شعار «تغییر» پس از شکست شعار «اصلاحات» به نامزدهای انتخاباتی رژیم در سال 88 تحمیل شده بود. رهبری رژیم اما با حبس آنها، ناخواسته ضرورت اصلاح و تغییر، هر دو، را به اثبات رساند. اینک نوبت «انتخابات آزاد» است که باز هم «رهبر» پیشاپیش فاتحهاش را خواند بدون آنکه بداند هر سه شعار به تنهایی نقشی اساسی در تحولات جامعه بازی کرده و میکنند، چه برسد به وقتی که هر سه، با هم، در میدان حضور داشته باشند!
*****
اگر به یاد داشته باشید، «تغییر» را میرحسین موسوی و حجت الاسلام مهدی کروبی، نامزدهای انتخابات نمایشی و فرمایشی و غیرآزاد سال 88 به شعار انتخاباتی خود تبدیل کرده بودند تا جایی که پس از آنکه باز هم محمود احمدی نژاد برای بار دوم از صندوق رأی بیرون آمد، در پاسخ به شعار رقبای خود گفت: من خودم نماد تغییرم!
ضرورت تغییر
دلایل تبدیل شعار «اصلاح» به «تغییر» توسط نامزدهای انتخاباتی را من همان زمان در کشاکش تبلیغات و مبارزه انتخاباتی، در مقالاتی چند، توضیح داده بودم که اصلیتریناش این بود: با شعار اصلاح و اصلاحات دیگر نمیشد کسی را به پای صندوق کشاند! هشت سال پروژه اصلاحات، تجربهای عینی در برابر هم جامعه و هم معتقدان به اصلاح جمهوری اسلامی قرار داده بود که دیگر با هیچ ترفندی نمیشد بر اساس آن یک مبارزه انتخاباتی را سازمان داد.
یک بار دیگر این را هم بگویم که اعتقاد به اصلاح نظام جمهوری اسلامی همان اعتقاد به «اصلاح» در مفهوم اجتماعی و فلسفی به مثابه یک روش سیاسی برای بهبود اوضاع جامعه و قوانین حاکم بر آن نیست. سادهترین دلیل این ادعا که اصلاح طلبان جمهوری اسلامی همان اصلاح طلبان یا رفرمیستهای شناخته شده در فرهنگ سیاسی نیستند این است که اگر چنین میبود، اینها باید بیش از هر چیز نخست به نقد انقلاب اسلامی خویش مینشستند و آن را به عنوان «انقلاب» رد میکردند! در حالی که هم اینان و هم مدافعان آنها، هر ساله «انقلاب شکوهمند» خویش را جشن میگیرند، و یا تا همین چندی پیش جشن میگرفتند. نمیشود طرفدار انقلاب خود و مخالف انقلاب علیه نظام خویش بود و نام این را گذاشت «اصلاح طلبی»!
باری، شعار «تغییر» را سیاستهای تبهکارانه جمهوری اسلامی، وضعیت جامعه و شکست پروژه اصلاحات به نامزدهای انتخاباتی رژیم در سال 88 تحمیل کرده بود. اما از آن «تغییر» نیز مانند بسیاری از مفاهیم دیگر، هر کس «قرائت» خویش را داشت. یکی به دنبال همان «اصلاحات» زیر نام «تغییر» و دیگری در اندیشه بازگشت به «دوران طلایی امام» و «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» بود بدون آنکه به خاطر آورد که در «دوران طلایی امام» نیز قانون اساسی هرگز بدون تنازل اجرا نشد! اصول «مغفول» مانده قانون اساسی رژیم که اندکی حقوق مردم را در خود جای داده، در «دوران طلایی امام» نیز هرگز به اجرا در نیامد. تار و مار و کشتار مخالفان که در تقابل با اصل ممنوعیت تفتیش عقاید و شکنجه قرار دارد، فقط نمونه های شناخته شده آن هستند. پس وقتی چیزی که به اصلاح نیاز دارد، اصلاح نشد، طبیعی است که باید در پی تغییر آن بر آمد. اما برای آن نه تنها باید ابزار و امکانات لازم، بلکه مهمتر از اینها، باید اراده این تغییر را داشت. شعار مهمی مانند «تغییر» را نمیتوان به «مبارزه انتخاباتی» محدود کرد و پس از پیروزی احتمالی آن را به فراموشی سپرد. در خرداد 88 اما رهبری جمهوری اسلامی، با اعلام شکست کسانی که شعار «تغییر» را مطرح کرده بودند، ناخواسته ضرورت تغییر را به اثبات رساند.
اما هنوز دلبستگان نظام به آن رشد فکری و سیاست اخلاقی نرسیدهاند که با مرور مقدمه و اصول قانون اساسی نظام به تناقضهای انکارناپذیر آن پی ببرند و اعلام کنند که با وجود این تناقضها که قدرت سیاسی را بین زمین و آسمان معلق نگه داشته و حق حاکمیت مردم را در اختیارات نامحدود یک فرد به نام «ولی فقیه» ذوب کرده است، نمیتوان گامی در راه بهبود وضعیت سیاسی و اقتصادی جامعه برداشت، و نمیتوان این قانون اساسی متناقض را هم به سود اصل ولایت فقیه و هم حاکمیت مردم، هر دو، همزمان، به اجرا در آورد. به این ترتیب «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» در عمل غیر ممکن است زیرا: نظام ولایت فقیه و حق حاکمیت مردم قابل جمع نیستند! به همین سادگی!
امکان انتخابات آزاد
مهمترین دلیل حقوقی شکست پروژه اصلاحات در همین تناقض بود به این ترتیب که اگر واقعا قرار بود اصلاحاتی صورت گیرد، نخست و بیش از هر چیز باید برای برداشتن این تناقض در قانون اساسی اقدام میشد. یعنی اصلاحات میبایست از قانون اساسی و با تغییر آن آغاز میگشت، همان چیزی که خودِ «رییس جمهوری اصلاحات» آن را در سال 1384 یعنی در پایان دو دوره ریاست جمهوری خویش، «خیانت» نامید! پس رهبران و مدافعان اصلاحات نیز هم در تفکر و هم در عمل دچار تناقض بودند! بر چنین زمینهای، شکست اصلاحات اگر هم نه از آغاز بلکه پس از چندی که تناقض فکر و عمل سران آن نیز معلوم شد، مثل روز روشن گشت. مگر اینکه از «اصلاحات» توقع و درکی بسیار کمتر از آن داشته باشیم که «پروژه اصلاحات» ظاهرا به دنبال آن بود: جابجایی مداوم قدرت در دست رقبا همراه با لبخندی رو به بیرون و جامعه جهانی و سرکوب پایان ناپذیر در درون و جامعه داخلی!
اما چه میشود کرد که الزامات زندگی یک جامعه، آن هم جوامع رو به رشد که در تناقض بین فرهنگ و مناسبات سنتی و واپسمانده و برخورداری از پیشرفتهترین تکنولوژیهای زندگی مدرن، دچار سرگشتگی و بحران هویت میشوند، در چهارچوب پروژهها نمیگنجد. در چنین شرایطی اگر ساختار هدایت کننده مردم یک ساختار پویا و خدمتگزار نباشد، جامعه خود به دنبال «راه حل» و گریز از شرایط موجود خواهد گشت که آن را در همه عرصهها به اشکال مختلف میتوان مشاهده و تجربه کرد: از استفاده از کوچکترین روزنهای که به هنگام مبارزه انتخاباتی باز می شود، از واکنش به انواع انتخابات نمایشی و غیرآزاد، از اعتراض و اعتصاب و تظاهرات، از تشکلهای زیرزمینی و مخفی، از روی آوردن به گروههای مسلح و ترور، از امید بستن به مداخله خارجی، از ریزش روزافزون سراپای نظام، از تصفیههای داخلی، از تشدید درگیری و رقابت بین راه حلهای خود نظام برای نجات خویش، تا گسترش فساد اقتصادی و اجتماعی، روی آوردن به مواد مخدر، یأس و سرخوردگی، فرار از کشور به هر قیمت، و دهها واکنش ناگزیر دیگر که فرد و جامعه در نبرد بین مرگ و زندگی و در یک تنازع بقای ناگزیر از خود نشان میدهند.
سر زبان افتادن «تغییر» و «انتخابات آزاد» نیز در مجموعه این واکنشها جای میگیرد، و جالب اینجاست که هر دو مفهوم از سالها پیش توسط مخالفان پیگیر نظام جمهوری اسلامی به ویژه در خارج کشور طرح میشده است و در نوع خود دو نمونه بیهمتا برای اثبات این مدعا است که هر چیزی زمان خود را دارد و هنگامی که زمانش برسد، کاری از دست هیچ کسی ساخته نیست: تغییر در ذات جامعه و جهان است و ولی فقیه و خدایش هم قادر به جلوگیری از آن نیستند. حق انتخاب آزاد نیز در همه عرصهها، و نه فقط «انتخابات آزاد» در عرصه سیاسی، از حقوق اولیه بشر است که آن را نیز هیچ نظام دیکتاتوری، از جمله ولایت فقیه نمیتواند برای همیشه از فرد و جامعه سلب کند.
پس از شانزده سال شکست ناگزیر اصلاحات، و پس از هشت سال شکست مفتضحانه «نماد تغییر» و هم چنین پس از آنکه «تغییر» خود را اتفاقا با یاری «خالصانه» خود رژیم جمهوری اسلامی به یک ضرورت و نیاز اجتماعی بر همگان تحمیل کرده، اینک دست روزگار را ببینید که خود ولی فقیه شعار «انتخابات آزاد» را بر سر زبانها انداخته است! خامنهای به این دلیل از «انتخابات آزاد» سخن میگوید و پاچهخوارنش به این دلیل بلافاصله به او اقتدا میکنند و بمباران تبلیغاتی خویش را علیه مخالفان از سر میگیرند که بگویند انتخابات در جمهوری اسلامی آزاد است و نباید از «انتخابات آزاد» حرف زد. این همه اما نتیجهای جز این ندارد که حتا آنهایی را که مشغول «ماست خوردن خودشان» هستند به صرافتِ «انتخابات آزاد» بیندازد!
«اصلاحات» شکست خورد. «تغییر» با تقلب از میدان به در شد. اینک نوبت «انتخابات آزاد» است که «رهبر» پیشاپیش فاتحهاش را خواند! اما هم شعار اصلاحات و هم شعار تغییر که پذیرفتن آنها دست کم در مبارزه انتخاباتی به رژیم تحمیل شده بود، با تجارب و مفاهیمی همراه بود که سطح توقع جامعه را بیش از پیش بالا برد. شعار اصلاحات که جامعه بر برخی مسؤولان نظام تحمیل کرده بود، در کنار حق آزادی بیان، آزادی اعتراض و آزادی گردهمایی، حق مشارکت در سرنوشت خویش را در برابر جامعه قرار داد. شعار تغییر، فراتر از آن، حق حاکمیت مردم را در تناقض با قانون اساسی رژیم و امکانات نظام برای پایمال کردن این حق، بیش از پیش به نمایش گذاشت. اینک نوبت شعار انتخابات آزاد است تا آخرین تیر ترکش نظام جمهوری اسلامی را که فکر میکند انتخاباتش آزاد است، به خودش برگرداند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|