حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America

  صفحه نخست  |  تالارهای نوشتاری  |  بحث جدید  |   حالت بسته شده  
بحث آزاد
برگشت به تالار  |  می خواهید پاسخ بدهید؟
نویسنده  ایرانی   تا کنون  78  بار خوانده شده است.(Jul 31,12) سه شنبه 10 مرداد 1391 = July 31, 2012

مستندی برای دیدن  


لحظه ای تصویری آشنا از روزهایی دور، پس از آن چماق و دود، سلامی نظامی، نمایی از یک آخوند، شب کریسمس، کارتر، سخن سرایی در نیاوران، روزنامه اطلاعات، آشوب، آخوند، همه به ایران فکر کنیم، همه به ایران فکر می کنیم، آخوند، اوباش، نمایی از معرفی آخرین دولت، از تهران تا قاهره.
در سالروز در گذشت پادشاه فقید ایران، محمدرضاشاه پهلوی، مستندی بسیار دیدنی و خوش ساخت، به آنتن پخش ماهواره ای سپرده شد. دیدن تصاویری که روزگاری به چشم دیده بودم، چه تلخ و سخت بود. آن هنگام که در تنهایی خود، به تلخی، حوادث پیش رو را مرور می کردم، آن هنگام که همه چیز و همه کس غریبه شده بود، آن هنگام که باید از میان ماندن و رفتن، یکی را بر می گزیدم.
به فاصله ای به راستی کوتاه، ایران مراحل توسعه را با سرعتی باورنکردنی پشت سر می گذاشت. اقتصاد ایران با مدل توسعه به کارگرفته شده، مبتنی بر مدل رشد و توسعه روستو، فاز پرش را با رشد بی مانندی در پیش گرفته بود که در دنیا نیز کم نظیر بود. امروز چه آسان می شود درباره توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی، داد سخن تئوریک مبنا، سر داد، اما مبارزه برای ایرانی توسعه یافته، تنها مبارزه با عوامل و علائم توسعه نیافتگی نبود، عوامل خارجی، دست آموزان ایدولوگ، کینه جویان امپریالیزم ستیز، چماق داران، تروریست های دوره دیده در چین و لیبی و اوباش نیز در این میان، متغیرهای کیفی ماجرا بودند. چگونه می شد این متغییر ها را در معادلات کمی گنجاند؟. امروز چگونه می شود به سخنانی تکراری، بی سند و مدرک و از سر دشمنی و کینه ورزی پاسخ داد؟، آنجا که کاظمیان نامی در بنگاه تبلیغاتی اسلامیست هایی که از نظرگاه مردم به تاریخ پیوسته اند، ادعاهای پوچ و کهنه مخالفان را تکرار می کند. اما زیبایی مطلب، در بیان حقایقی ناخواسته از قلم بوی نا گرفته ایشان است. بگذریم که رها کردن اینان از هر کاری بهتر است. کسانی که ادعای روشنفکری دارند، بد نیست دست کم به کمترین الزامات روشنفکری، که عدم در افتادن در وادی اندیشه دگم است، پایبند باشند و امروز به بازاندیشی آنچه می گویند بنشینند، نه اینکه طوطی وار سخنان بی پایه ای را تکرار نمایند که بارها کذب و خالی از حقیقت بودن آن به اثبات رسیده است.
زخم های 28 امرداد سال 32 هنوز تازه هستند و جامعه برای خروج از بحران ساخته شده بدست آنکه دانی، باید سختی های بسیاری را تحمل کند. دولت ورشکسته امینی، با مشکلاتی از داخل و خارج دست و پنجه نرم می کند، البته حضور او در قدرت بدلیل شرایط بحرانی جامعه در آن تاریخ، از روی جنازه خانعلی نامی از معلمان تهران گذشته است، درخشش نیز در این میان کمال استفاده را نموده است. میتینگ جپهه ملی در میدان جلالیه، به خواست آمریکاییان برگزار شده است اما سخنرانی شاهپور بختیار، در میان سران جپهه جنجال آفریده است. متأسفانه باید گفت همواره مثل اپوزیسیون در ایران، معادل آن طنز انگلیسی است. می گویند روزی، پیرمردی که از بیماری لقوه¹ رنج می برد، به پزشک مراجعه می کند، تجویز پزشک آن است که در هرروز صبح، یک عدد بیسکوئیت را در چای یا قهوه خود خیس کند و سپس میل نماید، هفته آینده نیز برای ادامه معالجه، مراجعه کند. اما هفته دیگر، بیمار سر وقت به مطب پزشک مربوطه نمی رود، پزشک نیز، طی تماس تلفنی علت را از بیمار جویا می شود، بیمار پاسخ می دهد، هربار که بیسکوئیت را در چای خیس کردم، تا آمدم آنرا به دهان بگذارم، افتاد!، پس از چند روز با خود فکر کردم، چگونه ممکن است این بیسکوئیت خیسانده شده در چای، مرا از لرزیدن نگه دارد، در حالیکه قادر به نگه داشتن خود نیست؟!. این حکایت طنز، حکایت امروز جمهوری خواهان نیز می باشد. اینان هنوز نمی توانند دموکراسی را در میان جمهور خود برقرار نمایند، اما ادعای برقراری دموکراسی را در ایران دارند، آنهم با دیکتاتوری!، یعنی مانند امام ماه پناهشان، تنها جمهوری را به رأی بگذارند و بس!، معنای انتخاب هم حتما" همان است که دوستان می گویند، انتخاب تنها از میان یک گذینه!. با این احتساب، جمهوری های صدام و قذافی و اسد و دیگر مدعیان جمهوری، عین دموکراسی و حکومت جمهور مردم است، زیرا آنها نیز، بزرگواری فرموده اجازه انتخاب خودشان، از میان خودشان را، به دوستان خودشان می دهند.
با سقوط دولت امینی و روی کار آمدن دولت علم، برخورد نهایی مابین طرفداران وضع موجود و طرفداران اصلاح، علنی می شود، مواد انقلاب سفید به رأی عمومی گذاشته شده و شاه بر روی دریایی از احساسات مردم، اصلاحات را به پیش می راند. کسانی که در قالب کنگره های مختلف از سرتاسر ایران، جمع شده اند، لقبی را به شاه پیشنهاد می کنند، پاسخ آن است که برای آنچه انجام می دهد، درپی لقب نیست. آشوب خرداد 42 اما بدست عواملی صورت می گیرد، که حول اتحادی استراتژیک از منافع خود گرد آمده اند. انقلاب سفید یعنی پایان اربابی سران ارباب و فئودال جپهه ملی، یعنی کوتاهی بیشتر دست ارتجاع سیاه از جامعه، یعنی حق رأی برای زنان ایران، پیش از آنکه زنان سوئیس به آن دست یافته باشند، پس متحدین آشوب می کنند، گرچه مهار بحران کار آسانی نبود، اما آرام ساختن فضای جامعه، انجام گرفت و پس از آن دولت علم، جای خود را به دولت منصور داد. حسن علی منصور جان برسر پافشاری بی منطق آمریکاییان برای تصویب حق قضاوت کنسولی در مجلس گذاشت، اما دوست نزدیک او و تئوریسین برنامه هایش، که نزد همگان هویداست چه کسی است، جای او را گرفت. در پناه آرامش بوجود آمده در فضای سیاسی جامعه و به طبع آن، آرامش نظام بوروکراتیک و برنامه های عمرانی هفت ساله و پنج ساله، در فاصله سال های 42 تا 53، معجزه اقتصادی ایران به وقوع پیوست. شاخص های اقتصاد کلان مانند درآمد سرانه ملی و رشد اقتصادی به ارقامی خیره کننده تبدیل شد. شاخص های آموزش و بهداشت، کاهش مرگ و میر مادران و نوزادان، کنترل بیماری های همه گیر و ده های شاخص اقتصادی-بهداشتی دیگر بهبودی درخشان داشت. این ارقام نه توسط سازمان برنامه، وزارت اقتصاد و یا سازمان ملی آمار ایران، که توسط نهاد های مسئول بین المللی اندازه گیری و منتشر شده است و همین امروز نیز قابل دسترسی است. در کنار این تلاش ها اما، در میان سرسپردگان مسکو، روزی مبارزه مسلحانه مطرح است و روزی دیگر موزیک مرد با صدای فرهاد، گنجشگ های خونه با صدای گوگوش، نوحه های داریوش، دایی جان ناپلئون و صدها بمب فرهنگی دیکر برای تخریب چهره شاه فقید، پاسخ شاه اما به این یادآوری علم در یادداشت هایش سخت جالب است، تنها صادقانه و صمیمانه کار خواهم کرد، همین.
در همین زمان، حرکتی که از دوران رضاشاه کبیر آغاز شده بود، توسعه اجتماعی-فرهنگی را در ایران به یکی از نمونه های اینگونه توسعه در کشورهای جهان سوم تبدیل نمود. ایجاد مدارس مدرن و دانشگاه بدست رضاشاه کبیر و جایگزینی آن با مکتب، ملا و مدرسه دینی، نتایج خود را نشان می داد. کسانی که بیش از پنج دهه از عمرشان گذشته است، لابد پزشکان هندی و پاکستانی مقیم در ایران را به خاطر دارند، در پناه انوار دانشگاه های نو، کم کم از حضور آنان بی نیاز می شدیم. کچلی، تراخم، وبا و ده ها بیماری همه گیر دیگر که هر سال کشتاری بلیغ از ایرانیان می نمود، به افسانه هایی دور تبدیل شده بود که سینه به سینه رسیده باشند. و آنها که گفتم می دانند، بخش بزرگی از این کارها، نه با پول نفت، که با اعانه ملی ² انجام شد. گالری ها، سینماها، تناتر، کتاب، روزنامه، موسیقی و سایر کالاهای فرهنگی به سهولت و راحتی در دسترس طبقه متوسطی قرار می گرفت که کم کم در حال تشکیل و بالیدن بود. اندک اندک مطالعه در مسیر، تا رسیدن به مقصد در حال همه گیر شدن بود و به همین دلیل پالتو با جای روزنامه و کتاب های قطع جیبی، همه جا به چشم می خورد، آنهم چه کتابهایی، جدیدترین دست آوردهای روز جهان، امروز که به زحمت کتاب "بخورید و چاق نشوید" به شمارگانی 1000 تایی می رسد و آنرا هم خود ناشرش به این و آن هدیه می دهد و تنها دلیل نشر آن، استفاده از سهمیه کاغذ دولتی بوده است، اهمیت چاپ و نشر انواع کتابها در تیراژ بالا و با قطع های وزیری، جیبی و سایر جلدها، دو چندان جلوه می کند. برگزاری انواع کنسرت ها، شب های شعر، کنفرانس های علمی، فرهنگی و هنری، اجرای معروف ترین گروه های تئاتری دنیا، روزگار درخشانی را از نظر فرهنگی جلوه گر می کند. آنانکه آن زمان را به خاطر دارند، نمایندگی های کلیه ناشران خارجی را در ایران آن زمان دیده اند، کتاب با قیمت مناسب و به انواع زبان ها، منتشر شده توسط معتبرترین ناشران بین المللی، در دسترس همگان بود. برای پایین تر آوردن قیمت کتاب، نسخه ای از آن با کاغذ کاهی نیز منتشر می شد، زمانیکه در کتابخانه ام به این کتابهای کاهی برمی خورم، با افسوس سری تکان می دهم و آمار مطالعه امروز ایرانیان به مغزم هجوم می آورد. معتبر ترین نشریات جهان، هم زمان با انتشار در کشورهای خودشان، در ایران نیز در دسترس بود و به دلیل بهای مناسب، قابل خرید توسط قشر دانشگاهی. در این شرایط، آقایان روشنفکر دست چپی، رساله آقای خمینی را در زیر میزهای دانشگاه تهران می چسباندند تا در دسترس همگان باشد!، لابد آنچه در آن نوشته بود، از کتابهای منتشره، علمی تر بود، البته آثار ژرژپلیتسر و دیگران را نیز با چاپ های فتوکپی مانند، می توانستی در زیر میزهای دانشگاه تهران، جنب رساله ایت الله العظمی بیابی.
از نظر اجتماعی، جامعه روبه پیشرفت و نظم بود. اخلاق شهر نشینی شکل می گرفت و پوشش، گفتار و هرآنچه مظاهر عینی تمدن می نامند، در حال همه گیر شدن بود. انجمن ها، سندیکاها، گروه های صنفی با وضعی مناسب شکل می گرفت، اما نه، اینها که در سیطره برادر بزرگتر نبود، پس سرگرمی بود که ساواک برای به انحراف کشاندن مبارزات خلق قهرمان، می آراست. یا از این تشکل ها برای شناسایی فعالین انترناسیونال ضد امپریالیزم استفاده می کرد، ملاک ارزیابی یک سندیکا و صنف، میزان سرسپردگی آن به مسکوست، بنابراین، این ها سندیکا نیست، توطعه ساواک است!.
از منظر سیاست داخلی، انسداد حاصل از عاشورای 28 مرداد، هرگز پایان نگرفت، حال دست آورد آن دوره آشوب، به غیر از نفتی که ظاهرا" ملی شده بود، چه چیز بود و هست که تنه به عاشورای سال 61 قمری می زند، نگارنده پس از سال ها تحقیق، درنیافته است. احزاب ایران نوین و مردم، تا پیش از ادغام احزاب و تشکیل حزب رستاخیز، صورتی ظاهری از تحزب را ارائه می کردند و این ناگزیر بود. باز کردن فضای سیاسی، آشوب، هرج و مرج و خود فروختگان را به خیابان ها باز می گرداند که پس از ایجاد فضای باز سیاسی در سال 56 بازگرداند. متأسفانه وقتی منافع خارجی چاشنی مخالفت های کور گروه های دگم و بی منطق می شود، هر آزادی و فضای بازی را به سوی آشوب و هرج و مرج سوق خواهد داد. گناه مخالفان مسلح در این وادی، کمتر از کسانی نیست که با دلایل منطقی، سعی در آرام سازی فضای سیاسی جامعه داشتند تا در پناه آن، نظام بروکراتیک برنامه های خود را دنبال نماید.
از منظر سیاست خارجی، قرار گرفتن ایران در منطقه ای استراتژیک، طراحی سیاست های صحیح را بس دشوار می کند. پس از موفقیت آمریکا در جنگ ویتنام و زمین گیر شدن انقلابات کمونیستی در آن منطقه، سیاست بلوک غرب در برابر بلوک شرق، در مفهوم کلیدی محاصره قابل تعریف است. طی این سیاست، غرب با محاصره شوروی و ممانعت از دستیابی رقیب به منابع تازه، دامنه رقابت های تسلیحاتی را گسترش داد و در این میان اقتصاد فرتوت بهشت کمونیستی، طی دو دهه، نه تنها توان رقابت خویش را از دست داد بلکه همگان با مشاهده قراردادهای خرید گندم و سایر مایحتاج عمومی از خارج، وضع بحرانی اقتصاد شوروی را دریافتند. طبعا" کمربند سبز اسلامی مطرح شده توسط کارتر، در سیاست محاصره، از جانب آمریکا نقشی اساسی را ایفا می کرد. شاه فقید ایران اما، در پی سیاستی از لونی دیگر بود. خاورمیانه، به عنوان حیاتی ترین منطقه جهان، با چهار قدرت کنترل می شود، ایران، عربستان، اسرائیل و مصر. شاه فقید ایران، با اتحادی استرتژیک، سه قطب از این چهار قطب را دریک جپهه واحد گرد آورده بود. به این بلوک، کشورهای نفتی حاشیه خلیج فارس، پاکستان و کشورهای دیگری را می توان افزود. با تکیه بر این بلوک سیاسی و هم زمان با به کارگیری ابزار اوپک، سیاسیت مستقل و موفق خارجی ایران شکل می گیرد. اما صد افسوس، شاه ایران سرنوشتش به قاهره کشید، ذوالفقار علی بوتو به فاصله یک هفته از هویدا در انقلابی اسلامی، اعدام شد. انور سادات در مصر، بدست اسلامبولی نامی کشته شد، پس از آن بود که همگان، معنای کمربند سبز اسلامی را دانستند. کمربندی باید از اسلام بنیادگرا ساخته می شد تا در مقابل توسعه طلبی چپ در خاورمیانه ایستادگی کند. هیولای بن لادن و خمینی از دل همین استراتژی آمریکا زاده شد. مجاهدین افغانی آن روز و طالبان امروز، که نه فقط برای مبارزه با شوروی در افغانستان، پشتیبانی تسلیحاتی می شد، بلکه رمبو نیز به چندین و چند خون، به حمایت تبلیغاتی آنها گسیل می گشت. امروز نیز، آمریکا مشغول استفاده از همان ابزار بنیادگرایی اسلامی است، منتها اینبار بر ضد ملی گرایان، حوادث پیش آمده در مصر، تونس، لیبی و درآینده سوریه، شکی برای اثبات این تئوری باقی نمی گذارد. کراواتی های ریشو، پوست انداخته اند تا مأموریت جدید خویش ایفا کنند در خاورمیانه ای برآمده از بهار عربی، چه کسی بود گفت ابراهیم یزدی؟
موضوع نفت، مؤثرترین پارامتر انقلاب ایران است، همه می دانیم بخشی از انقلاب ایران، انتقام سوداگران نفتی از پادشاه ایران، در رأس تراست اوپک است. در مستند و از زبان گزارش گری خارجی، نقل شد درآمد نفتی ایران صرف خرید اسلحه می شود، این تنها بخشی از حقیقت است. امنیت نیز کالایی است که باید برای داشتن آن، بهای مناسبش را پرداخت، اگر کسی این مفهوم را نمی دانست، در شبی که اولین بمب های صدام حسین در تهران به زمین اصابت کرد، معنای آنرا به درستی درک کرد. پیش از انقلاب، در سفرهای پادشاه فقید به شوروی، همواره پرسش ثابتی از او پرسیده می شد، چرا اینقدر سلاح می خرید؟ و عجیب نیست که همین پرسش تحدید آمیز، در بیان عوام فریبانه ای از زبان حزب سرسپرده مسکو، در میان مردم تبلیغ می شد. توسعه صنایع در ایران توسط پادشاه فقید، به سخره گرفته می شد، اما هیچ کس از خود نمی پرسید چرا تبلیغات اپوزیسیون پهلوی ستیز، با مطامع بیگانه در یک راستا قرار دارد. عقلا دلیلش را می دانستند، ایران نباید تولید کننده صنعتی باشد، زیرا در این صورت با مصرف نفت خود در صنایع ملی، دیگر نفت خامی برای صادرات نداشت و از این رهگذر، ارزش افزوده حاصله به جیب ملت ایران و نه کمپانی های نفتی می رفت. پس باید به هر قیمت، از صنعتی شدن ایران جلوگیری کرد، افسوس که عده ای ناآگاه در داخل، تحت تأثیر تبلیغات عومل خارجی، بلندگوی آنها شدند.
با این همه ماندن پای دیوار آرزوی بازگشت به گذشته، امیدی بس واهی است. باید چشم به فرداهای روشنی دوخت که از پس این شام تیره فرا می رسد. شنیدن صدای گریان نوجوانی از ایران در واکنش به مستند، بیان حقیقتی ناب در مورد جوانان امروز ایران است، از خون ملی گرایان ایرانی و پادشاه فقیدشان، لاله دمیده است.
تصاویری از آرامگاه پادشاه فقید ایران، پایان بخش لحظات تصویری مستند است. تنها پرسشی که ذهنم را پر کرده است، دریک جمله خلاصه می شود، این آرامگاه کی به ایران منتقل خواهد شد. این افکار ذهنم را پر کرده است که شهبانوی گرانقدر ایران، اعتراض خویش به ملت تراشان فاشیست را، فاش می گوید، از یکپارچگی ایرانمان، از عزت هموطنان مان، از سرزمین جاویدمان. راهی طولانی و دشوار آغاز شده است، اما در سرانجام موفق آن تردیدی نیست، که ایران مانند ققنوس همواره از میان خاکستر، سربرافراشت.
----------------------------------------------
پی نوشت ها
1. لرزش مدام بدن، پارکینسون
2. بلیت بخت آزمایی که اعانه ملی نیز نام داشت و عواید حاصل از آن صرف کارهایی مانند مورد مطرح شده می شد.