بر مبنای منطق مجید محمدی کشورهای بزرگ باید یا کوچک تر شوند یا اجازه تجزیه به مناطق بدهند با این اوصاف تکلیف کشوری مانند امارات که هم کوچک است و هم فدرال چه خواهد شد؟ از نظر وی کوچکی کشوری دموکراسی را تضمین می کند ولی آیا کشورهای کوچکی مانند قطر و کویت ساختاری دموکراتیک دارند؟
همیشه در عرصه سیاست ایرانی کسانی بودند که هیچ گاه جدی گرفته نشده اند و یا مورد تمسخر بقیه بوده اند و تقریبا همه گروه ها و جریان های سیاسی از داخل و خارج در خصوص آنها اتفاق نظر دارند. افرادی مانند سعید سکویی، علی رضا نوری زاده و بسیاری دیگر از این دست از افراد هستند. وجه مشترک این عده صحبت کردن در خصوص طیف گسترده ای از مسائل و حوزه هایی که است که لزوما در خصوص آن تخصصی ندارند و اتفاقا ویژگی این عده نیز صحبت کردن از موضع "قطع و یقین" و بدون رعایت احتیاط علمی است. معمولا برای شناسایی افراد "ناشی" در این روزها که بازار اینترنت و تلویزیون های سیاسی داغ است یک ممیز خوب برای تشخیص وجود دارد و آن هم ادبیات "قطع و یقین" و سفید و سیاه است. افراد متخصص از آن جایی که به پیچیدگی امور و چند علتی بودن وقایع اشراف دارند همواره سعی می کنند با احتیاط بیشتری بنویسند یا صحبت کنند و حداقل راه گریزی در حالت احتمالی برای خود داشته باشند.
این مقدمه را نوشتم تا باب سخن را در خصوص یک مقاله جنجالی ولی عاری از محتوا گشوده باشم. مقاله "مجید محمدی" با عنوان "ایران،روسیه و چین: فدرالیسم یا تجزیه" از نظر به کار بردن استدلال ها و منطق ابتدایی برای کسی که به عنوان تحلیلگر معرفی می شود، یک فاجعه بود.
مقاله با این گزاره که ظاهرا "برهان" اصلی نویسنده است آغاز می شود که: زیبا کوچک است . از نظر نویسنده چون تعبیری شاعرانه، اشیاء ظریف و کوچک را زیبا قلمداد کرده است بنابراین کشورها هم اگر کوچک باشد زیبا خواهند بود.
ظاهرا نویسنده محترم حوزه شعر و ادب و تخیل را با حوزه جغرافیا و آیین کشور داری اشتباه گفته است. هر چند برخی اوقات اشیاء کوچک می توانند زیبا باشند اما در حوزه جغرافیای سیاسی و ژئوپلتیک وسعت کشورها یکی از مولفه های قدرت ملی محسوب می شود. برای نمونه چین کشوری است قدرتمند که دارای توان اقتصادی،ارتش و وسعت بسیار است و دارای بسیاری از مولفه های قدرت ملی از جمله منابع،جمعیت،دسترسی به دریا و جغرافیایی وسیع می باشد هر چند که ساختار سیاسی آن دموکراتیک نیست. حال با اضافه شدن دموکراسی به ویژگی های این کشور چین دارای یک ماهیت برتر سیاسی خواهد بود که می تواند آن را به یک ابرقدرت جهانی تبدیل کند. بگذریم از این نکته که چین دارای ایالت های خودمختاری مانند سین کیانگ و تبت می باشد و ظاهرا روح نویسنده هم از این موضوع خبردار نیست. همین موضوع در خصوص روسیه هم صدق می کند. روسیه هم یک کشور فدراتیو است که دارای ایالت های خودمختار مانند تاتارستان،یاغوتستان و داغستان می باشد. با این وجود نویسنده بی اطلاع در پی نسخه پیچی برای کشورها به آن پیشنهاد می کنند یا فدرال شوند یا منحل (تجزیه).
وی می نویسد:
" اما تبتیها یا اویغورها در چین، چچنها و اینگوشها در روسیه از چنین موقعیتی برخوردار نیستند. اگر مردم و نخبگان سیاسی چین و روسیه و ایران نتوانند فدرالیسم را در چارچوب ملتی بزرگ پذیرا شوند راه حلی که برای بسیاری باقی می ماند تجزیه است. "
بر مبنای منطق مجید محمدی کشورهای بزرگ باید یا کوچک تر شوند یا اجازه تجزیه به مناطق بدهند با این اوصاف تکلیف کشوری مانند امارات که هم کوچک است و هم فدرال چه خواهد شد؟ از نظر وی کوچکی کشوری دموکراسی را تضمین می کند ولی آیا کشورهای کوچکی مانند قطر و کویت ساختاری دموکراتیک دارند؟
سوال دیگری که در برابر خواننده این کارشناس خبره بی.بی.سی! عیان می شود این است که چرا این نسخه پیچی فقط برای کشور های رقیب ایالات متحده (ایران- روسیه- چین) اتفاق افتاده است. مثلا چرا کشورهایی مانند عربستان و مصر که هم وسعت دارند و هم استبدادی هستند نباید فدرال شوند یا تجزیه؟
علیرغم همه اینها کارشناس بی.بی.سی در انتهای مقاله خود آورده است:
"دیوید ثارو مولف کتاب "نافرمانی مدنی" می گوید: "بهترین دولت، دولتی است که به نحو حداقلی حکومت کند." دولتهای کوچک یا آنها که در قالب فدرال عمل می کنند با این معیار حکومت حداقلی بیشتر همخوانی دارند."
با چنین وضعیتی هم باید بر حال مجید محمدی گریست که با وجود مدرک دکتری جامعه شناسی هنوز قادر به ارائه یک تحلیل منطقی مبتنی بر چارچوب نظری مقبول نمی باشد و هم بر بخش فارسی بی.بی.سی فارسی که از چنین کارشناسانی استفاده می کند.
کارشناس ناشی بی.بی.سی در ابتدای مقاله می نویسد:
"اگر غرور و احساسات ملی را که مبنای عقلانی ندارند و بالقوه می توانند بسیار خطر ناک باشند کنار بگذاریم و به سراغ معیارهایی مثل صلح، دمکراسی، توسعه و حقوق بشر برویم، دنیایی با واحدهای سیاسی کوچک تر شاید به نفع همه باشد".
سوال این جا است که چه کسی گفته است احساسات ملی مبنای عقلانی ندارد؟ و در چه شرایطی آن هم در دنیای امروز می تواند خطر ناک باشد؟
اگر احساسات ملی مبنای عقلانی ندارد چرا کشور متبوع نویسنده (امریکا) که وی در راستای منافع منطقه ای و جهانی اش قلم زنی می کند، روز و شب در خصوص ارزش و اهمیت پرچم در جامعه و نظام آموزشی اش تبلیغ و فرهنگ سازی می کند. مرور متن سوگندنامه شهروندی ایالات متحده شاید این مسئله را بیشتر برای آقای مجید محمدی روشن سازد:
"بدين وسيله سوگند می خورم کلاً و تمامی وفاداری خود به هر پادشاه يا دولتمرد و دولت و حکومت و مملکتی که تاکنون شهروند آن بوده ام را طرد کرده و در برابر کليه دشمنان داخلی و خارجی به دفاع و حمايت از قانون اساسی و قوانين ايالات متحده آمريکا پرداخته و به آن ايمان و وفاداری واقعی بورزم و هنگامی که قانوناً لازم باشد برای دفاع از ايالات متحده تفنگ بدست خواهم گرفت ... من اين تعهد را آزادانه و بدون هيچگونه تحفظ و يا نيت طفره روی می پذيرم. خداوندآ به من کمک کن."
متن سخنرانی باراک اوباما به هنگام سوگند جهت تصدی رسمی منصب ریاست جمهوری ایالات متحده شاید به کارشناس بی.بی.سی فرصت بیشتری برای فکر کردن بدهد و من بعد او را از زیاده گویی و سخن راندن در خصوص مسائلی که از آن خبر ندارد باز دارد:
« من امروز در حالی اینجا ایستاده ام که در برابر وظیفه ای که ما پیش روی خود داریم احساس خضوع می کنم. بابت اعتمادی که به من ارزانی داشته اید حق شناس هستم و به فداکاری های نیاکانمان آگاهی دارم...
ما با تاکید دوباره بر عظمت کشور خود در می یابیم که عظمت را هیچ گاه به کسی نمی دهند. باید آن را به دست آورد. سفر ما هرگز یک راه میان بر و یا قانع شدن به کمتر نبوده است. راهی نبوده است که بزدلان در آن گام نهند؛ کسانی که تفریح را بر کار ترجیح می دهند، یا تنها در جستجوی دستیابی به لذت ثروت و شهرت هستند...
به یاد آورید که نسل های پیشتر تنها به وسیله موشک و تانک پوزه فاشیسم و کمونیسم را به خاک نمالیدند بلکه به یاری اتحادهای استوار و عقاید پایدار به این توفیق دست یافتند... ما نگهبانان چنین میراثی هستیم...
به ياد بياوريم که ما چه کسی هستیم و چه راه دوری را پیموده ایم. در سال تولد آمریکا، در سردترین ماه ها، گروه کوچکی از مردان در کنار آتش و در حال مردن در اردوگاه خود در کرانۀ یک رود یخ زده به هم چسبیده بودند. پایتخت رها شده بود. دشمن در حال پیشروی بود. برف به لکه های خون آغشته بود.
در لحظه ای که سرنوشت انقلاب ما نامعلوم بود، پدر ملت ما فرمان داد که این کلمات برای مردم خوانده شود: "بگذارید به دنیای آینده گفته شود... که در عمق زمستان، وقتی که هیچ چیز جز امید و تقوی نمی توانست دوام آورد... شهر و روستا - که از خطر مشترک در تشویش بودند - برای دیدار با [آن] گام پیش نهادند." آمریکا در برابر خطرهای مشترک، در این زمستان دشواری های ما، بگذارید این واژه های جاودانی را به یاد آوریم.
بگذارید بار دیگر با امید و تقوی به استقبال جریان هایی به سردی یخ برویم و در برابر هر توفانی که برخیزد پایداری کنیم. بگذارید فرزندان ما بگویند که ما [به سختی] ها پشت نکردیم و تزلزل به خود راه ندادیم و با چشمان دوخته شده بر افق و با شمول الطاف خداوندی به ما، آن هدیۀ بزرگ آزادی را به پیش بردیم و درست و سالم به نسل های آینده تحویل دادیم».
در سطر به سطر این متن که گزیده هایی از سخنرانی رئیس جمهور فعلی امریکا در مراسم سوگند است ادبیات ملی گرایانه و عظمت طلبی موج می زند که شاید در کم تر کشوری قابل مشاهده باشد. ظاهرا عظمت طلبی از این برخی تنها زمانی خوب است که امریکا و متحدانش از آن استفاده کنند.
رئیس جمهور امریکا به میراث گذشتگان و نیاکانش مفتخر و مغرور است و هر گونه دفاع و یا حمله پیشگیرانه برای محافظت از این آرمان ها را لازم می داند. متن سوگند شهروندی امریکا نیز جنگ و خون ریزی برای محافظت از قانون اساسی امریکا تاکید دارد و افراد را بدان ملزم کرده است.
باید از این کارشناس و ناظر بی.بی.سی! پرسیده که چرا در حالی که خود ساکن ایالات متحده می باشد و به عنوان یک پژوهشگر جامعه شناس فعالیت دارد به این مسائل نپرداخته و در پی نقد این جملات کاذب و غیرعقلانی - که حتما برای امریکا مضر است- برنیامده است. ظاهرا علاقه و وفاداری نویسنده به امریکا در حدی است که برای محافظت از منافع آن حاضر است کشورش مورد تعرض و انحلال قرار گیرد، با این وجود جای تعجب است که اجازه می دهد چنین مسائل غیر عقلانی،کاذب و خطرناکی در امریکا رواج داشته باشد و به دولتمردان امریکا هشدار ندهد.
پاسخ واضح است. نیازی هم به کنایه نیست. اولا جامعه شناس ما به خوبی از همه جزئیات و کیفیت ملی گرایی امریکایی آگاه است و فرض ما هم بر این است. اما کسانی چون سعید محمدی ملاحظات ویژه ای دارند که می تواند انگیزه خوبی برای نوشتن این دست از مطالب باشد. احیانا انگیزه نویسنده به قدری قوی بود که حاضر شده است داغ بدنامی و تمسخر دیگران را به جان بخرد و مقاله ای تنظیم کند که نه تنها از نظر عقلانی بلکه از نظر اخلاقی نیز مقبول نیست.
یک جستجوی ساده در گوگل انجام بدهید. چند وبسایت فارسی زبان حاضر شده اند این مقاله پر خواننده را در سایت خود درج کنند؟ حتی سایت هایی که معمولا به دلایل مختلف نوشته های مجید محمدی را پوشش می دادند حاضر به انتشار چنین مقاله ای که آکنده از اشتباهات متعدد است، نشده اند بگذریم که "بی اخلاقی" نویسنده که در قوانین امریکا به "وطن فروشی" نام گذاری شده است رسوایی بزرگی برای وی به ارمغان آورده است و استهزای کوچک و بزرگ را جلب کرده.
در این میان نقش بی.بی.سی فارسی هم جالب است که نقد آن نوشتار جدا می طلبد. این شبکه هم با انتشار مطالب نفرت پراکنانه که آشکارا بر طلب جنگ داخلی و نفرت نژادی می کوبد همه اعتبار و وجاهت خود را دست کم در میان بخش بزرگی از افراد و فعالان سیاسی از دست داده است. قضاوت مردم عادی در این موارد بسیط تر و ساده تر است. هدف بی.بی.سی از این مسائل هر چه باشد کارآیی چندانی در افکار عمومی نخواهد داشت. زیرا کیفیت و یک جانبه نگری آن مشهود و کاملا محسوس است.
توصیه من به عنوان یک آذربایجانی به آقای محمدی و بی.بی.سی فارسی این است که به همین شکل ادامه دهند و همه تلاش و هم و غم خود را در راستای سیاست خارجی انگلستان یا امریکا برای پیشبرد پروژه هایی مانند خاورمیانه بزرگ و ... صرف کنند. هر پاسخی که بخواهند در نزد ما موجود است و از هیچ کوششی علمی و عملی برای دفاع از منافع ملی دریغ نخواهیم نمود. تاریخ در مورد عملکرد همه ما قضاوت خواهد کرد.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|