حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America

  صفحه نخست  |  تالارهای نوشتاری  |  بحث جدید  |   حالت باز شده  
بحث آزاد
برگشت به تالار  |  می خواهید پاسخ بدهید؟
نویسنده  ایرانی   تا کنون  18  بار خوانده شده است.(Feb 24,13) یک شنبه 6 اسفند 1391 = February 24, 2013

هیچ در هیچ  


در انتهای بن بست حسرتی سی و چند ساله، آنجا که ملازمان و آینه بدستان خلیفه ای ناساز، بی هیچ شرمی، تیغ زبان بریکدیگر بر می کشند تا لحظه ای بیشتر بر خوان یغما بمانند، هیچ آیت الله خمینی در آن پرواز بازگشت، چه پرمعنا می نماید. انقلابی که با هیچ آغازید، هیچ برای عرضه نداشت و در پایان هیچ از داشته های ایران باقی نخواهد گذاشت. هیچ برای ایران، هیچ برای تاریخ، هیچ برای ایرانیان، حتی هیچ برای انقلابیون رنگارنگ و رنگ به رنگ. اگر رضاشاه کبیر، آخوند و آخوندمعابی را از دایره زندگانی ایرانی حذف کرد، اما آخوند با چاشنی محرم و سفری که اسلام را زنده نگه داشته بود، سالیانی بعد در قامتی به سیاهی ارتجاع و سرخی آسمان مسکو، چهره نمود. بر هرچه ساخته و پرداخته شده بود، دست یازید، کشت و سوزاند و نابود کرد، کاری که تازیان نیز با این سرزمین اهورایی، قرن ها قبل کرده بودند. در دو قرن سکوتی بهت انگیز، ایرانی که زمانی بر تمامی جهان شناخته شده، حکم می راند و صلح و آرامش برای مردمان به ارمغان می آورد و سرچشمه دانش و خرد و تعالی بود، موالی نامیده شد. کتابهایش سوزانده شد و بهارستانش تکه تکه شد، اما مگر می توان ایرانیت را از او ستاند؟ چه کسی توان این ستاندن را داشت؟ اسکندر؟ تازی؟ مغول؟. ایت اللهی تازه بدوران رسیده؟.
در یک ارزیابی کلی از وضعیت امروز ایران، باید دو شاخص را از یکدیگر جدا کرد، شاخص ابتدایی، ارزیابی وضعیت امروز ایران است که با هیچ ملاک و معیاری، نه تنها قابل قبول نیست، بلکه فاجعه بار می نماید. شاخص دوم، ارزیابی وضعیت کنونی حکومت جمهوری اسلامی است. این دومی نیز دست کمی از اولی ندارد. حکومت کنونی ایران، مانند آن جوان نادانی است که ارثیه هنگفتی از پدری کوشا به ارث برده باشد، سالیانی را سپری کرده باشد، حال با اتمام این ارث باد آورده، نه هنری دارد و نه عرضه ای که در عرصه ای نشو و نما کند. با بازنشسته شدن نیروهای آموزش دیده در زمان پادشاه فقید، بدنه نظام بروکراتیک ایران از نیروهای کاردان خالی شده است و بدین سان، ضربه دومی بر پیکره اداره مملکت، وارد آمده است. ضربه ابتدایی حاصل از پاکسازی ها و استعفاها در ابتدای انقلاب شکوهمند، موجب افول روز افزون کارایی مدیریت مملکت گردید، تا به امروز که دیگر نسل عوض شده است. برای پی بردن به عمق فاجعه، تنها باید به یکی از ادارات دولتی در ایران، سری زد. حکومتی که از ابتدا، کارایی را با خالی کردن بدنه نظام بروکراتیک از نیروهای متخصص و تکنوکرات، آغازیده بود، امروز در چنبره نیروهایی اسیر است که تنها هنرشان تعهد –بخوانید سرسپردگی- است. در تمامی بخش های اقتصاد ایران، اعم از کشاورزی، صنعت، خدمات و ... علائم بحران به روشنی رخ می نماید و حضرات با خامی تمام، انگشت اتهام به سوی دژمن دراز می کنند. همان دشمنی که پس از جنگ هشت ساله نیابتی، برنامه بازسازی اقتصاد ایران را آن طور که دلخواهش بود،در بنیاد فورد، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، آراست و به موازات آن دست حضرات را برای قتل عام های درون زندان و ترورهای درون و برون مرز باز گذاشت، تا پس از تخریب آرام بشکه های باروت انقلابیون در مرزها و در جریان جنگ، این بار، حیات جمهوری خود ساخته اش را تا دو دهه دیگر تمدید کند. چرا که هنوز وظیفه این جمهوری در کمربند سبز اسلامی کارتری پایان نیافته بود. بدین سان، طرح های پیاده شده در اروپای شرقی، با شرایط ایران تطبیق داده شد و از میان آن انطباق، سیاست های تعدیل اقتصادی، زاییده شد و برای اجراء، به دست هاشمی رفسنجانی، سردار سازندگی داده شد. چه هوشمندانه مردمی دربند، این لقب را به طنزی تلخ، سردار چاپندگی نامیدند. درها و پنجره هایی که دائم در این سی و چند سال، نیمه باز و بسته می شوند، در آن روزها نیمه باز شدند، این اصطلاحی بود که خبرنگار نیوزویک از تهران، مبدع آن بود، درهای نیمه باز. ترمیم های نیم بند دوران سازندگی –بخوانید چاپندگی- با خودی سازی های اقتصادی و واگذاری کارخانه های مصادره شده به خودی ها و برآمدن مافیای مسلح سپاه و بیوت معظم له های متعدد و آقا زاده های رنگ به رنگ، حاصل سیاست های تعدیل شد و در سازندگی از نوع بانک جهانی. تنها بدهی ها ماند و قراردادهای بای بک، قرار دادهایی که در زدن چوب حراج به دارایی ملی این ملت، خاطره قراردادهای قجری را زنده کرد. عبا شکلاتی خندان که از قوطی جریانسازی وزارت فخیمه اطلاعات بدر آمد، وقت تثبیت نظام بود، آقازاده ها به جان اقتصاد ایران افتاده بودند و تازه کمتر کسی مافیای پشت پرده مسلح را می شناخت، مافیای سپاه زمانی شناخته شد، که کوتوله ای سبک مغز را به بالاترین مقام اجرایی ظاهری نظام مقدس برکشید. عربده جویی ها آغازیدن گرفت، چه تجارت ها کردند با تحریم ها این مافیای الوان و در پی آن سربازان گمنام در وزارت اطلاعات، تا جایی که حجم اقتصاد زیرزمینی، به چندین برابر اقتصاد رسمی رسید. حال قدرت چندپاره از بدو انقلاب، شقوق بیشتری نیز یافته بود. از آیت الله ها و بیت هایشان، تا آقازاده ها و سپاه، کوتوله دست آموز نیز با حلقه فاطمی، جایی برای خود در این میان جست و به برادران قاچاقچی نهیب زد که بگم؟ بگم؟، تازه اسامی نیز همین جا در جیبش بود. سیرک مجلس را که به راه انداخت، در آن شوک و اظهار ندامت و ابراز سرسپردگی، لاری جانی، برادر مجلس نشین را برای آینده ریاست حمهوری سوزاند، این نیز بر ناکامی ها افزود، مردم با طنزی گزنده، در خیابان فاش می گفتند، کلاه خامنه ای دیگر پشمی ندارد. آقایی که امده بود بدست احمدی نژاد، سایر مدعیان قدرت، به خصوص تحفه رفسنجان را بدرد و خود صاحب تمامی قدرت شود، ظاهرا" خود اسیر در اثیری دست آموز خود گشته بود. در نظامی که از ابتدا کارایی نداشت، شکاف برداشتن قدرت، جنگ عیان باندهای مافیایی که عنقریب به اردو کشی خیابانی می انجامد، به همراه خالی شدن بدنه نظام بروکراتیک از نیروهای متخصص، همان تتمه کارایی باقی مانده از پیش از انقلاب شکوهمند را نیز از دست داد. این یعنی از دست دادن یک رکن از سه رکن مانایی.
رکن اول مشروعیت بقای یک سیستم، مشروعیت است. مشروعیت نظام مقدس در معنای عرفی آن، تنها چند ماه دوام آورد. پس از آن بود که رأی مردم، تزئین نظام شد و اصولا" مگر مردم حقی هم داشتند که به کسی تفحیض کنند؟!، حکومت نماینده الله شد و مانند پاپ رشته های مشروعیت خویش به آسمان گره زد. مفسد فی العرض، نقل و نبات گردید و پس از آنکه با تشویق های هیجانی، جان میهن پرستان را ستانده بود، دور و نوبت به انقلابیون رنگ به رنگ رسید، یکی پس از دیگری به مسلخ فرستاده شدند و در گورهای بی نشان، خفتند. هیچ در هیچ برای هیچ. انقلابی برای هیچ، اعدام شدن انقلابیون برای هیچ، جنگی برای هیچ و آینده نظامی برآمده از هیچ و بر هیچ. در پناه سرکوبی خونین از انقلابیون سابق و استقرار نظام داغ و درفش، حکومتی که قرار بود مانند همین جمهوری فرانسه باشد، مشروعیتش را از مبنای عرفی خارج کرد و مانند قرون وسطای اروپا، به آسمان ها گره زد. این یعنی رکن دوم مانایی نیز به رکن اول پیوست.
رکن سوم، قدرت است. قدرت می تواند برآمده از نهادهایی مشروع باشد و می تواند از داغ و درفش، نشأت بگیرد. آنچه برای جمهوری اسلامی مانده است، تنها این آخری است. بنابراین، تا آنجا که می تواند، بر داغ و درفش و پرونده سازی می افزاید. هژمون خود را نیز در عمق استراتژیکی نابخردانه، سخت در حال باختن است. کدام عقل سلیم، بجز عقل آخوندی برکشیده در روابطی غیر افلاطونی، مانند طائب، عمق استراتژیک ایران را تا به این پایه غلط و اشتباه تعریف می کند؟ تضاد ابتدایی ناشی از نمک گیری کمک گروهای تروریست فلسطینی در جریان انقلاب شکوهمند، مکانی غلط را برای بازی هژمونی قدرت خارجی به آقایان تحمیل کرد. سقوط اسد، دور نیست، طائب در کمال نادانی مابقی جریان را فاش گفت، پس از آن تهرانی برای دارالخلافگی وارثان شیخ فضل الله نخواهد ماند. بنابراین، جمهوری از نوع اسلامی آن، تا آخرین دم بر طبل این رکن سوم خواهد کوفت. تا آنجا که بتواند خواهد کشت، شکنجه خواهد کرد و زندانی خواهد نمود و لابد، این مجوزی است که به عنوان نماینده خدا در این محله و در تمام محله ها، در حیب ایشان است.
در تمام مدت این سی و اندی سال، امروز جمهوری اسلامی از نظر اقتصادی، سیاسی، مشروعیت بین المللی و ارکان مانایی (مشروعیت، کارآمدی و قدرت) در بدترین وضعیت خود به سر می برد. آنچه در جامعه ایرانی پرورش یافته است، با آنچه حکومت تبلیغ می کند، فاصله ای معنا دار دارد، مردم تا آنجا که می شود به سبک دلخواه خود زندگی می کنند. نه می شود جلوی والنتاین را در میان جوانان گرفت و نه می توان خرید و استفاده از کراوات در میان مردم جلوگیری کرد. زمان نیز آنچنان گذشته است که از گشت های کمیته با خواهران زینب و برادران حزب الله و قیچی هایی که با آن کراوات های مردم را در خیابان می بریدند، کاری ساخته نیست. حمهوری اسلامی به مترسکی متحرک تبدیل شذه است که تنها اندک دلارهای نفتی و بسیجیان سرکوبگر قادر به نگهداری او در زمانی کوتاه هستند. اما در پس این حکومت، آنچه باقی می ماند، خرابی عظیمی است که توسط مشتی آشفته حال، برجای مانده است. حیات این نظام نامقدس و تحریم ها، تا آنجا ادامه خواهد یافت، که دیگر رمقی برای ایران و ایرانی باقی نماند، پس از آن است که باید هوشیار بود، شرکت های نفتی با قراردادهای جدیدی از راه خواهند رسید. ویرانی سی و چند ساله اقتصاد ایران، به منتهای درجه خود رسیده است. بر طبق برآوردها، بیش از هفتصدملیارد دلار برای بازسازی صنایع نفتی لازم است، این پول چگونه تأمین خواهد شد؟، برنامه بازسازی اقتصادی ایران از در کجا و توسط چه کسانی، طراحی خواهد شد. نقش کارشناسان و متخصصین ایرانی در این میان چیست؟، تکلیف نظام بروکراتیک خالی از کارشناس و کارمند چیست؟ ده ها پرسش از این دست، در ذهن ایران دوستان می چرخد و در ورای آن عده ای نیز به دنبال ایجاد حکومت های موروثی در نواحی از ایران برای خود و حامیانشان هستند. توجه به این نکته که آزادی، دموکراسی و حتی شیوه اداره مملکت از نظر سیاسی، تابعی از شرایط اقتصادی جامعه , و روابط حاکم بر آن است و نه بالعکس، یا از روی ناآگاهی و یا از منظر منافع گروهی، به کناری افکنده می شود. به جای آن، کوبیدن بر طبل هایی توخالی که بطلان علمی و عقلی آن از آفتاب روشن تر است، برنامه روزانه ایشان است. همانگونه که امروز، دادگاهی دیگر در عرصه افکار عمومی برای ضعمای دولت پیش از انقلاب تشکیل شده است و البته حکم صادر شده، بسیار با قضاوت های سطحی گذشته متفاوت است، همانگونه که امروز آن خدابیامرز، تکیه کلام روزانه مردم است، قضاوت درباره عملکرد اپوزیسیون ایران نیز در ورای جمهوری جهل و فساد انجام خواهد شد و در آن رستاخیز، اندک کسانی سربلند خواهند بود. در این لحظات حساس تاریخ ایران، اتحاد نیروهای ملی و روشن بینی ایشان، رمز سربلندی ایران خواهد بود.