من با تمام توانائیها و قدرتی که دارم فقط یک مشکل سر راهم هست که شما وظیفه دارید آن را رفع بکنید. مشکل من این است که شما تا حالا خبر نداشتید که «هدایت بشر» یک شغل است و من خودم هم اینرا بهتازگی فهمیدهام. واقعاً من تا چه زمانی باید دانستههای شما را افزایش بدهم و خودم رنج بکشم؟ شما اگر خبر داشتید که هدایت شدنتان شغل من است آن وقت باید خرج زندگی من را میپرداختید. اینطوری که نمیشود من از صبح تا شب شما را هدایت بکنم و خودم از کار و زندگی بیفتم و گرسنه بمانم.
این مشکل شما است که من این شغل را انتخاب کردهام نه من. اگر هم میپرسید که شما چطوری باید زندگی من را تأمین بکنید به شما میگویم همانطوری که اجداد شما زندگی کسانی را که قبلاً برای هدایتشان آمده بودند را تأمین میکردند. شما تا به حال حتی یکبار هم از خودتان نپرسیدهاید که وقتی از پیامبران قبلی داستان تعریف میکنند که مثلاً روزی وارد خانهاش شد، خب آن خانه را با پول پدر چه کسی خریده بود؟ یا مثلاً وقتی میگویند ایشان داشتند غذا میخوردند خب این غذا با پول چه کسی تهیه شده بود؟
من که تا حالا نشنیدهام کسانی که برای هدایت بشر آمدهاند روزها بیل میزدند شبها هدایت میکردند. یا مثلاً هرگز نشنیدهام که آنها مغازه داشتهاند یا حتی لب دریا حوله و مایو کرایه میدادند. بلکه آنها از صبح تا شب فقط بشر را هدایت میکردند و شما و اجدادتان خودتان را موظف میدانستید که زندگیشان را تأمین بکنید. حالا چطور نوبت من که شد شما هزار تا فاکتور از من میخواهید؟ من که تازه غیر از هدایت شما، خطاهایتان را هم بهتان یادآوری میکنم. من فقط از قبل کتاب ندارم که خب همین الآن که دارم اینها را مینویسم خودش بعداً میشود کتاب.
شما همیشه این کار پیامبر اسلام را تحسین میکنید که ایشان برده میخرید و آزاد میکرد، ولی هیچوقت از خودتان نمیپرسید که او پول خرید برده را از کجا درمیآورد؟ شما بعد بلافاصله زندگی سادهی او را تحسین میکنید و همه جا میگوئید که او در جوانی چوپان بوده. شما در سراسر دنیا یک چوپان به من نشان بدهید که به اندازهی خرید برده پول داشته باشد. بعداً هم شما به جای اینکه از هدایت کنندهی خودتان دو تا سوال درست و حسابی بپرسید، آمدید مشکل را جور دیگری حل کردید و اصولاً خرید و فروش برده را کار ناپسندی شمردید. با اینکار شما باز هم زورتان به آن پیامبر نرسید و آمدید تعریف برده را هر روز تغییر دادید. جوری که در حال حاضر حتی خلبانهای لوفتانزا هم اگر خوب فکر بکنند بردهی آن شرکت هواپیمائی حساب میشوند. مدیر عامل آن شرکت هم هر کارهی که هست مطلقاً چوپان نیست.
آیا پیامبر کار خوبی میکرد که بردهها را آزاد میکرد؟ آیا شما کار خوبی کردید که بردهداری را کار بدی دانستید؟ من از شما تعجب میکنم ولی باید بگویم که هر دوی شما کار خیلی خوبی کردهاید، اما شما زمانی که داشتید این کار خوب را برای کار خوبتر پیامبرتان انجام میدادید فقط به این فکر نکردید که با تأمین نیازهای او خودتان را تبدیل به بردهی او کردهاید تا او بردهها را آزاد بکند. مگر یک برده چه کاری جز تأمین نیازهای اربابش انجام میدهد؟ من واقعاً متأسفم که مجبور به هدایت بشری هستم که تا زورش به هدایت کنندهاش نمیرسد به جای پرداختن به اصل مشکل، مینشیند تعاریف را عوض میکند. او به جای «ارباب» به آن آدم میگوید «پیامبر» و وجدان خودش را راحت میکند که برای یک «ارباب» کار نکرده. جهالت شما تا کجا ؟
در هر صورت من نمیدانم، این مشکل شما است که من هدایتتان را بعنوان شغل خودم انتخاب کردهام. من به شما اجازه میدهم که زندگی من را تأمین بکنید و در عوض قرنها بروید واژهها را به واژههای دیگری تبدیل بکنید که وجدانتان راحت بشود. اصلاً هم برایم مهم نیست که چه اسمی روی من میگذارید. من حتی این اجازه را به شما میدهم که من را ارباب خودتان بنامید. البته خوشم میآید که برای تغییر دادن واژهها و عبارتها حتی با همدیگر قرنها جنگ راه بیندازید. اجداد شما ثابت کردهاند که در این زمینه موجودات توانائی بودهاند و برای تحمیل خدا و پیامبر خودشان به دیگری آن هم به قصد «آزادی» و «نجات» دیگران هر بلائی که دستشان آمده سر دیگری آوردهاند. شما هم با تحمیل من به دیگران توانائیتان را به نسلهای بعدی نشان بدهید، از نظر من هیچ اشکالی ندارد.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|