تجارت نيست، صنعت نيست، ره نيست
اميدي جز به سردار سپه نيست
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ کودتایی نظامی بدون خونریزی بود که توسط سیدضیاءالدین طباطبائی (روحانی آنگلوفیل(طرفدار سیاست انگلیس) و مدیر روزنامه رعد) و رضا خان میرپنج (بعدها رضاشاه پهلوی) با برنامهریزی افسر انگلیسی آیرونساید اجرا شد. پژوهشهای جدید نشان میدهد، انگلیسیها نقشی در طراحی کودتا یا آنچه بعداً رهبران میبایست انجام میدادند نداشتند.در نتیجه مذاکرات و هماهنگیهای به عمل آمده بین سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان، در روز سوم اسفند، قوای قزاق وارد تهران شده و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند. نزدیک به صد تن از فعالان سیاسی و رجل سرشناس بازداشت و زندانی شدند. احمدشاه و محمدحسن میرزا (ولیعهد) به کاخ فرحآباد گریختند و سپهدار رشتی (نخستوزیر) به سفارت انگلستان در تهران پناهنده شد. نتیجه کودتا، رئیسالوزرایی سیدضیاءالدین و وزیر جنگ شدن رضاخان بود.
اوضاع ایران در دوران پیش از کودتا
نوشتار اصلی: ایران در جنگ جهانی اول
درسال ۱۹۰۷ م. قرارداد ۱۹۰۷ میان کشورهای بریتانیا و روسیه تزاری در سن پترزبورگ امضا شد.
بر پایه قرارداد ۱۹۰۷ بریتانیا پیشنهاد پاره کردن ایران به دو منطقه نفوذ را داد. منطقه شمالی به روسیه تزاری اعطا شد و منطقه جنوبی به بریتانیای کبیر. منطقه میانی باید به عنوان منطقه بی طرف کار میکرد. پیمان نامه ۱۹۰۷ م. بدون آگاهی دولت ایران در زمان اوج جنبش مشروطه امضاء شد؛ از این رو سرانجام با پاسخ تند مجلس شورای ملی رو به رو شد.
با وجود اعتراضات ایران به این قرارداد، مواد آن عملاً در زمان جنگ جهانی اول اجرا شد و به بهانه جنگ با عثمانی شمال ایران به اشغال سپاه روسیه تزاری درآمد و نیز بریتانیا با اشغال بوشهر به سوی شیراز پیشروی کرد. روسها تا زمان انقلاب اکتبر بر حفظ منافع به دست آمدهشان از این قرارداد اصرار داشتند. پس از انقلاب اکتبر این قرارد عملاً ملغی شد.
جنگ جهانی اول با پیروزی متفقین پایان یافته بود و وقوع انقلاب اکتبر، همسایه شمالی ایران را از بازیگری در عرصه جهانی ناتوان کرده بود. در این هنگامه، دولت بریتانیا که خود را یکه تاز میدان میدید، به صرافت افتاد برای جلوگیری از نفوذ امواج انقلاب سرخ به سوی هندوستان، ایران را به عنوان کشوری حائل در آورد.
لرد کرزن وزیر وقت امور خارجه انگلستان، برای این کار قراردادی طراحی کرد که به قرارداد ۱۹۱۹ شهرت یافت. مطابق این پیمان، دست دولت بریتانیا در امور مالی و نظامی ایران باز میشد. قراردادی که دولت بریتانیا سعی در بستن آن با دولت ایران کرد ولی با مخالفت ایرانیان موفق نشد.
بر اثر آغاز جنگ جهانی اول همزمان با حکومت احمد شاه قاجار دولت مشروطه ایران ضعیفترین دوران خود را میگذراند. ایران از جوانب گوناگون اوضاعی آشفته، نابسامان، بغرنج و متزلزل داشت. بحران فزاینده اقتصادی، وضعیت ناپایدار سیاسی و مداخلات مهارگسیخته قدرتهای خارجی، ایران را تا آستانه یک دولت ورشکسته و وابسته پیش برده بود. علیرغم اعلام بی طرفی دولت ایران نیروهای متخاصم از جنوب و شمال وارد ایران شدند. بر اثر اشغال ایران توسط بریتانیا و خرید آذوقه مردم ایران توسط ارتش اشغالگر و شروع قحطی بزرگ ایران (۱۲۹۸-۱۲۹۶)، بخش بزرگی از مردم ایران به کام مرگ فرو رفتند. سپاه روسیه تا دروازههای تهران پیشروی کرد اما از منقرض کردن سلسله قاجار منصرف شد. غرب کشور را سپاه عثمانی اشغال کرده بود. در جنوب مردم محلی در چند نوبت با متجاوزان انگلیسی درگیر شدند که از مهمترین نبردهای جنگ جهانی اول در ایران میتوان به مقاومت تنگستانیها اشاره کرد. جمعی از رجال و نمایندگان مجلس، حکومت موقتی به نام دولت ملی به ریاست نظام السلطنه (رضا قلی خان مافی) را تشکیل دادند. پس از پایان جنگ نیز کشور دچار هرج و مرج بود. دولت در خارج از پایتخت نفوذی نداشت و هر بخش از کشور زیر نفوذ قدرتی محلی بود. شمال کشور را سپاه انگلستان و روسیه در اشغال داشت. پلیس جنوب با همکاری قشون هندیها زیر نظر انگلیسیها بر جنوب حکمرانی داشت. در آذربایجان غربی اسمعیلآقا سیمیتقو شورشی بود. لرهای شورشی لرستان را تحت کنترل داشتند. راه تهران به خراسان زیر غارت یاغیان ترکمن بود. در خوزستان شیخ خزعل حکومت میکرد و در فارس قوامالملک شیرازی و قشقاییها قدرت را در دست داشتند. کرمان و بلوچستان تحت نفوذ بلوچها بود و امیرموید در مازندران قدرت را به دست داشت.
طراحی کودتا
در اواخر سال ۱۹۲۰ میلادی، انگلستان تصمیم گرفت، بخاطر مخارج زیاد، نیروهایش را از شمال ایران خارج کند. به همین مناسبت ژنرال لرد آیرونساید، فرمانده نیروهای متفقین در شمال روسیه به ایران آمد تا بر این نقل و انتقال نظارت کند. ورود آیرونساید مصادف شد با شکست قوای قزاق از جنگلیها و عقب نشینی آنها به منطقه آقابابا در شمال قزوین. رضاخان، در این زمان از افسران ارشد قوای قزاق بود. این قوا تحت فرماندهی افسران روسی و در راس آنان استاروسلسکی قرار داشت. پلیس جنوب (تحت حاکمیت انگلستان) و ژاندارمری، دیگر قوای متمرکز نظامی ایران را تشکیل میدادند. نورمن، وزیر مختار انگلستان در ایران، به اشاره آیرونساید، احمدشاه را قانع کرد که افسران روس را از ایران اخراج نماید و بجای آنان، سردار همایون، یک افسر ضعیف را به فرماندهی قوای قزاق بگمارد.
اردشیر ریپورتر اصرار دارد که عامل معرفی رضاخان به آیرونساید، شخص او بودهاست. درحالیکه آیرونساید در خاطرات خود به چنین چیزی اشاره نمیکند. او طی دورهای که سردار همایون فرماندهی اسمی قوای قزاق را داشتهاست بارها از اردوی آنان بازدید میکند و به این نتیجه میرسد که «رضاخان مسلماً بهترین است» و «فرمانده قزاقها (سردار همایون) مخلوقی بی فایده و ضعیف است».
ماجرا چنین بود که با ورود آیرونساید و اخراج روسها، روزی آیرونساید همه فرماندهان ایرانی را جمع میکند و به کمک مترجم به آنان «توصیه» میکند که خلع سلاح شوند. در جوی که همه فرماندهان از صلابت این دستور سکوت اختیار کرده بودند، رضاخان بر میخیزد و با صدای رسا یادآوزی میکند که آنان تنها تحت امر پادشاهشان (احمدشاه) هستند و گوشزد کرد که فرماندهان هرگز این دستور را از یک افسر انگلیسی اجرا نخواهند کرد
آیرونساید پس از این شناخت از رضاخان اعتقاد یافت که «نباید این سربازان و افسران را در اینجا نگه داشت. بلکه باید راهشان را به سوی تهران، پیش از آنکه من از صحنه خارج شوم باز گذاشت. درواقع یک دیکتاتور نظامی در ایران، تمام اشکالات کنونی ما را حل خواهد کرد.» به این ترتیب رضاخان مقام فرماندهی نیروهای قزاق را بدست آورد. در این موقع، صرفنظر از اینکه برنامه کودتا بدست آیرونساید طراحی شده باشد و یا بدست رضاخان، هردو مذاکرات خصوصی در مورد جزئیات را آغاز کرده بودند. آیرونساید مینویسد «رضاخان عجله دارد که وارد عمل شود. او از بیکاری خسته شدهاست.
ملاقات نهایی میان رضاخان و آیرونساید در ۲۳ دیماه ۱۲۹۹ در گراندهتل قزوین برگزار شد. از میان همقطاران رضاخان تنها سرهنگ باقرخان مویان از این ملاقات باخبر شد و از انگلیسیها کلنل هنری اسمایت. آیرونساید مینویسد: «اول میخواستم تعهد کتبی از او بگیرم. ولی به این تنیجه رسیدم که فایدهای ندارد. اگر بخواهد قولهایی را که به ما داده زیر پا بگذارد، ادعا خواهد کرد که آنها را تحت فشار دادهاست. دو مطلب را برایش به خوبی روشن کردم. یکی اینکه به خیال نیفتدکه خود ما را از پشت سر مورد حمله قرار دهد و دیگر اینکه پس از ورود به تهران، شاه را به هیچ وجه از سلطنت بر ندارد
عبدالله شهبازی ادعاهای آیرونساید در خاطراتش را رد کرده و مینویسد که آیرونساید تنها مدت کوتاهی در منطقه و در ایران بود. او از ۴ اکتبر ۱۹۲۰ تا ۱۷ فوریه ۱۹۲۱، یعنی کمتر از چهارماه و نیم فرمانده نورپرفورس بود که مأموریت جنگ با بلشویکها را به عهده داشت. وی در طول زندگی اش نیز ارتباطی با ایران نداشت و بنابراین نقش او در کودتا نمیتواند همسنگ و حتی قابل مقا یسه با نقش اردشیر ریپورتر باشد که به عنوان رئیس سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا در ایران تا زمان کودتا ۲۸ سال در ا یران اقامت داشت و بر حوادث مهمی چون انقلاب مشروطه و غیره تأثیر نهاده بود.
عوامل اصلی کودتا جمعاً پنج نفر بودند. این پنج نفر عبارت بودند از: سیدضیاءالدین طباطبائی، رضاخان میرپنج، سرگرد مسعودخان، سرهنگ احمد امیراحمدی (بعداً سپهبد) سروان کاظم خان سیاح(بعداً سرهنگ). بخش سیاسی این گروه را سید ضیاء اداره میکرد و مابقی بدنه نظامی کودتا را تشکیل میدادند. گفته میشود در آخرین جلسه مشورتی همگی هم قسم شده و پشت قرآنی را امضا کردند.
به نوشته یحیی دولتآبادی، سیدضیاءالدین طباطبائی و کمیته زرگنده بخش ایرانی اجرای کودتا بودند و محمودخان مدیرالملک، مسعودخان سرهنگ، منوچهرخان طبیب و میرزا کریم خان گیلانی را از اعضای آن معرفی میکند. «...کمیته زرگنده مرکز سیاست انگلیس است در تهران در قسمتی که باید به دست ایرانیان انجام بگیرد.»
سیدضیاءالدین طباطبائی در سال ۱۹۲۱ میلادی.
شبکه اردشیر جی از سال ۱۹۱۳ به وسیله میرزا کریم خان رشتی با رضاخان مرتبط شده بود و به نوعی تعلیمات سیاسی وی را برعهده داشت. «فقط میگویم که آنچه را هم که سید ضیاءالدین طباطبایی به عهده داشت به خوبی انجام داد و محرک او هم خدمت به ایران بود ولی شاید بیش از آنچه لازم و یا مطلوب بود تظاهر به همگامی با سیاست انگلیس میکرد.»
نقش بریتانیا
بنابر آنچه بیشتر پژوهشگران دهه های اخیر با واکاوی اسناد آزاد شده بریتانیا بدست آوردهاند، برخلاف آنچه در همان زمان شایع بود، موفقیّت رضاخان پیآمد استراتژی حساب شده ای که در لندن طرحریزی شده باشد نبود. ولی مقامات و کارگزاران انگلیسی حاضر در ایران، نگران از تهدید شوروی و آشوب در کشور، کودتای سوم اسفند را یاری کردند بدون آنکه چندان در بند آگاه کردن مقامات انگلیسی در لندن باشند.
میخائیل زیرینسکی کامیابی رضاخان را پیآمد اراده و توانایی خود او و همراه بودن شرایط داخلی و خارجی میشمارد و انگیزه های او را وطن پرستی و منافع شخصی میداند
محمدعلی همایون کاتوزیان، در بررسی اسناد وزارت امور خارجه انگلیس به این نتیجه میرسد که بریتانیا نه نقشی در برآمدن رضاخان داشت و نه دخالتی در فروافتادن احمدشاه. سیاست رسمی دولت بریتانیا در آن زمان که لرد کرزن وزیرخارجه این کشور بود این بود که قرارداد ۱۹۱۹ سرانجام به اجرا در بیاید اما دیپلماتها و افسران بریتانیایی در تهران می دانستند که آن قرارداد مرده است و به هیچ نتیجه ای نمیرسد و ایران در خطر اضمحلال قرار دارد. در یکی دو سال اول پس از کودتا روابط ایران و بریتانیا خیلی سرد بود چون وزارت خارجه بریتانیا با کودتا برخورد منفی کرد و تنها با گذشت زمان بود که متوجه شد بعضی از عناصر خودش در این کودتا دست داشتهاند.
با اینکه سفارتخانه بریتانیا در تهران تلاش می کرد پشتیبانی وزارت خارجه بریتانیا را به نفع سیدضیا جلب کند، این وزارتخانه که می دید سیاست اصلی اش در ایران به هم خورده است، کوچکترین امتیازی به دولت سید ضیاء نداد و هنگامی که مشخص شد بریتانیا پشتیبان سید ضیاء نیست احمدشاه و رضاخان مشترکاً و به آسانی دولت سیدضیاء را از کار انداختند. عدم پشتیبانی دولت بریتانیا از سیدضیاء خود دلیل دیگری است بر اینکه این دولت در کودتا نقش نداشته است. بعداً که سرپرسی لورن وزیرمختار (در آن زمان نمایندگان سیاسی بریتانیا در تهران عنوان سفیر نداشتند) بریتانیا در تهران شد کوشید روابط دو کشور را التیام ببخشد و آهسته آهسته به لرد کرزن این نظر را القا کند که در شرایطی که در ایران وجود دارد آدمی مثل رضاخان می تواند اوضاع را تثبیت بکند. دولت بریتانیا همان گونه که اسناد گواهی می کند نه در جنبش جمهوریخواهی کوچکترین نقشی داشت و نه در پادشاه کردن رضاخان دخالت کرد. سرپرسی لورن در یکی از نامه هایش به وزارتخانه از رضاخان به عنوان مردی درستکار و با عرضه یاد می کند که دزد نیست و با بریتانیا هم دشمنی ندارد اما وزیر انگلیسی در جوابش به او توصیه می کند که گول نخورد، رضا خان “بلد است شیرین حرف بزند و ترش رفتار کند - talking sweet and acting sour.
هارولد نیکلسون، نماینده سیاسی بعدی در تهران، سیاست ستایشگرانه لورن نسبت به رضا شاه را نکوهش میکرد و رضا شاه را از توانایی فکری و اخلاقی برای احراز مقامات عالی بی بهره میدانست. رابرت کلایو، جانشین نیکلسون، نیز نظریاتی مشابه او داشت. در پایان سال ۱۳۰۶ سفارت بریتانیا در تهران به این نتیجه رسیده بود که رضا شاه هزار بار از احمد شاه بدتر است. در سال ۱۳۱۱ در آستانه درگیری ایران و انگلستان، وزارت خارجه بریتانیا، رضا شاه (که قرارداد نفت را به درون آتش شومینه انداخته بود) را یک "وحشی" خواند و سال بعد یک "دیوانه خون آشام".
به گفته یحیی دولتآبادی، رضاشاه در یک مهمانی خصوصی در حضور او و مصدق گفته بود: «مرا انگلیسیها روی کار آوردند؛ ولی وقتی روی کار آمدم به وطنم خدمت کردم». همین مطلب را هم دکتر مصدق با کمی اختلاف بدین عبارت گفتهاست: «مرا انگلیسیها آوردند ولی ندانستند با چه کسی سروکار دارند»
محمدرضا شاه در سفری که سالها بعد و در اوایل سلطنتش به انگلستان داشت، به عنوان یک خواهش شخصی درخواست کرد تا اسناد طبقه بندی شده مرتبط با روی کار آمدن پدرش را ببیند.
عملیات کودتا
از شب جمعه سی ام بهمن، اجازه حرکت افراد عادی به سمت تهران به دلایل امنیتی سلب گردید. دو هزار نفر از قوای قزاق و یکصدنفر ژاندارم به سمت تهران حرکت کردند و در صبح شنبه به کرج وارد شدند. در تیپ پیشقراولان به فرماندهی احمد امیراحمدی یک قبضه توپ نیز وجود داشت. صبح روز یکشنبه رژه پیاده نظام برگزار شد و پنجاه نفر قزاق برای جلوگیری از فرار احتمالی شاه به جنوب، به سمت کهریزک حرکت کردند. مابقی قوای قزاق در ساعت سه بعدازظهر به سوی شاه آباد و مهرآباد حرکت کردند و در کرج تنها یکصد قزاق و یکصد ژاندارم برای اسکورت سیدضیاء باقیماندند. قوای قزاق ساعت ۴ بعدازظهر به مهرآباد (حومه تهران آنروز) رسیدند
یک ساعت بعد فرماندهان قبلی قزاقها برای منصرف کردن قوای قزاق وارد اردو میشوند، ولی موفقیتی حاصل نمیکنند. خانواده سربازان قزاق که از ورود فرزندان خود به حومه شهر مطلع شدهاند، برای استقبال به مهرآباد میروند.
در ساعت هفت و نیم عصر، نمایندگان شاه (معین الملک)، نخست وزیر(ادیبالسلطنه سمیعی) و سفارت انگلستان (کلنل هایک و کلنل هادسون) برای مذاکره به مهرآباد میرسند که به سردی استقبال شده و مدت یک ساعت در اتاقی شبیه به طویله منتظر دیدار با سیدضیاء و رضا خان میشوند و عملاً تحتالحفظ نگهداری میشوند. ساعت ۹ شب نیروها به سمت محلهای از پیش تعیین شده در سطح شهر حرکت کرده و همزمان رضاخان با نمایندگان مذکور ملاقات میکند. نمایندگان دستور شاه مبنی بر توقف قوا را در مهرآباد به رضا خان ابلاغ میکنند، ولی شیپور حمله همزمان نواخته میشود و تقاضای آنان بی اثر باقی میماند.
پیشقراولان بریگاد مرکزی تحت فرماندهی سرتیپ شهاب جلوی دروازه شهرنو (دروازه قزوین) به رضاخان اخطار میکنند که در آماده باش کامل به سر میبرند ولی در عمل مقاومتی نمیکنند. اندکی بعد قزاقخانه (باغ ملی) به تصرف قزاقها در میآید. عبدالحسین میرزا فرمانفرما برای مذاکره وارد میشود. ولی او نیز موفقیتی بدست نمیآورد. دویست نفر قزاق به فرماندهی کاظم خان سیاح فرماندهی کلانتریهای شهر را بر عهده میگیرند و این تنها نقطه کودتا بود که به زد و خورد و کشته شدن چند قزاق و پلیس انجامید. چند تیر توپ شلیک شد و کودتا به پایان رسید.
پس از کودتا
در آستانه کودتا، سیدضیاءالدین طباطبایی فهرستی از اسامی دهها تن از رجال کشور را در اختیار رضاخان میرپنج قرار داد تا بلافاصله پس از انجام کودتا دستگیر و زندانی شوند. بدین ترتیب مدت کوتاهی پس از کودتا و از واپسین ساعات شامگاه چهارم اسفند ۱۲۹۹ دستگیری گروهی از اعیان و اشراف، متنفذین، آزادیخواهان و برخی علمای مخالف آغاز شد و در طی حدود شش روز قریب به هفتاد تن از رجال دستگیر و زندانی شدند. در میان دستگیرشدگان اسامی افراد زیر به چشم میخورد: سیدحسن مدرس، احمد قوام، عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نصرتالدوله، عینالدوله، سعدالدوله، سهامالدوله، حشمتالدوله، قوامالدوله، مجدالدوله، ممتازالدوله، محتشمالسلطنه، نصیرالسلطنه، مشارالسلطنه، وثوقالسلطنه، ممتازالملک، لسانالملک، یمینالملک، سردار رشید، سردار معتضد، سرهنگ گیگو، امیرنظام، کلهر، میرزا یانس، محمدقلی سهرابزاده، اسعد سهرابزاده، سیدمحمد اسلامبولچی، محمدولی خان تنکابنی، سالار لشکر، شیخ محمدحسین یزدی، شیخ محمدحسین استرآبادی، آقاضیاء و سیدمحمد تدین
بسیاری از بازداشت شدگان را وعده دادند که در قبال پرداخت مبالغی هنگفت آزادی خود را باز خواهند یافت. با این احوال قریب به اتفاق محبوسین از پرداخت پول خودداری کردند. گروهی دیگر از بازداشت شدگان را برای جلوگیری و پیشگیری از مخالفت آنان با کابینه کودتا دستگیر کرده بودند. چنانکه طی یک ماهه نخست عمر دولت کودتا در اعتراض به واقعه مذکور دهها تن دیگر نیز به خاطر مخالفت با اوضاع پیشآمده راهی زندان شدند. علی دشتی، فرخی یزدی، لسانالسلطنه مؤدب همایون، میرزا قوام، میرزا هاشم آشتیانی، سیدغلامحسین خان، دکتر مشعوف، حاج محمدحسین معینالرعایا، رهنما مدیر روزنامه رهنما، فدایی، عباسخان رأفت، یاور اکبر میرزاباشی، ملکالشعرا بهار و سردار معظم خراسانی از دیگر دستگیرشدگان آن روزگار بودند
در فاصله کمتر از دو ماهی که از عمر کودتا میگذشت تمام زندانها و بازداشتگاههای تهران مملو از زندانیان شد تا جایی که مجبور شدند عدهای از محبوسین را به شهرها و مناطق دیگری تبعید کنند. چنانکه سیدحسن مدرس به قزوین تبعید و در آن شهر زندانی شد
علاوه بر مخالفان و فعالان سیاسی گروهی از زندانیان این روزگار شامل صاحبان ثروت و متمولینی بودند که حکومت امیدوار بود با اخذ مبالغی هنگفت آزادیشان را به آنان بازگرداند. حاج محمدحسین امینالضرب و امیرنظام همدانی از شاخصترین این گروه از زندانیان بودند که نفر اخیر با پرداخت ۲۵ هزار تومان پس از یک هفته زندان را ترک کرد
در همان زمان شایع شد که سیدضیاء قصد دارد گروهی از زندانیان متنفذ و صاحب قدرت را اعدام کند. اما این خبر که گویا برای مرعوب ساختن زندانیان و احتمالاً اخذ وجوهی از آنان بر سر زبانها افتاده بود به دنبال اعتراض احمدشاه به سرعت فروکش کرد و طبق دستور شاه که گفته بود «فوراً از این اعمال قبیح جلوگیری نمایید و نگذارید که چنین اتفاقی رخ بدهد» خبر مذکور نیز به سرعت رنگ باخت.
بدین ترتیب تا پایان دوره کابینه سید ضیاء، محبوسین کماکان در بازداشت بودند. پس از پایان این دوران سه ماهه احمد قوامالسلطنه که خود از محبوسین بود یک روز پس از انتصاب به مقام ریاستالوزرایی تمام زندانیان را آزاد کرد: «آزادشدگان با حالت تأثرآوری که هر بینندهای را محزون مینمود به مجلس شورای ملی وارد شده در حالتی که برخی از آنها موهای سرشان بلند و لباسهایشان مندرس و برخی دیگر پیر و ناتوان و بیچاره و کسل، عصازنان در صحن دوم مجلس مجتمع گشته بودند. به علاوه عدهای از کسان محبوسین و آزادیخواهان و میلیون نیز حضور به هم رسانیدند...».
هدف کودتا - آن طور که در اعلامیههایی به مردم وعده داده شده بود - "برانداختن ریشه جنایتکاران خودخواه تن پرور داخلی" و "رهانیدن ملت ایران از سلسله رقیت مشتی دزد و خیانتکار" بود. افرادی که به زعم سید ضیا و رضاخان، در سالهای پرآشوب پس از انقلاب مشروطه "زمام مهام {امور} مملکت را به ارث در دست گرفته بودند، مانند زالو خون مردم و ملت را مکیده، ضجه وی را بلند میساختند." اعلامیه سید ضیا و رضاخان که بلافاصله پس از کودتا منتشر شد، در واقع چیزی جز پژواک همین اندیشهها نبود که باور داشت "برای اینکه تمام این اقدامات میسر گردد، باید قبل از هر چیز و مافوق هر گونه اقدامی، مملکت دارای قشونی گردد که دشمنان داخل و خارج را به حساب دعوت نماید و امنیت در محوطه شاهنشاهی ایران حکم فرما گردد."
اصلاح نظام قضایی، تقسیم اراضی دولت بین دهقانان، لغو کاپیتولاسیون، تاسیس مدارس، راه اندازی وسایل حمل و نقل جدید و صد البته لغو قرارداد ۱۹۱۹ ایران و بریتانیا، برخی از برنامههای مفصلی است که سید ضیاء و رضاخان بلافاصله پس از کودتا اعلام کرده بودند. بسیاری از این ملی گرایان و روشنفکران راه حل تمام مشکلات کشور را یک دولت مقتدر نظامی و یک دیکتاتور مصلح میدانستند که بتواند چنین تصمیمهایی را به جای شاه ناتوان قاجار بگیرد
كاظمزاده در مجله ايرانشهر، محمدعلي جمالزاده در مجله علم و هنر، تقيزاده در مجله كاوه و ديگر سردمداران روشنفكر. گفتمان جديد را با حجم بالايي از نوشتهها و مقالات به جامعه تلقين ميكردند و به ترويج لزوم استبداد منور و مرد آهنين براي سامان دادن به اوضاع پرداختند. روزنامههايی از قبيل: ايران، ستاره ايران، كوشش، اطلاعات، ناهيد، شفق سرخ مروج استبداد شدند. به گفته جان فوران، در حالي كه مدرس به عنوان عمدهترين مخالف رضاخان همانند سدي در برابر استبداد او ايستادگي ميكرد، تمامي روشنفكران، نويسندگان، دولتمردان و صاحبان مشاغل بالا تحت تاثير رضاخان قرار گرفتند
پس از کودتا عارف قزوینی غزلي شاد و اميدبخش درباره اصلاحات و آينده اميدبخش ايران و ستايش از كودتا سرود. میرزاده عشقی مقالات تندي در حمايت از كابينه کودتا نوشت. محمد فرخی یزدی، لاهوتي، سليمان ميرزا و بهرامي برگرد دولت جمع شدند و ملكالشعرا بهار در جرايد حكومت مقتدر را رواج ميداد. علی اکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش و مصدق از حزب تجدد به مشاوران رضاخان تبديل شدند و دستگاه فكري اش را سامان دادند و احزاب محافظهكار مجلس چهارم از جمله اصلاحطلبان، سوسياليستها و كمونيستها به حمايت از سردار سپه پرداختند. ایرج میرزا نیز درباره رضاخان چنین سرود:
تجارت نيست، صنعت نيست، ره نيست *** اميدي جز به سردار سپه نيست
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
سوم اسفند را به ملت ایران شادباش می گویم چون آمدن رضاشاه از ایرانستان شدن ایران جلوگیری کرد و ایران یکبار دیگر متولد شد. تا کشوری نباشد، تا امنیت مرزها و امنیت داخلی در آن نباشد، ثبات سیاسی شکل نمی گیرد. تا این ثبات سیاسی در کشوری نباشد هیچ سرمایه گذاری بجز باندهای مافیایی در آن کشور نمی ماند. سرمایه، اولین چیزیست که از کشوری فرار می کند چون اول از همه بوی ناامنی را حس می کند. کشوری قدرتمند و ثروتمند می شود که ثبات سیاسی و ثبات اقتصادی دارد. سرمایه کشورها پول، زر، گوهر، مغزهای نابغه و شایستگانش است. اینها نمی توانند در جایی شکوفا شوند که آنجا ثبات سیاسی (امنیت تمامیت ارضی، امنیت جانی و امنیت مالی) نباشد. ثبات سیاسی را باید نظامها در کشورها ایجاد کنند تا سرمایه ها به آن کشورها جذب شوند تا اقتصاد کشورها شکل گیرند و کشورها به ثبات اقتصادی و قدرت و ثروت برسند. بدون ثبات سیاسی در درجه اول و در پی آن ثبات اقتصادی هیچ کشوری به آن طبقه متوسط نمی رسد تا مطالبات دمکراسی و آزادی و حقوق بشر جامعه را به پیش ببرد. یک پارلمان به چه درد می خورد وقتی هیچ امنیت مرزی و امنیت جانی و مالی در کشور نباشد. ارتش، پلیس، دستگاه اطلاعات و ضداطلاعات، و دستگاه قضایی ستون فقرات یک کشورند که بدون آنها یک پارلمانی اخته است. وقتی رضاشاه آمد، فقط چنین پارلمانی داشتیم و دیگر هیچ! رضاشاه ثبات سیاسی و ثبات اقتصادی را آورد. او اینگونه از ایرانستان شدن ایران جلوگیری کرد و زمینه تولد دوباره ایران را فراهم کرد. من ممنونش هستم چون اگر او نبود، امروز معلوم نبود اصلا من ایرانی می بودم!؟ من از او ممنونم همانقدر که از نادرشاه ممنونم که او هم پیش از رضاشاه همینکار را کرد. وقتی نادرشاه آمد، فرانسه موافقت کرده بود که ایران بین روسیه و عثمانها تقسیم شود همانطور که ایران پیش از رضاشاه قرار بود بین روس و انگلیس تقسیم شود. نادرشاه و رضاشاه راه سامانیان، صفاریان، خرمدینان در تاریخ ما رفتند. هیچکدامشان بی عیب نبودند ولی از دَم وطنپرست بودند. درود بر همه این وطنپرستی شان باد.
February 23, 2013 04:43:39 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
***** بخش آخر - سردار سپه خوشا بحالت که امروز نیستی ببینی که ایران را به چه بازیهای سیاسی کشاندهاند *****
ما قرار نیست که پس از سی و چهار سال این پا و اون پا کردن برخی ها، پس از خمینیها و خامنهایها تازه به بازرگانها و قطب زادهها برسیم. پس از سی و چهار سال ما را دنبال نخود سیاه فرستادنها ما بر عکس "برخی ها"، هم به فکر سرنگون کردن این رژیم هستیم هم به فکر ایران فردا و پس از این رژیم...
این دندان فاسد را که در پنجاه و هفت به این ملت تحمیل شد را باید یک بار برای همیشه کند. آنهایی که فکر میکنند دمکراسی یعنی کوتاه آمدن... از دموکراسی چیزی سر در نیاوردهاند.
شما به آمریکا که مهد دموکراسی است بگویید به اوساما بنلادن یک سندلی در مجلس آمریکا تقدیم کن که همه متحد شویم و آینده سازی کنیم. شما را میگیرند و در دیوانه خانه میاندازند و کلید آن دیوانه خانه را گم میکنند.
آن بی خردی که اتحاد با هر وطن فروشی را در دهان این ملت انداخت و به بی هویتی این ملت بیشتر دامن زد را باید گرفت از کره زمین بیرون کرد. وطن فروش افسانه نیست، اتحاد با او هم امکان پذیر نیست. اتحاد میخواهید با دو تا آدم حسابی اتحاد کنید نه با یکی که از خودتان بدبختر است، از هر دیدی که به آن بنگرید... مخصوصاً از دید سیاسی اجتماعی.
ایران به یک سردار سپه نیاز دارد که در زمانی که همه نمایش آزادیخواهی میدهند، او با زندگی نامه خود و حقیقت گویی روش آزادگی را به این ملت بیاموزد. از نمایش این عروسکهای سیاسی خسته شدیم.
نسل جدید است و زمان جدید. حالا چون نسل جدید است و زمان جدید همه باید بی هویت شوند که کار این ملت راه بیافتد؟ همین آمریکا که همه شماها به دمکراسی آن قسم میخورید، تمام دردش همین است که هویت خود را دو دستی چسبیده و میخواهد به تمام دنیا صادر کند. کی گفته چون زمان جدید است و نسل جدید است همه باید بی غیرت و بی هویت شوند؟ این مزخرفات فقط از سیاستمداران امروز ایران بر میاد.
شیر و خورشید و تاج
February 22, 2013 05:16:37 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
***** بخش اول - سردار سپه خوشا بحالت که امروز نیستی ببینی که ایران را به چه بازیهای سیاسی کشاندهاند *****
بهمن زاهدی گرامی،
تصاویری که شما برای مطالب درج شده در این سامانه انتخاب میکنید گاه بقدری بجا و گویا است که نیازی به کلمات نیست. تصویری که شما به مناسبت "۳ اسفند ۱۲۹۹" انتخاب کردید را در کنار تصویری که برای "دیالوگ ملی" انتخاب کرده بودید گذاشتم. و هر چه بیشتر به این دو تصویر نگاه کردم در یکی غرور ملی، و غیرت و عشق به میهن و نگرانیها و دغدغه برای یک ملت و در راه یک ملت را یافتم، و در آن یکی هر چه بیشتر با آن نگاه کردم... حقیقتش... تنها چیزی که یافتم یک پرده "قرمز" بود و چند سر افتاده که نه خود میدانند که برای چه هستند و نه ما میدانیم که آنها برای چه هستند...
آن زمان، هنوز نه تجارتی بود، نه صنعتی و نه ره... اما یک سردار سپهای بود و یک دنیا غیرت و شرف و عشق به میهن. گاهی اوقات همین برای بلند کردن یک ملت از زمین کافیست.
داستان ایران، داستان ملتی است که وقتی هیچ چیزی نداشت انتخاب درست کرد و سکوت خود را شکست، و وقتی همه چیز داشت انتخاب بد کرد و در برابر دشمنان این سرزمین سکوت کرد...
گاندی یک روز در برابر ملت خود ایستاد و به آنها گفت اگر میخواهید کشور خود را پس بگیرید اول به هویت خود باز گردید و هویت خود را آزاد کنید. و این لباسهای ساخت انگلیس را از تن خود در بیاورید و بسوزانید. به آنها نگفت اتحاد یعنی اینکه تو به کت و شلوار خودت یک کراوات اضافه کن، تو هم از ساری که بر تن داری یک قلم کم کن که اتحاد بوجود آید. او میدانست که روغن را نمیشود با آب مخلوط کرد، بلکه باید به آن ملت نشان داد که آیا میخواهد روغن باشد یا آب.
February 22, 2013 05:01:01 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان
امروز، روز اورنگ و افسر است
عصری بلندپایه و عهدی منور است
(مطلع اشعار ملک الشعرای بهار در مدح رضاشاه کبیر)
سوم اسفند، سالروز قیام دلیرانه رضاشاه کبیر و سرآغاز جنبش و ایرانسازی، بر همه دوستان و سروران گرام، شادباد. به یقین می دانم، چنانچه این روز را از تقویم ایران حذف کنیم و یا به کل سلطنت پهلوی را (که آرزوی ایران ستیزان است)، چیزی شبیه افغانستان را امروز در ایران شاهد بودیم، مگر در دوران شاهان عیاش قجری، تفاوتی نیز با کشورهای پیرامونی خود داشتیم؟ اما در شهریور ۲۰، تفاوت ایران با کشورهای اطرافش چه بود؟ ایرانسازی آغاز شده بود، اما مورد تجاوز رسمی بیگانه قرار گرفته بودیم.(آغاز نقل قول:) پس از آن، طی ۱۲ سال، ایران جولانگاه نیروهای اهریمنی شد، که به جز پراکندگی و ایران برباددهی و بیگانه پرستی، حاصلی به همراه نیاورد (بخشی از نطق شاهنشاه فقید در اول فروردین ۲۵۳۵، سال پهلوی در آرامگاه رضاشاه کبیر). خدمات رضاشاه کبیر به ایران و ایرانی، آنچنان درخشان است که هیچ کس را یارای انکار و پوشاندن آن نیست که مه در آسمان بدرخشد و کسانی عوعو کنند
امروز نیز، رضاشاه دیگری در ساخلوی منجیل، منتظر یاری نیروهای ملی است. زمان حرکت از قزوین به سمت تهران به زودی فرامی رسد، (آغاز نقل قول از شاهنشاه آریامهر در همان نطق:) خداوند ایران، در این راه مقدس همه ما را یاری فرماید.
پاینده ایران
February 22, 2013 04:31:45 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود خدمت دوستان،
سوم اسفند را به همه ایرانیان تبریک میگویم.
تبریک به فردیست، که ایراندوستی و عشق به کشورش اولین دوست و عشق زندگی او بوده.
روانش شاد
ارادتمند
بهمن زاهدی
February 22, 2013 11:59:40 AM
---------------------------
|