حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
دیکتاتوری ودیکتاتورپروری

March 10, 2013

یک شنبه 20 اسفند 2571 = March 10, 2013

دکتربهرام آبار سازمان ایرانیان سکولار دمکرات
 

برتری جوئی وبرتری خواهی یک ویژگی بنیادیست که بطور طبیعی درژنتیک کلیه موجودات زنده حفظ میشود. این استعداد درطی چند میلیون سال تحول ودگرگونی میمون های انسان نما به بشر اندیشمند ومدرن حائز اهمیتی فوق الاده بوده ونتایج درخشانی داشته. نظریه داروین دراین باره میگوید؛ درروند طولانی دگرگونی، تحول وافزون شدن گونه بشر، انسانهائی زنده ماندند که سرکردگانی قدرتمند مدافع ومحافظ آنها شدند. روانشناسان بالینی نظر میدهند که اکثریت انسانها درانتظاریک فرد قدرتمندند که ازآنها محافظت کند، این سرشت بشر وسیله ایست که دیکتاتورها برای جذب هواداران ازآن استفاده میکنند.‌
ازطرفی زیانهای گسترده دیکتاتورهای خود شیفته، موجب تحول فرهنگی بشروروی آوردن به دمكراسی ودوری گرفتن از استبداد ومحدود کردن آن گشت. درجامعه هوشمند، روی آوردن به مدرنیته موجب سستی آداب و رسوم زیان بخش ومردم ستیزسنتی ودگرگونی وتحول فرهنگی گردید. مدرنیته دارای حرکت و دگرگونیست برخلاف سنت که دارای حالت سکون ومردم فریبیست. ازاینرونارسائی فرهنگ سنتی موجب روی آوردن به مدرنیته، دمكراسی وآزادی، جهشی بود برای رهائی ازاستبداد ودیکتاتوری.
پیشینه دمكراسی بسیار طولانیست ، بطوریکه سولون شاعر، دولتمرد، سیاستمدار وقانونگذار آتنی (638ـ558 پیش ازمیلاد مسیح) اولین فردیست که درکنارفرهنگ وادب به قانون ‌گذاری برای دمكراسی (اصل این واژه‌ یونانیست واز دو واژۀ "دموس" و "کراتوس" تشکیل شده ومعنی آن حاکمیت ملت است) پرداخت. اگرچه اندکی پس مرگ ازاوبسیاری ازقوانین واصلاحاتش ازمیان رفت ولی بنیانگذاری دمكراسی درآتن، نقشی جاویدان باو بخشید وپدرشهرآتن وپدردمكراسی معرفی شد.
پس ازسولون، پریکلس سرداروسياستمداری برجسته آتن، (461ـ 431پیش ازمیلاد مسیح) بااراده محکم "دموکراسی شهر آتن" راکه "حكومت مردم" بیان میکرد، زنده کرد وازآن پس "دموکراسی (مردانه) درشهرهای یونان" آغازوبالنده شد. مردان آتنی شایستگی انتخاب کردن، انتخاب شدن وفرمانروائی را ازبیست سالگی احراز میکردند. زنان، مهاجران وبردگان ازحقوق سياسی برخوردار نبودند واختیار انتخاب کردن و انتخاب شدن هم نداشتند. آرمان دموکراسی آتن در خطابه معروف پريکلس، به گونه‌ای شگرف بازگو شده است. پريکلس؛ بشرح اجتماعی میپردازد که درآن شهروندان برای توانائی، بازدهی، رفاه وامنیت عمومی، بطوربرابرمشارکت میکنند. برابر بدين سان که قدرت، ثروت وسلسله مراتب، برای مشارکت وبرگزیدن وبرگزیده شدن اهمیتی نداشت. شهروندان آزادانه فردی را برمیگزيدند که به مقام فرمانروايی برسد وبرای توانائی، امنیت و رفاه جامعه تلاش کند.
ازاینرومردان بنحو برابر، آزادانه و مستقيم در قانون‌ گذاری، امنیت، دادگستری وامور شهروندی شراکت داشتند. با سقوط آتن حکومت دمکراسی نیزدرهم فرو ریخت وآزادی ودمکراسی راازتاریخ انسانی برای مدت مدیدی حذف کرد. تمدن روم باکپی برداری ازمدنیت یونان، بدون اینکه ازآن درخششی برای دمکراسی واصول آزادی دیده شود بنا گشت.
درجمهوری روم باستان، "دیکتاتور" مقامی بود قانونی که بهنگام بحران سیاسی با پیشنهاد سناتورها برای گذارازآن آشفتگی به فردی خشن ومستبد برای مدتی محدود واگذار میشد. حکومت وارتش تا پایان یافتن بحران دراختیارآن دیکتاتور قرار میگرفت. درخاتمه کاراگرخود کنارگیری نمیکرد بقتل میرسید. دردوران جمهوریت روم، آئین دمکراسی مردم فریب وفاقد رسمیت ونمایشی بیش نبود. بطوریکه بعداز جمهوریت وپانهادن به امپراطوری، دموکراسی ظاهری نیز زایل شد ودیکتاتوری مطلق فرمانروایان یا امپراطوران روم نهادینه گردید.
پس ازپذیرفتن مسیحیت رومیان درسپهری از دین گرفتار آمدند وپاپان کاتولیک به فرمانروایانی خودکامه ارتقاء یافته، جهل و فساد واستبداد دنیای مسیحیت را فرا گرفت. کلیسا با دردست داشتن قدرت معنوی ومادی، دانش وخرد انسانی را دربند کرد وبا تفتیش عقاید، شکنجه واعدام قرون وسطی، قرن ها جنایات بسیاری بربشریت مرتکب گشت. اواسط قرن پانزدهم اختراع دستگاه چاپ، علاوه بر چاپ کتب دین ومذهبی، تحول فرهنگی وراهی برای انتشار افکار وعقاید، اندیشه وبیان، بوجود آورد. جنبش فرهنگی اروپا با نوزائی افکارواندیشه (رنسانس)، آغازگری وگشودی پر اهمیت بود که دوران اصلاحات دین ومذهب، تحولی بزرگ درپیشرفت دانش وهنر، رستاخیز بزرگ (رنسانس) قرن پانزدهم میلادی را سبب شد.
واژه رنسانس (رستاخیز) را نخستین بار، فرانسویها درقرن ۱۶ میلادی، بکار بردند. رنسانس، این دوره دگرسانی های شگرف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی یک تحول ۳۰۰ ساله بود که درایتالیا آغاز شد ودر انگلستان پایان یافت، آنرا میتوان خروج ۳۰۰ ساله اروپا از قرون وسطی نامید. سرعت تحول فرهنگی اروپا درقرن هفدهم، گذارازقرون وسطی راشتاب بیشتری بخشید. سکولاریسم، آزادی ودمکراسی واحترازاز زن ستیزی را درهم آمیخت.
انسان مدرن با دگرگونی فرهنگی، خردگرائی ودانائی، خرد جمعی را برخرد فردی ترجیح داد، دیکتاتوری واستبداد را متروک داشت وبمروراختیارات پادشاهان را هم محدود کرد. درکشورهای پیشرفته، آزادیخواه ودمکرات، دانشمندان وفیلسوفان برای راهنمائی ونگهداری از دمکراسی وآزادی به کاوش وبررسی پرداختند، برای جلوگیری ازفساد، سوء استفاده قدرت، برای پیشگیری از پدیده مخرب تبلوردیکتاتوری، روش هائی هوشمند و خردمندانه یافتند.
آزادی عقیده و بیان، آزادی رسانه ها، آزادی فعالیت سیاسی، آزادی احزاب، سندیکا ها و سازمانهای سیلسی، جلوگیری ازخفقان و سرکوب، جلوگیری ازهرگونه تبعیض، شرایط عادلانه رقابتی وانتخاب بهترین، آزادای کاندید شدن، شمارش درست و دقیق آرا را میتوان پاسداران آزادی ودمکراسی تلقی کرد. نظارت دموکراتیک شهروندان و نهادهای مدنی بر ساختار سیاسی قدرت، نهادینه شدن دمکراسی، فرهنگ اعتراض وانتقاد بدون خشونت و اعتراض وانتقاد پذیری را استوار کرد.
نظامهای دموکرات وخردگرا، مشاغل دولتی رابه افرادی سپردند که آرام، امین وانتقاد پذیربوده، گفتار، رفتاروکارهای آنان همواره مورد نظارت، توجه وانتقاد عموم قرار میگرفت. خیانت در امانت بشدت مجازات شده وخبر آن در رسانه هاانتشارمییافت. شهروندان منافع عموم را بسهولت فدای منافع شخصی نمیکردند ومنافع کوتاه مدت را برمنافع دراز مدت ترجیح نمیدادند. اختلاص وسوع استفاده از اموال عمومی فورا شدیدا مجازات میشد والا آخر.
کشورهای جهان سوم (اسلامی) قرون وسطی راترک نکرده ونمیکنند، تحولی دراستبداد دین ومذهب ایجاد نشده ونمیشود. قید وبند های سنتی-مذهبی کماکان معتبرند، زن ستیزی (حجاب اجباری، نا برابری حقوقی ودر تملک مرد بودن) واحکام خشن قصاص ودیه، جزئی ازقوانین اجتماعیند. پدران ما بیش ازیکصد سال قبل مبارزه برای آزادی، دمکراسی ومدرنیته راشروع کردند، درادامه آن رضا شاه و پسرش برای رهائی ایرانیان از قرون وسطی به توسعه اقتصادی، رشد اجتماعی ورفاه مادی ومعنوی پرداختند. 34 سال پیش ملت ایران درحین رسیدن به تمدن بزرگ وخروج ازقرون وسطی باشورش ایدیولوژیست های متعصب (روشنفکران) ومرتجعین مذهبی دریک قیومت قانونی غوطه ورشد. ایدیولوژیست های متعصب (روشنفکران) بخاطر مخالفت با شاه با تجددستیزها وعقب‌‌افتاده‌‌ترین بخش‌‌های اجتماعی‌‌ یاروهم‌‌ صدا شدند. تشکل استبدادی سیاه، ادب، اخلاق، دانش، هنر، سیاست، اقتصاد، بانکداری، صنعت وکشاورزی، دادخواهی ودادگستری، خلاصه کلیه دست آوردهای صد سال گذشته راخنثی کرد. بنگریم بسوی دیگری: لیبی، سوریه، مصر، الجزیره، تونس ووو. توطئه بهارعربی برای بقدرت رساندن گروه های مذهبی اسلامی رادیکال وجلوگیری ازخروج اعراب ازقرون وسطی وبازگشت به هرج ومرج در شرف انجام است.
چرا مسلمانان با گردن نهادن به فشاراستبدادی وروش دیکتاتوری پاسداران مرتجع دین ومذهب وقوانین تمامیت خواه سیرت دیکتاتوری ودیکتاتورپروری را پایدار میدارند؟ چرا مسلمانان نمیتوانند برتاریکی سنت های ناهموارخود پیروز شوند وازاین چرخه رهائی یابند؟ چرا آزادی ودمكراسی درجهان سوم مورد تائید اکثریت مردم است، اما کسی خواهان بکارگرفتنش نیست؟ چرا هرمرد مسلمان درقلمرو خود یک دیکتاتوراست، اما دم ازآزادی و دمكراسی میزند؟ چرابرای اعمال نفوذ وبرتری یابی خود تمام امکانات ممکن راقویا بکار میگیرد وابزار وامکانات بیشتروبهتربرای رسیدن به دیکتاتوری محض، میجوید؟ چرا درجوامعی که فرهنگ دمکراسی نهادینه نشده، این روش ازنسل بنسل وازوالدین به فرزندان انتقال میابد؟ آیا این راه وروش حفظ ومراقبت ازدیکتاتوری ودیکتاتور پروری نیست، که شواهد آن دراکثر کشورهای اسلامی نمایان است؟ تاریخ نشان داده، برای رسیدن به قدرت مطلق ودیکتاتوری، جوامع مرتجع مذهبی دروهله اول وجوامع فقیر وسر خورده دروهله دوم مورد سوء استفاده قرار میگیرند. فقرمادی-معنوی وبیکاری مهمترین پیش زمینه پیدایش دیکتاتورها، عامل استوارکننده آنها وزمینه ساز همه نوع فساد وتباهیست.
درجوامع مرفه با نهادینه شدن فرهنگ دمکراسی ، تعداد کسانی که خوستاردیکتاتوری هستند بسیار ناچیز وجزئیست. اولا دست آنها بسادگی به ابزارهای لازم برای تمرکز قدرت نمیرسد. سپس نظارت شهروندان دمکرات و نهادهای مدنی برساختار سیاسی قدرت و ابزارهای های آن از نمودیکتاتوری جلوگیری نموده سدی محکم درمقابل آن ایجاد میکند. ازطرفی جامعه دمکرات؛ پذیرای دیکتاتوری نیست وازآن دوری میکند وکسانیراکه رفتاری مستبدانه دارند نمیپسندد.
پیشنیاز برای دمکراسی پس ازسکولاریسم، رفاه مادی ومعنوی اکثریتهای جامعه است که بستری پسندیده برای پذیرش فرهنگ ورشد دمکراسی مهیا میکند. ازاینروگذار به دموکراسی در نهایت درگرو تحقق رفاه مادی ومعنوی، سکولاریسم وتوسعه اقتصادی میباشد؛ بدین معنا که سکولاریسم وتوسعه اقتصادی، شرط اساسی گذار به دموکراسیست. این نکته که بسیاری از کشورهای برخوردار از توسعه اقتصادی، دمکراسی پذیر نیستند؛ بدیل قوانین تبعیض آمیز برگرفته از دین ومذهب وفرهنگ استبداد و دیکتاتوری درعامه وجامعه میباشد که ازنسل بنسل وازوالدین به فرزندان انتقال مییابد. برای مثال کشورثروتمندی مانند عربستان سعودی یا کویت که از توسعه اقتصادی بالائی برخوردارند، اما بخاطر شریعت، دمکراسی پذیر نیستند.
برای خروج ازاستبداد و دیکتاتوری پروسه دمکرات شدن وساختار سیاسی آن درعامه وجامعه، نقش بسیار بزرگی اجراء میکند. دموکراسی، پروسه دمکرات شدن وساختار سیاسی آن بدون جدائی قوانین دین ومذهب از قوانین مدنی وحکومتی، توسعه اقتصادی واجتماعی هرگزتحقق نمیابد. دمکرات شدن و دمکرات بودن یک روند آگاهانه، آزادانه وخودکارپرورشیست که بنیان گذاری آن باید درخانواده یا کوچکترین واحد جامعه مدنی (سکولار)آغازگردد. دمکرات شدن و دمکرات بودن مراحل فراگیری وشناخت, عمل و نتیجه گیری را طی میکند. به عبارت دیگر آموزش دمکرات بودن باید طی پرورش کودکان آگاهانه ودور ازخشونت به آنان انتقال یافته فراگیرشود. آنگاه با نیل به دمکراتیزه شدن، کودکان وجوانان, آزادانه وخودکاردرزندگی آنرا بکارمیگیرند. بدون گذارازاین پروسه, دمکرات شدن درسنین بالا با دشواری های بسیاری روبروست. دشواری عمده آن, نفوذ فرهنگ وقوانین دین ومذهب درآموزش و پرورش جامعه است که هرگزسرآشتی با دمکراسی یا دمکرات بودن نداشته وندارد.
درایران ما حکومتی استبدادی که درراس آن دیکتاتوری بنام ولی فقیه قراردارد، 34سال جریانی منفی وضد مردمی را در پیش داشته با نابودی فاصله چندانی ندارد. حاکمان ودولتیان مفسد وتبهکار، درآمد ملی را بدون رودربایستی بذل وبخشش واختلاص میکنند. هرگونه اعتراض وانتقاد را با زندان، شکنجه ومرگ پاسخ میدهند. با گذشت زمان همگان شاهد نتایج مخرب ودردناک فساد وبی آبروئی حاکمان ودولتیان هستند. دراین میان بسیاری براین باورند که ویژگیهای نیکووپسندیده عامه وجامعه ایرانی بطور تصاعدی درحال تغیری منفیست. عامه وجامعه ایرانی بسوی بیمهری، تندخوئی، خشونت و پرخاشگری میگرود. ویژه گیهائی مرسوم و متداول شده است که موجب تعجب وسرگشته شدن جامعه شناسان است. احساس برتری بر زنان، ناموس پرستی وخشونت، حاصل فرهنگ بیابانگردان بدوی که ارزشی در دنیای مدرن امروزی ندارد بشدت متداول شده است. آموزش وپرورش کودکان وجوانان آن سرمایه های پرارزش، درسپهری ازخشونت، مالامال ازاستبداد و تبعیض طی میشود. آینده ای تاریک ونامعلوم در انتظار ایرانیان است.
این رژیم مورد تنفر ایرانیان باید برود. ما، خواهان براندازی نظامی هستیم که داعیه مدیریت جهانی دارد اما لیاقت مدیریت ایران راهرگزنداشته وندارد. رژیمی که با سرکوب، زندان، شکنجه و کشتارمعترضین، مخالفین حکومت میکند. با تهدید ملل دنیا بدشمنی با جهانیان برخاسته وایرانیان رابدنام ومنزوی میکند. براندازی این هیولای تخریب کارحاکم بر سرزمین ما ایران، نیروئی کلان می‏خواهد. نیروئی منسجم وبا هويت، ازبهم پیوستن نیروهای همسو، که با کاستن از توقعات وخواسته‏ها، کمی ایثارگری، دوری ازتک روی، کناره گیری ازخودمحوری، خود‏بزرگ ‏بینی و خودخواهی، درکنارهم وهمه باهم، حاکمیت، استقلال وآزادی را به ایرانیان بازگردانند. ایران ازما مهمتراست ونباید توسط مرتجعن مذهبی دتباه گردد.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

بهرام آبار

جناب حق، بادرود وسپاس باید عرض کنم: چرا اینکه نیروهای همسو؛ که من نام برده ام تاکنون نتوانسته اند توافق بر اصولی که آنرا اصول همگانی زنده یاد داریوش همایون مینامید بعمل آورند را باید از خودشان پرسید. اما بنظر من واحتمالا هرکدام یک شرطی دارند ومیگویند دیگران باید شرط مارا بپذیرند تا با ایشان توافق کنیم. برای مثال گروهی میگوید ما جمهوری خواهیم ودیگران هم باید جمهوری خواه شوند تا به توافق برسیم. گروهی دیگر میگویند ما پادشاهی خواهیم همه باید پادشاهی خواه شوند والا توافقی نخواهد شد وامثالهم. این طرزفکرها وسکون ناشی از آن حکومت دزدان وسرکوبگران رادر ایران بیمه کرده، بطوریکه این روش آنهارا نزدیک به 35 سال در اریکه قدرت نگهداری کرده. ازاینرو من باور دارم با کاستن از توقعات وخواسته‏ ها، کمی ایثارگری، دوری ازتک روی، خودمحوری، و خودخواهی همه باهم، میتوانیم حاکمیت، استقلال وآزادی را به ایرانیان بازگردانیم. بنظر من "نیروهای همسو، کلیه نیروهای سیاسی سکولاردمکرات- برانداز، لیبرال دمکرات- برانداز وسوسیال دمکرات-براندازند، که بعضی جمهوری خواه وبرخی پادشاهی خواهند. بنابرین هدف ما نجات ایران وایرانیان ازاستبداد ودیکتاتوری، تخریب وتباهی نظام قرون وسطائی ولایت فقیه است. تعین نوع حکومت را باید پس از نجات وآزادی ایران یکپارچه به یک همه پرسی محول کنیم. درآن نظامی آزاد ودمکرات برطبق اعلامیه جهانی حقوق بشرکه در آن هیچگونه مذهب رسمی وجود نداشته وآزادی احزاب، سازمان ها، ادیان و تمامی باورهای دینی درحوزه حقوقی شهروندان تضمین شده، کلیه ایرانیان ازحقوق مساوی برخوردارند. حقوق مساوی اجازه میدهد که (چریکهای) فدائیان خلق، حزب توده، اسماعیل نوری علاء و شبکه سکولارهای سبز وهمه سکولاردمکرات ها و احزاب هم در صورت رعایت اصول آزادی ودمکراسی به فعالیت خود ادامه دهند.
با مهر ودوستی
بهرام آبار

March 11, 2013 02:48:37 PM
---------------------------

حق

با درود و سپاس خدمت آقای آبار محترم، پرسشی که پیش می آید اینست که چرا این ؛نیروهای همسو؛ که نام بردید نتوانسته اند تاکنون توافق بر آن اصولی کنند که داریوش همایون آنها را اصول همگانی می نامید؟ آن اصول همگانی فرا حزبی هستند و اصولی هستند که منافع ملی حیاتی ایران را تامین می کنند. چگونه ؛کسان؛ ای می توانند ادعای ملی بودن، ایرانی بودن، بدنبال منافع ملی ایران بودن و رفع تبعیض بودن داشته باشند ولی وقتی پای پایبند بودنشان به این شعارها می رسد ادا و اطوار در بیاورند!؟ اینان یا در لباس ؛همسو؛ یی هستند و سودایی دیگر در سر دارند و یا شعارهایی را که می دهند را فقط برای ؛خودی؛ هایشان است که این خودی و ناخودی کردنشان فقط ناشی از دیکتاتور منشی آنهاست. همین عدم درک یا دیکتاتورمنشی شان آنها را باید از گردونه خارج کند چون اینان را نمی توان در رده ؛نیروهای همسو؛ قرار داد. ؛نیروهای همسو؛ هم در شعار و هم در عمل باید همسو و همفکر باشند. ؛کسان؛ فقط با نامهای فریبنده و مبهمی مثل سکولاردمکرات و دمکرات و لائیک و برانداز ..... بودن خود، اتوماتیک بدنبال حفظ تمامیت ارضی ایران، ایران یک کشور با یک ملت و یک ملیت، دمکراسی پارلمانی مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر، و تدوین یک قانون اساسی نوین مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر برای ایران نبوده و نیستند . بگذریم از مشکل ژنیتیکی که برخیهایشان نسبت به داریوش همایون و خاندان پهلوی و شاهزاده داشته و دارند. سازمان (چریکهای) فدائیان خلق، حزب توده، اسماعیل نوری علاء و شبکه سکولارهای سبزش و و و همه سکولاردمکرات (که معلوم نیست چیست) هستند و اکثرا با هیچ لیبرال دمکراتی سر سازگاری ندارند بویژه اگر این لیبرال دمکرات پادشاهی خواه باشد. لطفا این نیروهای ملی ؛همسو؛ را یکی یکی با نام و نشانهایشان معرفی بفرمایید تا من و امثال من از این سردرگمی دربیاییم. آنوقتست که می توانیم ببینیم که مواضعشان نسبت به آن ؛اصول همگانی؛ داریوش همایون چیست! و چرا انسجامی صورت نمی گیرد اگر همگی به این اصول متعهد شده اند. سپاسگزارم. ارادتمند، حق

March 10, 2013 08:02:11 PM
---------------------------

بهرام آبار

جناب حق، بادرود وسپاس از توجه شما به نوشتارم باید عرض کنم: زنده یاد داریوش همایون شخصیتی درستگوبا کلامی سنجیده بود، زبانی نرم اما صریح و روشن داشت. تسلط وی به زبان فارسی و دانش گسترده‌اش در باره ایران و جهان لازم بتوصیف نیست. اما همانطور که توجه کردید خواسته من همانست که او هم میگفت. من باور دارم که "نیروئی منسجم وبا هويت، ازبهم پیوستن نیروهای همسو" با کاستن از توقعات وخواسته‏ها، کمی ایثارگری، دوری ازتک روی، کناره گیری ازخودمحوری، خود‏بزرگ ‏بینی و خودخواهی، درکنارهم وهمه باهم، میتواند حاکمیت، استقلال وآزادی را به ایرانیان بازگرداند. بنظر من "نیروئی منسجم، با هويت وهمسو" برای من سکولاردمکرات- برانداز، کلیه نیروهای سیاسی سکولاردمکرات- برانداز، لیبرال دمکرات- براندازوسوسیال دمکرات براندازند. همسوئی درهدف؛ براندازی نظام رادیکال مذهبی، قرون وسطائی ولایت فقیه وبازگرداندن حاکمیت به ملت ایران است. دمکراسی درایران یکپارچه برطبق اعلامیه جهانی حقوق بشرکه در آن هیچگونه مذهب رسمی وجود نداشته وآزادی ادیان و تمامی باورهای دینی درحوزه حقوقی شهروندان تضمین شده باشد به باور من نیکوترین نوع حاکمیت ملت ایران خواهد بود. امیدوارم با این مختصر جواب پرسش شما را بنیکی داده باشم.
با مهر ودوستی
بهرام آبار

March 10, 2013 05:06:18 PM
---------------------------

حق

با درود خدمت هموطنانم، آقای آبار در آخر نوشتار خود می نویسد:-

"براندازی این هیولای تخریب کارحاکم بر سرزمین ما ایران، نیروئی کلان می‏خواهد. نیروئی منسجم وبا هويت، ازبهم پیوستن نیروهای همسو، که با کاستن از توقعات وخواسته‏ها، کمی ایثارگری، دوری ازتک روی، کناره گیری ازخودمحوری، خود‏بزرگ ‏بینی و خودخواهی، درکنارهم وهمه باهم، حاکمیت، استقلال وآزادی را به ایرانیان بازگردانند. ایران ازما مهمتراست ونباید توسط مرتجعن مذهبی دتباه گردد".

نیروی منسجمی که مد نظر آقای آبار است، تشکلی است از همان ؛کسان؛ است که داریوش همایون در نوشتارش ؛همکاری بر اصول، نه با کسان؛ به آنها اشاره دارد. حال در مورد این ؛کسان؛ مد نظر آقای آبار ۳ پرسش دارم:-

1. با کدام معیار می توان این کسان مورد نظرشان را شناخت و ارزیابی کرد؟

2. آیا می توان برچسبهای کسان مورد نظر آقای آبار را می توان متوجه کسانیکه کرد که کسان را دعوت می کنند که مبنای "اصول همگانی" را اصول زیر قرار دهند؟:-

داریوش همایون: دموکراسی در چارچوب جهانی اعلامیه حقوق بشر در کشوری یکپارچه و یگانه به نام ایران با تمام خصوصیات منحصر به خودش می‌تواند مبنای تعیین کننده اصول همگانی باشد.

۳. سپاسگزار می شوم اگر هموطنان و بویژه آقای آبار محترم بمن پاسخ دهند که کجای این ؛اصول همگانی؛ داریوش همایون را می توان خودمحوری و خود بزرگ بینی و غیرو نامید که ؛کسان؛ نه در زمان حیاتش حاضر شدند حول محور این ؛اصول همگانی؛ او گرد آیند و نه حالا که او دیگر در میان ما نیست!؟

توضیح: غرض من این نیست که آقای آبار چنین طرز تفکری نسبت به داریوش همایون داشته و دارند. فقط می خواهم بدانم که موضع ایشان در مورد این ؛اصول همگانی؛ داریوش بوضوح چیست؟

شادمان می شوم که هموطنان در این بحث مهم شرکت کنند و به تبادل نظر بپردازند تا همه بویژه من روشن شوم. با سپاس

ارادتمند حق

March 10, 2013 03:15:16 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites