حکايت امروز روشنفکری به اصطلاح دينی ما حکايت کسی ست که عمدا تخته سنگی به داخل چاه می اندازد و بعد در کنار چاه می نشيند و مانند مجسمه ی رودن دست به زير چانه می زند و تفکر می ورزد که چگونه اين سنگ را از چاه بيرون آورد! ای کاش به همين بسنده می شد؛ روشنفکر به اصطلاح دينی در تئوری سازی های خود بزرگوارانه و پدربزرگانه به ارائه ی طريق برای روشنفکران از نگاه ايشان عرفی می پردازد و انتظار دارد اين گونه روشنفکران مثلا بيش از مسئله ی ايران يا برابر با آن به مسائل جهان و ظلم های جاری در کشورهای مختلف و بخصوص اسرائيل بپردازند. اگر چه اين گروه در کلام و بيان اظهار می دارند که مسائل داخلی اهميت بيشتری دارد ولی خوب که به نوشته ها و نظرهای ايشان دقت می کنيم می بينيم موضوع فلسطين و اسرائيل برای ايشان اهميت بيشتری دارد و مانند وعاظی که هر بحثی را بالاخره به صحرای کربلا می کشانند اين گروه از روشنفکران نيز هر بحث داخلی را عاقبت به موضوع اسرائيل ختم می کنند لابد به قصد قربت و حمايت از مظلوم.
در اين جا نيز اين روشنفکران به اصطلاح دينی مانند حکومت فعلی ايران که هر ايرادی از آن ها گرفته شود يک ايراد از امريکا و اروپا و کشورهای آزاد می گيرند به محض آغاز هر بحثی بلافاصله يک سوژه از اسرائيل پيدا می کنند و به اين کشور و حکومت اش می تازند و البته از ياد نمی برند که تکليف مردم اسرائيل از دولت اسرائيل جداست همان طور که به قول حکومت اسلامی تکليف مردم امريکا از حکومت اش جداست. البته نمونه های تخلف و جنايت و تبه کاری در هر کشوری وجود دارد و روشنفکران به اصطلاح دينی و حکومت اسلامی قادرند بر اساس آن چه رسانه های خود آن کشورها منتشر می کنند به وجود ظلم و جنايت در اين کشورها پی ببرند و تبه کاری در سطح جهان را به رخ کسانی که با الگو قرار دادن آن ها دنبال آسايش و امنيت و آزادی می گردند بکشند که ای آقا! در اين کشورها هم حلوا خير نمی کنند و چنين جنايت هايی صورت می گيرد.
بعد هم به تعيين وظيفه می پردازند که روشنفکر چه ها بايد بکند و از چه کسانی حمايت بکند و بخصوص اسرائيل جنايتکار را از ياد نبرد. ديگر برای ايشان مهم نيست که صد برابر بدتر از اين در تمام کشورهای اسلامی بر سر مسلمانان و غيرمسلمانان می آيد و صد برابر بدتر از اين در حکومت های افريقايی رخ می دهد و اگر قرار باشد روشنفکر ايرانی بالسويه به همه ی اين ها بپردازد بايد کار و زندگی اش را رها کند و از مسائل ايران هم بگذرد بلکه فرصت پيدا کند فقط فهرست جنايت های روزانه در اين کشورها را بر شمارد و به خاطر بياورد و از يادآوری آن ها غافل نماند. پس چون چنين کاری ممکن نيست فعلا اسرائيل را بايد چسبيد و ظلمی که به فلسطينی ها می کند را دائما گوشزد کرد و کشورهای ديگر هم به فراموشی سپرده شوند اشکالی ندارد.
اکنون ما هم به پيروی از ايشان و طبق دستورالعمل ايشان و پيش از اين که ما را متهم به اسرائيل دوستی و اسرائيل پرستی کنند ابتدا می گوييم که ما هم از زمان شاه تا به امروز با جنايت ها و تبه کاری هايی که نسبت به فلسطينی ها صورت گرفته آشنا هستيم و معترض به آن می باشيم همان طور که نسبت به هر جنايتی در هر جای دنيا اعم از کشورهای اسلامی و غير اسلامی و دمکراتيک معترضيم. اما....
اين "اما"٬ کليد بحث ماست و فقط به موضوع پرداختن بيش از اندازه ی حکومت اسلامی به مسئله فلسطين و در نتيجه نفرت مردم ايران از طرح اين مسئله مربوط نمی شود. با اين "اما" بايد اين ها را همراه کرد:
- اگر قرار بر سياست بازی ست٬ دولت اسرائيل از هر دولت ديگری به خصوص از دولت های عربی که می خواهند سر به تن ايران نباشد به ايران نزديک تر است و با او منافع سياسی مشترک دارد.
- اگر قرار بر عدم دخالت است٬ در صورتی که انگشت مبارک حکومت ما در لانه ی اسرائيل داخل نشود٬ کم ترين تهديد مستقيم و غير مستقيم ابتدا به ساکن٬ از طرف اين کشور نسبت به کشور ما صورت گرفته است. بحمدالله خوان ايران برای سورچرانی روسيه و چين و کشورهای عربی و ترکيه و امثال اين ها گسترده است و چه بخور بخوری بر سر اين سفره در جريان است که موضوع بحث ما نيست. دست تنها کشوری که از اين خوان کوتاه است ظاهرا اسرائيل است اگر قرار بر حقيقت گويی و حقيقت جويی باشد.
- اگر قرار بر طرفداری از حقوق بشر است٬ اين کشور نسبت به مردم خودش دمکرات است و در بدترين شرايط جنگی هم آزادی های نسبی در اختيار آن ها قرار می دهد. همين که رئيس جمهورش روانه ی زندان می شود نشانه ی وجود آزادی در اين کشور -لااقل برای مردم خودش- است.
- اگر قرار بر طرفداری از مظلوم است بايد حواس ما -يعنی کشور ايران و حکومت ايران- به مظلومينی که به آن ها کمک کرده و دست آخر پستان حکومت را گاز گرفته اند باشد. هنوز داستان غازيان افغان را فراموش نکرده ايم که آمدند و خوردند و بردند و دست آخر يک لگد نثار کمک کننده زدند و حکومت خودشان را طالبانی کردند. همين حزب الله محترم لبنان که لابد اوج روشنفکری دينی را به عرصه ی تجلی در آورده است اگر فرصت پيدا کند دست در دست ساير کشورهای عربی می گذارد و از ما خواهش می کند که بر سر جزاير سه گانه در "خليج عربی" با دوستان همدين و همکيش عرب بر سر ميز مذاکره بنشينيم تا ان شاءالله با دادن بخشی از آن ها موضوع ختم به خير شود.
- اگر موضوع بمب اتمی که اسرائيل در اختيار دارد مطرح است و حکومت اسلامی به اين بهانه می خواهد صاحب بمب اتمی شود٬ هم ما و هم آقای سروش دباغ خيلی خوب می دانيم که اگر يک بمب از بمب های اتمی اسرائيل در اختيار اين حکومت بود تا کنون صد بار آن را ترکانده بود و انسان های بی شماری را به خاک و خون کشيده بود.
از اين اما ها بسيار است و اتفاقا همين هاست که موضوع ترديد روشنفکران واقعی ايران است و نه صرفا حساسيت حکومت اسلامی به موضوع فلسطين. آقای سروش دباغ روشنفکر عرصه ی عمومی را (با عرض معذرت از به کار بردن اين کلمه که بهتر از آن متاسفانه يافت می نشود) يک عده گاگول فرض کرده اند و بهترين کسی را هم که برای مثال زدن پيدا کرده اند جلال آل احمد به عنوان روشنفکر ضد استعماری و جناب آقای خمينی قدس سره می باشند که در جای خود اسرائيل را به چهارميخ کشيده اند. و لابد آن دانشجوی بسيجی محترمی که کاری جز بالا رفتن از ديوار سفارت ها ندارد و خيلی خوب بلد است سر و کله ی امثال پدر جناب دباغ را با سنگ٬ نشانه برود و از مشت و لگد برای مبارزه با صهيونيسم بين الملل استفاده کند٬ يا در نقش بازجوی امنيتی و سرباز گمنام امام زمان٬ بلايی بر سر داماد خانواده ی آقای دباغ بياورد که بعد از آزاد شدن از زندان بگويد خدايی در کار نيست٬ آری اين بچه بسيجی لابد کسی ست که تئوری های روشنفکران دينی را به مرحله پراتيک آن هم از نوع انقلابی اش می رساند که صد رحمت به او نسبت به امثال داريوش آشوری اسرائيل پرست!
درست است که ما مقامات والای علمی جناب سروش دباغ را نداريم ولی در خارج از کشور ديده ايم که در تلويزيون و مطبوعات بحث های بسياری٬ بيشتر در مخالفت با اسرائيل جاری ست و روشنفکران واقعی و سياستمداران٬ مثل آدم می نشينند و در اين باره گفت و گو می کنند و دنبال راه حل واقعا عملی برای حل معضل فلسطين می گردند و من مطمئن هستم دير يا زود ظلمی که بر مردم فلسطين رفته و می رود با همت همين اشخاص مرتفع خواهد شد و به حداقل ممکن خواهد رسيد. اگر کسی بتواند دولت اسرائيل را وادار به پذيرش راه حل منطقی -و نه اسباب کشی به آلاسکا و اروپا- کند همين روشنفکران واقعی غرب هستند.
يک نکته ديگر را خارج از چهارچوب بحث بگويم و يادداشت را خاتمه دهم. اين نکته ای ست که برای من بسيار رنج آور است و محال است در بحث های حضوری به راحتی از کنار آن بگذرم. وقتی صحبت از بمب گذاری تروريست ها در اتوبوس های اسرائيلی و کشتن زن و بچه ی بی گناه مردم می شود٬ عده ای هستند که از اين موضوع اظهار تاسف می کنند ولی يک "اما" در بحث می آورند که من به محض بيان اين اما٬ که معمولا با اين جمله همراه است که اسرائيلی ها هم کم زن و بچه ی مردم را نکشته اند بحث را قطع می کنم و بحث کننده را به خدای بزرگ می سپارم و می گويم آن چه تو می گويی توجيه جنايت است و همدلی با جنايتکار و من با چنين شخصی هرگز بحث نخواهم کرد. اکنون روشنفکران به اصطلاح دينی ما که اغلب در خانواده هايی بزرگ شده اند که حس ضديت و نفرت به دين يهود در آن ها به شدت وجود داشته و در مدارسی درس خوانده اند که تبليغ ضد دين يهود و اسرائيل در راس آموزش های آن ها بوده به طرح اين اماهای بی جا می پردازند و انتظار دارند ما با طناب پوسيده ی آن ها به داخل چاه برويم و سنگ بزرگی را که خود آن ها به چاه انداخته اند در بياوريم. ما اين ماموريت را ابتدا به حکومت اسلامی و بعد هم به روشنفکران محترم دينی می سپاريم و چون وقت آن ها قطعا برای پرداختن به موضوعات کشورشان کم خواهد بود صرفا به طرح مسائل کشورمان می پردازيم.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|