از زمانیکه اروپا و امریکا، سیاست شوروی سابق را برای از بین بردن قدرتهای منطقهای (حاکمیتهای ملی) بکار میبرند، واژه «فدارلیسم» و ملتسازی در غرب مُد روز شده. آنان که زمانی در مبارزه با امپریالیسم امریکا دست به اسلحه میبردند (چریک، پیشمرگ، مجاهد) و به عنوان مبارزه برای آزادی خلقهای زحمتکش و تحتستم! در گوشه کنار ایران جمهوریهای خلقی به پشتوانه اتحاد جماهیر شوروی بر پا میکردند و میخواستند که جهانی شدن خود را به رخ ایرانیان بکشند، امروزه خرمهره همان امپریالیسمی شدهاند که زمانی برای مبارزه با آن، ایرانیان را میکشتند و خود را هم قهرمانان انترناسیونالیم جهانی نامگذاری میکردند. آنان در آن زمان مهرهای بیش نبودهاند و امروزه با پیوند دادن خود با سیاستهای غرب خرمهرهگی خویش را هم جشن گرفتهاند....
«خرمهره» بیارزش است و نشان از خودفرینی، غلو، ریا و لافزدن بیش از اندازه میدهد. این مشخصات را میتوان در گروههای که میخواهند ایران را به پشتوانه سیاستهای غرب در مقابله با جمهوریاسلامی، مابین خود تقسیم کنند، پیدا کرد. آنان میخواهند با کمک غرب کشورهای جدیدی را در منطقه خاورمیانه بوجود آورند، در حالیکه سیاست غرب برای از بین بردن حاکمیتهای ملی کشورهای بزرگ مانند ایران میباشد و ایجاد کشور جدیدی که از پیوند دادن مناطقی از کشورهای دیگر بوجود آید، با گزینه از بین بردن حاکمیتهای ملی غرب در تناقص است. غرب نمیخواهد حاکمیت ملی کشوری مانند ایران را از بین ببرد تا کشور قدرتمند جدیدی سر از خاک بیرون بیاورد. گروههای که مهرههای مسلح غرب برای مقابله با جمهوریاسلامی شدهاند، فراموش کردهاند که غرب خواستار بوجود آمدن کشورهای کوچک و کوچکتر است و نه کشوری که بتواند قدرت منطقهای بشود! آن هم به پشتوانه احزابی مسلح، که اندیشهای از خود ندارند و فقط با زور اسلحه میخواهند به قدرت برسند. این احزاب از قبل «دموکراسی»ی که از آن صحبت میکنند، ترور کردهاند و در نهایت همان میشوند که امروز حافظ اسد در سوریه یا قذافی در لیبی شده بود.
دو حزب مسلح (منابع مالی برای مسلح شدنشان همان امپریالیسم امریکا و اسرائیل میباشند) از اقوام ایرانی در غرب کشور با هم پیمان کردهاند تا بعد از سرنگونی جمهوریاسلامی، ایران را هم به همان صورت که غرب در عراق، افغانستان و یوگوسلاوی سابق از حاکمیت ملیشان ساقط کرد و در دراز مدت به کشورهای کوچک با حاکمیتهای منطقهای و عشایری تبدیل کرده، مبدل کنند. با این پیمان آنان خود را در صف پیاده نظام امریکا در آوردهاند و مانند سازمان مجاهدین خلق، از خرمهرههای غرب اعلام کردهاند. جایگاه آنان مابین ایرانیان به زودی مشخص خواهد شد. همانگونه که سقوط حافظ اسد به آن دو حزب مسلح ثابت خواهد کرد که آنان بیش از خرمهرهای برای غرب ارزش ندارند!
باید به کسانیکه خواسته یا نخواسته برای آینده ایران از واژه «فدرالیسم» و یا «ملتهای» ایران استفاده میکنند دوری جوست. تمامیت ارضی ایران نه تنها خط قرمز ماست بلکه اگر سرنگونی جمهوریاسلامی بخواهد حاکمیت ملی ایران را خدشهدار کند همان بهتر که جمهوریاسلامی بماند ولی تمامیت ارضی کشور آسیبی نبیند. «ایران» برای ما مهمتر از هر کسی و هر اندیشهای میباشد. اگر سیاستمدارن امروز ایران لیاقت و قدرت براندازی جمهوریاسلامی را ندارند، همان بهتر که این دیو آخوندی در ایران بماند تا آیندهگانی با احساس مسئولیت، ایراندوستی و با اعتقاد به ناسیونالیسم ایرانی در باره آن تصمیم خود را بگیرند. تا آن زمان خرمهرهها غرب میتوانند به هویت خرمهرهگی خویش افتخار کنند، پیماننامه بنویسند و هویت اصلی خود را هر چه بیشتر برای ایرانیان آزاده هویدا کنند.
مبارزه ما در حال حاضر برای رسیدن به قدرت در ایران نیست. مبارزه اصلی ما برای برقرار ماندن کشوری به نام ایران است که گُرگان چه در داخل و چه در خارج آن در حال دریدن و غارت آن هستند و از بد روزگار ما فقط نگارنده این تهاجم و تجاوز شدهایم.
پاینده ایران
برآورد خرمهره آواز شیر
دماغ از دم گاودم گشت سیر.
نظامی
|