تا آنجایی که در کتاب "معمای هویدای" دکتر میلانی آمده، است، پایان نامه شادروان همایون در خارج از کشور، جنجالی در میان مسئولان نظام شاهنشاهی برانگیخت. در آن پایان نامه آمده بود که نظام را باید هر چه سریعتر از درون اصلاح کرد. در بازگشت، روزی به دعوت شادروان هویدا نخست وزیر وقت، ملاقاتی در دفتر نخست وزیری بین او و شادروان همایون صورت می گیرد، ملاقاتی که بی سابقه نبود و نخست وزیر مملکت، از این ملاقات ها با افرادی که حرفی حساب برای گفتن داشتند، زیاد انجام داده بود. هویدا ظاهرا" از چند و چون اصلاحات مورد نظر همایون می پرسد و نتیجه بحث آن است که ابتدا باید سطح بحث های سیاسی در جامعه را برکشید. بدین گونه آیندگان متولد می شود. روزنامه ای که در زمان خود، وزین، ارزشمند و در خور توجه بود، شاید دانستنش جالب باشد، خیلی ها که در ایران زنئگی می کنند این روزها شاهد فروش روزنامه ها، مجله ها و سایر جراید پیش از انقلاب در کنار خیابان های تهران در مناطق مرکزی هستند. البته در این میان، آیندگان سهمی بی بدیل دارد و هر شماره آن، بین سه تا چهار هزار تومان به فروش می رسد. اندیشه همایون پس از این سالیان، ارزشی چند باره یافته است و پنداری، تازه بخشی از مردم، توانایی درک آن چرا او می گفت، یافته اند. آنکه این جراید را می فروشد، پیرمردی است خنزرپنزری، اما آنچه عرضه می کند، اندیشه مردی است که در سپهر سیاسی ایران، اگر نگوییم بی نظیر، که دستکم، کم نظیر است.
با دو پرسش اساسی و از سال 56 بیاغازیم. پرسش نخستین که این روزها مورد ایراد پهلوی ستیزان است، بیان شاهزاده رضاپهلوی در قابلیت اصلاح رژیم گذشته است. حال ابتدا ببینیم چه چیز اشکال داشت و چرا باید اصلاح می شد، تا در پایان ارزیابی کنیم، آن چرا که گفتار ماست و ادعای مخالفان خلاف آن است.
1. اقتصاد
از منظر اقتصادی، پس از به بار نشستن انقلاب سفید، جامعه عقب افتاده ایران، به سرعت به مملکتی در حال توسعه تبدیل شد و معادلات اقتصادسنجی، بیانگر پشت سر نهادن ژاپن تا پیش از پایان هزاره دوم میلادی بود. معجزه ایران، کم کم ورد زبان ها می شد، تجربه ایران، بدست ایرانی و برای ایرانی، در انسانی ترین چهره، رخ می نمود. موفقیت ایران در افزایش درآمدهای نفتی با تکیه بر اپک، ضریب جینی فوق العاده، رشد سرسام آور و کم نظیر بخش صنعت در اقتصاد ایران و سایر شاخص های اقتصادی، رشد حیرت انگیزی را در فاز پرش منحنی رشد روستو، موجب می شد. نه تنها بیکاری در مملکت وجود نداشت، بلکه به دلیل گرانی کارگر ایرانی، انبوهی از خارجیان، از کره ای و ژاپنی گرفته تا افغانی، در ایران به کار گمارده شده بودند. رشد اقتصادی ایران به حدی بود که کمبود نیروی متخصص در همه زمینه ها به چشم می آمد و دانشگاه ها باید کادرها و متخصصین بیشتری را به عنوان نیروی انسانی برنامه های توسعه، عرضه می کردند. در این راستا، دانشگاه رضاشاه کبیر در شمال ایران به منظور توسعه تحصیلات تکمیلی و دانشگاه صنعتی اصفهان پایه گذاری شدند که اولی در اثر شورش 57 به نتیجه نرسید و دومی سال هاست نیروی انسانی مورد نیاز و متخصص ایران را فراهم می کند. فرصت های اقتصادی برای همگان فراهم بود و همه می توانستند کار کنند. نمونه اش صاحب کارخانه ایران ناسیونال است که یتیمی از دیار خراسان بود و کارش را با ماشین پاک کنی سرچهارراه های تهران شروع کرد. دوچرخه سازی، موتور سیکلت سازی و بعدها ایران ناسیونال، حاصل نبوغ این بچه مشهد بود که نه از هزار فامیل بود و نه از درباریان. اطاله کلام می شود، و گرنه کیست که حاجی برخوردار، صاحبان کارخانه ارج، آزمایش، توسعه صنعتی بهشهر، کفش ملی، کفش وین و ده ها مجموعه صنعتی دیگر را نشناسد و نداند چگونه سیستم سابق، با حمایت از این کارآفرینان، سهم بخش صنعت را در اقتصاد ایران از 25 هزار ملیارد تومان در سال 32، به 250 هزار ملیارد تومان در سال 55 رساند. سیاست اقتصادی جایگزینی صادرات که در آن سال ها هوشمندانه به کارگرفته شد، ضمن جایگزینی بخش بزرگی از درآمد ملی به جای بخش کشاورزی با محصولات صنعتی، رشد اقتصادی بی سابقه ای را نیز نصیب ایران نمود و در ادامه اشتغال کامل را نیز نوید می داد. در این میان کارشناسان و تکنوکرات های برجسته در وزارت اقتصاد، سازمان برنامه و بودجه و سایر نهادهای تصمیم ساز و تصمیم گیر، با هدایت اجرایی شادروان هویدا و رهبری پادشاه ایران، اسطوره ای بی بدیل از مدل رشد ایرانی عرضه نمودند. پس در مملکت آزادی اقتصادی وجود داشت و انسان کارآفرین و خلاق مورد حمایت های گوناگون واقع می شد. آیا این بدان معناست که به طور مطلق فساد اقتصادی وجود نداشت؟ البته که پاسخ این پرسش منفی است. اما آنها که دستی بر اقتصاد دارند می دانند، درصدی از فساد اقتصادی غیر قابل کنترل بوده و مسلما" در آن زمان نیز وجود داشت. حال بگذریم از تشکیل سازمان بارزسی شاهنشاهی که وطیفه ان رسیدگی به اینگونه فسادها بود. البته باید گفت چون متاسفانه فساد با دخالت برخی عناصر منتفذ صورت می گرفت، کمسیون مذکور در انجام وظایف خود به طور نسبی و نه صددرصد موفق بود. مثال درجه فساد اقتصادی مانند مثال تورم در علم اقتصاد است، علمای اقتصاد تورم زیر 5 درصد را طبیعی دانسته و آن را به عنوان تورم سالیانه به حساب نمی آورند. با این تحلیل، مملکت به سمت رشد و توسعه اقتصادی با سرعتی باور نکردنی در حرکت بود، آیا این به ان معناست که فقیر در مملکت وجود نداشت؟ بازهم مسلما" خیر. دویست سال سلطنت نکبت بار قجری و استعمار انگلستان به همراه عباپوشان استحمار کننده، بلایی بر سر ملک و ملت آورده بودند که دهه ها زمان برای جبران آن لازم بود. کارهای بسیار و ارزشمندی انجام گرفت، اما تکذیب کنندگان فراموش می کردند انچه از مشکلات موجود است، مولود رنسانس! قجری است و نه پادشاهی مدرن پهلوی که تا آنجا که می توانست، می ساخت و آباد می کرد. آنچه از منظر تحلیل اقتصادی مهم است، نه تعداد فقرا، که رشد مستمر شاخص های اقتصادی است که موجب توسعه مملکت در دراز مدت می شود. به گواه آمار نهادهای بین المللی، این شاخص ها رشدی خیره کننده دارند و آینده اقتصادی روشنی را نوید می دهند. یکی از زنگ خطرها برای خارجی همین است. چنانچه صنایع ایران روی پای خود می ایستاد، دیگر نفت ارزانی برای غرب موجود نبود، ایران با بکارگیری نفت در صنایع خود، ارزش افزوده حاصل از این فرایند را برای خود حفظ می نمود و نه تنها نفتی نصیب غرب نمی شد، بلکه تولید کالاهای ایرانی و شعار "ایرانی، جنس ایرانی بخر"، فرآیند سیاست جایگزینی واردات را تکمیل می نمود و ایران دیگر خریدار و وارد کننده کالاهای خارجی نبود. این فرآیند پس از دوران شکوفایی، صادرات را نیز حاصل می نمود. در این دیدگاه، ایران امروز در اثر ادامه همان راه، کره جنوبی بود که سرمایه های ایرانی صنایع آن را به کار انداخته بود و نه سرمایه های خارجی. مخالفان پادشاه فقید، همه این کوشش ها را به اسم صنایع مونتاژ، تختعه می کردند و تنها حرفشان نیز همین بود. انگار ایران و یا هر کشور دیگری می تواند بدون تجربه هر گونه صنعتی، یکشبه، صنعتی شود!، پلان آن بود که با توسعه صنایع مونتاژ و به موازات آن سرمایه گذاری در واحدهای تحقیق و توسعه (R & D)، صنایع بومی شوند. تجربه ای که تالبوت، ایران ناسیونال و پیکان، نمونه موفق آن است. پس مملکت در عین آزادی اقتصادی، رشد می کرد و توسعه می یافت، در این میان تصویب قوانین کار مترقی، اتحادیه ها (تعاونی ها) همچنین سهیم شدن کارگران در سود کارخانه جات، تعادلی را مابین کارگر و کارفرما، البته نه از نوع سرمایه دار، پرولیتاریا و برادر بزرگتر ایجاد می نمود. همه این ها در اثر شورش 57 از بین رفت و جایش را کسانی گرفته اند که اقتصاد ایران امروز، گواه کارنامه اقتصادی سه دهه ای ایشان است.
2. فرهنگی – اجتماعی
به نظر می رسد در این مقوله به بحث کمتری نیاز است. تئاتر، موسیقی، کتاب، روزنامه، داخلی و خارجی و برای سلیقه های گوناگون موجود بود. البته از ممیزی و سانسور نیز که واقعیتی غیرقابل انکار است نمی توان ذکری نکرد. البته شاید برای جماعتی که با خواندن تنها کتاب سرمایه، از مارکس، مارکسیست تر می شدند و خود را روشن فکر می نامیدند و امروز در "شب اعترافات" می فرمایند ما دچار خشم کور بودیم، زیاد بی معنا نیز نمی بود. درباره آزادی های اجتماعی نیز، بحث لازم نیست زیرا روشن تر از آفتاب واقعیات، دلیلی نمی توان گفت. درباره آزادی های فرهنگی، پیروان ادیان مختلف نه تنها آزاد بودند، بلکه مصدر امور مهمی از مملکت نیز می شدند و چیزی به نام "گزینش" و تفتیش عقاید وجود نداشت. بگذریم از بلوایی که در روزگاری فلسفی برضد بهائیت ایجاد کرد که آن نیز با درایت مسئولان مدیریت شد.
3. سیاست خارجی
سیاست موفق منطقه ای و بین المللی ایران، با ذکر تنها دو واقعه تاریخی روشن می شود، قرارداد 1975 الجزایر و اپک. در خاطرات علم آمده است پیش از کنفرانس اپک در تهران، سفیر انگلستان به ملاقات علم (وزیردربار شاهنشاهی) می رود. در مذاکرات میان ان دو، سفیر انگلستان به علم می گوید، تعامل با عراق مانند پلنگ سواری است!، پس از توافقات اپک، علم به دستور پادشاه فقید او را احضار نموده، در پاسخ می گوید، دیدی شاهنشاه هم پلنگ سواری و هم خر سواری بلد است؟. ایجاد بلوک مستقل در خاورمیانه مابین ایران، مصر، عربستان، عراق، پاکستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس که پس از خروج انگلستان، عملا" تحت الحمایه ایران بودند و پیشبرد سیاست مستقل ملی بر روی توان این بلوک، از نمونه های موفق این سیاست پیش رو و ملی است.
4. آزادی
مناقشه برانگیزترین کلمه ای که مخالفان در آن سال ها ورد زبان خرد و کلان کرده بودند بدون اینکه یکبار هم که شده معنای آن را برای همگان روشن کنند. معلوم نبود و نیست در گفتمان آقایان، آزادی به چه معناست، شقوق آن چیست و چرا موجود نبود. اما چنانچه آزادی را به شقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی تقسیم کنیم، سه بخش از چهار بخش این آزادی ها وجود داشت و تنها آزادی سیاسی جای بحث داشت. حال اعطای آزادی سیاسی به جاسوسان و اعضای ک. گ . ب چه معنا می داد، جای خود!.
همانگونه که ملاحضه می شود، در سیستم سابق، می توانستیم با اصلاح بخش چهارم، یعنی آزادی های سیاسی، و با درایت و روشن بینی همایون، سیستم سابق را اصلاح نماییم. نه اینکه سه بخش دیگر را قربانی کنیم و تازه آزادی سیاسی که بدست نیاوریم هیچ، برای مسکو هم سربازان خوبی نباشیم، هیچ، سه نسل را نیز به نابودی بکشیم و امروز هم از رو نرویم!.
پرسش دوم، مسئله مشروعیت و یا عدم مشروعیت رفراندوم تغییر نظام در 12 فروردین 58 است. جایی که به گفته برگزار کنندگان آن نمایش مسخره، هر کس می توانست بدون مهر شدن شناسنامه اش چندبار رأی بدهد، چه جای استناد به چنین رفراندومی رسوا؟ حال بگذریم از عدم تطابق نتیجه حاصل از کل آراء که مانند نمایش انتخاباتی سال 88، با جزئیات اعلام شده در هر شهر نمی خواند. آن رفراندوم باطل است و دلیل بطلان آن، مخدوش بودن آن است. بنابراین، باید دوباره برگزار شود و این بار در فضایی دموکراتیک با نظارت نهاد های مستقل و بی طرف بین المللی.
النهایه آنکه، با تلاش های شبانه روزی شادران همایون به عنوان پدر معنوی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)، شق چهارم موضوع نیز حل شده است. پیشنهاد یک نظام مبتنی بر پارلمان که در آن نخست وزیر منتخب مجلس با تکیه برآراء مردم، حکومت را به طور موقت در دست دارد، التزام عملی به منشور جهانی حقوق بشر و میثاق های الحاقی آن و عدم تمرکز، مسئله نبود آزادی های سیاسی را نیز حل می کند. پرنسیپ پادشاهی نیز پیوندی ناگسستنی را با تاریخ و فرهنگ ایران ایجاد می کند و می توان در طول تجربیات سال های پیش از سال 57، بر مشی لیبرال دموکرات، نظامی را پی افکند که همه گونه آزادی، پیشرفت و رفاه در آن موجود بوده و شایسته ملت شریف و بزرگ ایران باشد. در این میان پیشنهاد مشخص نگارنده به عنوان عضو کوچکی از نیروهای ملی، اتحاد حول منشور و اساسنامه مترقی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) است. با اتحاد همه نیروهای ملی که به اصول، ایران یک کشور و یک ملت، نظام مشروطه با تعریف شادروان همایون، منشور جهانی حقوق بشر به عنوان مبنای قانون گذاری، و در یک کلام، اتحاد حول منشور و اساسنامه حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)، طیفی وسیع از نیروهای ملی و برانداز را تشکیل دهیم. پس از آن، همان پیشنهاد شادروان همایون به شادروان هویدا را پی بگیریم و کوشش نماییم با مطرح کردن دیدگاه های مترقی و رو به آینده، سطح بحث ها در دنیای مجازی و واقعی را بر کشیم. البته انصاف باید داد، از روزی که نگارنده با سامانه حزب مشروطه ایران آشنا شده است، به همت دست اندرکاران آن، پیشنهاد اخیر را اجراء شده دیده است، باید همین راه را با شدت تمام پی گرفت و ارتقاء داد. مرحله بعد، ایجاد کمیته های بررسی روزانه اوضاع ایران و تهیه تحلیل های واقعی و روزآمد و ارائه آن به شاهزاده رضاپهلوی به عنوان رهبر کاریزماتیک اپوزیسیون ملی است. با این پرنسیپ که تنها داعیه این گروه در شرایط فعلی، رسیده به مرحله انتخابات آزاد است، پس از آن نگارنده با کمال میل، به طرفداری از نظام پادشاهی پارلمانی دست به کار خواهد شد. سرمایه یادگار شادروان همایون، با مرارت های فراوان او و یاران هموندانش در حزب مشروطه ایران طی سالیان، بدست آمده است، سرمایه پهلوی نیز امروز نیاز به حمایت دارد، هم اکنون زمانی است که باید از این گنج های ارزشمند، سلاحی بر ضد جمهوری جهل فساد و اذناب چپ و اصلاح طلبش بسازیم. طرفداران پادشاهی پارلمانی، با اتحاد در حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)، ستونی استوار را برای کمک به شاهزاده رضاپهلوی تشکیل خواهند داد. نگارنده از ادامه این گفتگو و شنیدن نظرات ارزشمند کلیه نیروهای ملی، استقابل می کند. آنچه قلمی شد، تنها یک پیشنهاد است که به طور قطع و یقین، با نقادی ارزشمند دانشوران، کامل و اصلاح خواهد شد.
بکوشیم و فرجام کار آن بود / که فرمان و رأی جهانبان بود
|