خوک کبیر، علاقه زیادی به امیرکبیر داشت...همچنین علاقه زیادی به پول و رای مردم! همانند ناپلئون قلعه حیوانات، قوانین را به «مصلحت» خودش تغییر میداد...از جمله قانون «همه حیوانات با هم برابرند» را «همه حیوانات با هم برابرند، ولی هاشمیها برابرتند» تغییر داد..به دروغ «مصلحت»آمیز هم علاقه و اعتقادی وافر داشت...
دوران ریاست جمهوری خوک رفسنجان برای هر که خوب نباشد، برای بچه خوکها عالی بود...مهدی بشکه که تصادفا نقشی در انفجار یک اسکله نداشت و به استرالیا فقط برای آموزش زبان کانگرو رفته بود، توانست به ایران بازگردد و لیسانسش را برایش گرفتند. گفته میشود یک محقق تاریخ به نام کاتوزیان در این باب تحقیقات مفصلی نکرده است! مهدی که علاقه زیادی به حفاری داشت (نقل قول از مهمانداران و برخی کارمندان هتلها) وارد بازار نفت شد و در سن ۲۳ سالگی، تعیین میفرمود که کدام قرارداد نفتی سرجایش بماند و یا نماند و این از معجزات خاندان هاشمی بود!
فائزه در این دوران دوچرخه را اختراع کرد. محسن هم که همیشه موشک خود را (پروژه موشکی سپاه) به رخ میکشید، وارد کار تونل و دالان و مترو شد. یاسر هم که با اسبها مشغول بود و زبان اسبها را بیاموخت، اما فارسی یادش رفت، فاطمه هم که رفت توی کار دارو و ناصر خسرو و بیماریهای خیلی خاص. یکی از بیماریهای خیلی خاص خانواده هاشمی، فراموشی برخی امور از جمله روابط دوستان قاچاقچی اسلحه و علل طول کشیدن جنگ در دوران قاچاق اسلحه و یا علت علاقه بسیار زیاد به حذف برخی دوستان سابق که بعدا منتقدشان شده بودند و ...بود.
در آن دوران، مجتبی خامنهای میگفت امام زمان پدرم را به اختاپوسی معظم و رهبری رسانده، اما مهدی بشکه او را مسخره فرمود و گفت: «برو بینیم بابا...بابای من بابای بیدست و پای تو رو نشونده اونجا، خودش هم بر میداره...». از اینجا بود که اختلاف میان دو خانواده اندکی جدی شد و مجتبی «طائب» را برای پروندهسازی علیه هاشمیها به کار گرفت...
خوک اعظم رفسنجان که میدید اگر عروسک سابق و رهبر فعلی قویتر شود، عمامهاش پس معرکه است، به مقام معظم عرض ارادت فرمود اساسی و قول داد اگر معظم، کاندیداهای جناح چپ و روحانیونی را دچار حذف استصوابی کند، در خدمت خواهد بود، اساسی! از این رو بود که سگهای نگهبان، پاچه منتقدان هاشمی بگرفتند، اما منتقدان هاشمی که دچار فراموشی شدند، بیست سال بعد به پای هاشمی افتادند ...گویا فراموشی از هاشمی به اینها هم سرایت کرده بود.
خوک اعظم علاقه زیادی به امیر کبیر داشت، اما برای آنکه به سرنوشت امیر دچار نشود، منتقدان را به سرنوشت امیرکبیر دچار میفرمود!
از دیگر معجزات هاشمی، پرورش «مداح» خود بود...این مداحان در رسانههای داخل و خارج قلم میزدند، انقلابی و ضد انقلاب قلم میزدند و تنها راه حل مشکلات ایران را به قدرت رسیدن هاشمی میدانستند، گویا اینها هم فراموش کرده بودند که خوک رفسنجان، ۸ سال رئیس جمهوری بوده، ۸ سال هم فرد دوم بعد از لاشخور خمین بوده...
دوران دوم ریاست جمهوری هاشمی اما چندان خوشایند نبود و گفته میشود وقتی دوستان طائب از زحمات و معاملات فرزندان هاشمی در سونای زعفرانیه فیلمبرداری کردند، خوک اعظم مجبور شد ساکت بماند...تا انتخابات مجلس پنجم که ۵ تا کاندیدا به روحانیت مبارز پیشنهاد کرد اما آنها رد کردند. به همین سبب بود که یک شبه «کارگزاران» زاییده شد و این از عهد سال اول میلادی بیسابقه بود! از مادر کارگزاران اطلاعی در دست نیست.
کارگزاران یک حزب بیپول بود که هیچ یک از برجسازان و پیمانکاران شهرداری و وزارت نیرو و وزارت نفت و غیره به آن سهم ندادند و آگهیها و تبلیغاتش هم مفت و مجانی در همشهری و جاهای دیگر منتشر شد...
هاشمی در دوران ریاست جمهوری چند فامیل را به ریاست دفتر انتصاب فرمود، از جمله پسر عموی همسر، حسین آقای مرعشی که شیطان را درس میداد و آقا محسن که مرعشی را درس میداد.
هاشمی از مخالفان سرسخت دادن پست و مقام به فامیل بقیه بود.
عطا مهاجرانی، کثرالله عیاله آن زمان معاون او بود و گفت هاشمی اگر برای دور سوم رئیس جمهوری شود، البته بهتر است، اما گویند این اظهار نظر بعد از نوشیدن شیر خر بوده است.
در دوران هاشمی بود که کرباسچی، آسمان بالای زمین را به مردم فروخت و «تراکم» جیب کارگزاران اندک اندک زیاد شد و وقتی چند نمایندهشان به مجلس رفت، هاشمی برای آنکه همه امور از دستش خارج نشود، از جمله امور نفتی پارس جنوبی مهدی بشکه، از خاتمی حمایت فرمود و مانع تقلب شد. البته هاشمی همیشه از تقلب بدش میآمده...
خاتمی که رئیس جمهوری شد، آقا محسن از دفتر ریاست جمهوری رفت توی مترو و سالها آنجا گیر کرد، اما مهدی بشکه که از طعم و مزه نفت خوشش میآمد آنجا ماند و گاز میگرفت و گاز میداد.
فائزه روزنامه «زن» بنا نهاد اما خوک اعظم از دموکرات منشی دختر خوشش نیامد و بعد از توقیف نگذاشت فائزه باز روزنامه دیگری در آورد. فائزه هم ثابت کرد شدیدا مستقل است و به حرف پدرش گوش نمیدهد جز همه موارد!
در سنه ۸۱، مهدی بشکه شروع کرد به تیمسازی برای انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ تا بتواند قراردادهای نفتی را به سرنوشت «توتال» و «استات اویل» گرفتار کند! پس اندک اندک مریدان حاج آقا یا منتقدان طرفدار رنگ سبز اسکناس را جمع کرد و اتاق فکر ساخت. بودجه اتاق فکر و فعالیتهای انتخاباتی هم به هیچ وجه از پیمانکاران سازمان بهینهسازی تامین نشد!
هاشمی در انتخابات ۸۴ یک قران خرج نکرد (بقیه مجبور به خرج کردن بودند) و این باز از معجزات او بود! همه کسانی که خرج کرده بودند هیچ چشمداشتی نداشتند به امور نفتی و مالی و غیره.
چون احمدینژاد به ریاست جمهوری رسید، حاج آقا عشق فراوانی به او نشان داد و محمود هم یواش یواش به همه یاران هاشمی در دولت مرخصی اجباری داد.
هاشمی و مهدی بشکه ۴ سال صبر کردند تا موسوی کاندیدا شد و از او حمایت کردند برای آنکه حال مقام معظم را بگیرند! مهدی بشکه به یک خبرنگار بدذات گفت که امور در خاندان میان افراد تقسیم شده...الله اعلم!
با انتخاب دوباره محمود، هاشمی که اندکی رنگش سبز شده بود در نماز جمعه حرفهایی زد که بعدها خجالت کشید تکرار کند.
همه خیال کردند که او طرفدار جنبش سبز و شلوغی است اما سایت عطا مهاجرانی راه چاه نشان داد که برخی اسب تروا بشوند و با تابلو حرکت کنند تا حاکمیت دستگیرشان کند...
بعد هم وقتی موسوی و کروبی از مردم خواستند که به خیابان بیایند، هاشمی مخالفت فرمود...
«تنها مرد خانواده هاشمی» اما سبز ماند و به زندان هم افتاد.
بعد از ۲۵ بهمن ۸۹، هاشمی گفت که تظاهرکنندگان مرتکب «فعل حرام» شدهاند...اما این حرف برای حفظ کرسی ریاست مجلس خبرگان کافی نبود که نبود!
هاشمی که دلتنگ مهدی بشکه فراری به دوبی و آکسفورد و پاریس بود، به اختاپوس معظم گفت مهدی مارا در فرودگاه نگیرید، تا بیاید. اختاپوس معظم رهبری هم موافقت فرمود اما روز بعد از ورود و فرود، خیلی زود راهی اوین درکهاش کردند...
هاشمی که ۷۸ ساله بود و در عنفوان جوانی، خواست حال معظم را بگیرد و از انتخابات آزاد دم زد، معظم هم حالش بگرفت و قوه عذابیه را به جان فرزندش انداخت و کیفرخواستی ۱۲۵ برگی را زد توی کله وکیل مهدی.
هاشمی دمی بعد گفت که اگر کاندیدایی آدم حسابی نیاید، خودش وارد رقابت میشود که قوه عذابیه و وزارت اطلاعات، روزنامهنگاران را دستگیر کرد به بهانه ارتباط با بیبیسی!
...
همانند ناپلئون قلعه حیوانات، قوانین را به «مصلحت» خودش تغییر میداد...از جمله قانون «همه حیوانات با هم برابرند» را «همه حیوانات با هم برابرند، ولی هاشمیها برابرتند» تغییر داد..به دروغ «مصلحت»آمیز هم علاقه و اعتقادی وافر داشت...
...
از خواهر و مادر مایل والاس، خبرنگار آمریکایی هم بسیار خوشش میآمد. دقیقه ۳:۱۷ به بعد را ۱۰۰ بار گوش کنید!
خوک اعظم جملات قصار بسیار دارد...
«عفت، تنبون من کو»
«این گنجی را نکشتن هنوز؟»
«عبدی چرا هنوز نفس میکشه؟»
«این ملی مذهبی اعتراف کردند؟ پس سعید امامی کدوم گوریه؟»
«چرا فلانی سوار اتوبوس ارمنستان بود؟»
«خاتمی ... نداره!»
«بنی صدر چرا زندهاس! فلاحیان؟؟؟؟»
«میکونوس کجاست؟»
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.