۳. گفتمانهای انقلاب
سخن در باره پیروزی یا شکست یک جنبش بدون بررسی آماجها و گفتمانهای آن سخنی بیپایه است. برای نمونه اگر آماج جنبش سبز را “شمارش دادگرانه رأیها” و گفتمان آن را “انتخابات آزاد” بدانیم، میتوان با نگاه امروز آنرا جنبشی شکستخورده نامید، که البته این آماجها و آن گفتمانها رفتهرفته ژرفتر شدند و جای خود را به ستیز با خودکامگی (در شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنهای) و گیتیگرائی و سکولاریسم (در شعار جمهوری ایرانی) دادند. از این نگر میتوان گفت جنبش سبز شکست نخوردهاست و در کار ژرفایش و گسترش گفتمانهای خود، یعنی دموکراسی و سکولاریسم است.
گفتمانهای انقلاب چه بودند؟ به وارونه آنچه که دلباختگان انقلاب تلاش در پذیراندش میکنند، انقلاب اسلامی نه پیآمد جنبش ملی شدن نفت، که دنباله شورش واپسگرایانه پانزدهم خرداد چهلودو بود. اگر از شعار “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” که کمتر از یک سال مانده به بهمن ۵۷ بر سر زبانها افتاد، بگذریم، فهرست زیر را میتوان هسته سخت گفتمان براندازان دهه پنجاه دانست؛
مبارزه با امپریالیسم جهانخوار به سرکردگی امریکای جنایتکار،
مبارزه با صهیونیسم (اسرائیل) سگ زنجیری امپریالیسم،
مبارزه با سرمایهداری وابسته (بورژوازی کمپرادور)
مبارزه برای بقدرت رساندن کارگران و زحمتکشان (پرولتاریا)
مبارزه با فرهنگ منحط سرمایهداری جهانی
پشتیبانی از جنبشهای آزادیخواهانه جهان بویژه جنبش فلسطین در چارچوب همبستگی انترناسیونالیستی
ستیز با توانگری و ارجنهادن به تهیدستی در جایگاه یک ارزش بنیادین
این گفتمانها در میان دانشجویان، روشنفکران و دیگر تودههای ناخرسند از خودکامگیهای شاه گسترده و پذیرفته شدهبودند و نگاه “اردوگاهی” که نگاه بیشتر چپگرایان جهان بود، آنانرا بر آن میداشت نبرد با شاه را بخشی از یک جنگی سراسری و جهانی، جنگ با امپریالسم امپریالیسم جهانخوار بدانند. این نگاه زنجیرهای از گفتمانهای دیگر را بدنبال خود میکشید، برای نبرد با امریکا، میبایست با سگ زنجیری آن اسرائیل از سر جنگ درآمد، پشتیبانان درونی همانا کارگران و زحمتکشان بودند و سرمایهداران خواهناخواه در کنار امپریالیسم جای میگرفتند. تهیدستان ارتش پیشتاز در این نبرد بودند، پس “تهیدستی” بخودیخود به یک ارزش نهادینه فرارُست. از سوی دیگر همبستگی جهانی سرمایهداری براندازان را وامیداشت که آنان نیز در چارچوب یک جنبش همبسته جهانی به جنگ امپریالیسم بروند.
فرهنگ سیاسی دهه چهل و پنجاه ولی برگرفته از ارزشهای اسلامی شورش پانزدهم خرداد بود. این سخن که انقلاب تنها در چند ماه پایانی خود رنگ و بوی اسلامی به خود گرفت با دادههای تاریخی همخوانی ندارد. بخش بزرگی از کسانی که در جبهه ملی گردهم آمده بودند گرایش نیرومندی به اسلام، در جایگاه یک ایدئولوژی رهبر و سازنده داشتند. از حزب مردم ایران (جانشین نهضت خداپرستان سوسیالیست - بنیانگزار محمد نخشب) گرفته تا آیتالله سیدرضا زنجانی و مهدی بازرگان و آیتالله طالقانی و یدالله سحابی بخش گستردهای از باشندگان جبهه ملی که پس از بیستوهشت مرداد خود را “نهضت مقاومت ملی” مینامید، مسلمانانی نه تنها باورمند، که کنشگر بودند. سه تن واپسین در سال ۱۳۴۰ از جبهه ملی گسستند و “نهضت آزادی” را بنیانگزاردند که رویه اسلامی آن بر رویه ملیاش میچربید. این گروه پس از پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ نقش بزرگ و گستردهای در گسترش گفتمان اسلامی، با نگرشی نزدیک به آنچه که خمینی میاندیشید و میخواست بازی کردند. از دل همین گروه که آیه «َفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا» را بر پیشانی بیانیههایش مینشاند، سازمان مجاهدین خلق ایران، سازمانی با ساختار مارکسیستی و درونمایه اسلامی زادهشد. محمد حنیفنژاد و سعید محسن از هموندان نهضت آزادی بودند و اصغر بدیعزادگان در درون جبهه ملی با آنان آشنا شدهبود. مجاهدین خلق با برداشتی نو از گفتمانهای اسلامی تلاش در برانداختن رژیم شاه از راه نبرد چریکی و رسیدن به جامعه بیطبقه توحیدی میبودند.
در کنار این دو سازمان علی شریعتی نیز از راه دیگری دست به گستراندن گفتمانهای نوین اسلامی زدهبود. او که هماره از “مبارزه آگاهیبخش” سخن میگفت، در اندک زمانی توانست جایگاه خود را در پهنه گفتمانسازی نوین اسلامی جامعه پس از شورش واپسگرایانه پانزدهم خرداد استوار کند. شریعتی در همان روزگار زندگانیش نیز برای دوستدارانش در پردهای کلفت از اسطوره و راز میزیست. کمتر کسی میدانست که او دکترای خود را در رشته “هاگیولوژی” (۱) گرفته است. او با بازخوانی رمانتیک تاریخ اسلام و پیشینه سازی اسلامی برای همه ارزشهای پذیرفتهشده جامعه آنروز، توانست با سوسیالیست نشاندادن ابوذر غفاری و برابرنهی بیعت با دموکراسی و همچنین بهرهگیری از واژگان قرآنی(برای نمونه ناکثین و مارقین و قاسطین) برای واگوئی گفتمانهای برجسته چپ، توده جوان تشنه آزادی را برشوراند، بدینگونه او نه یک اندیشمند یا آگاهیبخش، که یک شورشگر، یک “برانگیزنده” یا بزبان فرنگی یک آژیتاتور بود. آژیتاتوری که بخش بزرگی از اسلامیکردن زبان و گفتمان جامعه فرجام شوریدگیهای او بود.
تا بدینجای کار نمیتوان خردهای بر نامبردگان بالا گرفت. آنان مسلمانان باورمندی بودند که میخواستند با بازگشت به اسلام و آنچه که خود “سنت محمدی” و “حکومت عدل علی” مینامیدند، ارزشهای خود را در ایران بگسترانند. بدآنها تنها از آنرو میتوان خردهگرفت، که “اسلام” را برتر از “ایران” میدانستند و اگر هم گوشه چشمی به ایران داشتند، تنها و تنها برای اسلام بود و نه برای خود ایران. کمیته دانشجویان نهضت آزادی در ایرانستیزی خود تا بدانجا پیش رفت که در ۲۸.۰۲.۱۳۴۲ در نامهای به جمال عبدالناصر، عبدالسلام عارف و صلاحالدین بیطار سه دشمن خونی ایران و ایرانی، برای “آزادی سایر ممالک اسلامی اسیر” از این خودکامگان آزادیستیز درخواست “کمکهای ذیقیمت” کرد.
داستان گسترش ارزشها و گفتمانهای اسلامی در جامعه دهه چهل و پنجاه با مسلمانان پایان نمییافت. ایستادگی خشکسرانه روحالله خمینی در برابر شاه و یکدندگی و خیرهسری او بخشی از چهرهها و نیروهای نامسلمان را نه تنها شیفته او، که دلباخته اسلام کرد؛
جلال آل احمد از هموندان پیشین حزب توده و از یاران خلیل ملکی در نیروی سوم نه تنها به گسترش گفتمانهای اسلامی دامن زد و با مدرنسازی ایران از در ستیز درآمد، که در سال ۱۳۴۲ به حج رفت و در دیداری با خمینی کتاب “غربزدگی” خود را به او پیشکش کرد. او تا بدانجا پیش رفت، که برای بردارشدن شیخ فضلالله نوری دلسوزاند و نوشت: «من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی میدانم كه به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال كشمكش بر بام سرای این مملكت افراشتهشد»
هنگامی که احمد فردید در تیر ماه ۱۳۵۷ به گزارشگر مجلهی بنیاد در باره بهترین کتابی که خواندهاست گفت: «کلام الله مجید کتابی است که امروز و دیروز و همیشه برای من بهترین بودهاست. من حتی گاهی اگر شعری از حافظ نقل میکنم به سبب پیوند خاص او با کلام الله مجید است» همانروز و در هیاهوی انقلاب مسلمان نشدهبود. او دو سال پیش از آن و در آبان ماه ۱۳۵۵ به روزنامه رستاخیز گفتهبود: «قرآن، پدیدهای بسیار بزرگ در مقابل شرک یونانی، یعنی زندقه و متافیزیک- است. قرآن در برابر این شرک یک نیروی عظیم پایدار است» . حتا اندیشمند برجستهای چون داریوش شایگان نیز نتوانستهبود خود دامان خود را از این شیفتگی خردستیزانه پاک بدارد و مینوشت: «امروزه طبقهای که کم و بیش حافظ امانت پیشین ما است و هنوز علیرغم ضعف بنیه، گنجینههای تفکر سنتی را زنده نگاه میدارد، حوزههای علمی اسلامی قم و مشهد است» یا «اگر مذهب شیعه دارایی اصلی ایرانیان است، پس به ناچار روحانیان آگاهترین نگهبانان آن هستند» (۲) و این سیاهه را میتوان همچنان دنبال گرفت.
در برابر چنین پسزمینهای دیگر جای شگفتی نبود که خسرو گلسرخی علی را مولای خود و حسین را شهید بزرگ خلقهای خاورمیانه بخواند. حتا چریکهای فدائی خلق، که بر مارکسیست-لنینیست بودن خود میبالیدند نیز، کشتگان خود را “فدائی شهید” مینامیدند. واژهای که در واژهشناسی اسلامی (و تنها در درون آن) بار ویژهای دارد (۳). در پهنه هنر نیز در بر همین پاشنه میچرخید. مسعود کیمیایی که در سال ۱۳۵۳ با ساختن فیلم پرآوازه “گوزنها” همبستگی خود با جنبش چریکی فدائیان را نشان دادهبود، در سال ۱۳۵۶ دست به ساختن فیلم سفر سنگ زد. فیلمی بسیار کلیشهای که با نماز “غربتی” آغاز میشد و قهرمانانش با فریاد “اللهاکبر” شمشیر میکشیدند و بر دشمنان میتاختند، با روحانی خوشسخنی که مردم را از فراز بام مسجد به همکاری با “انقلابیون” فرامیخواند. و سیاوش کسرائی، هموند حزب توده و سراینده “آرش کمانگیر” بود که در آستانه انقلاب با ترانه “والا پیامدار، محمد” به تنداب اسلامگرائی پیوست (۴).
بدینگونه بنیادگرایان مسلمان برای کوبیدن مُهر اسلام بر پیشانی خواستهها مردم بازی آسانی در خانه خود پیش رو داشتند. آنها توانستند با ترجمان اسلامی گفتمانهای نیروهای برانداز به زبانی تودهفهم، آنها را از درون اندیشههای دانشجویان و روشنفکران بیرون بکشند و بر سر زبان تودههای کوچه و خیابان روان سازند. این ترجمان تودهگرایانه چنین بود؛
استکبار جهانی بجای امپریالیسم جهانخوار،
رژیم اشغالگر قدس بجای صهیونیسم،
مستکبرین و مرفهین بیدرد بجای سرمایهداران زالو صفت
مستضعفین بجای کارگران و زحمتکشان
لجنزار فرهنگی غرب بجای فرهنگ منحط سرمایهداری
حمایت از مستضعفین جهان بجای همبستگی پرولتری
ارزش نهادن به “فقر” و “پابرهنگی” بجای ستایش تهیدستی
پذیراندن این گفتمانها که زمینههای اجتماعی آنها در میان روشنفکران مسلمان و مارکسیست در گذر پانزده سال ساخته و پرداخته شدهبود، دیگر کار دشواری نبود. در میانه این هیاهوی کرکننده، ریشههای راستین ناخرسندی مردم از رژیم شاه، یعنی نبود آزادیهای سیاسی، سرکوب همهسویه، بیرون راندن مردم از پهنه سیاست و خودکامگی بیمرز، و در یک سخن نبود دموکراسی و حق آزادی گزینش از یادها رفتند.
بگمان من کنشگران این انقلاب چه مارکسیستها و چه مسلمانان برداشت روشنی از گفتمانهای بالا داشتند. پشتیبانی گسترده نزدیک به همه نیروهای سیاسی از گروگانگیری سفارت امریکا تنها نُهماه پس از پیروزی انقلاب، و دشمنی کینجویانه آنها با اسرائیل تا به همین امروز از نمونههای آشکار این نگرشاند. در برابر آن، اگرچه بنیادگرایان بخوبی میدانستند که “آزادی” برای آنان تنها آزادی در چارچوب اسلام است، دیگر نیروهای برانداز از فدائیان گوناگون گرفته تا مجاهدین و پیکار و طوفان و حزب توده و دیگران هیچ برداشت روشنی از این واژه نداشتند. از دیگر سو تا جایی که به دموکراسی بازمیگشت، هم چپ مارکسیستی، هم چپ مسلمان (مجاهدین خلق، جنبش مسلمانان مبارز، هواداران شریعتی) و هم بنیادگرایان تازه به قدرت رسیده، آن را در جایگاه یک پدیده غربی (بخوان استکباری، بورژوایی، امپریالیستی) پس میزدند و درخواست آن را از سوی هیچکسی برنمیتافتند. دموکراسی، حقوق بشر، آزادیهای اجتماعی و حقوق شهروندی چه پیش و چه پس از انقلاب جایی در گفتمانهای انقلابی نداشتند.
انقلاب در دستیافتن به همه آنچه که کنشگرانش میخواستند، پیروز شد. رژیم برآمده از آن انقلاب همچنان بر طبل نبرد با امریکا میکوبد، خواهان نابودی اسرائیل است، سرمایهداران کارآفرین را از کشور تاراندهاست، هنوز هم دم از “حکومت مستضعفین” میزند، با دستآوردهای اجتماعی اروپا بنام “شبیخون فرهنگی غرب” میستیزد، با سرمایههای کشور برای “زحمتکشان” دیگر کشورها پُل و خانه و بزرگراه و درمانگاه دبستان میسازد، و ...
پس سخن گفتن از “شکست” انقلاب سخنی بیپایه است. مگر آنکه کسی بتواند نشان دهد انقلابیان در پی آماجهای دیگری بودند و این انقلاب گفتمانهای دیگری داشت که با بر سرکار آمدن جمهوری اسلامی بدانها نرسید.
دنباله دارد ...
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
مزدک بامدادان
----------------------
۱. هاگیولوژی (فرانسه: هاژیولوژی) دانش شناخت و بررسی زندگی قدیسان است. از ریشه یونانی “هاگیون” (قدیس)
ἅγιον : hagion
۲. بنگرید به آسیا در برابر غرب، برگهای 296 و 227
۳. گفتنی است که خود واژه شهید نیز برگردانی از زبان یونانی است. واژه “مارتور” که در بیشتر زبانهای اروپائی بکار میرود، برگرفته از واژهشناسی مسیحی-یونانی است، در معنی کسی که با مرگ رنجبار خود بر باورش گواهی میدهد.
μάρτυς: martys
۴. این ترانه را که گزاره آغازینش حدیث نبوی «الملک یبقی معالکفر و لایبقی معالظلم» بود، شادروان فرهاد مهرداد خواند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان
هرآنچه در مقاله فوق قلمی شده، بی کم و کاست صحیح است. آقایان چپ زیر عبای خمینی پناه بردند و او را در ماه نشاندند، زیرا او انقلاب اسلامیش را آغاز کرده بود و این ها می خواستند ابتدا بر قطار سوار شده سپس خمینی را به بیرون پرتاب کنند!. وقتی نتوانستند، امروز برای نسل های بعد، از دزدیده شدن انقلاب، افسانده ها می سازند.
پاینده ایران
March 05, 2013 09:33:19 AM
---------------------------
|