حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
احمد کسروی، از حوزه تا ادعای پیامبری

December 19, 2012

چهارشنبه 29 آذر 2571 = December 19, 2012

از کتاب ایرانیان نامدار نوشته عباس میلانی تهران ریرو
 

کسروی به عنوان یک مورخ زیست اما به عنوان یک پیامبر مرد. او شهید ایران مدرن بود. اما برخلاف سقراط که روزهای آخر عمرش را با مریدانش سپری کرد، آخرین دقایق زندگی کسروی به جنگ با دشمنان مسلمانش گذشت. چند ماه قبل تر، آیت الله خمینی فتوی مرگ او را صادر و او را “مفسد فی الارض” خطاب کرده بود. همچنین شیعیان را دعوت کرده بود که با مشتی آهنین به جنگ چنین مفسدان بی شرمی بروند و جهان را از وجودشان پاک بکنند. فتوی یک آیت الله دیگر از این هم دقیق تر بود و رسما نواب صفوی را مامور کشتن کسروی کرده بود.

نواب صفوی، مصمم به کشتن کسروی به تهران آمد. هزینه سفر او به تهران را بعضی از فقها تقبل کرده بودند. صفوی در تهران چند بار با کسروی دیدار و گفتگو کرد. گویا از طرف آیت الله محمود طالقانی توجیه شده بود که این دیدارها پیش از کشتن کسروی لازم است. اما بعد چند دیدار کوتاه خون جلوی چشمان او را گرفته بود. در 28 آوریل 1945 او با کسروی در خیابانی دیدار و به او شلیک کرد. اولین تیر کشنده نبود و دومی در لوله گیر کرد. کسروی چند روز در بیمارستان ماند. دولت قوام نمی خواست دشمنی روحانیون را برانگیزد و لذا قاتل کسروی را تنها به سه هفته زندان محکوم کرد.

به پشتوانه این نرمش دولتی، دو تن دیگر از تروریست های اسلامی و از مریدان نواب صفوی در 11 مارس 1946 خود را به طبقه سوم وزارت عدلیه رساندند. جایی که کسروی آن روز برای پاسخ به پاره ای از سوالات درباره یک پرونده رفته بود. برخی از دولتمردان بالا رتبه ایران، شامل نخست وزیر وقت صدرالاشرف و فرماندار نظامی تهران، علیه دیدگاه های ضد اسلامی کسروی شکوائیه ای تنظیم کرده بودند. تروریست ها به اتاق او وارد شدند و وحشیانه او را کشتند. در بدن او جای یک گلوله و بیست و هفت زخم چاقو بود. او در هنگام مرگ پنجاه و هفت ساله بود. دستیار کسروی که همراهش بود هم در این عملیات کشته شد. صحنه جنایت آنقدر تکان دهنده بود که کاراگاه پلیسی که اولین بار به صحنه آمد همانجا از حال رفت!

کسروی در 8 مهر 1269 در بخش حکم آور تبریز بدنیا آمد. طی نسل ها، اجداد پدری او از روحانیان شاخص آن منطقه بودند. پدر احمد از سنت خانوادگی جدا شده بود به تجارت در بازار روی آورده بود. احمد شش ساله بود که به حوزه فرستاده شد تا قرآن یاد بگیرد. یاد گیری نص قرآن برای آماده شدن او برای فقاهت الزامی بود. برخلاف بسیاری از ایرانیان سکولار که هیچ آشنایی به اسلام نداشتند کسروی در علوم دینی آموزش دیده و کاردان بود. لذا هنگامی که از این مسیر جدا شد و از شیعه گری به عنوان بزرگترین مانع توسعه ایران یاد کرد، دانش اش در این زمینه ها او را به دشمنی قابل تبدیل کرده بود.

او هوادار سفت و سخت اسلام اصیل بود. معتقد بود که جوامع بدون دین نمی توانند زندگی کنند اما مانند آگوست کنت در فرانسه قرن نوزدهم، سعی داشت دینی عقلانی و منطقی خلق بکند. دینی که از خرافات و آخوند ها رها شده باشد. او می خواست دین به خلوص زمان پیامبر بازگردد و راه آن به اعتقادش زیر و رو کردنِ رادیکالِ شیعه گری بود.

کسروی در یازده سالگی پدرش را از دست داد. به گفته خودش آن روز از غم انگیز ترین روزهای زندگیش بود و یکی از معدود اتفاقاتی که اشک به چشمانش آورد. او مجبور بود برای تامین نیازهای خانواده اش کار کند. به مدت دو سال در یک کارگاه فرش شویی کار کرد و بعد به حوزه برگشت. او قرآن را به طور کامل حفظ کرد و به زبان عربی تسلط پیدا کرد. کسروی در یادگیری زبان استعداد بسیاری داشت و زبان های انگلیسی، فرانسوی و روسی را هم یاد گرفت. نوشته هایش درباره ریشه های زبان ترکی، که در آن ادعا کرده بود ترکی از گویش های زبان فارسی است نه زبانی مستقل، در بحث و جدل ها درباره اینکه آذربایجان مستقل باید باشد یا جزء ایران، نقش تاثیر گذاری داشت.

انقلاب مشروطه در شانزده سالگی کسروی آغاز شد. او به جنبش پیوست. مشاهده و مشارکت او در حوادث مشروطه پایه اثر گران سنگش درباره تاریخ مشروطه بود. ضمنا در همین دوره از راه دین و حوزه جدا شد و اعتراف کرد هیچگاه شغل اش یه عنوان یک آخوند را دوست نداشته است و به نظرش آخوند ها عضو بی فایده ای در جامعه هستند.

به علاوه، دانش عمیق اش از قرآن باعث شد کم کم ایمانش را به آن از دست بدهد! بعضی از آیات به نظرش منطقی نمی آمدند. کشف هالی، بخصوص اینکه ستاره شناسان ظهورش را به درستی پیش بینی کرده بودند بی اعتقادی او را تشدید کرد. او مطالب درباره هالی را در ژورنالی علمی به زبان عربی خواند و از آن به بعد به غرب، به عنوان مرکز اکتشافات علمی، علاقه مند شد. با این حال هیچگاه خیلی متاثر از آن نبود. او در مسیر خلق دیدگاهی شخصی و خاص بر اساس عقلانیت و ملی گرایی از جهان بود.

با تمام این اوصاف، کسروی می دانست که خروجی علم و عقل در دوران معاصر به زبان انگلیسی است. در سال 1915 او بیست و پنج ساله بود که تصمیم گرفت زبان انگلیسی را فرا بگیرد. در تبریز مدرسه آمریکایی ای بود و کسروی در آن ثبت نام کرد. قاعدتا سن اش مشکل بزرگی بود و او به مدرسه پشنهاد کرد که در قبال تحصیل در آن جا مجانی زبان عربی تدریس کند.

کسروی بر دین اش نام پاکدینی نهاده بود. به معنی دین خلوص. به عقیده او راه تبلیغ آن اول اشاعه اش در خانواده ها بود. قدم دوم درست کردن خانواده ها به نحوی که جامعه از قبل آن ها بتواند خود به خود مدیریت بشود بود. او معتقد بود هیچ مردی نباید بعد از بیست و پنج سالگی مجرد بماند و مرد ها را تشویق می کرد به زنان شان معنی حکومت مشروطه را یاد بدهند

کمتر از پنج سال بعد کسروی به تهران رفت و شروع کرد به کار برای دولت. کسروی بیشتر عمرش کارمند دپارتمان عدلیه ایران بود. او به عنوان قاضی فعالیت می کرد و در فواصلی که در خدمت دولت نبود به کار وکالت اشتغال داشت. در خاطراتش کسروی با طنزی خاص رویارویی هایش با دشمنان سکولاریسم، از آخوند های ساده در شهر های مختلف تا شخصیت های قدرتمندی چون شیخ خزعل در خوزستان، را توصیف کرده است.

کسروی مدافع حاکمیت قانون و حق محاکمه عادلانه و برابر برای همه انسان ها بود. او به عنوان یک وکیل سعی می کرد بر اساس این اعتقادش عمل کند. وقتی رئیس پلیس ملی وقت به دلیل نقش اش در قتل هایی زنجیره ای سیاسی بعد از سقوط رضا شاه محاکمه می شد، کسروی دفاع از او در دادگاه را پذیرفت.

کسروی حاضر بود به خاطر دفاع از عقاید بعضا عجیب اش بها هم بپردازد. چه هنگامی که به صوفی ها، شیعیان و یا بهائی ها حمله می کرد به عقاید خاص خودش سخت پایبند بود. در اواسط دهه 1930 او مقاله بلندی در حمله به حافظ نوشت. دولت مداخله کرد و جلوی انتشار نیمی از مقاله اش را گرفت. این مقاله دراصل بخشی از مقالاتی انتقادی علیه بزرگان ادبی ایران بود. در آن دوره این گونه عقاید کسروی در مسیر کاری اش مشکلات بسیاری برایش ایجاد می کرد. دانشگاه تهران در آن روزها تازه تاسیس شده بود و او این امکان را داشت تا در صورت تعدیل دیدگاه هایش به عضو هیات علمی آن در آید. علی اصغر حکمت، وزیر وقت فرهنگ، او را به دفترش دعوت کرد و به او اعلام کرد که در صورتی که در عقایدش در مورد شاعران ایران تجدید نظر کند به عضویت دانشگاه در می آید. کسروی مخالفت کرد و عضویت او در دانشگاه هیچ گاه محقق نشد.

مجموع کارهای کسروی به بیش از هفتاد اثر می رسد. و این شامل اثر دو جلدی اش، تاریخ مشروطیت ایران، اثری درباره شاه های ایران و اثر دیگری درباره جعل تاریخ توسط سلسله صفوی هم می شود. او آثار زیادی هم به زبان عربی نوشت و به تمام این ها خاطراتی که به زبانی بسیار گیرا نوشته شد را هم باید اضافه کرد. بسیاری از مقالاتش ضد شیعی گری، بخصوص به خاطر نقش اش در رواج خرافات، بود. مثلا بسیار سعی کرد غلط بودن این باور دینی که خواب ها از آینده خبر می دهند را در اذهان مردم جای بیاندازد. یا اینکه ما می توانیم با مردگان صحبت کنیم یا آینده را پیشگویی کنیم. او هیچ گاه از تکرار این جمله خسته نشد که ما خود سازندگان تقدیر خود هستیم.او اصطلاح “کمیته خیانت ” را برای همه افرادی که با اشاعه خرافات به اعتماد ایرانیان خیانت و ذهن توده را مسموم کردند و باعث از دست رفتن استقلال ایران شدند به کار می برد. به نظر کسروی در این مساله بیشترین گناه متوجه آخوند ها بود.

بین نقدهای زیادش به شیعی گری، اصلی ترین نقد این بود که شیعی گری برای بدنه سیاسی کشور مضر است. چهار دهه پیش از وقوع انقلاب اسلامی گفته بود که آخوند ها معتقدند قدرت باید در دست آن ها باشد.

متاسفانه برخی از اقدامات کسروی در دهه های انتهایی عمرش، مانند ادعای پیامبری کردن، کتاب سوزی و افراط گرایی اش در زبان، بر دستاوردهای عظیم اش در حوزه های حقوق و تاریخ سایه افکند. به طوریکه از او کمتر به عنوان یک مورخ برجسته یاد می شد و بیشتر او را کسی می دیدند که ادعای پیامبری کرده است. او بر دین اش نام پاکدینی نهاده بود. به معنی دین خلوص. به عقیده او راه تبلیغ آن اول اشاعه اش در خانواده ها بود. قدم دوم درست کردن خانواده ها به نحوی که جامعه از قبل آن ها بتواند خود به خود مدیریت بشود بود. او معتقد بود هیچ مردی نباید بعد از بیست و پنج سالگی مجرد بماند و مرد ها را تشویق می کرد به زنان شان معنی حکومت مشروطه را یاد بدهند. به اعتقاد او در این صورت در گردهم آیی های شبانه، افراد خانواده به جای غیبت و صحبت های بی فایده، درباره موضوعات مهم روز حرف می زنند.

او که خود اعتقادات ملی گرایانه قوی داشت، حامی هر کسی بود که در راه استقلال ایران تلاش کند. بین پادشاهان ایران، نادر شاه برایش جایگاهی ویژه داشت. چون خارجی ها را از ایران بیرون رانده بود، وقار ایران را به آن بازگردانده بود و هزاران زن ایرانی را که برده امپراطوری عثمانی بودند آزاد کرده و با شیعی گری مبارزه کرده بود. او به مردم ایران می تاخت که چرا تفکر در زندگی شان جایی ندارد و از شخصیت هایی مثل نادر شاه پیروی نمی کنند. او همچنین از مردم ایران را به دلیل عادت به فرار از مسئولیت انتقادات زیادی می کرد.

اعتقاد او به لزوم آموزش توده در دیدگاه هایش نقش محوری داشت. او معتقد بود حکومت قانون تنها هنگامی محقق می شود که مردم، قانون و چگونگی حکومت آن را درک کنند و به آن وفادار بمانند. پس از سقوط رضا شاه او نوشت: “طی بیست سال قانون و مجلس خواب بودند. در نتیجه ما احترام به خود را از یاد برده ایم و به دیوهایی بدل شده ایم”

کسروی با سوسیالیسم، فاشیسم و دموکراسی مخالف بود. برای ایران او هوادار حکومتی بر پایه حقایق تاریخی-اجتماعی خاص آن بود. او باور داشت پیش از گرایش به غرب ایران باید جامعه خودش را و بعد پیوند هایش با شرق، به عنوان منبع حکمت و نور در جهان، تقویت کند.

با وجود چنین رویکردهایی، کسروی یکی از تاثیرگزارترین روشنفکران ایران مدرن بود. ایده های او بر نسل های زیادی از متفکران و فعالان سیاسی مانند علی شریعتی تاثیر گذاشت. سبک نگارش اش را خیلی از نویسندگان بعد از او تقلید کردند. روی کار آمدن جمهوری اسلامی نشان درستی این ادعای او بود که آخوند های شیعه تشنه قدرت هستند. امروزه، با وجود مخالفت های حکومتی، علاقه زیادی به آثار و زندگی کسروی در ایران وجود دارد.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

جمشاد پرچمشاهی


... برای مثال درامتداد خیابان ناصرخسرو تا بازار تهران، کاسبان کنار خیابانی یا اغلب دکان های اجناس و کالا فروشی که در قبضه هموطنان آذری است، اینگونه گویش های فارسی با لهجه و اصطلاحات ترکی زیاد بگوش می رسد. در ضمن، عبارت "افراط گری زبان" لزوما نباید منفی تلقی شود. شاید بخاطر اشتیاق و علاقه بیش از حد این بزرگمرد تاریخ به زبان های مختلف، این عبارت به وی منتسب شده باشد، همانند کسی که در تمام عرصه های زندگی بیش از حد لازم زیاده روی کرده یا بگونه ای افراط و تفریط بخرج می دهد.

December 20, 2012 05:40:42 PM
---------------------------

جمشاد پرچمشاهی

من به زندگینامه احمد کسروی و آثارش آشنایی ندارم اما با استناد به آنچه دراین نوشتار آمده و درصورت صحت ماجرا، باید حداقل دررابطه با سخنان و باورهای شخصی ایشان درباره خرافات شیعه مذهبی و فاشیسم آخوندی چهار پنج دهه پیش از حادثه شوم انقلاب اسلامی، عمیقا تأمل کرده و سرتعظیم به مرام و عقاید این رادمرد فرود آورد.

به گمان من قابل تصور نیست که مرحوم کسروی با آن همه علم و دانش اندوخته اش و با وجود مخالفت شدید وی با خرافه گویی و شارلاتانیزم دینی، هرگز ادعای پیامبری کرده و کتاب سوزی و افراط گری هایش در زبان با واقعیت وفق دهد. اگر در آن دوران حقیقتا چنین شایعاتی وجود داشته، به احتمال قوی شاید وصله هایی بوده اند که به وی چسبانده اند. چنین بنظرمی آید که بخاطر دانش و منطق و پیش بینی هایی که در عصر خویش می کرده، بسیاری او را "پیامبر" زمان لقب داده و به سوزاندن کتاب بنام وی از جانب مخالفان یا گروهی از همان آخوندهای - به گفته خودش - فاسد و بی فایده بمنظور بدنام کردن و تخریب حرمت و شخصیت اش اقدام کرده باشند.

درمورد زبان ترکی نیز باید گفت که این زبان اگر بصورت اصیل و درست تکلم شود، هیچگونه گویشی از زبان فارسی در آن دیده نمی شود. البته در ظرف نیم قرن گذشته آذری هایی که به شهرهای دیگر بویژه تهران کوچ کرده و به زبان فارسی آشنا شده اند، درموارد بسیاری از اصطلاحات فارسی در زبان خود یعنی ترکی استفاده می کنند که زبان شناسان به آن "ترکی شکسته" یا "فارسی قاراشمیش" (کلمه قاراشمیش یک واژه ترکی است به معنای قاطی پاطی که وارد زبان فارسی شده است) می گویند. ادامه ....

December 20, 2012 05:39:44 PM
---------------------------

فرهاد


نخست اینکه ناراستی عجیبی در مقاله به چشم می خورد که نمی دانم از آقای میلانی است یا ترجمه :"
نوشته هایش درباره ریشه های زبان ترکی، که در آن ادعا کرده بود ترکی از گویش های زبان فارسی است نه زبانی مستقل..."
این به کلی نادرست است. کسروی هرگز ادعا نکرده ترکی گویش از پارسی است بلکه با دلایلی محکم می گوید زبان آذربایجان قبل از اینکه از زمان سلجوقیان ترکی بشود زبان "آذری" بوده است که گویشی بود از پارسی. لطفا به این دقت کنید چون پان ترکان با همین بهانه ها به داستناسازی می پردازند. مثلا ثابت می کنند ترکی زبانیست مستقل از پارسی (که هست) بعد مثلا می خواهند کسروی را بی اعتبار جلوه دهند.

دوم اینکه کسروی هرگز ادعای پیامبری نکرده است. کجا کسروی ادعا کرده به او وحی می شود و با خدا در تماس است؟ او معتقد به خرد انسانی بود و این با پیامبری متفاوت است.

سوم اینکه کسروی در دوران رضا شاه به خاطر تبع آزاده اش البته با او موافق نبود اما بعدها در شمار دوستداران رضاشاه قرار گرفت زیرا معتقد بود که این مرد بزرگ امنیت آورد که پیش شرط آزادیست و نیک میدانیم که در دادگاه سرپاس مختاری و پزشک احمدی از وکلای مدافع آنان بود و کتاب "محکمه" او از کتبی است که خواندنش برای شناخت آن دوران واجب است. حتی در کتاب (یا نوشته) کوچک دولت به ما پاسخ دهد به محمد رضاشاه جوان در سال ۱۳۲۲ توصیه می کند که همانند پدر به آخوند فرصت عرض اندام ندهد و سرافعی را بکوبد زیرا اینها اصلا به مشروطه و این مسایل اعتقادی ندارند و تشیع را یک دستگاه سیاسی می دانند و الی آخر.

با سپاس

December 19, 2012 05:57:25 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites