حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
«سرمايهء ملی» يعنی چه؟

March 01, 2013

جمعه 11 اسفند 2571 = March 1, 2013

اسماعيل نوری علا اسماعيل نوری علا
 

ده سال پيش در يکی از برنامه های تلويزيونی خود به نام «کارگاه انديشه»، و سپس پنج سال پيش، در يکی از جمعه گردی هايم، با عنوان «معمای رضا پهلوی» مطالبی را در مورد اين شاهزاده مطرح ساخته و، بر اساس دلايلی که اقامه کرده بودم، اين اعتقاد را بصراحت نوشتم که، برای اپوزيسيون رزمنده با حکومت ايدئولوژيک ـ مذهبی مسلط بر ايران، او يک «سرمايهء ملی» است و می توان و بايد که اين سرمايه، در راستای رسيدن به ايرانی سکولار دموکرات، آزاد و آباد بکار گرفته شود.

در عين حال، در همان مقاله، نوشتم که اين سرمايه می تواند نه در نقش رهبر و مدير مبارزات که در منصب «سخنگوی اپوزيسيون سکولار دموکرات» عمل کند. بگذاريد تکه ای از آن مقاله را در اينجا بياورم:

«براستی آيا، در کل جريانات اپوزيسيون حکومت اسلامی در خارج کشور، کدام "چهره" يا "شخصيت" را می شناسيد که بتواند بهتر و بيشتر از آقای رضا پهلوی معرف آرزوهای ملت ستمديده و بلاکشيدۀ ايران باشد، همواره از دموکراسی، حقوق بشر، سکولاريسم، بی اهميت بودن نوع حکومت، سخن گفته باشد، و بيشترين مردم جهان او را بعنوان يک ايرانی متمدن و امروزی و بدور از وحشی گری های بنيادگرايان اسلامی بشناسند، و در داخل ايران نيز از بالاترين حد شناسائی برخوردار باشد؟ آيا... برای ما ايرانيان يک چنين مجموعه ای يک "سرمايۀ ملی" نيست؟ آيا اين شانس ما مردم نيست که يک نفر از ميان ما می تواند در انظار بين المللی معرف بهترين های تاريخ و فرهنگ ما باشد؟ آيا حتی اين که او فرزند دو پادشاه مدرنيزه کننده اما مستبد ايران است ـ که ما را از اعماق قرون وسطی بيرون کشيده اند و وجودشان موجب شده که مردم جهان آقای رضا پهلوی را بشناسند و اعمال اش را به مدت سی سال زير ذره بين بگذارند ـ حال که سی سال از انحلال سلطنت گذشته ـ شانس ما نيست؟ و آيا چنين کسی بهترين گزينه برای سخنگوی ما بودن نيست؟»

کوشش من در آن مطالب اين بود که نشان دهم که چرا می توان ماهيت «زادهء شاه بودن» اين شخصيت را از زاويه ای ديگر هم مطالعه کرد: او هم سرشناس و هم محترم است؛ و اگر سرشناس بودن خود را مديون اتصال به خاندان پهلوی است، محترم بودن را خود برای خود فراهم ساخته است. ای بسا شاهزاده، از کشورهای سابقاً سلطنتی جهان، که کم و بيش شُهرتکی دارند و احترام نه.

اما از آن زمان تاکنون، و بخاطر آن اظهارات، اتهامات مختلفی بر من وارد شده است، از سلطنت طلبی گرفته تا جاه طلبی. و من تاکنون، در اين مورد سخنی نگفته ام و معتقد بوده ام که واقعيت ها در عمل آشکار خواهند شد. اما، از آنجا که اين روزها ديگرباره نام شاهزاده، بعنوان مردی که در راستای نجات ميهن قد علم کرده است، بر سر زبان ها افتاده و در تبيين اين موضوع از عبارت «سرمايهء ملی» بوفور استفاده می شود، و حتی ديدم که در چند جا ايشان خود چنين گفته است که: «اگر من سرمايهء ملی هستم پس چرا به شورای ملی من نمی پيونديد؟»، و نيز شنيده ام که قرار است نهادی با همين عنوان «شورای ملی» تشکيل شده و ايشان را بر منصب سخنگوئی خود بنشاند، لازم ديدم تا مطالبی را بر پرونده ای که برايم ساخته شده اضافه کنم تا اگر قرار است قضاوتی شود اوراق پرونده کامل باشد. البته بدون اينکه خواسته باشم در اين مطلب وارد بحث و جدلی پيرامون اين «شورای ملی» شوم که در حال شکل گيری است و اميدوارم رهبران اش با اتخاذ استراتژی و تاکتيک های درست، دوشادوش نهادهائی از اين قبیل، در خدمت به وطن مان موفق شوند و، در عين حال، با کردارهای نادرست، احترام سرمايهء ملی ما را، که البته خود در شکل گرفتن اين نهاد نقش اول را داشته است، ضايع نکنند.

اما براستی منظور از سرمايهء ملی چيست؟ از نظر من، اگرچه ظاهراً «سرمايه» يک مفهوم اقتصادی است اما هيچ دليلی وجود ندارد که نتوان آن را ـ از طريق برقراری تشبيه که آسان ترين راه درک اغلب مفاهيم تجريدی است ـ در موارد ديگری، که چندان هم به اقتصاد مربوط نمی شوند، نيز بکار برد. در همهء موارد، به گفتهء متخصصان اقتصادی، «سرمايه» دارائی ِ قابل خرجی است که بتوان آن را در راستای توليد پديده های مختلف بکار برد. صاحب هر سرمايه نيز يا افرادی معين هستند يا نهادهائی مردمی و يا کل مردمان يک جامعه.

به عبارت ديگر، همدوش سرمايه های اقتصادی، که «سرمايه های اشتغال زا» نيز خوانده می شوند، سرمايه های غير اقتصادی نيز وجود دارند که شامل مهارت ها، دانش ها، امتيازات اجتماعی و افراد منفرد صاحب اعتباری می شوند که در توليد موضوع يا مقصودی اجتماعی بکار می روند. اينها «سرمايه های مدنی» جامعه اند چرا که بر سرنوشت، عقايد و کردارهای عدهء کثيری از جامعه اثر می گذارند و می توانند منشاء حرکت های اجتماعی مختلف شوند و، بخصوص در لحظات بحرانی، جامعه را از پرتگاه ها نجات دهند، هرچند که ممکن است در يک چرخش کار جامعه را به پرتگاه عميق تری نيز برسانند؛ همانگونه که، مثلاً، خمينی با ملت ايران کرد.

در اين رابطه بايد توجه داشت که اعتقاد به وجود «سرمايه های مدنی»، با اعتقاد به «کيش شخصيت» متفاوت است. چرا که کيش شخصيت عملاً به هدر رفتن سرمايهء ملی می انجامد و، در انتها، فقط به برآمدن ديکتاتورهائی که چند زمانی با استبداد و سرکوب حکم می رانند کمک می کند، حال آنکه کوشش در راستای پاسداری از سرمايه های ملی، در عين قدردانی از شخصيت هائی که در اين موضع قرار می گيرند، بايد بر انسداد راه به هدر رفتن سرمايه، و جلوگيری از تبديل آن به نمايش قدرتی تک نفره و خودکامه، تأکيد کرد.

هنگامی که صاحب يک سرمايه، يا بهره برندهء از آن سرمايه، «عموم مردم» باشند، آن سرمايه را «سرمايهء ملی» می خوانيم، اعم از اينکه سرمايهء مزبور اقتصادی باشد يا نباشد. مثلاً، در صد سال اخير درآمد نفت مهمترين منبع تأمين سرمايهء اقتصادی برای ايران بوده است. اما تا روزی که در ايران ارادهء ملت به «ملی کردن صنعت نفت» تعلق نگرفت و اين مهم به رهبری دکتر مصدق تحقق نيافت، نفت سرمايه ملی ما نبود، و يا اينکه ملت ايران در مالکيت آن سهمی اندک داشت. بدينسان، تعيين اينکه کدام مادهء معدنی را می توان به بخش خصوصی احاله کرد و کدام را متعلق به عموم مردم دانست با خود مردم و نمايندگان منتخب آنها است.

در مورد اشخاص سرشناس، پاک و نيالوده نيز همين احکام صادق است. دکتر صديقی، خليل ملکی و، در برهه ای از زمان، شاپور بختيار سرمايه های ملی ما بودند، همانگونه که رضاشاه پهلوی نيز در دوران نخست وزيری و چند سال نخست سلطنت اش سرمايه ای ملی محسوب می شد، آنگونه که ملک الشعرای بهار در موردش می سرود که «اميدی جز به سردار سپه نيست». اما متأسفانه اين سرمايهء ملی بمرور زمان دستخوش پرورش کيش شخصيت شد و رضاخان محبوب را به ديکتاتوری تبعيدی مبدل ساخت.

در عين حال، سرمايهء ملی، چه معدنی و چه مدنی، از يکسو در خطر به هدر رفتن قرار دارد و، از سوی ديگر، می تواند همچون وسيله ای يکه خواهانه در دست آن کس که سرمايهء ملی خوانده شده مورد سوء استفاده قرار گيرد. مثلاً، يک سرمايهء ملی و مدنی بجای آنکه به «سرمايه گزاران» مختلفی که قابليت های مديريتی، نظری و عملی خود را نشان داده اند رو کند تا از وجود او به سود «منافع ملی» استفاده کنند، ممکن است خود را «سرمايه گزار» و «کارگردان» ببيند و به راه قرار دادن خود در مرکز روندهای ناظر بر کيش شخصيت بيافتد و کلاً به هرز رود.

وقتی که از «هرز رفتن يک سرمايهء مدنی و ملی» سخن می گوئيم بايد توجه داشته باشيم که هر سرمايه ای، چه اقتصادی و چه غير آن، می تواند هم افزايش يابد و هم صاحب خود را به ورشکستگی بکشاند. بنابر اين، می توان در مورد سرمايه های ملی به «عوامل افزاينده و کاهنده» نيز توجه داشت. از نظر من آنچه هائی که بر ارزش سرمايه می افزايند عبارتند از:

1. پاک بودن و پاک ماندن، در مجموعهء رفتاری و گفتاری شخص خود و بی اعتناء به هرگونه رابطهء توارثی، ژنتيکی خانوادگی و اجتماعی.

2. احساس تعلق داشتن به صاحبان سرمايه، که مردم اند

3. خود را يکی از مردم دانستن، به معنای پرهيز از خودپسندی و خود شيفتگی

4. شفاف بودن در برابر مردم و دست نزدن به بند و بست های آشکار و پنهانی، بخصوص با بيگانگان

5. مترقی بودن و انسان مدار بودن

6. اعوجاح نداشتن در عقيده و هدف و مسير کار، و وفادار ماندن به عهد و پيمان

7. با بدنامان و مغرضان و دشمنان ملت ننشستن

8. پرهيز کردن از، و راه ندادن به شرايطی که به استقرار روند کيش شخصيت می انجامند

9. اجازه دادن به اينکه سرمايه گزاران، با تکيه بر خرد جمعی، از سرمايهء او استفاده ای بهينه کنند.

10. تحمل نظر ديگران را داشتن و از انتفاد های سازنده ای که، به نظر من، لزوماً بايد با پيشنهاد همراه باشند، نگريختن

11. اعتماد به نفس داشتن و از سر ترس کاری را انجام ندادن.

12. و....

و آنچه هائی که از ارزش سرمايه های ملی و مدنی می کاهند چه می توانند باشند جز رفتار کردن بر خلاف ضوابط بالا؟ باری، اين ها برخی از ضوابطی هستند که بنيان قضاوت های شخصی ام را تشکيل می دهند و شما نيز می توانيد به ضوابط بيشتر، بهتر يا دقيق تری بيانديشيد.

***

بر متن فکرهای بالا است که اکنون می توانم به راحتی بيشتری به آن اتهامات که در صدر مقاله آوردم بپردازم و، برای روشن شدن طرز فکرم، بگويم که من، بعنوان يک آدم سکولار دموکرات، همواره با برقراری هر نوع سلطه و سلطنت و سلطانی ـ چه به شکل شاه، چه بصورت ولی فقيه، و حتی چه در ظاهر رئيس جمهور مختار اما دائمی ـ مخالف بوده ام. عميقاً اعتقاد دارم که يکی از عمده ترين مقاصد انقلاب مشروطه برقراری حکومت قانون بوده است؛ و باور دارم که گوهر قانون اساسی مشروطه (منهای افزوده های بعدی فرمايشی اش) قطعاً برقراری حکومتی سکولار دموکرات در ايران بوده است. بر اين اساس نمی توانم از اين واقعيت چشم بپوشم که شاهان پهلوی، هرگاه که توانستند، از اين قانون سرپيچی کرده و به دموکراتيسم ناشی از آن بی اعتناء بوده و، در نتيجه، هر کدام، در بخشی از دوران پادشاهی خود، به نوعی در تعطيلی آن و برقراری خودکامگی خويش کوشيده اند.

به همين دليل، من به دو پديدهء مختلف باور دارم: يکی پادشاهی ِ برخاسته از انقلاب مشروطه ای که شاه را صاحب منصبی تشريفاتی و فاقد اقتدار اجرائی می خواسته، و يکی هم سلطنتی در مخالفت با آن انقلاب و برگردانندهء خودکامگی های معمول در دوران قبل از آن.

من واقفم که امروزه برخی از متفکران ما همان «پادشاهی تشريفاتی مشروطه» را نيز ـ بدان خاطر که اين منصب را مختص يک تن و يک خاندان می کند ـ امری ناموافق با مفاد اعلاميهء جهانی حقوق بشر می دانند. با استدلال مختلف اين متفکرين هم آشنا هستم. اما اين آشنائی هنوز مرا به اين فهم نرسانده که پادشاهی تشريفاتی مشروطه امری نادموکراتيک است و معتقدم اگر مردم ايران، در فردای فروپاشی حکومت اسلامی تصميم گرفتند که چنين منصبی را بوجود آورند اما به صاحب آن هيچ قدرت اجرائی و نظامی را اعطا نکنند، کاری خلاف دموکراسی انجام نداده اند.

در عين حال، بعنوان آدمی که بين دموکراسی و جمهوريت تفاوتی نمی گذارد اما اين احتمال را می دهد که ممکن است، برای حفظ يکپارچگی کشور و استمرار دستگاه ديوانسالاری، وجود شخصی تشريفاتی بر فراز دستگاه حکومت و دولت لازم باشد، معتقدم که اگر فردا مردم ايران از بين دو گزينهء پادشاهی و جمهوری به دومی هم رأی دادند صلاح مملکت آن است که آن رئيس جمهور نيز مقامی تشريفاتی و به دور از امور نظامی و اجرائی داشته باشد و، در صورت وقوع هر کدام از ان دو گزينه، اين رئيس دولت ِ منتخب باشد که (مثل صدراعظم در آلمان و يا نخست وزير در هندوستان) زير نظر مجلسين، دستگاه اجرائی و بازوی نظامی را در اختيار داشته و به مجلس پاسخگو باشد. قانون اساسی سکولار دموکرات آينده نيز وظايف و اختيارات آن پادشاه يا رئيس جمهور تشريفاتی را در حداقل ترين سطح توضيح می دهد و، در عين حال، در داخل خود بايد دارای مکانيزم هائی باشد که در آينده نتوانند با افزودن متمم هائی اختيارات و امتيازات جديدی را به صاحب آن مقام تشريفاتی محول کنند.

همچنين در پاسخ آنها که می گويند من به دنبال شاه کردن شاهزاده رضا پهلوی هستم بايد بگويم که منطقاً معتقدم که اگر ملت ايران، در آينده، نظام پادشاهی تشريفاتی و مشروطه را برگزيند، همانگونه که حزب مشروطهء ايران در اساسنامه اش توضيح می دهد، شاهزاده رضا پهلوی کانديد اين سمت خواهد بود و اين موضوع ربطی به تلاش های امروز من و ما ندارد.

البته اين را هم بگويم که اگر بخشی از سلطنت طلبان و پادشاهی خواهان فعلی خواستار «بازگشت به قانون اساسی مشروطه» بوده و نوشتن و تصويب قانون اساسی جديدی را ضروری نمی دانند بدان خاطر است که می پندارند اگر «قانون اساسی مشروطه» در ميان نباشد ممکن است شاهزاده رضا پهلوی هم نتواند داعيه ای برای پادشاهی ايران داشته باشد.

باری، پس، اگر من بر اين نظر بوده ام که ايشان يک «سرمايهء ملی» است بيشتر بخاطر دارا بودن برخی ويژگی های شخصيتی مختلفی است که ربطی به «زادهء شاه» بودن ايشان ندارد. اما، در همان حال نمی توانم منکر اين واقعيت هم بشوم که بخش «شناخته شدگی» اين سرمايه به پيوند خونی ايشان با شاهان پهلوی مربوط می شود.

بر اين اساس، اميدوارم آنان که با سخن من مخالف اند لااقل در اين سخنان دقيق شوند تا دريابند که من اين مواضع را نه از سر سلطنت طلبی و کوشش برای رساندن شاهزاده به پادشاهی، که از سر جستجو برای يافتن سرمايه ای انجام داده ام که بتواند ميهن دوستان ايران را در راه رهائی وطن شان کمک کند. اين نکته را اتفاقاً سلطنت طلبان بهتر از کس ديگری دريافته و از بابت آن بر من تاخته اند: «نوری علا می خواهد با کلام نرم شاهزاده را از پادشاهی خلع کند»، «او دنبال آن است که نگذارد شاهزاده به ميراث پدران خويش وفادار باشد»، «اين توطئهء جمهوريخواهان است که ادعای پادشاهی شاهزاده را منتفی کنند»، و سخنانی از اين قبيل.

من اما فکر می کنم برای رسيدن به اين «مقاصد» نيازی به کوشش من نيست. ما، چه بخواهيم و چه نه، با آدمی طرف هستيم که می تواند بکار آزادی ايران بيايد و از اين رهگذر هم ممکن است نامش بعنوان يکی از خادمان ايران در تاريخ ثبت شود، او هم بطور بالقوه می تواند پادشاه تشريفاتی يا رئيس جمهور تشريفاتی ايران آينده باشد، و نيز ممکن است، بعنوان «سرمايهء ملی» به هدر رود و نامش نيز همچون حاشيه ای گذرا در تاريخ معاصر ايران چنين بيايد: «رضا پهلوی وليعهد پهلوی دوم بود که سلطنت اش طی انقلابی سرنگون شد و رژيم جديدی با يک قانون اساسی جديد جمهوريت اعلام کرد، اما رضا در خارج از ايران دست از ادعای پادشاهی برنداشت و بی نتيجه در همان غربت روزگارش به سر آمد». فکر می کنم که با ارفاق بسيار، اين حداکثر خاطره ای است که می تواند در صورت به هدر رفتن اين سرمايهء ملی از او بجا بماند. انسان ها اغلب پس از رفتن از دنيا در معرض روند کوچک شدن يا بزرگ شدن قرار می گيرند.

زمانی دور، در عهد جوانی، هنگامی که جزو کارشناسان سازمان برنامهء ايران بودم، همکاری داشتيم که «مهندس» اش می خوانديم و او همواره سعی می کرد «مهندسی» حرف بزند! يکی از تکيه کلام هايش هم اين بود که: «عجله نکنيد؛ عامل "T" مسائل را حل خواهد کرد». منظورش از اين سخن اشاره به فرمول های رياضی فيزيک بود، که در کنار عواملی همچون حجم و ثقل و وزن و غيره، عامل «زمان» را هم در محاسبات دخالت داده و چون معادل واژهء «زمان» در فرانسه Temp و در انگليسی Time بود آن را در فرمول ها بصورت "T" نشان می دادند. رفيق ما معتقد بود که در زندگی عادی هم حل شدن غوامض و مشکلات را بايد به عامل «زمان» واگذاشت. من اين درس را از آن رفيق مهندس هرگز فراموش نکرده و از آن منبع فيض همواره توان صبرکرده و شکيبائی داشتن گرفته ام. ديده ام که هر کس پا به عرصهء سياست می گذارد و، حتی بعنوان ناظر، نظرش را دربارهء جريانات سياسی مطرح می سازد بايد خود را برای دريافت انواع اتهامات (دشنام ها که جای خود دارند) و نيز پست و بلندهای بسيار آماده کند و منتظر بنشيند تا گذشت زمان و از پرده برون افتادن آنچه هائی که در پس پرده نهانند، انکشاف واقعيت را برای همگان ممکن سازد. زمان و زمانه اوقيانوسی ملتهب است که ما هر يک کشتی ِ قابليت های خود را بر آن می رانيم. هم می توانيم کشتی را به صخره های بلند بکوبيم و با آن به قعر دريای بی نامی و بدنامی فرو شويم، و هم می توانيم سرفرازانه به ساحل آبرو و شرف ملی برسيم. دريا هميشه طوفانی است اما سکان کشتی به دست ما است نه طوفان.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

ط_ش

جناب کیانوش
لطفا خط فکری و جناح حزبی خودت را بنویس شاید مکتب شما را هم ما قبول کردیم.نوع تبلیغات جناحی شما بسیار قدیمی و زیر خاکی است.این نوع تبلیغات ها قبلا توسط احزاب چپ و راست یا کنفدراسیون انجام شده ولی تجربیات پس از انقلاب جواب رد به انها میدهد.

March 06, 2013 06:20:01 PM
---------------------------

ایرانی

بخش دوم:
چنانچه سی آی ای می خواست شاهزاده را به قدرت برساند، لازم نبود در یک دسیسه، پدرش را توسط خود فروختگان، از قدرت به زیر بکشد. بعد سالیان دیگر با هک کردن یک سیگنال تلویزیونی، با پیام ۱۱ دقیقه ای بخواهد او را به قدرت بازگرداند!. هم وطن من، اینکه کسی در جایی، در کتابی چیزی گفته است که سند و مدرک نمی شود، اینکه در کاخ سفید در رابطه با بازگرداندن رضاپهلوی به قدرت بحث می شود هم شد مدرک وابستگی؟ در کشورهای جهان اول، آنقدر به کار کارشناسی اعتقاد دارند که همه چیز را بررسی و از منظر تکنوکراسی، بحث می کنند. حتی شاید کیس های احتیاطی نیز داشته باشند، اما این دلیل وابستگی افراد نمی شود.
پاینده ایران

March 05, 2013 10:11:22 AM
---------------------------

ایرانی

با درود خدمت دوستان
جناب کیانوش
حرف های صدبار تکراری را هزار بار دیگر تکرار کردن، استدلال نیست و کمکی به قبول نظریات حضرت عجل عالی نمی کند. برای هر ادعایی باید سند و مدرک داشت. برای درک شرایط قیام رضاشاه کبیر و رابطه آن با انگلستان، به کتاب ؛ایران، سقوط قاجاریه و برآمدن رضاشاه؛ نوشته سیروس غنی مراجعه کنید. در آن کتاب برای درک شرایط، اسناد لازم را خواهید یافت. در مورد نوری علا و دسیسه ای که آغازیده است نیز زیاد عجله نکنید، هم شاهزاده می داند این ها دارند به همان راهی می روند که احسان طبری در سال ۵۷ رفت و خمینی را بهترین امام تاریخ! نامید، هم ما می دانیم اوضاع چیست و من به شخصه طی مقاله ای در آینده به ان خواهم پرداخت. درک حقیقت مفت به دست نمی آید.
پاینده ایران

March 05, 2013 09:16:28 AM
---------------------------

کیانوش ایرانی

بکار بردن کلمه "ملی" برای پهلوی توهین به ملت است، پهلوی ها را چه به ملی؟

سلطنت 57 ساله اینها از توسل به قدرتهای خارجی و سرویسهای اطلاعاتی شان است و رضا پهلوی هم در آن خط و ربط بوده و هست:
سازمان سیا (C.I.A)، رضا پهلوی و نیویورک تایمز
http://nagoftehayeiran.blogspot.com/2013/02/cia-reza-pahlavi-nytimes.html

این آدم برای دولتهای خارجی نقش قائل است، نه ملت! نیروی ملی بر ملت تکیه می کند نه سازمانهای اطلاعاتی دولتهای خارجی!
آقای نوری علاء هم که ید طولایی در حمایت از ضدملی ها و "رنگ کردن کلاغ و غالب کردن آن بجای قناری" به مردم دارند، از خمینی همکار کاشانی در کودتا بر ضد مصدق بگیرید تا شازده همکار سازمان سیا!

March 05, 2013 02:54:33 AM
---------------------------

وجدانی


دکتر اسماعیل نوری علا: می خواهم ايشان (شاهزاده رضا پهلوی) را در نظر شمای خواننده از درجه ها و کوپال ها خلع کنم! (۳)

آخر این چه حرفی است که میگوئید و می نویسید؟ تا کی میخواهید به این نوع توهین ها ادامه بدهید؟ شما را همان پدیده ای به نامِ "امام خمینی" فریب داد و سرتان را بی کلاه گذاشت دیگر چرا دق دلیتان را سرِ شاهزاده رضاپهلوی و طرفداران او خالی میکنید؟ نکند هنوز امیدوارید که آب رفته به جوی برگردد و جانشینان امام راحل تان چراغ سبزی برایتان نشان دهند؟ تا کی می خواهید شاهزادۀ ایران را بقول خودتان "در نظر خواننده از درجه ها و کوپال ها،( و لابد از محبوبیت در بین مردم ایران) خلع کنید"؟ جناب آقای دکتر نوری علا در تمامی نوشته ها و مقالاتشان که در بارۀ شاهزاده رضاپهلوی میباشند، همیشه تلاششان این بوده و هست که این شناخته شده ترین و برگزیده ترین شخصیتِ نتنها سیاسی بلکه اجتماعی ایران را از مزایائی که دارد خلع سازد و از همه بدتر شاهزاده و طرفدارانش و بویژه هوادارانِ نظام پادشاهی در ایران را نسبت به هم نتنها بیگانه که بدبین نماید. چنانچه تابحال خوب توجه کرده باشیم، جناب نوری علا از شاهزاده بعنوان سرمایۀ ملی یاد میکنند. اما ایشان این سرمایه را تنها زمانی به رسمیت میشمارند که شاهزاده نتنها خود را از طرفدارانش دور سازد بلکه تمامی درجه ها و کوپال های خود و از جمله فرزندِ شاه بودن را نیز به کناری بگذارد. آرزوئی که به لطف ملت ایران هیچوقت برآورده نخواهد شد!

March 03, 2013 03:57:47 PM
---------------------------

وجدانی


دکتر اسماعیل نوری علا: می خواهم ايشان (شاهزاده رضا پهلوی) را در نظر شمای خواننده از درجه ها و کوپال ها خلع کنم! (۲)

نزدیک به یک سالِ پیش بود که جناب دکتر نوری علا این حکم کلی و توهین آمیزی را صادر کردند و نوشتند که: "سلطنت طلبان اکنون مشغول، لجن پراکنی، عربده کشی و فحاشی شده اند".

امکان اینکه بعضی از طرفداران نظام پادشای از شدت ناراحتی و ظلم و ستمی که امروز بر ایران و ایرانی میرود دلشان بدرد آمده و بر مسببین و بانیانِ این فلاکتها و نکبتها بتازند و حتی آنها را مورد اهانت قرار بدهند، همیشه وجود داشته و دارد اما اینکه بیائیم همۀ سلطنت طلبان (فراموش نکنیم که مصدق هم سلطنت طلب بود) را بصورتی که جناب نوری علا میکوبد بکوبیم و در مقالۀ بعدِ آن همانند دکتر نوری علا پارا فراتر بگذاریم و بگوئیم: "برخی از رانده شدگان (بدون تردید منظور همان سلطنت طلبان است) از ايران چشم اميد به او (شاهزاده رضاپهلوی) دوخته اند تا او کاری کند تا آنها به قدرت و ثروت شان برگردند"، درچنین حال و احوالی آیا نباید در اینگونه صداقت و رفاقتی از جانب نه فقط دکتر اسماعیل نوری علا بلکه هر کس که باشد شک کرد و عطای آنرا به لقایش بخشید؟

March 03, 2013 03:52:09 PM
---------------------------

وجدانی


دکتر اسماعیل نوری علا: می خواهم ايشان (شاهزاده رضا پهلوی) را در نظر شمای خواننده از درجه ها و کوپال ها خلع کنم! (۱)

«"امام خمینی" پدیده ای تازه و دلگرم کننده در تاریخ تشیع است… "امام خمینی" را مردم " انتخاب" کرده اند، به جهت اینکه در عین علم به احکام شرع به مقام ارشدیت نیز رسیده است. او در پی آن نیست تا «قشر روحانیت را حاکم بر سرنوشت ما کند»، بلکه در پی آنست تا ما را از دیکتاتوری همه اقشار حاکم و خواستار اطاعت کورکورانه برهاند… "امام خمینی" چه برنامه ای ارائه داده جز بازگشت به ایران، «انجام انتخابات آزاد، و برقراری حکومت مردم بر مردم؟» این تفاوت اوست با آن روحانیتی که خواستار اجرای قانون اساسی (قانون اساسی رژیم پیشین ایران) است».

بیانات فوق چیزی نیستند بجز سخنان صریح و حکم گونه که در سالِ انقلابِ سیاهِ اسلامی یعنی سال ۱۳۵۷ توسط جناب آقای دکتر اسماعیل نوری علا کتبآ به رشتۀ تحریر و قلم کشیده شده اند. اینکه تا چه اندازه آرزوها، امیدها، و انتظاراتِ مدفون در این بیاناتِ بینه و روشنِ جناب دکتر به واقعیت پیوسته و یا حتی نزدیک به آن گشته اند بماند چون بقول معروف آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است! اما چیزی که درد آور و مأیوس کننده است و مانع آن میشود تا به افرادی همچون جناب آقای دکتر اسماعیل نوری علا اعتماد پیدا بکنیم این است که ایشان هر وقت مطلب و یا حکم نادرست و اشتباهی را صادر میکنند و آن حکم کرارآ بوسیلۀ خیلی از صاحب نظران و کارشناسان رد شده و یا میشود، باز همچنان بر همان سخنان و احکام صادرۀ خویش می مانند و به توجیه آنها می پرازند و بدتر از همه بر قبولِ آنها از سوی دیگران اصرار می ورزند.

March 03, 2013 03:47:09 PM
---------------------------

ط_ش

جناب آقای نوری اعلا
بگذارید بمن بگویند "سلطنت طلب" به ان افتخار میکنم.چپگرا ها و اکثر جمهوری خواهان در کشور های پادشاهی لنگر انداخته و کنگر میخورند.شورای ملی را مردم داخل کشور قبول دارند و امید مردم به شاهزاده رضا پهلوی است.اقتصاد تهران و سایر شهر های بزرگ دست آذری ها است و نفوذ زبان فارسی هم تاکید پهلوی ها نبوده است.اگر گسترش زبان اذری آسان بود صفویه و سلسله قاجار انرا پیاده میکردند و نیازی به بقایای حزب توده یا چپهای طرفدار فرقه دمکرات کذائی نبود.تعجب اینجاست که چپگرا برعکس کارل مارکس به جای همگرائی به واگرائی فکر میکنندمثل اینکه انها حتی در غرب بدون ساواک هم به منابع مارکسیسم مورد اعتماد دسترسی ندارند

March 02, 2013 02:35:28 PM
---------------------------

بابك

نكته ديگري كه فراموش كردم يادآور شوم خدمت جناب نوري علا و دوستانشان.

ايشون فكر كردند كه ما شاهزاده را مثل بت مي پرستيم و به دليل محبوب بودن او، ميتوانند از موقعيت او سوء استفاده كنند و در نهايت هواداران شاهزاده را به سمت خود بكشند.
نه خير جناب نوري علا. شما انگار فكر كرديد با دسته كورها طرف هستيد.

معيار ما در مبارزات سياسي و ديگر زمينه ها، هويت ملي و ايرانيت و ناسيوناليسم ايراني و حفظ يكپارچگي ايراني و تماميت ارضي ميهن اهورايي و مبارزه با تجزيه طلبان و طرفداران فدراليسم ميباشد و نه چيزديگر. شاهزاده رضا پهلوي به دليل اينكه فرزند دو ميهن پرست بزرگ در تاريخ ميهن بوده و هميشه هدفشان اين موارد بالا بوده است، مورد حمايت ما ميهن پرستان و يا به گفته بعضي روشنفكران، خاك پرستان ميباشد.
بي شك شاهزاده رضا پهلوي هم همين اهداف والا را دارد و تنها هدف او نجات ايران ميباشد و اگر شاهزاده هدفي جز اينها داشت، من و همفكران من، اولين كساني خواهيم بود كه از شاهزاده دوري ميكنيم و او را تنها ميگذاريم. ولي همه ميدانند كه اينچنين نيست و من تنها اينها را براي شما و دوستان فدراليسم خواه و تجزيه طلب شما ميگويم كه خيالتان راحت شود. شاهزاده نوه رضاشاه بزرگ است كه ايران را از تجزيه نجات داد و ايران مدرن را پايه گذاري كرد و او محبوبيتش را به دليل پدر و پدر بزرگ ميهن پرستش كسب كرده است و بي شك او هم همين راه را ادامه ميدهد و اين را ميتوان از مقاله اخير او ديد كه آغاز گفته هاي خود را با جانم فداي ايران شروع ميكند و نه شعارهاي پوچ روشنفكري شورشيان 57.

پاينده ايران

March 02, 2013 11:08:04 AM
---------------------------

ایرانی

با درود خدمت دوستان
هموطن گرامی بابک، به نکته بسیار حساس و درستی اشاره کردند. این قلم فرسایی ها در آستانه تشکیل اولین جلسه شورای ملی، تنها به آن دلیل است که شاهزاده بیش از پیش از واژه فدرال استفاده کنند، آن را جزو گذینه ها بدانند و همچنین، جای بیشتری برای جاانداختن بحث فردالیزم در شورای ملی با سوء استفاده از چهره ملی شاهزاده، باز شود. از شاهزاده گرامی ایران زمین و همه نیروهای ملی درخواست دارم با این مسئله بسیار هوشمندانه برخورد نمایند. این موضوع حتی می تواند به وجاهت ملی شاهزاده در ایران صدمه بزند و در آن صورت ضرر بزرگی متوجه همه خواهد شد.
پاینده ایران

March 02, 2013 02:20:59 AM
---------------------------

حق

با توجه به پیشگویی تان درباره شاهزاده، به این فکر کنید که نام شما، جناب اسماعیل نوری علاء، با حداکثر ارفاق در تاریخ معاصر ایران چگونه خواهد آمد!!؟؟

.... و با حداکثر ارفاق تاریخ معاصر ایران درباره شاهزاده چه خواهد گفت اگر شاهزاده امتیازاتی که شما می خواهید را بشما بدهد!؟ و در صدر این امتیازاتی که او بشما می دهد اعلام دروغی باشد که استالین برای تکه پاره کردن ایران توی دهان حزب توده و وارثانش انداخت که ایران کشوریست ؛چند ملت و ملیتی که باید از هم تجزیه شوند!!!؟؟؟ و امروز نام این تجزیه را این وارثان فدرالیسم گذاشته اند و توجیهش را هم ؛ستم ملی؛ گذاشته اند! برای آنانیکه نمی دانند توضیح می دهم که اینها شایع کرده و می کنند که در ایران ؛ملت فارس؛ ای وجود داشته و دارد که به سرکردگی پادشاهان پهلوی بر دیگر ؛ملل؛ ساکن ایران ستم سازمانیافته روا داشته است و جمهوری اسلامی هم جزئی از همین ؛ملت فارس؛ است که همان سیاست ؛ستم ملی؛ را بر دیگر ؛ملل؛ ایران روا می دارد. راه حل این وارثان حزب توده اینست که پس از جمهوری اسلامی برای جلوگیری از این ؛ستم ملی؛ هر ؛ملت؛ ای باید ایالت فدرال خود را داشته باشد تا به عدالت، امنیت، برابری، آزادی و به بهشت برین خودش برسد، لابد مثل عراق امروز! با حساب این ملت و ملیت سازان فدرالیست، شاهزاده باید این دو امتیاز را به اینها از حالا بدهد وگرنه سرمایه ملی محسوب نمی شود و بدرد نمی خورد. یکی برسمیت شناختن ایران بعنوان کشوری ؛چند ملت و چند ملیتی؛ است، و دوم تن دادن به سیستم ایالات فدرال ایران پس از جمهوری اسلامی.

اتفاقا اگر شاهزاده مطالبات این ملت و ملیت سازان فدرالیست تن در بدهد دیگر سرمایه ملی نیست چون منافع ملی ایران و وجاهت ملیش را از بین می برد. این مطالبات ضدملی و درست برخلاف عملکرد و سیاست پدر و پدر بزرگش هستند چون تمامیت ارضی ایران، و ایران یک کشور با یک ملت واحد را نابود می کند. آنوقت دیرست به او هشدار داد که از قضاوت تاریخ بترسد، جناب نوری علاء! سرمایه ملی قرارست حافظ منافع ملی ایران باشد، نه برعکس!

March 02, 2013 12:51:29 AM
---------------------------

بابك

درود
من شخصا مشكلي با مخالفت آقاي نوري علا با شوراي ملي(بنده هم اين منشور را امضا نكرده ام) و همچنين حمله هاي ايشان به پادشاهان ايرانساز پهلوي ندارم چراكه تاريخ خود قضاوت خواهد كرد نسبت به بي انصافي هاي اين آقا و دوستان ايران ستيز او(رضا حسين بر و دوستان فدارليسم خواه يا تجزيه طلب ).

اما آقاي نوري علا و دوستانشان، سعي دارند با وارد كردن واژه فدراليسم در ادبيات سياسي و جا انداختن آن به هر صورت ممكن، اين فريب بزرگ كه همان تجزيه ايران ميباشد را براي فرداي ايران بنويسند. بااينكه خوابي پريشان ميباشد ولي بايد گفتني ها را گفت.

من به يقين ميگويم كه اگر و بازهم اگر(يعني در رويا چراكه به هيچ وجه ممكن نيست اين حرف من) شاهزاده رضا پهلوي فدراليسم را قبول كردند، آقاي نوري علا و دوستانشان صد در صد مي آيند به پشت سر شاهزاده و از ايشان مانند بت حمايت ميكنند. يعني مشكل آقاي نوري علا و هدفش از اين جمعه گردي ها و گروه او(سكولارهاي سبز) اين است كه فدراليسم را هرجور شده در شوراي ملي جا بندازند و بي شك تنها دليل مخالفت اين آقا نبود فدراليسم در اين منشور ميباشد.

من شك ندارم كه اين آقا ميداند كه فدراليسم مساوي با تجزيه ميباشد و با فريبكاري ميخواهد بگويد كه اينچنين نيست درحاليكه خود يقين دارد به اين جنايت بزرگ.
آقاي نوري علا و دوستان تجزيه طلب او بايد بدانند كه شماها فقط در رويا به سر ميبريد و هيچ پشتوانه اجتماعي ندارد اين افكار شما كه در نهايت به نابودي ايران از طريق فدراليسم منجر ميشود چراكه ايرانيان چه مشروطه خواه و چه جمهوريخواه زير بار اين فتنه بيگانگان نميروند.
ايران هميشه يكپارچه و با يك ملت و يك تاريخ و يك سرنوشت به جلو ميرود چه شما بخواهيد و چه نخواهيد.

March 01, 2013 05:59:47 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites