«جهانی که آدمیان در آن زاده میشوند دربردارندهی بسیاری چیزهاست اعم از طبیعی و مصنوعی، زنده و مرده، ناپایدار و ماندگار؛ همهی آنها این وجه اشتراک را دارند که نمود پیدا میکنند و بنابراین، قرار است آنها را ببینند، بشنوند، لمس کنند، بچشند و ببویند، قرار است به ادراکِ موجودات ذیشعوری درآیند که برخوردار از اندامهای حسی مناسبند. هیچچیز نمیتوانست نمود پیدا کند و خود کلمهی «نمود» معنایی نمیداشت اگر دریافتکنندگان نمودها وجود نمیداشتند –یعنی موجودات زندهای قادر به تصدیق، بازشناسی و واکنش به آنچه صرفا وجود ندارد بلکه بر آنها نمود پیدا میکند و فراخور ادراک آنهاست، تصدیق، بازشناسی و واکنشی که در گریز یا میل، پذیرش یا رد، نکوهش یا ستایش تحقق میپذیرند. در این جهانی که، با نمود یافتن از ناکجایی، وارد آن میشویم و در پایان حیات از آنجا ناپدید میشویم و به ناکجایی میرویم، بود و نمود بر هم منطبقند. مادهی بیجان، اعم از طبیعی و مصنوعی، متغیر و ثابت، از حیث بودنش، یعنی از حیث نمود یافتنش، وابسته به حضور موجودات زنده است. هیچچیز و هیچکس در این عالم نیست که نفسِ بودنش مستلزم ناظری نباشد. به عبارت دیگر، هیچ موجودی، تا آنجا که نمود پیدا میکند، به شکل مفرد وجود ندارد؛ هر آنچه هست قرار است به ادراک کسی درآید. این سیاره نه مسکون انسان بلکه مسکون انسانهاست. تکثر، قانون زمین است.»۱
زندگی
هانا آرنت در سال ۱۹۰۶ در شهر لیندن، نزدیک هانوفر و در یک خانوادهی مرفه یهودی چشم به جهان گشود و از کودکی با این ویژگی و روحیه بزرگ شده بود که در برابر یهودیستیزی آرام نگیرد. در سن هجده سالگی وارد دانشگاه ماربورگ شد و به تحصیل فلسفه و زبانشناسی پرداخت که شاگردیِ هایدگر و بولتمان را برایش به همراه داشت. هانس یوناس، فیلسوف آلمانی، هانا آرنتِ آن دوران را دانشجویی پرشور و بینظیر خطاب کرده بود.
وی در سال ۱۹۲۶ پس از مشکلاتی که در رابطهاش با هایدگر پیش آمد، جهتِ تکمیل رسالهی دکترای خود، به دانشگاه هایدلبرگ رفت که شاگردی یاسپرس و هوسرل را برایش رقم زد. رساله دکترای خود را در فلسفه در سال ۱۹۲۶ با عنوان «مفهوم عشق از نظر آگوستین قدیس» با کارل یاسپرس، فیلسوف آلمانی گذراند. آرنت بعدها گفته بود که کارل یاسپرس، او را با مفهوم آزادی انسان آشنا و او را از انسانگریزی و جهانگریزی رها کرده بود.
آرنت در سال ۱۹۲۹ به برلین رفت و نخستین کتاب خود را با عنوان زندگینامه راحل فارنهاگن منتشر کرد که کتابی در زمینهی نژادپرستی به شمار میآمد.
سپس در سال ۱۹۳۳ دستگیر شد و مدتی کوتاه به زندان افتاد و در همان سال به پاریس رفت. آنجا نیز چندی در اسارتِ اردوگاههای مرگِ نازی به سر برد اما توانست فرار کند و در سال ۱۹۴۱ به امریکا پناه ببرد. در سال ۱۹۵۱ تابعیت کشور امریکا را پذیرفت و در دانشگاههای پرینستون، شیکاگو و «مدرسه جدید پژوهشهای اجتماعی» تدریس کرد و در آنجا به هیئت علمی مرکز جدید پژوهشهای اجتماعی پیوست.
در اندیشهی آرنت، زندگی انسانی باید با آزادی همراه باشد. آزادی نیز مستلزم خودجوشی است.
هانا آرنت و ریشههای توتالیتاریسم
ریشههای توتالیتاریسم، نام کتابیست که آرنت در سال ۱۹۵۱ تالیف کرد و سبب شهرت او در جهان شد. این کتاب، به عبارتی پاسخی روشن به حوادثِ پس از جنگ جهانی، یا بیانگر دیکتاتوریهای برخاسته از آن دوران، نظیر نازیسم، فاشیسم و استالینیسم بود.
آرنت مطرح کرده است که توتالیتاریسم نازیها و استالینیستها، دیکتاتوریِ جدیدی بود برآمده از ایدئولوژی و محورایدئولوژی را ایدهای مشخص نظیر طبقه یا نژاد یا ملت میدانست که نظامی توتالیتر، گرد این ایدئولوژی شکل گرفته است تا بتواند حکومت کند. حکومتی که به اعتقاد آرنت، گریزناپذیر از ارعاب بود.
این اثر، به نوعی، تسویه حسابِ آرنت با رژیمهای توتالیتر فاشیستی و استالینیستی بود که بازتاب گستردهای در میان اندیشمندان و همچنین محافلِ سیاسی جهان داشت و هانا آرنت را به عنوان یک فیلسوف سیاسی به جهان معرفی کرد.
هانا آرنت، همواره در آثارش به نقدی ساختاری دربارهی روانشناسی تودهها و نسبت حکومتهای تمامیتخواه با آزادیهای افراد در عرصهی عمومی و خصوصی، پرداخته است و دو گونهی نازیسم و استالینیسم را از جمله حکومتهای توتالیتری میدانست که با نادیدهگرفتن هویت فردی و خلوت آدمها و همچنین پشت کردن به دنیای متعارف و زیر پا گذاشتن مفهومِ انسان، دنیای پیرامونشان را عاری از فکر و احساس میخواستند و موجودیتِ سیاسیشان را با مولفههایی مخالفِ ذاتِ آزادی، بنا کردند.
هانا آرنت و نظریهی عمل
آرنت در سال ۱۹۵۸ کتابی تالیف کرد به نام وضع بشر و در آن کتاب، به شرح و تفسیر نظریهی عمل که از مهمترین مباحثِ مطرحشدهاش به شمار میآمد، پرداخت.
« آدمی به عقیدهی آرنت، بخشی از طبیعت و تابع جبر آن است، ولی همچنین میتواند از طبیعت تعالی جوید و به راستی آزاد عمل کند.»۲
او، فعالیت انسان را به سه بخش تقسیم میکرد: تلاش یا زحمت (labor)، کار(work) و عمل (action)
به عقیدهی او، تلاش امریست برای امرار معاش و گرهخورده با وضعیتِ انسان که در حیات بشر، طبیعی و اجتنابناپذیر است و اثری از خود نمیگذارد. کار، فعالیتیست که با وضعیتِ جهانیبودن پیوند دارد و روی طبیعت اثر میگذارد و میتواند آن را تغییر دهد. کار خلاق (مانند حرفهها و فنها، انواع هنرها، نویسندگی و ساختن)، بیهوده و تکراری نیست و به نوعی نشانهی اختیار انسان است. و عمل، که به اعتقاد آرنت، عالیترین فعالیت انسان به شمار میآید، با وضعیت تکثر و آزادی درارتباط است.
به سبب تکثر است که انسان میتواند استعدادِ ایجاد و برقراریِ ارتباط با دیگران را به گونهای منحصربهفرد و پیشبینیناپذیر، بروز دهد.
آرنت، در کتاب وضع بشر (human condition) به این نکته اشاره داشته که «عمل، ماهیتی نمادین دارد و شامل سخن (speech) است: به وسیلهی زبان ما قادریم معنای عملمان را شکل دهیم. و همانطورسخن نیز شامل عمل است؛ بدین معنا که در اصل، سخن شکلی از عمل است.» در حقیقت، عمل وسیلهایست که ما با آن صداقت گوینده را میسنجیم.
در عمل است که انسانها فرصت و امکان این را دارند که خودشان را به مثابهی افرادی یکتا نشان دهند. نتیجهی عمل، بر فرد آشکار نمیشود و فعالیتی آزاد است. عمل، تنها فعالیتِ بیواسطه میان انسانهاست (بینیاز از اشیا و عوامل دیگر). در واقع، عمل، اساس فلسفهی سیاسی آرنت است و به اعتقاد او، درست است که عمل (کنش) درهمهی ابعاد زندگی وجود دارد اما متعالیترین و عالیترین وجه آن، عمل سیاسیست که از پیشبینیناپذیری و ارتباط با آزادی و آرمان اصلی انسان، مبنی بر بهتر زیستن، ناشی میشود.
یکی از جلوههای اصلی عمل، در عرصهی عمومی، به اعتقاد آرنت، انقلاب است.
انقلاب
انقلاب، نام کتابی است مشتمل بر شش بخش که هانا آرنت آن را در سال ۱۹۶۳ نوشت. او در این کتاب دیدگاههای بحثبرانگیزی را مطرح کرده است. علاوه بر تعریفی که از انقلاب ارائه کرده، انقلابهای تاریخی را نیز از قرن هجدهم به بعد، مورد بررسی و نقد قرار داده است. به طور مثال او معتقد بود انقلابهایی که از سر فقر شکل گرفتند (نظیر انقلابهای مارکسیستی) انقلابهایی غیرمدرن و طبیعتزده لقب دارند که از فکری منسوخ و خطرناک، به فکر رهانیدنِ بشر از دام فقر بودند وبه ایجاد حکومتِ وحشت، ختم شدند.
او در فصل اول کتاب (معنای انقلاب) نوشته: «انقلاب، تنها رویداد سیاسی است که ما را مستقیما و به گونهای پرهیزناپذیر با مساله بدایت و آغاز روبهرو میکند. انقلاب به هر نحوی که تعریف شود، فقط به معنای دگرگونی نیست.»
آرنت، مهمترین ویژگی یک انقلاب را، گشایشِ فصلی نو در تاریخ میدانست و اعتقاد داشت برای فهم و درک انقلابهای عصر نو، باید مفهوم آزادی و تجربهی آغازگری، منطبق و قرینهی یکدیگر باشند و پذیرفتن یا نپذیرفتنِ نسبت این دو مقوله، میزان شناخت و درک ما را از انقلاب و تصورمان را از آزادی نشان میدهد. باور داشت که آزادی باید از انقلاب مایه بگیرد و برترین معیار سنجش هر کشوری را بر پایهی چنین مفهومی میدانست.
در اندیشهی آرنت، انقلابی مدرن است که عمل آگاهانه و کنشِ از سر آزادی، به کمال برسد و اگر درانقلابی، مسائل اجتماعی، نظیر فقر تودهها که از چارهناپذیرترین مسائل در هر انقلابی به شمار میآید، وجود نداشته باشد و جایش را به مسائل سیاسی و آزادی شکل حکومت بدهد، آن انقلاب، پیروز است.
او میگفت: «ظهور تودههای فقیر در انقلاب فرانسه آن انقلاب را تابع استبداد طبیعت و ضرورت معاش کرد و در نتیجه آزادی، تسلیم ضروت اجتماعی و اقتصادی شد. همین سرنوشت برای انقلاب روسیه هم به وجود آمد. در انقلاب روسیه بلشویکها از جریان رخدادهای انقلاب فرانسه تقلید کردند و در نتیجه قربانی ایدئولوژیک آن شدند.»
مرگ
در سال ۱۹۶۳، آرنت بر مبنای محاکمهی آدولف آیشمان (از سازماندهندگانِ اصلی هولوکاست)، گزارشهایی را به نام ابتذال شرور، منتشر کرد. و دراواخر دههی ۱۹۶۰، بیش از پیش به پژوهش پرداخت که حاصل آن طرحی بود به نام حیات ذهن که در سه جلد کتاب به نامهای تفکر،اراده و داوری بیان میشد اما متاسفانه مرگ آرنت فرصت کاملشدن این طرح را به او نداد و تنها دو جلد نخست، به پایان رسید.
در کتابِ اولِ حیات ذهن میگوید: «به واقع، دلمشغولی من به فعالیت ذهنی دو منشا کمابیش متفاوت دارد. انگیزه درجه اول آن حضورم در دادگاه آیشمان در اورشلیم بود . در گزارشی که از این دادگاه نوشتم از ابتذال یا پیش پا افتادگی شر سخن به میان آوردم. در پس این عبارت، نظریه یا آموزهای را مراد نکرده بودم، هر چند به نحو مبهمی به این واقعیت واقف بودم که مفهوم ابتذال شر مغایر با سنت فکری ما- اعم از ادبی، الهیاتی یا فلسفی- درباره پدیده شر است…»
آرنت، اندیشمندی بزرگ و خلاق بود که فلسفهی سیاسیِ عصر ما، بیحضور آن بیشک، چیزی کم داشت. او در ۴ دسامبر ۱۹۷۵ در نیویورک چشم از جهان فروبست. برخی از آثار این متفکرِ برجسته، خوشبختانه، توسطِ مترجمانی نظیر عزتالله فولادوند، خشایار دیهیمی، مسعود علیا، محسن ثلاثی، سعید مقدم و … به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است.
—————————-
پانویسها:
۱. کتاب حیات ذهن، جلد اول: تفکر، صفحهی۳۷
۲. کتاب فلسفه و جامعه و سیاست، صفحهی ۲۰۳
—————————-
منابع:
فلسفه و جامعه و سیاست؛ عزتالله فولادوند؛ نشر ماهی، ۱۳۸۶
حیات ذهن، جلد اول: تفکر؛ هانا آرنت؛ مسعود علیا؛ نشر ققنوس، ۱۳۹۱
فلسفه هانا آرنت؛ پاتریشیا آلتنبرد جانسون؛ خشایار دیهیمی؛ نشر طرح نو، ۱۳۸۵
انقلاب؛ هانا آرنت؛ عزتالله فولادوند؛ نشر خوارزمی، ۱۳۸۱
وضع بشر؛ هانا آرنت؛ مسعود علیا؛ نشر ققنوس، ۱۳۹۰
توتالیتاریسم؛ هانا آرنت؛ محسن ثلاثی؛ نشر ثالث، ۱۳۸۸
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|