عمر اپوزیسیون رژیم ایران به اندازه عمر خود رژیم است. از همان روزهای اول پس از انقلاب سال ۱۳۵۷، سلطنتطلبان در خارج از کشور مخالفت با حکومت اسلامیِ تازه به قدرت رسیده را آغاز کردند. اما مخالفت با رژیم تازه به طرفداران رژیم کهنه محدود نماند. به تدریج، سایر گروههای سیاسی فعال کشور و نیز بخشهایی از ایرانیانی که وطن را ترک کرده بودند، مثابله با جمهوری اسلامی را آغاز کردند.
از آن زمان تا کنون یعنی حدود سی و چهار سال، مبارزه علیه نظام جمهوری اسلامی ادامه داشته است. این مبارزه البته فراز و نشیبهای فراوانی را به خود دیده، اما روند آن هرگز متوقف نشده است. این عمر طولانی شاید برخی از پرسشها را مطرح کند، از جمله این که میزان موفقیت اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور چقدر بوده، یا عدم کامیابی آن درخواست عمده خود، یعنی تغییر رژیم در ایران ناشی از چه دلایلی است.
این نوشتار سعی دارد به برخی از عوامل دخیل در پاسخگویی به این سوالات بپردازد، ضمن آن که مدعی همه جانبهنگری نیست.
اپوزیسیون چیست؟
یکی از اشکالات ذاتی اپوزیسیون ایرانی عدم تعریف دقیق آن چیزی است که باید به واسطه این واژه و به عنوان معنای آن تداعی شود. اپوزیسیون به طور معمول و در ادبیات سیاسی دو معنا دارد: یکی در جوامع دمکراتیک است که در این صورت، به معنای حزبی است که در مقابل حزب حاکم دولتی و دارای اکثریت، نقش مخالف یا تعدیلکننده را در پارلمان ایفا میکند. در این مورد، اپوزیسیون تلاش میکند که خود را برای انتخابات آتی آماده سازد تا قدرت را با کسب رای اکثریت به دست آورد. در کشورهای غیردمکراتیک اما اپوزیسیون به معنای جمعی از تشکلهای مخالف است که میخواهند رژیم استبدادی را سرنگون یا وادار به تفویض قدرت کنند.
در مورد ایران، معنای دوم صادق است و اپوزیسیون به طور عمده دربرگیرنده مجموعه نیروهایی است که خواهان حفظ نظام جمهوری اسلامی نبوده و تغییر آن را میطلبند. این نیروها ممکن است بر سر نوع تغییر نظام، اختلاف نظر یا تفاوت روش داشته باشند اما به هر روی تغییر نظام را ضروری میدانند. این خطکشی اما در سپهر سیاسی ایرانیان خارج از کشور به این روشنی نیست و مردم داخل کشور نیز نمود این ناروشنی را از طریق رسانههای سیاسی خارج از ایران میبینند. ابهام در آنجا بروز میکند که دیگر وقتی نام اپوزیسیون میآید، اشاره فقط به نیروهای خواهان «تغییر نظام» نیست، بلکه نیروهای خواهان «تغییر رفتار نظام» را نیز در بر میگیرد.
اپوزیسیون و پوزیسیون
ما واژه "اپوزیسیون" را از زبان بیگانه قرض گرفتهایم و به نظر میآید که این واژه در بسیاری از گفتارها معنای نامتعینی دارد. در برخی متنها رسم شده است که اپوزیسیون (Opposition) را در مقابل کلمه پوزیسیون (Position ) قرار دهند. این تقابل واژگانی اپوزیسیون- پوزیسیون در زبانهای اروپایی و یا تخصصی چندان مرسوم نیست. پوزیسیون ظاهرا به معنای وضعیت مستقر درک میشود. اپوزیسیون موضع مخالفت با موقعیت موجود است. 1]]
از آن جا که دمکراسی اجازه جابجایی منظم و ممکن نیروهای اپوزیسیون وحکومت مستقر را برمبنای اصل کسب اکثریت آراء در یک انتخابات آزاد میدهد، اپوزیسیون، به طور منطقی، خواهان حذف نظام حاکم برای کسب قدرت نیست، زیرا میداند خود نیز میتواند با جلب نظر و حمایت مردم در انتخابات بعدی اختیارات را به دست بگیرد. این در حالی است که در کشورهای غیردمکراتیک، نظام حاکم، قدرت را به هیچ وجه به دیگران واگذار نمیکند و خواهان حفظ انحصاری و همیشگی قدرت است. چنین نظامی، به همین دلیل، برای مخالفان خویش راهی جز براندازی آن با هدف کسب قدرت باقی نمیگذارد.
بر این مبنا برای شرکت در اپوزیسیون باید به اصل براندازی توجه داشت، زیرا فضا و امکانی برای تغییر گرایش حکومت و کسب قدرت برای مخالفان قابل تصور نیست. به همین دلیل نیز خط «پوزیسیون» (به تعبیر ایرانی کلمه) که میخواهد نظام بماند تا شاید قدرت را واگذار کند و راه «اپوزیسیون» که میخواهد نظام برود تا قدرت را به دست آورد قابل تمایز است: اپوزیسیون خواهان تغییر رژیم حاکم است و پوزیسیون خواهان حفظ آن.
ابهام در اپوزیسیون ایرانی
در حال حاضر به دلیل ناروشنی معنای این واژه، چارچوب اصلی مفهومی اپوزیسیون مخدوش شده است و بسیاری از جریانهای پوزیسیون، یعنی موافق با بقای نظام حاکم، در آن حضور تبلیغاتی پیدا کردهاند 2]]. آنها این توهم را دامن زدهاند که بخشی از اپوزیسیون هستند در حالی که به معنای خاص کلمه در پوزیسیون قرار دارند. این ابهام شاید نخستین نکتهای است که سبب شده هم اکنون مردم و فعالان سیاسی در داخل و خارج از کشور حیران و سرگردان باشند. در این زمینه است که باید خط روشنی ترسیم شود و اپوزیسیون، به معنای فنی کلمه، موفق شود علیرغم تمام تفاوتهای دیدگاهی یا روشی خود، به صورت خیلی شفاف اصل ضرورت براندازی نظام را به عنوان یک مقوله ذاتی و ساختاری برای خویش ترسیم و تاکید کند. با چنین کاری بسیاری قادر به تشخیص پوزیسیون خواهند بود و آن را از اپوزیسیون تفکیک میکنند.
بدیهی است علاوه بر آنهایی که از سر ناآگاهی یا کم دانشی به این خلط مبحث دامن میزنند رژیم هم بیمیل نباشد که این عدم تفکیک ادامه یابد تا از کارآیی اپوزیسیون یعنی نیروی برانداز کاسته شود. هشیاری و دقت عمل صاحبنظران و نیز برنامهسازان رسانهها و فعالان سیاسی در این زمینه لازم و ضروری است تا خطهای چارچوبی اپوزیسیون به صورت «جامع» و «مانع» عمل کند. «جامع»، یعنی دربرگیرنده هر نیرویی که براندازی و تغییر نظام را میخواهد بشود و در این باره استثنایی قائل نشود و «مانع»، یعنی اجازه ندهد که نیروهای مخالف با براندازی نظام، به صرف مخالفت با سیاستها و رفتارهای حکومت، به عنوان اپوزیسیون ارزیابی شوند.
یک تعریف ساده، جامع و مانع
شاید در این راستا بد نباشد که تعریف زیر را که در دل شاخصبندی این مفهوم در علوم سیاسی است، بیرون بکشیم. ضمن این که میدانیم میخواهیم واژه را در مورد کشورهای دیکتاتوری و غیر دمکراتیک به کار بریم: « مجموعهای از نیروهای سیاسی که به دنبال حذف نظام حاکم برای کسب قدرت هستند.»
این تعریف چند عنصر را در خود دارد:
۱) به مجموعهای از نیروها اشاره دارد. یعنی نمیتواند به یک سازمان یا حزب مشخص محدود شود و دربرگیرنده طیفی از نیروهاست. چیزی که تمام ادعاهای انحصارطلبانه سیاسی را زیر سوال میبرد. دیدن اپوزیسیون به مثابه یک طیف اجازه میدهد که واقعیت تنوع محتوایی، دیدگاهی، روشها و نیروهای موجود در آن را در نظر بگیریم.
۲) نیروهای سیاسی: این به معنای آن است که ما نمیتوانیم هر نیرویی را تحت نام اپوزیسیون بازشناسی کنیم. مثلا یک انجمن فرهنگی یا ادبی یا یک جمع شهروندی میتواند بخشی از «حامیان» اپوزیسیون محسوب شود اما نه خود اپوزیسیون. زیرا همانطور که گفته شد، موضوع بر سر نیروهایی است که میخواهند قدرت سیاسی را بگیرند. پس اپوزیسیون باید نیروی سیاسی محسوب شود، یعنی برای کسب قدرت تشکیل شود و مبارزه کند نه فقط برای پایین کشیدن قدرت. برای نیرویی که فقط میخواهد نظام حاکم را پایین بکشد اما برای کسب قدرت آماده نیست میتوان واژههای دیگری را یافت. نیروی سیاسی، یک جمع متشکل است و به طور هدفمند و برنامه ریزی شده در پی کسب قدرت است.
برای شرکت در اپوزیسیون باید به اصل براندازی توجه داشت، زیرا فضا و امکانی برای تغییر گرایش حکومت و کسب قدرت برای مخالفان قابل تصور نیست. به همین دلیل نیز خط «پوزیسیون» (به تعبیر ایرانی کلمه) که میخواهد نظام بماند تا شاید قدرت را واگذار کند و راه «اپوزیسیون» که میخواهد نظام برود تا قدرت را به دست آورد قابل تمایز است: اپوزیسیون خواهان تغییر رژیم حاکم است و پوزیسیون خواهان حفظ آن.
۳) حذف نظام: اپوزیسیون نمیتواند روایتی از نظام فعلی را با تغییراتی سطحی بپذیرد. عمق تغییری که میطلبد، زیاد است و اگر اجرا شود، چه تحت این نام بیان شود یا خیر، سبب براندازی نظام حاکم و جایگزینی آن با یکی دیگر میشود. به همین دلیل، تمام نیروهایی را که تغییراتی سطحی میخواهند، باید اصلاحطلب و بخشی از «پوزیسیون» دانست. امری که در حال حاضر در صحنه سیاسی ایران واضح است. «اصلاحطلبان» در داخل و خارج از کشور در پی تغییر رفتار نظام هستند نه تغییر نظام. 3]]
۴) کسب قدرت: اپوزیسیون به دنبال جایگزین ساختن نیروی حاکم است. به همین دلیل هم نظام کنونی را بر میاندازد و از نو قدرت را بازتعریف کرده و در دست خود میگیرد. از اینجاست که بحث آلترناتیو بودن اپوزیسیون مطرح میشود. اپوزیسیون در معنای فنی خود جایگزین قدرت حاکم است، آن را پایین میکشد و خود جایگزین آن میشود.
با اتکاء به این تعاریف میتوان به تدقیق تعریف بالا پرداخت و گفت که اپوزیسیون عبارت است از « چندین تشکل دارای ماهیت سیاسی که تلاش منظم میکنند تا رژیم حاکم را به زیر کشند و قدرت را به دست گرفته و یک رژیم جدید تشکیل دهند.»
حال که مشخص ساختیم اپوزیسیون چیست، بد نیست به این مهم بپردازیم که آیا اپوزیسیون باید متحد و یک دست باشد یا خیر. آیا باید به طور لزوم یک اپوزیسیون متحد داشته باشیم؟
اپوزیسیون یعنی مجموعه
باید بدانیم شانس این که اپوزیسیون فقط یک جریان باشد و بس در جهان امروز بسیار کم است. هم چنان که در کشورهای دیکتاتور زده مصر و سوریه و عراق دیدیم، مفهوم اپوزیسیون دربرگیرنده چندین جریان است که هر کدام در دل خود، تشکلهایی را در بر دارند. بنابراین باید از تنوع جریانها و تشکلها نام برد. این که آیا این جریانها و تشکلها با هم متحد میشوند تا به عنوان یک تن واحد عمل کنند، - باید گفت که این امکان هست - اما یک اجبار نیست. یعنی هم میتوانیم اپوزیسیون متحد داشته باشیم و هم اپوزیسیون غیرمتحد.
قابل تصور است که اگر جریانهای یک اپوزیسیون با هم متحد باشند، میتوانند با انباشت نیروهای خویش به طور موثرتر عمل کنند، اما این به آن معنا نیست که اگر جریانهای اپوزیسیون متحد نشوند چیزی به اسم اپوزیسیون نیست و یا توان عمل کردن را ندارد. بنابراین نباید برخورد ایدهآلیستی و یا افسانهای در مورد اتحاد اپوزیسیون داشت. یک اپوزیسیون غیرمتحد نیز میتواند به موفقیت برسد. شرط آن این است که جریان یا جریانهایی در دل آن اپوزیسیون توان کافی برای پایین کشیدن رژیم حاکم و جایگزینی آن را داشته باشند. در این صورت رفتار مورد انتظار از جانب سایر جریانهای اپوزیسیون، اگر نه اتحاد با آن جریان موفق و پیشرو، دست کم، همسویی با آن است. تعریف همسویی نیز بسیار کلی است و میتواند در برگیرنده هماهنگی کلی و غیرمدیریت شده فعالیتها یا همکاریهای مشخص و برنامه ریزی شده باشد.
آن چه بسیار مهم است این که یک اپوزیسیون برای موفقیت خویش باید از خنثی کردن تلاشها در میان جریانهای درون خود پرهیز کند. یعنی اجزاء درون اپوزیسیون، به واسطه اختلاف نظر یا تفاوت سطح کارآیی خویش، با هم دچار تضاد و کشمکش نشوند. در این صورت، تلاشهای یکدیگر را باطل کرده و بر عمر دشمن مشترک خود، که رژیم حاکم باشد میافزایند.
باید بدانیم شانس این که اپوزیسیون فقط یک جریان باشد و بس در جهان امروز بسیار کم است. هم چنان که در کشورهای دیکتاتور زده مصر و سوریه و عراق دیدیم، مفهوم اپوزیسیون دربرگیرنده چندین جریان است که هر کدام در دل خود، تشکلهایی را در بر دارند. بنابراین باید از تنوع جریانها و تشکلها نام برد. این که آیا این جریانها و تشکلها با هم متحد میشوند تا به عنوان یک تن واحد عمل کنند، - باید گفت که این امکان هست - اما یک اجبار نیست. یعنی هم میتوانیم اپوزیسیون متحد داشته باشیم و هم اپوزیسیون غیرمتحد.
منطقیتر آن است که مبنای محاسبات برای تنظیم رفتار جریانها و تشکلهای درون اپوزیسیون نسبت به همدیگر در نظر گرفتن حتمی منظور و مقصد مشترک و بعد سایر تفاوتها و افتراقها باشد. در غیر اینصورت عدم کامیابی اپوزیسیون به عهدهی خود اپوزیسیون خواهد بود.
راهکار کامیابی اپوزیسیون
اما یک اپوزیسیون به طور کلی و یا یک جریان و تشکلهای درون اپوزیسیون به طور خاص، برای موفقیت، باید چند اصل را رعایت کند:
۱) تعیین هدف: هر تشکل و جریانی که خود را جزیی از اپوزیسیون میداند، باید برای خویش هدف قابل دسترسی را تعریف کند. این همان مقصدی است که قرار است به آن برسد. به طور مثال، در مورد یک جریان سیاسی اپوزیسیون ایرانی، هدف میتواند پایین کشیدن رژیم جمهوری اسلامی به قصد برگزاری انتخابات آزاد و استقرار حکومت دمکراتیک در ایران باشد. این هدف باید تا حد ممکن دقیق، روشن و قابل اجرا باشد. رویاپردازی در آن نباشد و شانس تحقق را بر اساس واقعیت توان موجود در تشکل یا جریان پیشنهاد دهنده و نیز بر اساس ظرفیتهای جامعه، داشته باشد.
۲) تعیین استراتژی: پس از تعیین مقصد باید «نقشه راه» یا همان استراتژی را ترسیم کرد. این راه کلی است که باید مشخص سازد به صورت عمومی قرار است آن جریان و یا تشکل و نیز نیروهایی که میتواند بسیج کند از چه مسیری عبور کنند تا به آن هدف دست یابند. به طور مثال، استراتژی آماده سازی و هدایت قیام برانداز و مدیریت دوران گذار.
۳) معرفی تاکتیکها: هر نقشه راهی از تکههای کوچکی تشکیل شده است که مراحل مختلف مسیر بلند هستند. مجموع مراحل تاکتیکی در صورت موفقیت و در کنار هم، یکدیگر را تکمیل و طی کردن نقشه راه را ممکن میسازند. در مورد اپوزیسیون ایران و هدف و استراتژیی که به عنوان مثال ارائه شد، باید هر یک از مراحل برشمرده بالا را دقیق توصیف کرد: تقویت روحیه مردم، گسترش آگاهیها، سازماندهی نیروها، بررسی شرایط داخلی و خارجی، تدارک اعتراضات عمومی، سازماندهی و هدایت قیام براندازی، مدیریت دوران گذار، برگزاری انتخابات آزاد، شرکت در این انتخابات و نقشآفرینی در حکومت آینده. هر یک از این مراحل تاکتیکی باید به مرور زمان و با تکیه بر دادههای برخاسته از واقعیتها تعریف و تدقیق شوند.
۴) به کارگیری تکنیکها: برای پیاده کردن هر یک از مراحل تاکتیکی فوق باید به اجرای راهکارهایی پرداخت که این مهم را ممکن میسازند. این راهکارها یا تکنیکها به جزییات فنی برمیگردند که یک جریان یا تشکل سیاسی باید قادر به تهیه و تدوین و آموزش و اجرای آن باشد و با در نظرگرفتن بازخوردها، آنها را مورد بازنگری و تدقیق قرار دهد. مثلا در مرحله تاکتیکی، یعنی تقویت روحیه مردم، باید مشخص شود که قرار است چه راهکارهایی مورد بهرهبرداری قرار گیرند که این مهم حاصل شود.
پس میبینیم که جریان یا تشکلی که میخواهد او را به عنوان اپوزیسیون بازشناسی کنند، باید مجهز به تمام این اجزاء و عناصر باشد: هدف و مقصد را تعریف و تعیین کرده باشد، نقشه راه یا استراتژی دستیابی به هدف را بداند، هر مرحله تاکتیکی از این راه طولانی را تعیین کرده باشد و در نهایت، برای موفقیت در هر مرحله، تکنیکها یا روشهای کاری مناسب را بشناسد و به کار بندد.
سرنوشت عملی اپوزیسیون
با داشتن این شاخصها اینک بهتر میتوان دانست که در صحنه بسیار شلوغ سیاسی ایران چه جریانهایی را میشود به عنوان اپوزیسیون نام برد و کدامها را باید جدا ساخته و در ردیف «پوزیسیون» (در معنای ایرانی کلمه) قرار داد. این به آن معناست که نمیتوان هر نیرویی را بر اساس ادعا و باور خویش طبقهبندی کرد. باید معیارهای دقیق و فنی داشته باشیم که ارزیابی ما بتواند مستند و دقیق باشد.
بحث اپوزیسیون یک مقوله «محتوایی» و «فنی» است. مقوله محتوا بر میگردد به آن چه یک اپوزیسیون یا یک جریان درون آن ارائه میدهد. چه دستگاه فکریی دارد؟ جهان بینی و نوع نگرش آن چگونه است؟ چه ارزشهایی را پاس میدارد و چه آرمان شهری را برای فردای کشور ترسیم میکند؟ اما آن چه در نهایت تعیینکننده و سرنوشتساز خواهد بود، قدرت آن جریان، برای پیاده کردن بخشی یا تمامی آن چیزی است که میگوید. به عبارت بهتر، اپوزیسیون، دست آخر در جریانی تبلور پیدا میکند که موفق میشود قویتر و کارآتر باشد. طرحها و حرفهای خود را با پشتوانه اجرایی و عملی به پیش برد و به کرسی بنشاند.
در اینجا یادآور میشویم که بحث اپوزیسیون یک مقوله «محتوایی» و «فنی» است. مقوله محتوا بر میگردد به آن چه یک اپوزیسیون یا یک جریان درون آن ارائه میدهد. چه دستگاه فکریی دارد؟ جهان بینی و نوع نگرش آن چگونه است؟ چه ارزشهایی را پاس میدارد؟ چه آرمان شهری را برای فردای کشور ترسیم میکند؟ در جستجوی چه نوع نظامی است؟ چه سیستم اقتصادی و چه نوع روابط اجتماعی را توصیه میکند؟ چه تصویری از آیندهی ایران تحت قدرت خویش ترسیم میکند.
در این مورد باید گفت که مشابهتهای زیادی میان اجزاء طیف اپوزیسیون ایرانی وجود دارد. یعنی ما شاهدیم که تقریبا همه آنها به ارزشهایی چون آزادی، دمکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و... توجه دارند. اختلافها بیشتر در مورد تعریف دقیق و عملی این ارزش هاست که کمتر بحث میشود و نیز در مورد روش پیاده کردن آنها، که نقطهی اصلی اختلاف نظرهاست.
اما به نظر میرسد آن چه در ورای این جنبه محتوایی میتواند واقعیت اپوزیسیون ایرانی را سمت و سو دهد، توان اجرایی جریانهای موجود در آن باشد. در یک تحلیل نهایی، بسیاری از ایرانیان با این موقعیت مواجه خواهند شد که جریانهایی در اپوزیسیون از جریانهای دیگر عملگراتر و به این واسطه، دارای شانس بیشتر برای موفقیت هستند. به عبارت دیگر، این که یک جریانی در سخن چه میگوید و برای کاری که میخواهد بکند، چه گفتمان و شعارهایی را مطرح میسازد یک چیز است؛ اما آن چه در نهایت تعیینکننده و سرنوشتساز خواهد بود، قدرت آن جریان، برای پیاده کردن بخشی یا تمامی آن چیزی است که میگوید. به عبارت بهتر، اپوزیسیون، دست آخر در جریانی تبلور پیدا میکند که موفق میشود قویتر و کارآتر باشد. طرحها و حرفهای خود را با پشتوانه اجرایی و عملی به پیش برد و به کرسی بنشاند.
این امر توجه همه ایرانیان علاقهمند به تغییر رژیم در ایران را به خود جلب میکند. روشن است که در عالم سیاست موضوع ارزشها و اخلاق به شدت تحت تاثیر پراکتیسیسم (عملگرایی Practicism) و پراگماتیسم (مصلحتگرایی Pragmatism) قرار دارد. سیاست، عالم قدرت است. هر که قدرت بیشتری دارد موفق به بسیج نیرو و امکانات بیشتری میشود و با آنها، باز هم قدرت بیشتری به دست میآورد و این روند را تا جایی ادامه میدهد که به هدفش دست مییابد. این قاعده بازی سیاست است که برخی مواقع درک و پذیرش آن به قدری سخت است که افراد را به انزوا و کنارهگیری وادار میکند. اما در میدان سیاست فقط کسانی پیروزند که میمانند و بر اساس قواعد بازی به پیش میروند.
اپوزیسیون ایرانی هم از این قاعده مستثنی نیست. شک نیست که در میان تمام جریانها و تشکلهای موجود در مجموعه نیروهای برانداز که به عنوان اپوزیسیون شناخته میشوند، آن جریانی پیروز نهایی خواهد بود که بتواند با قدرت عمل کند، نیروهای سیاسی و اجتماعی را با خویش همراه سازد، توان ایجاد اعتراضات و هدایت آنها را در اختیار داشته باشد، قیام براندازی را برنامهریزی و یا آن را هدایت کند، در دوران گذار نقش بهسزایی در مدیریت کشور داشته باشد، با تمام توان در انتخابات آتی شرکت کند و گفتمان و عملکردی را از خود نشان دهد تا نظر مثبت اکثریت را جلب کند و به این ترتیب، قدرت حاکمه آینده را از آن خود سازد.
نتیجهگیری
در آنچه آمد، تلاش کردیم تعریف روشنی از اپوزیسیون به دست دهیم، شاخصهای آن را برشماریم و توجه را به واقعیت اپوزیسیون ایرانی جلب کنیم. میبینیم که در جبهه براندازان نظام حاکم کنونی یک طیف از جریانها و تشکلها هستند که میتوانند عمل کنند. برای دانستن میزان شانس آنها باید ببینیم آیا هدف، استراتژی، تاکتیکها و تکنیکهای لازم را دارند و قادر به اجرای آنها هستند یا خیر. در نهایت این که در میان آنها، جریانی بالاترین شانس را دارد که نه تنها این عناصر را تعریف و تدقیق کرده، بلکه میتواند نیروی انسانی و امکانات مادی کافی برای اجرای طرحهای خود را فراهم کند.
گسترش و به کارگیری دیدها و تمایزبندیهای فنی از این دست، میتواند به آشفتگی حاکم بر وضعیت کنونی پایان دهد و شرایط را برای تامین شفافیت در صحنه سیاسی و تشخیص نیرویی که هر کس میخواهد در اپوزیسیون مورد حمایت قرار دهد، مساعد سازد. فراموش نکنیم هیچ جامعهای بدون رسیدن به حد کافی از پیچیدگی فنی و تشخیص درست پدیدهها شانس رسیدن به دمکراسی را نخواهد داشت، زیرا دمکراسی، در یک تعریف عمومی، نظام سیاسی متناسب با «تقسیم کار حرفهای و تخصصی» است.
پانویسها:
1]] ما در این جا بر مبنای رایج بودن این تقسیمبندی در زبان سیاسی ایرانیان و قابل فهم بودن آن از این تقسیمبندی غیرتخصصی بهره میبریم. شاید به یک معنا بتوان تقسیمبندی را به صورت «اپوزیسیون» و «غیراپوزیسیون» مطرح کرد.
2]] شاید بتوان بخش عمدهای از نیروهایی را که تا به حال در سه کنفرانس استکهلم، بروکسل و پراگ شرکت کردهاند بنا به گفته خودشان در تمایزبندی خود با نیروهای برانداز نمونهای از «پوزیسیون» بدانیم که در عین حال در محافل و گردهم آییهایی «اپوزیسیون» شرکت دارند و به این واسطه برای بسیاری میتوانند به عنوان «اپوزیسیون» جلوه کنند.
3]] شخصیتهای معروف اصلاحطلبان بارها تکرار کردهاند که به هیچ وجه برانداز نیستند وبا اصل نظام جمهوری اسلامی مشکلی ندارند. هر چند که روایتهای مختلفی برای بیان این موضوع در پیش میگیرند، اما کنه مطلب این است که فقط تغییر رفتار نظام را میخواهند نه تغییر نظام را. امری که با توجه به وابستگی ساختاری آنان به نظام قابل درک است.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
آقا رضا اول تفاوت بین براندازی با عبور از نظام جمهوری اسلامی تان را توضیح دهید و تعریف کنید. سپس نیروهای ؛اپوزیسیون اصیل؛ تان را در درون مرز نام ببرید و برنامه های آنها را برای عبور از نظام جمهوری اسلامی تان را توضیح دهید. امیدوارم از آندسته از نظردهندگانی نباشید که در این سامانه می آیند و نظر شعاری شان را می دهند و می روند بدون اینکه خود را در قبال نظر/شعارشان پاسخگو باشند. اینان یا وابسته هستند و یا مخالفانی که قادر نیستند که مخالفت ها و مواضعشان را با منطق بیان کنند و متوسل به شعار و چماق می شوند. اگر اینها قدرت کلام در منطق مخالفت ها و مواضعشان داشتند هرگز به شعار و چماق متوسل نمی شدند. کسانیکه اصرار دارند مجاهدین خلق را در کنار سلطنت طلبان بگذارند و در یک جمله یا شعار مجاهدین خلق و سلطنت طلبان را در بد بودن به هم پیوند دهند و یکسان بنمایند چند دسته هستند. یا نادانند و ناآگاه نگهداشته شده که فرق بین ایندو را اصلا نمی فهمند و دهن بین هایی بیش نیستند و فریب خورده اند. یا وابسته به جمهوری اسلامی کهریزکی هستند که از بازگشت پادشاهی به ایران با خواست ملت می هراسند و این بزرگترین کابوس شان است. اینها در مقابله با این هراس خود ضمن جعل و تحریف تاریخ دوران پهلوی بهترین راهکار را منفور نشان دادن دوران پهلوی به اندازه سابقه و تاریخ مجاهدین خلق می دانند تا حقایق ننگین مجاهدین را به افسانه ننگینی که از دوران پهلوی ساخته و پرداخته اند یکسان و هر دو را وقایع تاریخی جلوه دهند. گروه دیگر چپهای سنتی و تجزیه طلبان هستند که منافعشان حکم می کند که با آنکه مخالف جمهوری اسلامی کهریزکی هستند یا وانمود می کنند که هستند هرگز جلوی این یکسان سازی سلطنت طلبان و مجاهدین خلق نایستاده و نمی ایستند. گروه دیگر امثال بهرام مشیری و بنی صدرها و محمد امینی ها و ملی نمایان هستند که نمی خواهند ننگی که بر دامن بخاطر سر کار آوردن این رژیم داشته اند و دروغهایی که پیش و پس از انقلاب در مورد خود و دوران پهلوی گفته و نوشته اند برملا شود و منفور ملت ایران شوند.
December 23, 2012 07:21:23 PM
---------------------------
جمشاد پرچمشاهی
قآبل توجه آقا reza
کدام "اپوزیسیون واقعی" داخل کشور؟ نام و نشان این اپوزیسیون چیست؟
اگر "ارباب" آمریکا می خواست (که نمی خواهد) اقدام به براندازی نظام و رژیم دینی در ایران کند، تا کنون کرده بود و نیازی به پادوهایی چون مجاهدین خلق و سلطنت طلبان نداشته و ندارد.
نیروی دریایی آمریکا درحال حاضر در منطقه خلیج فارس در کمین نشسته است و بر رفتاروعملیات نیروهای سپاه و نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی نظارت می کند تا در صورتی که دست از پا خطا کنند، برنامه های خود را در راستای اهداف خود با مقابله و درگیری نظامی به مورد اجرا گذارد - البته نه از روی دلسوزی یا بخاطر چشم و ابروی من و شما و مابقی ایرانیان بلکه فقط به فقط جهت حفظ امنیت و منافع خود و کشورهای هم پیمانانش.
پیرمردهای لس آنجلسی و پیروان اندک آنها در اروپا نیز جز مطرح ساختن خود و وقت گذرانی در رسانه های فارسی زبان هدفی دیگری ندارند. آنها خودشان هم بخوبی می دانند که مکان و مجالی یا نقشی در آینده ی سیاسی ایران نخواهند داشت لیکن از آنجایی که ستاره بخت شان درافق سیاسی درآستانه افول است، می کوشند خواسته یا ناخواسته اشتباهات گذشته را تاحدودی توجیه کرده یا خطاهایی که خود یا پدرانشان حدود نیم قرن پیش مرتکب شده اند را لااقل تا زمانی که هنوز نفس می کشند و در قید حیاتند، کمی جبران و ترمیم کنند.
اما پرسش اساسی اینجاست که چرا شما جوانان و مردان دلیر این مرز وبوم یا همان "اپوزیسیون واقعی در داخل" پس از گذشت سالها تحمل رنج و مشقت، باخت هویت و حیثیت اجتماعی و فرهنگی، اعمال زور و ذلت و خواری از سوی این رژیم، فقط خواهان "عبور" از نظام و نه براندازی و به پایین کشیدن آن هستید؟ آیا هنوزهم منتظرید تا نظام گلویتان را آنقدر بفشارد که دیگر نا و توان تنفس هوای آزاد را هم نداشته باشید؟
December 23, 2012 06:15:44 PM
---------------------------
reza
اپوزیسیون واقعی داخل کشور است،نیروهای اصیل مردمی که خواهان عبور از نظام هستند و نه بر اندازی آن،بر اندازها نظیر مجاهدین و سلطنت طلبها همان گروههایی هستند که از اربابشان آمریکا دستور میگیرند ،این جریانها چون محبوبیتی در بین مردم به دلیل سابقه خرابشان ندارند تلاش دارند از آب گل آلود ماهی بگیرند یا به اصطلاح بر امواج سوار شوند،پیر مردهای مسن لوس آنجلسی به هم راه پیروان اندک در اروپا هیچ گاه نه میتواند و نه عاقلانه است که بتواند نقشی در ایران ایفا کند،غیر از اینکه با هم پیمانی با نیروهای غربی یک اپوزیسیون قلابی مثل سوریه و لیبی تشکیل دهند که الان نیز در همین روند حرکت میکنند
December 22, 2012 11:19:44 PM
---------------------------
|