدهاند.
تنها درآمد مالی طرفدارن پادشاهی همان حق عضویتها میباشد، که برای مبارزه روزانه و یا حتا مخارج یک سامانه اینترنتی کفایت نمیکند. کمکهای که ایرانیان در خارج از کشور باید به احزاب بکنند، بوسیله رسانههای رادیو و تلوزیونی لوسآنجلس به جیب همان رسانهها میرود و احزاب هیچ کمکی مالی از مردم دریافت نمیکنند تا حداقل شورای مرکزی حزبشان بتوانند تمام وقت به کار خود در حزب بپردازند.
December 17, 2012 04:48:32 PM
---------------------------
حق
بخش 3...جمهوریخواه معرفی می کنیم، زد وقتی گفت که جمهوریخواه ایرانی یعنی گمراه. غالب جمهوریخواهان ایرانی بویی از جمهوریخواهی نبرده اند و مایه ننگ جمهوریخواهانی مثل من هستند. 34 سالست که فرصت داشته اند حداقل یکی دو رهبر جمهوریخواه درست و حسابی در مقابل داریوش همایون پادشاهی خواه و شاهزاده علم کنند ولی عاجز مانده اند. این عجز را با کوبیدن و تخریب شخصیت شاهزاده و داریوش همایون پاسخ داده اند و دست رد به سینه ایندو زدن، و عاشورای 28 مرداد 32 شان، قایم شدن پشت عکس مصدق، تقدس مصدق و خرافه پراکنی نسبت به او، دمخوری با یکی از جناحهای رژیم کهریزکی، مماشات و دمخوری با ملت و ملیت سازان فدرالیست، جعل و تحریف تاریخ معاصر ایران، سر جا نشاندن امثال علیرضا میبدی و میرفطروس، و پهلوی ستیزی. اگر اینها جمهوریخواهی است، داریوش همایون کاملا درست گفته که جمهوریخواه ایرانی یعنی گمراه! من از اینهم جلوتر می روم و تعارف را کاملا کنار می گذارم و می گویم این جمهوریخواهانی که ما داریم یعنی خائن به مُلک و ملت ایران.
با این آپوزیسیون و با این رسانه هایی که ما داریم که دو رکن اصلی از چهار رکن یک جامعه دمکراتیک باید باشند، ما هرگز ایران را نمی توانیم نجات دهیم چه برسد به بنیانگزاری یک نظام دمکراتیک مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر. مگر آنکه ما ملت ایران، نوک تیز حمله خود را همزمان که بسوی جمهوری اسلامی و کشورهای بیگانه و رسانه هایشان دراز می کنیم، بسوی این مدعیان اپوزیسیون و رسانه های ایرانی برون مرزی هم دراز کنیم و وادارشان کنیم که آینه ای باشند از افکار و خواسته های ما مردم. ما می توانیم اگر بخواهیم! به همه اینها بفهمانیم که ما می فهمیم چه خبرست و چه باید باشد و نیست و انقدر فشار می آوریم تا آنها تغییر رویه مطابق با خواستهای ما ملت بدهند.
راستی، چگونه می توان به برنامه های حسین مُهری در تلویزیون اندیشه دسترسی یافت؟
پاینده ایران یکپارچه و ملت یگانه ایران
December 17, 2012 02:52:48 PM
---------------------------
حق
بخش 2...آن بخش از ملت ایران که پادشاهی خواه است کوچکترین حق و حقوقی نه تاکنون و نه در آینده و نه در دوران پسا جمهوری اسلامی کهریزکی قائل شده یا بشوند. از شماها و رادیو و تلویزیونها و نشریات و بالاخره همه رسانه های شما حداکثر سوء استفاده ها را بنفع خود و به ضرر منافع ملی ایران کرده اند بدون اینکه ذره ای از مواضع خودشان نسبت به شماها کوتاه آمده باشند. کی می خواهید این واقعیت ها را دریابید و اینها را ول کنید و سرمایه گذاریهایتان را روی ملت ایران بکنید که آنها بین شما و آنها از هم اکنون داوری کنند!؟ مخاطب شما باید ملت ایران باشند و ناز ملت را باید بکشید تا ایران نجات یافته و تکلیف هر چه اپوزیسیون نامیده می شود را روشن کند و نه اینکه مخاطبتان و دلبری از این عده قلیل معلوم الحال باشد که پایه اجتماعی قلیلی هم در ایران دارند ولی بواسطه کمکهای آشکار و غیبی این و آن بیگانه و جمهوری اسلامی و شماها صدایشان از همه بلندتر بگوش ما مردم می رسد.
حال چه کسی می داند که به برنامه های حسین مهری در تلویزیون اندیشه را چگونه می توانم دسترسی پیدا کنم و ببینم که آیا او منبعد کارش را می توان حرفه ای و بی تعارف با مشیری و امینی و حسن شریعتمداری برآورد کرد نه، و او همچنان با این عناصر به محافظه کاری و خودسانسوری اش ادامه خواهد داد! اگر اینها را به چالش کشید و مورد غضب اینها و خالی کردن پشتش واقع نشد، آنوقت است که می توانم او را یک ژورنالیست آزاده و جهان اولی برآورد کنم که مثل ژورنالیستهای جهان سومی، روابط و ضوابط با مصاحبه شوندگانش بی تاثیرند.
این پرسش را هم از حسین مهری دارم که چرا در زمان حیات داریوش همایون هر هفته با او مصاحبه نمی کرد همانطوریکه هر هفته با عباس میلانی، بهرام مشیری و محمد امینی و بسیاری دیگر از جمهوریخواهان تقلبی مصاحبه می کرد؟
ذکر نام و روابط با داریوش همایون برای بسیارانی اعتبار می آورد که مغرضان از آن سوء استفاده های زیادی می کنند. داریوش همایون حرف درستی در مورد غالب ماهایی که خود را به ملت ایران...ادامه در بخش ۳
December 17, 2012 02:51:00 PM
---------------------------
حق
بخش ۱
با درو بر هموطنان و دوستان، امیدوارم که حسین مهری منافع ملی ایران را قربانی روابط و ضوابطش با بهرام مشیری و محمد امینی نکند! ایندو معلوم الحال و مغرض از چندی پیش یکی از طریق تلویزیون پارس و دیگری از طریق تلویزیون اندیشه در تبلیغ حسین مهری تلاش کرده اند. بنظر می رسد که با بسته شدن رادیو صدای ایران، مشیری و امینی و حامیانشان تلاش کرده اند تا برای مهری کاری در تلویزیون اندیشه دست و پا کنند! ایندو از طریق گفتگوهای هفتگی خود با حسین مهری در رادیو صدای ایران به شهرت و اعتباری که شایسته اش نبوده اند رسیده اند. با بسته شدن رادیو صدای ایران، ایندو متضرر شدند و حال در پی جبرانش هستند و حمایت از مهری بعنوان کسی که به ایندو ارادت خاصی داشته و در شهرتشان نقش داشته. البته این نظریات و برآوردهای من هستند و برای همین می خواهم برنامه های مهری را در تلویزیون اندیشه دنبال کنم. مایلم ببینم که مهری با میرفطروس هم حاضرست همانطوری گفتگو کند که با آندو معلوم الحال همیشه کرده است و در مقابل دروغهایشان و اغراض شان اندک اوقات در برنامه های خودش و بیشتر در تلویزیون پارس و اندیشه واکنش نشان ندهد یا نه تغییر رفتاری در او خواهم دید که خوشایند آندو معلوم الحال مغرض نخواهد بود.
جای بسی تاسف است که پادشاهی خواهان آزاده و ایرانخواهان آزاده اینهمه در مقابل این مغرضان عقب نشینی می کنند و انفعال پیشه می کنند حتی در رادیو و تلویزیونهایی که با سرمایه های مادی خودشان براه انداخته اند. دمکراسی و حقوق بشر را یا نفهمیده اند که اینچنین مار در آستین نه تنها خودشان بلکه ملت 80 میلیونی ایرانی می پرورانند. مماشات با اینها و ملوس جلوه دادن مجاهدین خلق و کومله و حزب دمکرات! کردستان و اسماعیل نوری علاء و عبدالستار دوشوکی و و و به ضرر منافع ملی ایران بوده و هست و ساده لوحی محض پادشاهی خواهان. 33 سال با اینها مماشات کرده اید و نتیجه را دیده اید ولی هنوز یاد نگرفته اید که این عمل شماها باعث نشده و نمی شود که آنها شماها را بپذیرند و برایتان و برای...ادامه در بخش ۲
December 17, 2012 02:45:54 PM
---------------------------
|