محمد نوریزاد به مناسبت سالگرد انقلاب سال ۵۷ در وبلاگش مطلبی تحت عنوان «ای کاش انقلاب نمیکردیم!» نوشته است. او نیز پس از تجربههای تلخ و دردناکی که در سالهای اخیر داشته به این نتیجه رسیده که انقلاب سال ۵۷ ویرانگر و واپسگرایانه بوده است. پشیمانی از شرکت در انقلاب اسلامی ۵۷ شامل حال بسیاری از انقلابیان آن دوره شده است. اکثر اینان در خفا و به طور خصوصی به این امر اذعان میکنند، ولی اندک کسانی نیز بوده و هستند که با شجاعت و به صراحت این مساله را به علن گفتهاند و یا نوشتهاند. و نوریزاد از این معدود کسان بشمار میرود.
او از جمله به مواردی اشاره کرده تا نشان دهد که اگر انقلاب نشده بود شرایط سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و علمی جامعه ما تا چه حد با آن چه که امروز هست تفاوت میکرد. او ایران مرگ و اعدام و شکنجه و فساد و جنگ و جهل و عقب مانده جمهوری اسلامی را در برابر ایرانی قرار میدهد که میتوانست امروز با بسیاری از کشورهای منطقه و جهان در پیشرفتهای علمی و صنعتی و اجتماعی رقابت کند.
پشیمانی نوریزاد از انقلاب، اما، او را به این اندرز «برای آنانی که در پیانقلابند» رسانده است که «دگرگونیهای ناگهانی ... هدردهندهی سرمایههای ملیاند. این دگرگونیهای ناگهانی، هم جمعیت نخبگان و شایستگان را از پا درمیآورند و به حاشیه میبرند، و هم اندوختههای ملی و مالی کشور را ضایع میکنند.» به عبارت دیگر، او انقلاب را معادل «دگرگونیهای ناگهانی» گرفته و به آنانی که آرزوی انقلابی دیگر در ایران را در سر میپرورانند از مضرات این دگرگونیها سخن میگوید.
واقع این است که انقلاب معادل دگرگونیهای بنیادی است و همیشه نمیتوان از آن اجتناب کرد. اگر نظام سیاسی و اجتماعی یک جامعه در خود ظرفیت تغییر و تحول را داشته باشد میتوان با اصلاحات تدریجی آن را تغییر داد. ولی اگر نظام سیاسی متصلب باشد و راه هر تغییر در آن بسته باشد انقلاب اجتنابناپذیر خواهد بود.
سخن نوریزاد که ای کاش انقلاب نمیکردیم با این فرض معنا میدهد که نظام مشروطه پیش از انقلاب قابلیت تغییر داشت و میشد با تغییرات تدریجی آن را دموکراتیزه کرد. ولی آیا چنین فرضی در مورد جمهوری اسلامی نیز صادق است؟ یک نگاه به قانون اساسی این نظام روشن میکند که راه هر گونه تغییری که بتواند این نظام را دموکراتیزه کند و برای مثال تبعیضات جنسیتی، عقیدتی و سیاسی را از بین ببرد برای همیشه بسته شده است.
اصل ۱۷۷ قانون اساسی (مربوط به تغییرات ممکن در قانون اساسی) صریحاً میگوید که «محتوای اصول مربوط به اسلامی بودن نظام و ابتنای کلیه قوانین و مقررات بر اساس موازین اسلامی و پایههای ایمانی و اهداف جمهوری اسلامی ایران و جمهوری بودن حکومت و ولایت امر و امامت امت و نیز اداره امور کشور با اتکاء به آراء عمومی و دین و مذهب رسمی ایران تغییر ناپذیر است.»
به روشنی میتوان دید که قانون اساسی این نظام راه دموکراتیزه کردن آن را بسته است و تغییرات دموکراتیک جز با تغییرات بنیادین یعنی تغییر نظام عملی نیست. و نکته اساسی سترون بودن راه اصلاحطلبی نیز همین است. یعنی مساله، تغییرات ناگهانی یا تغییرات تدریجی نیست. مساله، تغییرات اصلاحی یا تغییرات بنیادین است.
انقلاب ۵۷ لازم نبود - چون قانون اساسی آن ظرفیت تغییرات دموکراتیک و از بین بردن تبعیضات جنسیتی، عقیدتی و سیاسی را داشت. انقلاب (به معنای تغییرات بنیادین) در جمهوری اسلامی، اما، اجتنابناپذیر است - چون از بین بردن تبعیضات جنسیتی، عقیدتی و سیاسی در قالب قانون اساسی آن ناممکن است. انقلاب البته الزاما به معنای خونریزی و خشونت نیست. جهان در دو دهه اخیر شاهد بروز انواع انقلابهای مسالمتآمیز (رنگی) به خصوص در اروپای شرقی بوده است. ایرانیان نیز باید بتوانند به صورت مسالمتآمیز به تغییر نظام دست بزنند - مگر آن که حکومت (به شیوه لیبی و سوریه) آن را به خاک و خون بکشاند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
بهتر بود نوری زاد بجای ؛ایکاش انقلاب نکرده بودیم؛ که به سال ۵۷ برمی گردد به سال ۸۸ برمی گشت و می نوشت ؛ایکاش انقلاب سبز مخملین ملت ایران در سال ۸۸ را اصلاح طلبان به بیراهه و شکست نمی کشاندند و اجازه سرکوبش را با انفعال عمدیشان به خامنه ای نمی دادند!؛ . سپس می پرداخت به اینکه الان ایران و ما کجا می بودیم!؟ چرا او قیام ملی ۳ سال پیش را ول کرده و به ۳۴ سال پیش چسبیده!؟ تفاوت بین ایندو چیست بجز اینکه اولی با فریب و ناآگاهی های مردم و خیانت روشنفکرنمایان و آخوندها پیروز شد ولی دومی با آگاهی و هوشیاری مردم پیش رفت و دوباره با خیانت های روشنفکرنماها و آخوندها شکست خورد!؟ بغیر از اینست که در هر دو، منافع ملی ایران و حقوق ملت نابود و منافع شخصی و گروهی مشتی بیوطن و خائن تامین شد!؟ و اگر معدودی از اینان هم قربانی! شدند، برای حفظ نظامشان ضروری و بقول غربیها عوارض جانبی بود و بس. چرا نوری زاد قیام ملی ۳ سال پیش را بعنوان یک انقلاب در نطفه خفه شده برسمیت نشناخته و برگشته به انقلاب ۵۷!؟ بغیر از اینست که می ترسد قیام ملی ۳ سال پیش را انقلاب، آنهم از نوع مخملینش بنامد چون در خفه کردن و به بیراهه کشاندنش به سهم خود یا دست داشته یا با برسمیت شناختنش بعنوان بزرگترین قیام ملی منافعش بخطر میفتد!؟ آیا سکوت امثال او بویژه در برون مرز در به بیراهه کشاندن آن انقلاب مخملین، شراکت در جرم و جنایت نیست!؟ بغیر از اینست که آنان که آن قیام را از رسانه های خود و بیگانه عمدا جنبشی نامیدند که فراگیر/ملی/سراسری نیست هم در سرکوب و شکست این قیام شریک جرمند چه زنده و چه مرده باشند!؟ چرا نباید نقش اینها در شکست و سرکوب انقلاب سبز مخملین ملت ایران در سال ۸۸ را برخشان کشید تا ما را ابله فرض نکنند و خیال نکنند می توانند جا بیاندازند که درین ۳۴ سال تنها یک انقلاب و آنهم در سال ۵۷ رخ داد؟. چرا نخبگان وارسته کارشناس یک آسیب شناسی کامل از انقلاب مخملین سبز ملت ایران در سال ۸۸ نمی کنند تا عوامل شکستش معلوم شود و اینکه چرا انقلاب ۵۷ پیروز شد ولی قیام ۸۸ نه؟ می ترسند!؟
February 03, 2013 06:14:04 PM
---------------------------
ط_ش
جناب باقرزاده با سلام
ضمن تشکر از حضرتعالی باید بعرض برسانم که تغییر نگرش شهامت میخواهد وبس.که خیلی ها ندارند.شخصی بنام ج.پاکنژاد در سایت آخبار روز مقاله ای علیه نوریزاد نوشته که در ان مقاله نوشته است اگر ضد انقلاب روی کار نمی امد وضع بهتر میشد.سوال این است مگر در شوروی سابق لنین استالین یا در چین مائو انقلابی نبودند و به قدرت رسیدند بالاخره چه گلی به سر مردم زدند؟در این مقاله معلوم میشود که نویسنده طرفدار بنی صدر آخوند زاده است که یک مهره سوخته میباشد.
February 03, 2013 02:21:57 PM
---------------------------
|