هم اکنون، الله، خداوند یکتا و یگانه که جلوه اش ولایت است، بر ما حکومت میکند. دیگر نمیتوانیم نسبت به او بی اعتنا باشیم، همانگونه نام او را بر زبان برانیم که نسل های پیش از ما بزبان رانده اند، زمانی که الله در دلها جای داشت نه بر فراز منبر قدرت. در شرایط موجود، بدون چالش اندیشه الله و ستیز با آموزشها و احکام که برای هدایت بشر ارائه داده است ، بعید بنظر بتوانیم به مرزهای یک جامعه سکولار نزدیک شویم. چرا که جامعه اسلامی بر اساس اراده و امیال الله همچنانکه در کتاب خود قرآن و رسول و امامان او آشکار گردیده است، بنیان گذارده شده است. آیا در یک جامعه اسلامی کتابی آسمانی تر، مقدس تر، بی همتا تر از کتاب قرآن میتوان یافت؟ مگر نظام قضایی جمهوری اسلامی بر اساس احکام قرآنی پی ریزی نشده است؟ مگر شک و تردید به یکتایی و یگانگی الله، گناه کبیره محسوب نمیشود؟ مگر تبعیض بین جنسیت ها قائل نمیشود و سلطه مرد را بر زن بلحاظ حقوقی تضمین نمیکند؟ مگر حکومت فقیه که یکی سا با حکومت الله چیزی جز تسلیم و اطاعت هم میخواهد ، چیزی بجز بندگی و عبودیت؟ مگر خشم و خشونت و بیرحمی، اساس احکام قضایی نیست؟ مگر تنبیه و مجازات، تجاوز و شکنجه تاوان سرپیچی از احکام دینی نیست؟ مگر میتوان در برابر نظم و انضباط شریعت مقاومت نمود و مرزهای آنرا در هم فرو ریخت؟
بیاد آوریم دشنام ها و نفرین ها که نثار رئیس جمهور نشد زمانیکه باید مقررات شریعت را بخاطر احترام به فرهنگ بیگانه برای لحظه ای نادیده میگرفت و انسان دیگری را با جنسیت مخالف بعنوان همدردی در آغوش میکشید و یا بوسه بر تابوت یار دیکتاتور میزد و بدتر از همه بازگشت او را با امام عج نوید داده بود. یعنی ما در جامعه ای زندگی میکنیم که بالاترین مرجع قدرت، ریاست جمهوری، قبل از هر چیز باید تابع قوانین و مقررات شریعت باشد، قوانین و مقرراتی که الله، رسول و امامان او وضع کرده اند. در یک جامعه دینی، مقوله های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و انواع علوم انسانی را دین تبین و تعریف میکند. در این معنا، دین، قدرت است و چیزی جز تسلیم و اطاعت نمیخواهد، مهم نیست که چه مقام و چه جایگاهی را در جامعه اشغال کرده ای. از این چشم انداز، یعنی چشم انداز الله، عدالت و برابری اسلامی بر قرار است.
زمانی بود که نزد انقلابیون چپ سرنوشت یک انقلاب اجتماعی در یک جامعه وابسته، با مرحله ی رشد سرمایه داری ملی در دوران سلطه ی امپریالیسم و سرمایه داری جهانی و ترکیب طبقاتی، گره خورده بود؛ و لاجرم آن برآوردها، استراتژی و تاکتیک سیاسی را هم تعیین میکردند. مثلا اکثر انقلابیون چپ اتحاد با دین را یک مرحله ضروری تاریخی تلقی میکردند در ارتباط نه با بر کندن نهادهای استبدادی و سنتی بلکه برانداختن نظام امپریالیستی جهانی. در آنزمان ما در دوران شاهی زندگی میکردیم. سرنوشت جامعه را تصمیم شاهی تعیین میکرد که در حالیکه خود را به جهان مدرن متعهد و وابسته میدانست و میخواست ایران را در کوتاه مدتی به دروازه های تمدن برساند، بزرگترین مانع بر سر رشد و تکامل نهاد های یک جامعه مدنی بود. هرگونه تشکل سیاسی را از بین برد و زمینه را برای تداوم و استحکام نهادهای حامی سنت و حفظ روابط سنتی جامعه فراهم آورد. او شاهی بود تجدد خواه. او وارد کننده تمدن غربی بود نه سازنده آن زیرا که سکولار زاده نشده بود. او مثل دیگران در بند دین زاییده شده بود و در فرهنگی استبداد زا پرورش یافته بود. همگان آگاهند که چگونه دین او را به ضعف و خواری کشاند چنانکه سرانجام او را سرنگون ساخت.
شرایط کنونی بسی بغرنج و پیچیده تر از گذشته است، ما شاهد استبداد مضاعف دین و قدرت هستیم. یعنی که اگر در دوران شاه مخالفین و دگر اندیشان با نهاد قدرت که جلوه آن شاه بود، روی در رو قرار گرفته بودند، امروز با پدیده ولایت رویا روی هستیم، پدیده ای که بر خاسته است از دین، چیزی که با وجود ما با فرهنگ و آداب و رسم و رسوم مآ آغشته گشته است چنانکه هرگز بخود جرات ندهیم که در یکتایی و یگانگی خدایی که خود را الله نامیده است، شک و تردید داشته باشیم، هرگز هم نخواهیم داشت زیرا که ما نه خدا بلکه الله را نیز بارث برده ایم. یعنی که الله پرستی و یا تسلیم و اطاعت را.
این بدان معنا ست که اگر یک جامعه ی رها از دین میخواهیم و یا بزبانی دیگر، خواهان یک جامعه سکولار هستیم بگونه ای که خدا خانه نشین شده باشد، تنها زمانی میسر میگردد که نخست تکلیف خود را با الله تعیین کنیم، همان الله ای که در ما میزید و به یکتایی و یگانگی او باور داریم و نسل پس از نسل شهادت داده ایم که او هست و بجز او هیچ کس نیست. اندیشه، نمیتواند مطلق گرا و استبداد زا باشد و رفتار و کردار سکولار. تغییر در رفتار لزوما تحول در اندیشه را بوجود نمیآورد. استفاده از وسایل و تکنولوژی مدرن و شبکه های ماهواره ای و اینترنتی، بیشتر حکایت از ظهور طبقه ای میکند که به لحاظ مصرف و شیوه زندگی مادی، دارایی و درآمد و مصرف، متوسط است، نه به لحاظ نقشی که در خلق یک جامعه آزاد و سکولار در تاریخ بازی کرده است. رسانه های ارتباطاتی بدون شک میتوانند در اطلاع و آگاهی رسانی نقش مهمی بازی کند اگر در خدمت رهایی از دین قرار بگیرد، امر بس دشوار در زمانی که دین سلطه خود را در فضای مجازی را نیز گسترده است.
همین طبقه متوسط در جامعه اسلامی است که مصرف کننده فرآورده های فرهنگ مدرن است، از جمله شبکه های ماهواره ای و رسانه های اینترنتی. اما نذری هم میدهد، گاهی وجوه هم می پردازد، گاه گدار ی هم روزه میگیرد و نماز میخواند، زیارت هم میرود اگر هیچ یک را هم انجام ندهد، کتاب قرآن را پای سفره هفت سین نیز میگذارد و عیدی ها را بامید باروری بیشتر لابلای قرآن میخواباند و یا مسافر خود را از زیر آن رد میکنند. شیوه زندگی متوسط بدان معنی نیست که تعصبات و آداب و رسوم و فرهنگی که زاده دین است، از خاطر ها زدوده شده است. حال از فرو دستان که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند سخنی بمیان نمیآوریم، انانکه بجز دین چیزی دیگری در زندگی ندارند، توده های وسیعی که نسبت به دین سخت تعصب میورزند. ما با ارزشها و ایمان این بخش از جامعه و هم چنین طبقه متوسط در فیلم جدایی، ساخته اصغر فرهادی، برنده جایزه آسکار آشنا میشویم. که واقعیت آن است که هنوز قسم به قرآن. بزرگترین و محکم ترین قسم محسوب، میشود..
استمرار حکومت دینی نمیتواند نشانی از شکفتن سکولاریسم تلقی شود. ما خواهان جامعه ای سکولار و دموکرات هستیم اما حاضر نیستیم که به همان مبارزه ای دست بزنیم که سکولار ها در غرب دست زده اند. آنها با دین و استبداد توامان به مبارزه پرداختند و نشان دادند که رهایی و آزادی، بنای یک جامعه سکولار از ستیز با دین و قدرت میگذرد. با براندازی استبداد، یو غ دین را هم از گردن خود بر گرفتند و از جامعه بیرون راندند. آنها اگر به این نتیجه نرسیده بودند که این جهان ساخته ی دست بشر است نه ساخته دست خدا، هرگز نمی توانستند به مرزهای سکولاریسم دست یابند و خرد خدا را تابع عقل انسان بسازند.
ما نیز نمیتوانیم در یک جامعه ی تحت سلطه دین با مصرف فرآورد ه های فرهنگ سکولار، هژمونی دین را به چالش بکشیم. حکومتی که خود را حکومت الله میخواند، ما را در برابر نظام سیاسی و یا ساختار قدرت، ساختاری جدا از دین قرار نمیدهد بلکه ضرورتا ما را در برابر الله و حکم و فرمان او قرار میدهد. چرا که الله، خدایی است در میان هزاران هزار خدای دیگر که نام الله را برای خود برگزیده است و بما فرمان میدهد که بنام او آغاز نماییم و چشم خود را ببندیم و به رحمت و رحمان او باور کنیم، در حالیکه او مالک دوزخی ست که نماد خشونت و بیرحمی ست، آنجا که زجر آمیز ترین و درد انگیز ترین تنبیه و مجازات اختراع و در مورد گناهکاران بویژه مشرکین و منافقین اجرا میشود. این حکومت فقیه، یعنی حکومت الله است که درمان همه دردهای جامعه را اعدام و تیغ و تازیانه میداند. در جامعه ای که الله حکومت میکند هیچ کس دیگر مسئول نیست مگر الله. ما با الله رو یا روی هستیم. تا الله حاکم و حی و حاظر است، آیا سکولاریسم میتواند بیش از یک خیال خام باشد؟
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|