شاید در شرایط جاری حاکم بر ایران، پرداختن به یک شعر و ترانه، بی معنا جلوه کند، اما ترانه یا هر چه که اسم آن را می گذاریم از دو خواننده ایرانی، این روزها در فضای رسانه های مجازی و مکتوب، بحث های زیادی را دامن زده است و واکنش ها در ایران به آن، ارائه تحلیلی کوتاه از آن را لاجرم می نماید. در روزگاری که نعل وارونه زدن در آن، به امری رایج تبدیل شده است، امر رایجی که پا را از حد فراتر گذاشته و با کلک های باسمه ای، به دنبال جا انداختن مفاهیمی ضد ملی در پس حمایت ظاهری از سرمایه ملی است، این نگارنده، رک و راست و بی هیچ تکلف، به دنبال ابراز مخالفتی آشکار با هر تابو شکنی بی موقعی است که نه تنها به مبارزات ملی کمکی نمی کند، بلکه سنگ پیش پای آن است.
پس از انتشار ترانه مذکور، تا مدتی به جز اندکی از مخاطبان، واکنشی به محتوی آن نشان ندادند، اما موضوع آنچنان بود که حتی در سایتی مانند بالاترین، که کمتر می توان مطالب جدی و تحلیل های مبتنی بر واقعیت و با پایه علمی در آن یافت، نخستین واکنش ها را از جانب لینک گذاران و کامنت نویسان، دریافت کرد. نگارنده در ایران زندگی می کند و به واسطه شغلی، در محیط های آکادمیک، در رفت آمد و حضوری دائمی است. نخستین واکنش ها نه از میان اساتید، که از میان جوانان برخاست، موضوع آنچنان شرم آور بود که همگان مانده بودند، چگونه واکنشی باید به آن نشان داد. صحبت از ذهن های بسته و سنتی نیست، صحبت از دانشگاه و دانشجوست. همگان و به ناگاه، با پدیده ای مواجه شده بودند که در تاریخ ایران کمتر سابقه داشت، نقد اجتماعی توسط آهنگی از گونه شناسی رپ آن هم با رکیک ترین کلمات ممکن، درست زمانی که ایران درگیر مشکلاتی است که کار را تا جنگ و به خطر افتادن امنیت ملی در بعد داخلی و خارجی پیش برده است. در همان واکنش ها در محافل علمی پیرامون موضوع، نکاتی چند قابل تأمل بود. نکته اول اینکه، در تمام ایران این ترانه با سکوتی سنگین موجه شده است، بر خلاف ترانه آی نقی از همین خواننده، که علی رغم انتقادات وارده بر آن، به سرعت همه گیر شد. امروز برخی معتقدند چنانچه در همان زمان انتشار ترانه قبلی، به برخی نکات در آن اشاره می شد، امروز شاهد چنین ترانه ای نبودیم. مسئله دوم، بحث آزادی بود، همگان باور داشتند نه می شود و نه باید با تیغ سانسور و حذف با چنین پدیده هایی برخورد کرد، اما تحلیل، نقد و بررسی و دست آخر مردود شمردن چنین پدیده های نو ظهوری حق مسلم ماست!. مشکل بزرگتر، با مطرح کردن نابجای اینگونه شعرها، زمانی است که با توده جامعه روبرو می شوید، ترانه مورد بحث به یکی از حربه های بنیادگرایان در میان عوام الناس تبدیل شد که، چه نشسته اید مردم، این اپوزیسیون جمهوری اسلامی است!، واضح است درباره طبقاتی از اجتماع صحبت می کنم که نه قدرت تمیز مسائل را از هم دارند و نه قدرت تحلیل، اما آنچه می شنوند، درست یا غلط، برایشان باور پذیر نیست. در این میان کسانی نیز پیدا می شوند و از معلقات سبعه* نام می برند و حال بیا و درستش کن، چگونه باید به این توده کم سواد، مفاهیم آزادی بیان و تحمل و مدارا را آموخت؟ چگونه به سازندگان چنین ترانه هایی باید ارزش و اهمیت زمان و زمانسنجی را آموخت؟ در برهه ای که نقد اجتماعی سالم و علمی توسط اشخاص موجه و چهره های علمی و دانشگاهی، از نان شب واجب تر است، نقد اجتماعی توسط شاعران و با رکیک ترین کلمات ممکن به خورد مردم داده می شود.
جامعه ایران، از دوسو دچار افراط شده است، نخست ولی فقیه است، علوم انسانی را علومی غربی می داند و به دنبال اسلامی! شدن آن است. از سوی دیگر، کسانی در ورای مرزهای ایران، همه چیز و همه کس را به سخره می گیرند و لابد در خیالشان پا جای پای زنده یاد فرخزاد گذاشته اند و چاوشی خوان حرکت جامعه به سوی جلو هستند. نکته ای که در این میان باید سخت به آن توجه نمود، شرایط امروز و دیروز جامعه ایران است. اینگونه کنش های تند، بی منطق و بی موقع، کسانی را که درمیان ماندن و یا رفتن این رژیم منجوس اسلامی مردد هستند، به تردید بیشتری وا می دارد. این یعنی ریزش نیروهای برانداز. مسئله را کمی بازتر کنم. درست یا غلط، ایران یک جامعه سنتی است و تا پیروی از اخلاق مدرن سبک آلمانی، قرن ها فاصله دارد. حتی اگر به اسلام از نوع آخوندی آن اعتقادی نداشته باشد، یا کلا" به دین خاصی معتقد نباشد، بازهم انسانی برآمده از سنت است. حال فرض کنید در مقایسه اصلاح طلبان حکومتی با اپوزیسیونی که شعر موجود در ترانه را سمبل آن می گیرد، کدام را برای هواداری انتخاب می کند؟. دقت کنید این نگارنده در جایگاه رد آزادی بیان و یا طرفداری از سانسور نیست، بلکه به دنبال تحلیل نتایج حاصله از انجام چنین کنش های بی جایی است که به کل حرکت اپوزیسیون لطمه می زند. چه ربطی به اپوزیسیون دارد؟ ربطش را از کسانی بپرسید که پس از انشار این ترانه،هر لحظه و در هر بحث، آن را با تمسخر، سمبل ما مخالفان حکومت فرض می کنند. یعنی چنین تابو شکنی بی تناسب، بی موقع و بی جایی، نه تنها منفعتی برای پیشبرد اهداف مبارزه سیاسی ایجاد نکرده است، بلکه نقد اجتماعی اینچنین، اثراتی مخرب بر روی سطح بحث ها و موقعیت براندازان ساکن در ایران گذاشته است. خود فرخزاد بینی، بدون داشتن دکتری در علوم سیاسی و سواد و رندی و نکته بینی که در فرخزاد بود، گل به خودی به حساب می آید که تنها برای نیروهای ملی در ایران، مشکلات زیادی فراهم نموده است. به قول دوستی که از اساتید به اجبار بازنشسته شده دانشگاه است، چشممان به نقد موزیکال اجتماعی بی موقع روشن، همه مشکلات حل شد و حال می توانیم از بازنشستگی اجباری خود، گله نکنیم، اساتیدی برتر از ما، از راه رسیده اند مسلح به آخرین تکنیک های علمی و زبان نوشتاری.
تنها اعتراض این نگارنده، مخرب بودن زمان و نوع بیان نقد اجتماعی مطرح شده در ترانه است، نه به سانسور می اندیشد و نه به دفاع از تابوهایی که در جامعه موجود است. اگر اصل بر انسان است و هرچه به او مربوط است، پس نقد و بررسی هر پدیده انسانی لازم است، اگر بحث درباره آن تابوست، آن تابو باید شکسته شود، اما پرسش آن است که در چه زمان، توسط چه کسانی و برای چه هدفی. این قلم اعتراض ده ها استاد و دانشجوی دانشگاه های ایران را از این طریق بیان نمود، حتی اگر به قول نویسنده ای که این نگارنده به قلم او بی علاقه نیست، دهانش مانند همان عنوان شعر شده باشد.
-----------------------------------------------------------
*معلقات سبعه: اشعاری که اعراب در زمان پیش از اسلام از تجاوزها و عشق بازی های خود و همچنین جنگ ها می سرودند و برای یک سال در درون کعبه می آویختند.
---------------------------------
بهمن خان گرامی
در صورتیکه مناسب انتشار در سامانه تشخیص دادید و صلاح دانستید منتشر کنید و الا خیر.
ارادتمند، ایرانی
|