حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America

  صفحه نخست  |  تالارهای نوشتاری  |  بحث جدید  |   حالت بسته شده  
بحث آزاد
برگشت به تالار  |  می خواهید پاسخ بدهید؟
نویسنده  ایرانی   تا کنون  59  بار خوانده شده است.(Jun 09,12) شنبه 20 خرداد 1391 = June 9, 2012

حاج میرزا آغاسی و جمهوری خواهان   


روزگاری است که سودای بتان، دین من است
اگرچه پرداختن چند باره به یک موضوع، آنهم در زمانی که برای آن مناسب نیست، از منطق به دور است، اما هم زمان با اوج گرفتن فعالیت های میهن پرستانه شاهزاده رضاپهلوی، توپخانه تخریب جمهوری خواهان با قدرت بیشتری، به کار افتاده است. اینان از بازگشت پادشاهی، سخت به وحشت افتاده اند. توجه به سخنان مهرداد درویش پور، اساس نگرش جمهوری خواهان چپ گرا به انتخابات آینده را نشان می هد، آنجا که می فرماید، آنچه به رأی گذاشته خواهد شد جمهوری نیست، بلکه پسوند اسلامی آن است. مردم! در سال 58 به پایان نظام پادشاهی رأی داده اند و آن رأی کافی است!. نوشتار حاضر، در مقام پاسخگویی به این سخنان نیست که بطلان آن، اضهر من الشمس است. به قول تازیان، الغریق یتمسک بکل حشیش!، یعنی غریق، به هر شاخه خشگی نیز، متوسل می شود.
جمهوری خواهان، یا آنچه در بهمن 1357 و انتخابات متعاقب آن، به وقوع پیوست، را به رسمیت می شناسند و یا خیر. اگر به رسمیت می شناسند، بنابراین، نظام جمهوری در ایران، برپا شده است. تحت این استدلال، عملکرد سی و چند ساله جمهوری اسلامی را باید به رسمیت شناخته و تحت تعاملات نظام جمهوری، بررسی نمایند. یعنی کلیه دستاوردهای مثبت و منفی جمهوری اسلامی، به پای نظام جمهوری نوشته شده و از آن منظر قابل بررسی است. تفکیک عملکردهای مثبت، چنانچه اصولا" وجود داشته باشد، از جنایات و خیانت های نظام و حواله دادن نکات منفی به پسوند اسلامی، امکانپذیر نیست. بنابراین، آنچه جمهوری تشکیل شده در سال 58 در ایران، برای ملت به ارمغان آورد، چیزی جز جنگ و نکبت و فقر و عقب افتادگی نبود. کارنامه جمهوری در ایران، حتی اگر پسوند اسلامی داشته باشد، تجربه ای سخت گران و بی حاصل از آب درآمد. اگر به حکومت پادشاه فقید، شکنجه نسبت می داد، خود شکنجه ها کرد که موی برتن شکنجه گران قرون وسطا، راست می نمود. اگر نسبت آدم کشی می داد، هزار هزار در شبهایی تاریک به جوخه های اعدام و چوبه های دار سپرد. تازه چه کسانی را؟، برآورندگانش را!، همان ها که در سال 58 در خیابان ها، فریاد می زدند، اعدام باید گردد، چه تلخ در کمتر از ده سال، در شبهایی تاریک، با بی دادگاه هایی چند دقیقه ای و خلخالی وار، طناب دار بر گردن هایشان بوسه زد. اگر حکومت پادشاه فقید را به ظلم و بی عدالتی اقتصادی متهم می کردند، تا از راه رسیدند، بدون آنکه از صاحبان اموال پرسش کنند، آن اموال را از کجا آورده اند، مال و دارایی شان را غارت کردند و خود سرمایه داران جدید شدند. پس از آن نیز تا توانستند، خوردند و بردند، تا آنجا که رهبر انقلابشان فرمود، عملکرد شما موجب بوجود آمدن قله های ثروت و دره های فقر شده است. جمهوری عدالت محور چپی، کار را بدانجا رساند که ضریب جینی، که در زمان شاه ظالم! 0.9 بود، در حال حاضر به عدد 0.3 رسیده است. هرگز اقتصاد ایران شرایط سال 54 را دوباره تجربه نکرد و در دوران جمهوری، نخواهد کرد. در همین تهران، کسانی نان شب ندارند و تازه نماینده مجلس شدگانی، آغازاده هایشان با اتومبیل های کورسی چندصد ملیونی رفت و آمد می کنند. حداد عادل نیز که دارایی هزاران ملیارد تومانیش اعلام شد و همه محسنات رئیس پارلمان در نظام جمهوری را دانستند. اگر کسانی را به فساد و پورسانت و رشوه متهم می کردند، پورسانت در خریدهای جاری جمهوری اسلامی به رویه قالب تبدیل شد و فساد و اختلاص را نیز افتدودانی. یک قلم اختلاص انجام شده با سرجمع فساد در تمام تاریخ پیش از جمهوری آرمانی، که مانند همین جمهوری فرانسه است (به قول آیت الله خمینی)، برابری می کند. عدالت اجتماعی از نوع جمهوری، چه تلخ از آب درآمد. آنکس که در رژیم گذشته بارها به زندان رفته بود و از "هتل ساقی" به سلامت خارج شده بود و داستان ها تعریف می کرد از گشاده دستی، مردانگی و مردم داری و انسانیت "استوار ساقی"، در زمان انقلاب و جمهوری خودساخته اش، مدت ها بی هیچ اتهامی در زندان ماند و دست آخر، سر از چوبه های دار در حسینه اوین درآورد و در گوری بی نشان، خفت. اگر در زمان پادشاه فقید، به گفته خود مخالفان، نظم و نسقی در برگزاری دادگاه و زندان و اعدام وجود داشت، جمهوری برآمده از انقلاب، تیغ بدست حاکم شرع، که دست کمی از زنگی مست نداشت داد، تا لکه ننگی ابدی را بر پیشانی جمهوری بنشاند. درست مانند روبسپیر انقلابی جمهوری خواه در فرانسه، که تا می توانست اعدام کرد و سرآخر خود نیز، به گیوتین سپرده شد. چه کسی بود گفت اسنوبال؟. اگر با به کارگیری انواع سیاست های خارجی جهانی و برتری تسلیحاتی، خاورمیانه و خلیج پارس، ملک طلق ایران شده بود، در جمهوری مطلوب آقایان، خزر از دست رفت، خلیج فارس عنوانی دیگر گرفت، در جنگی خانمان سوز، در بهترین ارزیابی، آنچه بدست آوردیم که در دوران محمدرضاشاه، بی هیچ جنگی، بدست آورده بودیم. چه سخت و تلخ به یاد صفحات و لطایفی از شاهکار اورول افتادم. حیوانات، خسته و خون آلود، به سمت مزرعه باز می گردند، صحنه رفقای برخاک افتاده و در خون خفته، اشک و بغض می نشاند، که صدای گلوله توپی را میشنوند! در دیالوگ های بعد و از زبان اسکوئیلر، که در طول جنگ، مرموزانه پیدایش نبود، می فهمند فتحی بزرگ کرده اند، دلیلش؟ چه دلیلی بالاتر از آن که، آنچرا که قبلا" داشته اند، دوباره دارند!. اورول را با رمان شاهکارش، که شرح حال همه انقلابات و جمهوری خواهی های جهان است رها کنیم، اما نه، رفیق ناپلئون، رئیس جمهور منتخب و مادام العمر را چه کنیم؟ تازه مدال شجاعت درجه اول حیوانی را نیز، پس از جنگ آسیاب به او داده ایم. چه بگویم از داستان جمهوری انقلابی سال 57، که داستانی است پر آب چشم، که تو خود حدیث مفصل بخوان، از این مجمل.
شق دوم قضیه آن است، که جمهوری خواهان، اتفاقات سال 57 را منتهی به جمهوری ندانند، یعنی، جمهوری اسلامی را یک نظام جمهوری ندانسته، مانند همیشه بگویند، انقلاب مردم به سرقت رفت و به انحراف کشیده شد. در این صورت و با این منطق، نظام جمهوری، هرگز در ایران بوجود نیامد. چنانچه این استدلال را بپذیریم، بنابراین، خط سلطنت در ایران، هرگز شکسته نشد. تنها با طغیان سنت در جامعه و غلبه نیروهای کهنه بر نو، پادشاهی مدرن پنجاه و هفت ساله پهلوی، به سلطنت قجری تنزل نمود، با این تفاوت که اینبار حاج میرزا آغاسی خود بر تخت نشست. او که تجربه شیخ فضل الله را نیز با خود داشت، به ضدیت با تمامی مظاهر مدرنیته برخاست. از حجاب تا انقلاب مثلا" فرهنگی، و تا همه چیز. بنابراین، به رسمیت شناخته نشدن نتایج حاصل از انقلاب 57، مساوی با عدم رسمیت انتخابات سال 58 برای تغییر نظام از پادشاهی به جمهوری است، پس مورد اسپانیا برای ایران نیز صادق است و در این نگرش، تنها باید رضاشاهی دیگر، پادشاهی را از دست وارثان حاج میرزا آغاسی و قاجاریه متحجر پس بگیرد. البته در این شرایط، ما نه به قوه قهریه، که به نافرمانی مدنی و صندوق رأی باور داریم. دیکتاتور هم نیستیم که بی اجازه ملت ایران، گذینه و یا گذینه هایی را حذف کنیم. و بگوییم یا جمهوری، یا جمهوری!، ما زیر عبای امام، امامی که تا به حال مانند او در عصر غیبت دیده نشده، نرفته ایم که مانند او استدلال بیاوریم. استدلالی که سخت پای آن چوبین بود و هست.
جمهوری خواهان گرامی، باید بپذیرند، تنها کسی که قادر به مبارزه عملگرایانه با جمهوری جهل و فساد است، شاهزاده رضاپهلوی است. او تنها شخصیت شناخته شده در بین عموم ایرانیان و در جهان است. با تمام شدن حب و بعض ها و کینه های چپ ساخته، مردم هر روز بیش از پیش به یاد زمان "آن خدابیامرز" هستند. رضاپهلوی نیز، رفتار و گفتاری لیبرال و دموکرات دارد و مورد توجه عموم ایرانیان، نوع رفتار و تعامل با کشورهای خارجی را در جهت آزادی و حفظ منافع ایران به درستی می داند. . بنابراین، عقل سلیم حکم می کند، از پتانسیل ایشان برای ساقط کردن جمهوری جهل و فساد استفاده شود. الباقی قضایا نیز به رأی مردم در فردای آزادی، برمی گردد. نکند از رأی مردم می ترسید؟ یا خیانت آیت الله خمینی، پیش چشمانتان است؟، روزی چند بار بیت زیر را بنویسید، افاقه می کند!،
گنه کرد در بلخ آهنگری / به شوشتر زدند گردن مسگری