حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
نگاهی به پیدایش و نقش جریان القاعده

March 26, 2013

سه شنبه 6 فروردین 2572 = March 26, 2013

کامبیز غفوری تهران ریویر
 

القاعده، سلاح و سیاست قدرت‌مدار

اگرچه گروه بنیادگرای اسلامی «القاعده»، اندکی بیش از یک دهه است که به عنوان یکی از دشمنان درجه یک غرب و به‌ویژه ایالات متحده آمریکا معرفی شده و نیمه‌ی دوم عمر ٢٥ساله‌ی خود را به نبرد آشکار با نیروهای این کشور و متحدانش پرداخته است، خود با حمایت همه جانبه سازمان جاسوسی آمریکا (سی.‌آی.ای)، برای مقابله با دشمن درجه یک دوران جنگ سرد ایالات متحده، یعنی «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» متولد شد و کمک‌های بی‌دریغی به لحاظ آموزشی، نظامی و تسلیحاتی از آمریکا دریافت کرد.[١]

ایالات متحده اما چندان نیازی به خرج از خزانه‌ی خود نداشت. دلارهای نفتی میلیاردرهای سعودی چون «بن لادن» که زمانی متحد استراتژیک آمریکا و مشتری خوب کارخانه‌های اسلحه‌سازی این کشور محسوب می‌شدند، سخاوتمندانه به حساب‌هایی در ایالات متحده بازمی‌گشت و افسران سازمان جاسوسی ارتش پاکستان (ISI) در معامله‌ای دوسر سود، این سلاح‌ها را با آموزش چگونگی استفاده از آن‌ها، در کمپ‌هایی نزدیک به نقاط مرزی این کشور با افغانستان، به صدها نیروی افغان و عرب داوطلب برای جهاد با نیروهای شوروی ارائه می‌کردند. [٢]

به ظاهر همه چیز برای جبهه مخالف شوروی به خوبی پیش می‌رفت اما سلاح‌هایی که گلوله‌های آنان به سمت نیروهای ارتش سرخ شلیک می‌شدند، به زودی سینه‌های جدید و متفاوتی برای نشانه رفتن پیدا کردند.

خرس روسی در باتلاقی گیر کرده بود که بدتر از مهلکه ویتنام برای رقیب دیرینه‌اش بود. نیروهای شورویِ تحت رهبریِ گورباچف در سال تولد القاعده (بین سال‌های ١٩٨٨ تا ١٩٨٩ میلادی)، همان نیروهایی نبودند که ده‌سال پیش‌تر، در زمان «لئونید برژنف»ِ مغرور و مطمئن، وارد خاک افغانستان شدند. ارتشی خسته از یک دهه جنگ، از سوی دیگر نیز با نسلی کهنسال از رهبران مسکو روبه‌رو بود که پس از شروع جنگ، عمر خود و دوران رهبری‌شان در یک بازه زمانی یک تا دو ‌ساله، به پایان می‌رسید.

سه سال پس از لشکرکشی به افغانستان، برژنف درگذشت، جانشین وی «یوری آندروپف» کمتر از یک سال و نیم بعد مُرد و «کنستانتین چرننکو» نیز بختی بلندتر از سلف خود نداشت. «میخاییل گورباچف»، تنها رهبر تاریخ شوروی که پس از انقلاب اکتبر ١٩١٧ به دنیا آمده بود (و در عمل آخرین رهبر این کشور شد)، ارتش سرخ را از خاک افغانستان بیرون کشید و دیری نپایید که تنها دشمن مشترک بنیادگرایان القاعده و سیاست‌مداران ایالات متحده از میان رفت. القاعده اما به مانند «اخوان المسلمین»، در ذات خود، دوست و متحد دیرینه‌ی غرب نبود.

اشتباه محاسبه خطرناک؟

هدف جدید رهبران القاعده، نه نیروهای ارتش سرخ شوروی بل‌که مواضع دوستان و حامیان سابق غربی‌شان بود. دیری از فروپاشی کشور شوراها نگذشته بود که نخستین وحشت واقعی، پس از پایان دوران جنگ سرد، جامعه آمریکا را در بر گرفت.

حملات یازده سپتامبر ٢٠٠١ به برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در شهر نیویورک آمریکا، البته اولین یا آخرین تهاجم پیکارجویان القاعده به اهدافی در غرب نبود و امروزه نیز پس از مرگ شخص بن‌لادن در سال ٢٠١١، این خطر مرتفع نشده است.

نکته اما این‌جاست که در واقعه یازدهم سپتامبر، هواپیماربایان برای انجام حمله انتحاری خود، چند فروند هواپیمای مسافربری بویینگ ٧٥٧ و ٧٦٧ را به عنوان یک سلاح به کار گرفتند. این که نیروهای القاعده به راحتی با قربانی کردن مسافران خطوط هوایی، صدها تن از غیرنظامیان را در خاک دشمن خود به قتل می‌رسانند، نشان می‌دهد که در صورت دستیابی به سلاح‌های کشتار جمعی، آنان در به‌کارگیری آن علیه طرف مقابل، تردید به خود راه نخواهند داد.

اکنون، یک طرف ماجرا به سلاح‌های فوق مدرن مجهز است و طرف دیگر نبرد، بی‌شک آرزوی دستیابی به آن‌ها را در سر می‌پروراند. کسانی که توانستند عملیات ربایش و هدایت چند فروند هواپیمای مسافربری را بر عهده گرفته و آن را برای دست‌زدن به یک اقدام تروریستی به انجام برسانند،‌ احتمالا پتانسیل آن را دارند که روزی برای مثال هدایت هواپیماهای بدون سرنشین را در صورت دستیابی به تکنولوژی ساخت آن برعهده گیرند.

سلاح‌های هسته‌ای پاکستان، کشوری که نه حاکمیت سیاسی متمرکز و ذی‌نفوذی دارد و نه ژنرال‌های نظامی ISI در آن از کسی فرمان می‌برند و بسیاری از آنان، روابط تنگاتنگی با نیروهای القاعده دارند، گوشه‌ی دیگری از ماجراست.

نگاهی به سیر دستیابی القاعده به سلاح‌های گوناگون در مقاطع زمانی مختلف، نشان می‌دهد که این گروه در چند مقطع زمانی، منابع مختلفی را برای تهیه مایحتاج گوناگون تسلیحاتی خود استفاده کرده است.

اگر دوران حیات القاعده را به پنج بخش تقسیم کنیم،[٣] می‌توان دسترسی به سلاح را نیز توسط این گروه، در همین قالب زمانی بررسی کرد.


فاز اول: آغاز، سال‌های آخر دهه هشتاد میلادی


القاعده در سال‌های نخستین خود از سلاح‌هایی استفاده می‌کرد که آن‌ها را برای جنگ با نیروهای شوروی، از آمریکا به صورت مستقیم و یا با واسطه نیروهای پاکستانی خریداری کرده بود.

این اسلحه‌ها، شامل مسلسل‌های خودکار، خمپاره‌اندازها، آر.پی.جی-٧ و حتی موشک زمین به هوای استینگر بود[٤] که به همراه تانک‌های تازه رسیده از خلیج فارس، پرتاب‌کننده‌های موشک‌ زمین به زمین بی.ام-١٢ [٥] و توپ‌های ٣٧ و ٥٧ میلی‌متری[٦] در جریان جنگ «جلال آباد» با نیروهای دولتی، توسط مجاهدین افغان و نیروهای القاعده به سال ١٩٨٩ میلادی به کار گرفته شد. (بسیاری از این سلاح‌ها، بعدها در جنگ داخلی افغانستان استفاده شد و پیروزی طالبان را به عنوان میزبان سخاوتمند القاعده، رقم زد).

جالب این‌جاست که بسیاری از سلاح‌هایی که به مجاهدین افغان ختم می‌شدند، طراحی شوروی بود. همین امر باعث می‌شد تا آمریکا انتقال سلاح به پیکارجویان افغان را انکار کند. بسیاری از این سلاح‌ها اما در کارخانه‌های اسلحه‌سازی کشورهایی چون مصر مونتاژ می‌شد.

مصر شروع به تولید مونتاژ موشک‌های زمین به هوای نوع سام -٧ روسی ، موشک‌های زمین به زمین ، مین‌های ضد تانک و کلاشینکوف‌های آ.کا -٤٧ کرد اما به دلیل درست کار نکردن برخی ازاین جنگ‌افزارها مانند راکت‌اندازها، مسلسل‌های سنگین و مسلسل‌های چهار میله‌ی دافع هوا، بعدها این سلاح‌ها از محل‌های دیگر تامین شدند. «محمد یوسف» یکی از افسران آی.اس.آی (استخبارات پاکستان) در کتاب خود با نام «تله برای خرس» توضیح مفصلی از نحوه رسیدن سلاح‌ها از بندر کراچی به مجاهدین افغان می‌دهد. وی نیز اشاره می‌کند که سی. آی.ای در یک مقطع زمانی سلاح‌هایی را از مصر به دست آن‌ها می‌رساند. [٧]

جنگ جلال آباد نخستین تجربه شرکت گسترده و سیستماتیک نیروهای غیر افغانی (عمدتا عرب) در نبرد با نیروهای شوروی و حکومت تحت حمایت آنان در کابل بود. نیروهایی که بسیاری از آنان استخوان‌بندی اصلی و اولیه القاعده را تشکیل دادند.


فاز دوم، سال‌های ١٩٩٠ تا ٩٦


در سال‌های پس از فروپاشی شوروی، القاعده هنوز سازمان منسجمی به خود نگرفته بود. «بن لادن» به دنبال ایجاد شبکه‌ای از نیروهای مختلف بنیادگرا در نقاط پراکنده‌ای از جهان بود. «خالد شیخ محمد» یکی از مسوولان بمب‌گذاری ٢٦ فوریه سال ١٩٩٣ در مجمع تجارت جهانی که به مرگ شش تن در نیویورک منجر شد، اندکی بعد تماس سازمانی با القاعده برقرار کرد.

اما بمبی ٥٩٠ کیلویی که با «نیترات اوره» به عنوان ماده‌ی اصلی و همراهی «آلومینیوم، منیزیم، اکسید آهن، نیتروگلیسیرین، نیترات آمونیوم و سه تانک هیدروژن فشرده» ساخته شده بود[٨]، نشان داد که تنها مسلسل‌های کلاشینکف و موشک‌های استینگر، نباید مایه نگرانی آمریکایی‌ها باشند.

طُرفه این‌جاست که سازنده بمب مذکور یعنی «عبدالرحمن یاسین» عراقی‌الاصل، به دلیل تولد در شهر «بلومینگتون» ‌ایالت «ایندیانای» آمریکا، شهروندی ایالات متحده را داشت و تنها فردی از عاملان بمب‌گذاری سال ٩٣ بود که از سرنوشت او اطلاعی در دست نیست. اف.بی.آی در حالی پس از حملات یازدهم سپتامبر ٢٠٠١، وی را جزو لیست تحت تعقیب‌های خود قرار داد و برای اطلاعات منجر به دستگیری او پنج میلیون دلار جایزه گذاشت[٩] که تنها چند روز پس از انفجار در ماه مارچ سال ١٩٩٣ بازداشت و به دفتر مرکزی اف.بی.آی نیوجرسی منتقل شده بود. وی پس از هم‌کاری، به دلیل نامعلوم و به صورتی شگفت‌انگیز آزاد شد و به عراق برگشت و از سال ٢٠٠٢ تا کنون دیده نشده است.

اندکی قبل از انفجار مذکور، در گوشه‌ی دیگری از دنیا، یکی از دولت‌های حامی و اسلحه‌رسان به نیروهای مجاهد در افغانستان، یعنی مصر، توسط «ایمن الظواهری» امیر سابق «جهاد اسلامی مصر» تکفیر شد. الظواهری کوتاه‌زمانی پس از اتحاد و پیوستن به «بن لادن»‌ در القاعده، طرح انفجار سفارت مصر در شهر «اسلام آباد» پاکستان را در نوامبر سال ١٩٩٥ به اجرا درآورد.

در حالی که عده‌ای مانند «دکتر محمد السعید» معاون مدیریت مرکز تحقیقات استراتژیک «الاهرام»‌در قاهره، در همان زمان این حمله را «از روی بیچارگی» نامیده و گفتند[١٠] که این عملیات نیاز به هیچ توانایی تکنیکی یا سازماندهی قوی نداشت، القاعده در فاز بعد نشان داد که دست کم گرفته شده.


فاز سوم، بلوغ مار پرورانده‌شده در آستین، از ١٩٩٦ تا ٢٠٠١


این سال‌ها دقیقا مصادف بود با توفیق طالبان، متحد نزدیک القاعده در به‌دست‌گیری قدرت در افغانستان. در این زمان، «اسامه‌ بن‌لادن» که برادر دینی و یار نزدیکش «ملا محمد عمر»‌ در قندهار امارت اسلامی راه انداخته بود و دولت‌اش توسط پاکستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی به رسمیت شناخته شده بود،‌ مطمئن از یک پایگاه و پناه‌گاه ثابت، دست به حرکت‌های جسورانه‌تری می‌زند.

قتل ٢٢٤ تن در حمله به سفارت‌خانه‌های آمریکا در تانزانیا و کنیا به سال ١٩٩٨، کشته‌شدن هفده عضو نیروی دریایی ایالات متحده در حمله به ناو «یو.اس.اس.کول» در سال ٢٠٠٠، و در نهایت حمله به‌شدت سازمان‌دهی شده‌ی یازده سپتامبر که بر تاریخ و جغرافیای سیاسی جهان و هم‌چنین سرنوشت القاعده، اثر غیرقابل‌انکاری گذاشت.


فاز چهارم، کریستال زمین‌خورده، هزار تکه می‌شود. سال‌های ٢٠٠١ تا ٢٠٠٩


استراتژی القاعده در این سال‌ها کماکان بمب‌گذاری انتحاری است. از استانبول و کازابلانکا تا مادرید و لندن هدف قرار گرفته می‌شوند. هم‌زمان با از دست رفتن پایگاه القاعده در افغانستان با حمله‌ی آمریکا به این کشور و پخش‌شدن اعضای القاعده در سرتاسر جهان، هر انفجاری که صورت می‌پذیرد، در کنار محکوم شدن تروریسم بنیادگرای القاعده در افکار عمومی، سیاست‌گذاران غربی هم به خاطر پروراندن القاعده و شخص بن لادن مورد شماتت تحلیل‌گران قرار می‌گیرند.

یک روز پس از بمب‌گذاری‌های هفتم جولای ٢٠٠٥ لندن که طی آن چهار انفجار (سه مورد در مترو و یک مورد در اتوبوسی دو طبقه) باعث کشته‌شدن ٥٢ تن، مرگ چهار مهاجم انتحاری و مجروح شدن حدود هفتصد نفر شد، «رابین کوک» (١٩٤٦-٢٠٠٥) سیاستمدار بریتانیایی عضو حزب کارگر، نماینده لیوینگستون در پارلمان بریتانیا و وزیر خارجه اسبق این کشور در دوران نخست وزیری «تونی بلر»، در «روزنامه گاردین» نوشت: «بن لادن به هر جهت محصولی از اشتباه محاسبه تاریخی دستگاه‌های امنیتی غرب بود. در تمام طول دهه هشتاد [میلادی]، او توسط سی‌.آی.ای مسلح و با پول سعودی‌ها پشتیبانی شد تا علیه اشغال روس‌ها در افغانستان جهاد برپا کند». [١١]

«رابین کوک» اشاره می‌کند که سی.آی.ای؛ القاعده را در حد یک فایل در دیتابیس کامپیوترهایش، در کنار هزاران عضو مجاهدین افغان می‌دانست که به صورت مداوم آن‌ها را به‌کار می‌گرفت و آموزش می‌داد. وی می‌افزاید که سازمان جاسوسی آمریکا هرگز این پیش‌بینی را نکرده بود که القاعده به صورت غیرمترقبه‌ای، پس از کنار رفتن روس‌ها، هدف خود را به سمت واشینگتن می‌چرخاند.


فاز پنجم، بهار عربی و فرصت طلایی القاعده


آن چه با نام بهار عربی آغاز شد و سقوط پی در پی دولت‌های دوست و دشمن آمریکا، از مصر و تونس تا لیبی و یمن را در بر گرفت و سوریه را ماه‌ها در آتش و خون فرو برد، روحی تازه نیز به کالبد القاعده دمید.

هر چند در مصر، دولت غرب‌گرای «حسنی مبارک» با «اخوان المسلمین»، متحد سنتی و پشت‌پرده‌ی آمریکا [١٢] معاوضه شد و شاید چندان تعارضی با منافع غرب نداشته باشد، دخالت نظامی در لیبی و تلاش برای حمایت از شورشیان سوریه که خود در نقض حقوق بشر، دست کمی از دولت دیکتاتور و خون‌ریز حزب بعث اسد ندارند، فصل جدیدی از دردسرهای آتی را برای آمریکا باز خواهد کرد.

«اینترنشنال بیزینس تایمز» در گزارش روز چهارم آوریل سال ٢٠١١ خود از قول یک مقام امنیتی الجزایری، هشدار داد که اعضای القاعده با سوءاستفاده از ناآرامی‌های لیبی، در حال خریدن سلاح از داخل این کشور هستند. [١٣]

بنا بر این گزارش، نیروهای القاعده موشک‌های زمین به هوا، موشک ضدتانک آر.پی.جی-هفت، مسلسل‌های کلاشینکوف، فشنگ و مهمات خریداری کرده و آن‌ها را به شمال «مالی» (همان‌جا که در حال حاضر، نیروهای فرانسوی در حال نبرد با شورشیان اسلام‌گرا هستند) قاچاق می‌کنند.

این مقام امنیتی الجزایری گفت که این اسلحه‌ها (از جمله موشک زمین به هوای استرلا، مشابه طرح سام-٧ ناتو) ذر اختیار شاخه شمال آفریقایی القاعده با نام «القاعده در مغرب اسلامی»(AQIM) قرار گرفته است.

روز دوم مارس سال ٢٠١٣، شبکه «فاکس نیوز» از یک حراج پنهانی سلاح‌های لیبیایی در صحرای سینای مصر خبر داد.[١٤] بنا بر این گزارش، گروهی از شورشیان لیبی که در سرنگونی «معمر قذافی» نقش داشتند، این سلاح‌ها را بین خریداران حماس و القاعده به حراج گذاشتند.

بر مبنای گزارش ارتش اسراییل IDF، محموله حراح‌شده شامل بمب، موشک‌های ضدتانک، خمپاره‌انداز و سلاح‌های اتوماتیک بود.

در دسامبر ٢٠١٢، «نیویورک تایمز» گزارش داده بود[١٥] که دولت «باراک اوباما» به صورت پنهانی چراغ سبز صدور سلاح از قطر به شورشیان مخالف قذافی را صادر کرده بود. قطر که از حامیان گروه‌های اسلام‌گرا چون اخوان‌المسلمین و حماس به شمار می‌رود، از سوی دیگر پیوندهای محکم سیاسی و نظامی با ایالات متحده دارد. این دقیقا مشابه همان نقشی است که عربستان سعودی در دوران جنگ غرب با شوروی بازی می‌کرد. همان دلارهای نفتی، میانجی‌گری تسلیحاتی و کسی نمی‌داند که آیا شاهزاده‌ی پترو-بیلیونری مانند بن‌لادن از پادشاهی قطر هم روزی گریبان ایالات متحده را خواهد گرفت یا خیر.

باز شدن میدان برای تندروهای اسلام‌گرا در سوریه و لیبی در حالی است که مقامات آمریکایی به خوبی از تحرکات القاعده، به خصوص در شاخ آفریقا خبر دارند و شاید تهیه کلاشینکوف و خمپاره‌انداز، تنها دغدغه‌ی آنان نباشد.

اوایل ژانویه ٢٠٠٩، اخباری از مرگ چهل تن از اعضای القاعده بر اثر نشت سلاح‌های شیمیایی و میکروبی در الجزایر منتشر شد. به دنبال آن «واشینگتن تایمز» در گزارشی[١٦] به قلم «الی لیک»، از قول یک مقام ارشد امنیتی ایالات متحده نوشت که با وجود عدم امکان برای تایید مرگ چهل تن، اطلاعات آن‌ها حامی از تماس فوری القاعده مغرب اسلامی AQIM با شاخه رهبری در مناطق قبیله‌نشین پاکستان بود.

در این تماس‌ها از بسته و مهر و موم شدن یک مرکز، برای “جلوگیری” از نشت مواد شیمیایی یا میکروبی صحبت شده بود.

«واشینگتن تایمز» اشاره می‌کند که ابتدا نشریه بریتانیایی The Sun این خبر را درج کرد و از مرگ اعضای القاعده بر اثر ابتلا به طاعون خبر داد. این گزارش می‌افزاید که القاعده به باور غرب، از سال‌های پایانی دهه نود میلادی در پی دستیابی به سلاح‌های بیولوژیک است. حاصل تحقیق کمیسیونی به رهبری سناتور سابق دموکرات «چارلز راب» و قاضی فدرال «لورنس سیلبرمن»، حاکی است که برنامه تسلیحاتی بیولوژیک القاعده «وسیع و به خوبی ‌سازماندهی‌شده بود و دو سال پیش از حملات یازده سپتامبر به جریان افتاده بود».


چشم‌بستن به روی معیارهای انسانی در راه مقاصد سیاسی؟


«دیوید ان گیبس» (David N Gibbs) پروفسور تاریخ دانشگاه آریزونا و دانش‌آموخته‌ی دکترای علوم سیاسی دانشگاه MIT ماساچوست، در مقاله‌ای[١٧] که روز یکم ژانویه ٢٠٠٢ به نام «تبه‌کاران در اخبار امروز، قهرمانان دهه هشتاد بودند» منتشر شد، با استناد به منابع گوناگون، به این نکته اشاره می‌کند که ایالات متحده چشم بر مواردی چون نقض حقوق بشر، به‌ویژه زیر پا گذاشتن حقوق زنان، مساله قاچاق مواد مخدر، دیدگاه‌های بنیادگرایانه و قاچاق مواد مخدر توسط گروهی از مجاهدین افغان بسته بود.

وی می‌نویسد که پس از حمله شوروی به افغانستان «زمانی که مقاومت افغان‌ها [نسبت به اشغال سرزمین‌شان] گسترده‌تر می‌شد، یک سری جداگانه از گروه‌های مجاهدین در کمپ‌هایی در پیشاور پاکستان سازمان‌دهی شدند. آن‌ها حمایت خارجی عظیمی از سوی سی.‌آی.ای و هم‌پیمانان ایالات متحده دریافت می‌کردند. سی‌.آی.ای میل به حمایت از افراطی‌ترین فرماندهان مجاهدین داشت و به فناتیک‌ترین گروه‌ها، بهترین کمک آموزشی و تسلیحاتی را ارایه می‌داد».

پروفسور گیبس با اشاره به کمک‌های بی‌دریغ آمریکا به «حزب اسلامی» «گلبدین حکمتیار»، می‌گوید که کارنامه آقای حکمتیار در مورد حقوق بشر بهتر از نیروهای کمونیست جبهه‌ی روبه‌رو نبود. آمریکایی‌ها می‌دانستند که حکمتیار در زمان جوانی دوستان رادیکال خود را به پاشیدن اسید بر روی چهره زنان بی‌حجاب در کابل ترغیب می‌کرد اما کماکان به کمک‌های خود به وی برای مقابله با ارتش شوروی ادامه می‌دادند.

یکی از اسناد دولت آمریکا که از طبقه‌بندی خارج شده، در دسامبر ١٩٨٧، (تنها چندماه پیش از شکل‌گیری رسمی القاعده توسط بن‌لادن) به خوبی تمایل ارتجاعی گروه‌های تندروی مجاهدین را به این صورت شرح می‌دهد: «هر تغییری در روش سنتی زندگی، از سوی آنان خطا محسوب می‌شود. ایده‌های مدرن –خواه غربی و خواه کمونیستی- به چشم یک تهدید دیده می‌شوند».

این اخطارها اما باعث نشد تا سیاست‌گذاران غربی تغییری در روش خود نسبت به حمایت خود از بنیادگرایان بدهند. حتی گزارش‌های هشداردهنده درباره قاچاق مواد مخدر توسط این گروه‌ها نیز توسط سازمان‌های امنیتی غربی نادیده گرفته شد.

رفتارهای خشونت‌آمیز طالبان در سال‌های بعد که توسط ایالات متحده محکوم می‌شد، همان رفتارهایی بود که گروه‌های مجاهد تحت حمایت این کشور در سال‌های دهه هشتاد میلادی در همان افغانستان انجام می‌دادند. آن‌ها نیز مخالفان خود را به راحتی شکنجه و اعدام می‌کردند.

از سوی دیگر، اشتباه است اگر فکر کنیم تنها آمریکا و قدرت‌های غربی هستند که به گروه‌های اسلام‌گرای تندرو اسلحه فروخته و می‌فروشند. با عوض شدن معادله اشغال در افغانستان، اکنون چینی‌ها هستند که به طالبان، برای جنگ با نیروهای غربی اسلحه می‌فروشند. سال ٢٠٠٧، نیروهای بریتانیایی مراتب اعتراض خود را از فروش جنگ‌افزار‌هایی چون موشک‌های زمین‌به‌هوا، مین‌های زمینی، خمپاره‌اندازها و قطعات لازم برای ساخت بمب‌های کنارجاده‌ای به طالبان، به دولت چین اعلام کردند.[١٨]

شاید مروری بر تاریخ رشد سرطانی القاعده و خطری که از جانب گسترش تروریسم افسارگسیخته گروه‌های بنیادگرا، جامعه بشری را تهدید می‌کند، در کنار اشاره به سیاست‌های قدرت‌های جهانی در راه نیل به هدف‌های کوتاه‌مدت و میان‌مدت‌شان، تنها یادآوری تاریخ نباشد. تاوان سهمگین اشتباهات سیاسی سیاست‌مداران را همواره مردم عادی پرداخته و خواهند پرداخت. سیاستی که به نظر می‌رسد این روزها هم، تدوین‌کنندگان آن در هیات حاکمه قدرت‌های جهانی، آن را دنبال می‌کنند و اگر معیارهای انسانی ملاک تعیین راهبردها نباشد، جامعه بشری با دستیابی احتمالی تروریسم جهانی به سلاح‌های مخوف‌تر، خطراتی به مراتب گسترده‌تر از بمب‌گذاری‌های کلاسیک و ترور در چهارگوشه دنیا را نیز تجربه خواهد کرد.


—————————————-

پانوشت‌ها:

١. این‌جا
٢. کتاب تله برای خرس، شکست یک ابرقدرت به قلم «محمد یوسف»، افسر ارشد استخبارات پاکستان شرح کاملی از دخالت ISI در امور افغانستان شامل تجهیز، آموزش و میانجی‌گری برای رساندن اسلحه از جانب CIA به دست پیکارجویان عرب و افغان در مدت اشغال افغانستان توسط شوروی به دست می‌دهد. فایل پی.دی.اف کتاب از این‌جا قابل دسترسی است.
٣. «جیسون بورک» تحلیل‌گر مسایل آسیا در گاردین، معتقد است که دوران حیات القاعده را باید به پنج بخش تقسیم کرد. این تقسیم‌بندی که در سال ٢٠٠٩ انجام شده، اندکی با آن‌چه نگارنده به آن معتقد است، تفاوت دارد. با این حال شمایی از فعالیت طالبان را که آقای بورک با کمک «پدی آلن» اینفوگرافر «گاردین» تهیه کرده، می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید.
٤. بخشی از خاطرات «ژنرال محمدنبی عظیمی»، (یکی از نظامیان ارشد ارتش افغانستان) از جنگ جلال آباد در این منبع. وی تا کنون چندین کتاب در زمینه‌های سیاسی و نظامی افغانستان به رشته تحریر درآورده‌ است. وی دستی نیز در ادبیات فارسی دارد.
٥. خاطرات ژنرال عظیمی، این صفحه
٦. بخشی از یادداشت‌های «حامد علمی»، خبرنگار افغان و نویسنده کتاب «سفرها و خاطره‌ها» درباره جنگ‌های افغانستان در این آدرس
٧. منبع شماره دو، صفحه ٨٨ فایل پی‌.دی.اف کتاب [The Bear Trap: The defeat of a superpower, pdf version, page 55]
٨. از گزارش دادستان فدرال «گیلمور چیلدرز» و هم‌کارانش به کمیته قضایی سنا، شاخه‌ی تکنولوژی، تروریسم و اطلاعات دولتی در سال ١٩٩٨. برای خواندن این گزارش، این‌جا را کلیک کنید.
٩. FBI Warrant, Archive
١٠. نگاه کنید به این مقاله «نیویورک تایمز» در سال ١٩٩٥
١١. مقاله «رابین کوک» در «گاردین» به تاریخ هشتم جولای ٢٠٠٥ را این‌جا بخوانید.
١٢. درباره رابطه اخوان المسلمین با دولت آمریکا، کتاب «بازی شیطان»، نوشته «رابرت دریفوس» منبعی قابل ملاحظه است. ترجمه‌ی فارسی این کتاب با ترجمه «فریدون گیلانی» به صورت رایگان در اینترنت در دسترس است.
١٣. این‌جا
١٤. گزارش «فاکس‌نیوز» در این‌ لینک قابل خواندن است.
١٥. منبع: «نیویورک تایمز»، از این‌جا قابل مشاهده است.
١٦. مقاله «الی لیک»، «واشینگتن تایمز»، ١٩ ژانویه ٢٠٠٩، از این‌جا قابل خواندن است.
١٧. متن کامل مقاله پروفسور گیبس را این‌جا بخوانید.
١٨. منبع: دیلی تلگراف


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites