|
یک شنبه 8 آبان 1390 = October 30, 2011
October 30, 2011
|
کنفرانس سالانه حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) |
سخنرانی آقای رضا سیاوشی |
به دوستان حزب مشروطه درود میفرستم و تشکر میکنم که از من دعوت کردید و تبریک میگویم برای کنفرانس و به یاد بزرگ مردی که او را خیلی دوست داشتم، آقای داریوش همایون، و در مدت کوتاهی که همدیگر را میشناختیم، لطفی هم به من داشتند، خیلی علاقه دو طرفی هم پیش آمد و یادشان زنده باشد.
بحث را شروع میکنم:
من ترجیح میدهم دو سه کانسپت (مفهوم) را بگیرم و آنرا باز بکنم. اولین نکتهای که میخواهم بگویم این است که صحنه سیاسی ایران – همانطور که دوستان دیگر هم صحبت کردند - بسیار بحرانی است و خطرناک و بنابراین احتیاج نیست در مورد آن قسمت بحث صحبت کنم، بیشتر دوستان نخبگان سیاسی هستند همه میتوانند در این مورد که چقدر صحنه سیاسی ایران خطرناک است، خودشان صحبتهای زیادی بکنند که که اگر همهاش را هم روی بگذاریم، شاید اصل مطلب را ادا نکند.
از اینجا شروع میکنم که: با این صحنه سیاسی چه باید کرد؟ این صحنه سیاسی ظاهراً بسیار complex(پیچیده) است ولی در واقع بیشتر آشفته است تا پیچیده. بنابراین، برای اینکه این صحنه را از این پیچیدگی اش بیاوریم بیرون، باید خوب فکر کنیم، باید اولویتها را جابجا بکنیم، چند نکته را در بیاوریم و چند وظیفه را جلوی پای خودمان بگذاریم و خودمان را متمرکز کنیم روی آن چند تا وظیفه و چند تا سئوال اصلی. وگرنه درگیر این پیچیدگیها میشویم. ما هم مثل بیشتر سیاسیون کنونی دچار و گرفتار آشفتگی فکری میشویم که آسان نیست. در واقع وظیفه اول ما ساده کردن است. اگر بخواهیم همه صحنه سیاسی ایران را ساده کنیم، همه سئوالهایی که پیش روست به یکی دو سه سئوال روشن فرو بکاهیم و قضیه را ساده بکنیم، من فکر کنم اولین سئوال این خواهد بود که: برای گذار چه باید کرد؟ دومین سئوال این است که شما امروز مسئله کنفرانس شما هست که این گذار به همراه یکپارچگی کشور ما انجام بشود. ما یک پل گذار داریم و وقتی از این پل گذار رسیدیم به آن سو، میخواهیم همه این کشور باقی مانده باشد و پاسخ به هر دوی این سئوال بنظرم یک کلمه است. یعنی سئوالی که چگونه گذر کنیم از این نظام به دمکراسی و سئوال دوم اینکه در دوران گذار چگونه تمامیت ارضی و یگانگی ملی را حفظ کنیم.
نکته اولی که باید اینجا مواظب بود و در چاله آن نیفتاد، چاله اصلاحطلبی است. اصلاحطلبان در اینجا میگویند وضع بحرانی است، خطر تجزیه هست، خطر فروپاشی هست، خطر همه چیز هست، پس باید مواظب باشیم که چکار میکنیم - درست هم که باید مواظب باشیم- ولی نکتهای که توجه نمیکنند، علیرغم نیت خوبشان، این است که دلیل این خطر فروپاشی و از بین رفتن، خود نظام است. بنابراین، مسئله سومی که باید مطرح کرد این است که هر روزی که به عمر این نظام اضافه بشود، به تکه تکه شدن جامعه، فروپاشی جامعه، تجزیه و از بین رفتن یگانگی ملی و تجزیه کشور نزدیکتر میشویم. بنابراین، ما مشکل زمان هم داریم. یعنی هر چه زودتر باید این عبورِ از نظام انجام بشود ولی این عبور باید با اجتناب از فروپاشی باشد. اینجاست که پاسخ این سئوال مشکل میشود. پاسخ سیاسیون ما باید به این سئوال باشد: 1- چگونه هر چه زودتر گذار به دمکراسی انجام بشود (چه باید کرد) 2- در این گذار باید یکپارچگی کشور و یگانگی ملی حفظ بشود و به فروپاشی جامعه نیانجامد. پاسخ همه اینها در یک کلمه نهفته. آن یک کلمه «مشارکت» است. یعنی اگر در حوزه مفاهیم بخواهیم صحبت کنیم پاسخ به بحران کنونی حکومتی و بحران سیاسی کلمه مشارکت است. پاسخ به یگانگی ملی هم مشارکت است، پاسخ به تمامیت ارضی هم مشارکت است. یعنی اگر کسی در ارتباط با اقوام ایرانی میخواهد راه حلی نشان بدهد، باید نشان بدهد که چگونه میتوان مشارکت اقوام ایرانی را بالا برد.
تنها مسئله اقوام نیست، مسئله اقلیتهای مذهبی هم مطرح است. الآن سنّیها در ایران، در تهران و در شهرهای بزرگ حق ندارند نمازِ عید فطر برگزار کنند. نماز عید فطر را سنّیها مجبورند بروند در سفارت پاکستان که خاک پاکستان محسوب میشود برگزار کنند. بنابراین، مشارکت کلمهای است که به همه اینها در حوزه مفهومی – حالا اینکه این مشارکت را چگونه به یک برنامه عملی تبدیل کنیم، این بحثهایی است که باید برای آن راهِ حل پیدا کرد. یعنی راه حلهای ما دست آخر هر اقدامی میکنیم بگوییم که این اقدام مشارکت را چقدر بالا میبرد یا چقدر پایین میآورد.
من چند کلمه راجع به مسئلهگذار صحبت میکنم و چند کلمه هم راجع به بحث کنفرانس که « تمامیت ارضی و یگانگی ملی» است، صحبت میکنم.
تا آنجایی که به مسئله گذار مربوط است، به نظر من بهترین صورت مسئله این است که کشور ما – میشود سالها راجع به بحران و اقتصاد و ... صحبت کرد- دست آخر به عنوان یک جریان سیاسی فرموله کرد توی یک تصویر ساده و روشن. آن تصویر ساده و روشن این است که سرنوشت کشور ما در یک دوگانه «انتخابات آزاد» یا «فروپاشی» رقم میخورد. مقالهای در دو سه سال پیش نوشتم و جملهای از آن میخوانم: سرنوشت کشور ما امروز در گروِ نتیجه مسابقه میان انتخابات آزاد و فروپاشی است. یا انتخابات آزاد زودتر به ایران میرسد و از فروپاشی جلوگیری میکند و یا پس از فروپاشی به ناچار باید به گردِ همان پروسة انتخابات آزاد، آشتی ملی بوجود آورد و کشور را از درون خرابههای فروپاشی بیرون کشید. این مهم است برای سیاسیون. دست آخر، تصویر کلان ما را راهنمایی میکند که در جزئیات چکار بکنیم. اگر زیاد وارد جزئیات بشویم، تصویر کلان را از دست میدهیم. با توجه به سئوالاتی که در ابتدا مطرح کردم، سرنوشت کشور ما یا فروپاشی است یا انتخابات آزاد.
باید این را خوب حلاجی کرد که آیا این تصویر درست است یا غلط. ساعتها و روزها را اگر روی این بگذاریم کم است. به مجردی که این نتیجه برای ما مبرهن شد قدمهای بعدی خودبخود میآیند جلو.
یکی از سئوالهایی که بعضی وقت مطرح میشود به دلیل درگیر جزئیات شدن، این است که گویا انتخابات آزاد در مقابل سرنگونی است. انتخابات آزاد همان سرنگونی است. اما سرنگونی نرم است. سرنگونی است که دو تا سود دارد علاوه بر سرنگونی. اول، کمترین هزینه را سعی میکند ایجاد بکند دوم، برای بعد از سرنگونی هم جوابش توی خودش است. برخلاف انقلاب 57 که تازه انقلاب شد و بعدش دعوای اصلی شروع شد، با انتخابات آزاد جواب بعد از انقلاب هم توی خودش است. سرنگونی نرم است، روش انقلاب مخملین است. به همین دلیل ما به آن میگوییم «استراتژی انتخابات آزاد» یعنی از یک طرف میشود گفت هدف انتخابات آزاد که درست است و همه ما با هدف انتخابات آزاد توافق داریم. حتی آقای خامنهای هم شنیدهام میگویند حالا. ولی آنچه که مسلم است این است که بسیاری از اصلاحطلبها که قبلها میگفتند انتخابات سالم و رقابتی، به تدریج دارند میگویند انتخابات آزاد. البته هنوز همهشان نمیگویند، هنوز تقلب میکنند، هنوز فریب مدهند، ولی خب، بعضیها مثلاً میبینیم که آقای تاج زاده باید استقبال کرد از درون زندان، از زیر تیغ آن کسانی که او را در بند کردهاند، مرتب از انتخابات آزاد صحبت میکند و اضافه میکند – که این مهم است- که آنچه قبلاً بوده انتخابات آزاد نبوده. بعضی کلمات خیلی معنی دارند. اگر اصلاحطلبی گفت انتخابات آزاد، نباید حرفش را قبول کرد، ولی اگر بگویند انتخابات آزاد میخواهیم ولی نه به آن صورتی که تابحال بوده، آنوقت دیگر وارد یک حوزه جدید شدهاند. بعضی از اصلاحطلبها وارد این حوزه شدهاند که از انتخابات آزاد نام ببرند، نه بخاطر اینکه خوب است یا بد است، بخاطر اینکه تنها راه ادامه حیات سیاسیشان است، بخاطر اینکه خامنه ای در را برویشان بسته. و ما باید استقبال کنیم. این بحث انتخابات آزاد که موضوع سرنگونی نرم است و سرنگونی بی هزینه، کم هزینه و سرنگونی ای که آنور پل گذار هم در خودش مستتر دارد. در مقابل حرفهای بیپایهای که از سرنگونی صحبت می کنند ولی هیچوقت نمی گویند این سرنگونی مورد علاقهشان چگونه قرار است انجام بشود. حتی من در بعضیها نوشتهها دیدهام – که حتی به دوستان مشروطه خواه نزدیکترند- که وقتی از دوران گذار صحبت میکنند، دوران گذار را تازه پس از سرنگونی حساب میکنند. حالا اینکه چگونه قرار است به آن لحظه برسیم و سرنگون بشود، صحبت از آن نمیشود.
بنابراین، خلاصه اگر بگویم، بحث انتخابات آزاد به عنوان یک هدف- که خب همه قبول دارند- به عنوان یک استراتژیک که مفهوم مهمتر و پیچیدهتری است، در واقع راه برد سرنگونی نرم این نظام است. راهبرد انقلاب مخملین است با این امتیاز که نه تنها برای گذار راهبر است، بلکه برای پس گذار هم راه حل است. بعد از گذار در تمام انقلابات مسئلهای پیش میآید که: حالا قدرتی که افتاده و به دست انقلابیون دست به دست شده، حالا چگونه باید تقسیمش کرد. سهم هر کس چیست؟ انتخابات آزاد به این هم جواب میدهد. درست، چون به این میتواند جواب بدهد که پس از گذار قدرت چگونه تقسیم بشود این باعث میشود که قبل از گذار هم بشود اتحاد تشکیل بشود. بشود همه با هم بر سر یک موضوعی با هم کار کنند.
مثلاً بحث کنگره ملی امروز مطرح شده، چون کنگره ملی اگر معلوم نباشد که فرضاً این کنگره موفق شد بعدش چه خواهد شد؟ اگر فقط موضوع بر سر این باشد که همه ما با حقوق بشر موافق هستیم اینکه دعوای قدرت را حل نمیکند. دعوای قدرت یک پیمانی حل میکند که بگوید بعد از پل گذار، قدرت چگونه باید تقسیم بشود. این پیمان چیزی نمیتواند باشد غیر از تن دادن به انتخابات آزاد. یعنی همه بگویند ما بعد از پل گذار خودمان را به رأی مردم میگذاریم. هر کس انتخاب شد، چه با ما موافق باشد چه نباشد، ما از آن پشتیبانی میکنیم تا کار حکومت ورزیاش را برای آن چند سالی که مردم به او سپردهاند بتواند خوب انجام بدهد. بنابراین، نکته استراتژی انتخابات آزاد جدا از خود خواست انتخابات آزاد یک مفهومی است که باید در خودش او را شناخت. اساساً اگر بخواهیم ساده اش کنیم، راهی است 1- برای قبل از گذار چگونه یک کمپین راه بیاندازیم برای انتخابات آزاد 2- دوران گذار چه باید کرد و 3 – بعد از گذار چه پرسش هایی را باید پاسخ داد. این تفاوت بین انتخابات آزاد به عنوان یک خواست و انتخابات آزاد به عنوان یک استراتژی.
اما البته یک سئوالی مطرح میشود، که اگر انتخابات آزاد به معنی نفی نظامولایی است، طبیعی است که نظام به انتخابات آزاد تن در نخواهد داد. این سئوال بسیار درستی است. آیا هیچکس دیگر راه دیگری دارد؟ مطلقاً تا امروز، هیچکس، هیچ راه حلی راجع به اینکه چگونه ما عبور کنیم از این نظام نداده است تا این لحظه. ما در سایت انتخابات آزاد تقاضا کردیم که اگر کسی راه حلی به اندازه یک صفحه یا دو صفحه مطلب را بنویسد که راه شما چیست، تا بحال حتی یک جمله نیامده. یک چیزهایی به صورت کلی آمده: بسیج مردم. این حرف را بریزید دور!
یا بسیج مردم تا تمکین نظام. البته، بسیج مردم برای چه؟
سئوال این است، انتخابات آزاد هم بسیج مردم برای خواست انتخابات آزاد است. جدا از این، تا این لحظه هیچ راه حل دیگری داده نشده. اگر کسی راه حلی دارد، ما خواهش میکنیم بنویسد ما میگذاریم در سایت انتخابات آزاد.
امروز انتخابات آزاد تنها دروازه گذار مسالمتآمیز ایران به دمکراسی با کمترین هزینه و بیشترین نتیجه است. اما بدیهی است که نظام جمهوریاسلامی به خواست خود تن به انتخابات آزاد نمیدهد. زیرا به منزله خوردن جام زهر برای خودکشی است. بنا براین انتخابات آزاد در نظام جمهوریاسلامی مانند بن بست، یا پارادکس به نظر میرسد. اما تئوری برون رفت از پارادکسهای سیاسی ناشناخته نیست. با جایگزین کردن هدف با فرایند ، «پارادکس به پروسه» تبدیل میشود، در فارسی سره « فرادخش به فرایند» تبدیل میشود. سخن از جایگزینی هدف، با فرایند رسیدن به همان هدف است. یعنی خواسته ناممکن را به فرایندی ممکن برای رسیدن به همان خواسته تبدیل کنیم. اگر مطالبه انتخابات آزاد از رژیمی که با انتخابات آزاد منهدم میشود پارادکسیکال است، در عوض، باید تلاش خود را برای شکل دادن به فرآیند دستیابی به آن، متمرکز کرد. فرایندی که در آن وظیفه دمکراسی خواهان، بسیج نیرو برای شکستن مقاومت نظام و برگزاری انتخابات آزاد، برای انتقال قدرت است. البته این معادله در اینجا بسیار ساده شده و پیچیدگیهای «فرایند دستیابی به انتخابات آزاد» را نشان نمیدهد. »
بنابراین، خلاصه اگر بکنیم، همیشه بحث دست به دست شدن قدرت موضوعاش بسیج مردم ، ایجاد نیرو، انباشت نیرو و جنگیدن در راه هزار جبهه است. اما این هزار جبهه یا این اتحادها و همکاریها باید به یک سمتی متمرکز بشود که بتواند مؤثر باشد. میشود مثال عدسی نوری را برد. چرا که عدسی به تنهایی نمیتواند چیزی را بسوازند بلکه باید این عدسی نوری را متمرکز کنیم روی یک نقطه میشود آن نقطه را سوزاند. به همین دلیل برای مقابله با این رژیم باید یک نقطه روشن به عنوان هدف استراتژیک باشد که همه نیروها به آن سمت و جهت بر آن نقطه متمرکز شوند که در آن نقطه بشود مؤثر بود. باز آن هم آن نقطه بجز انتخابات آزاد نمیتواند باشد. که بخشی از آن بخاطر اهمیت خود انتخابات آزاد است ولی بخشی هم بخاطر نقاط ضعف رژیم در مقابل انتخابات است. انتخابات در این رژیم نه آزادند نه سالم. با تمام اینها، این رژیم در ارتباط با انتخابات نقطه ضعفهایی دارد. من وارد جزئیات بحث نمیشوم، ولی همه ما میدانیم – جنبش سبز و انتخابات 88 هم نشان داد- که از مسئله انتخابات در آن طرف هم، یعنی در حوزة هیئت حاکمه هم میتوان استفاده کرد. من این بحث را با یک پاراگراف دیگر راجع به اهمیت برجسته کردن انتخابات آزاد به عنوان یک هدف تمام میکنم و چند کلمه هم میخواهم راجع به یگانگی ملی صحبت بکنم.
برجسته کردن انتخابات آزاد به عنوان هدف استراتژیک. میگویند: « اگر بدانیم به کجا میرویم شاید بدانجا برسیم، شاید هم نرسیم. اما اگر ندانیم، حتماً نمیرسیم.»
آیا میدانیم جنبش دمکراسیخواهی در ایران امروز به کجا میرود؟ هدف استراتژیک این جنبش چیست؟ بعضیها میگویند: « ما دمکراسی میخواهیم.» دمکراسی نمیتواند هدف باشد. برایتان یک مثال میزنم. یک کسی میخواهد اروپا میپرسند کجا میروی، میگوید میروم اروپا. اروپا نمیتواند هدف باشد. مثلاً میتواند بگوید میروم فرودگاه اتریش. هدف باید مشخص باشد. اروپا از لندن هست تا مسکو. اگر کسی به شما گفت من میروم اروپا، بدانید نمیخواهد بگوید به کجا میرود. اگر بخواهد به شما بگوید کجا میرود، مثلاً میگوید من میروم لندن.
به همین معنا دمکراسی هدف استراتژیک نمیتواند باشد. دمکراسی بطور مفهومی همه ما میخواهیم به سمت آن و میخواهیم در ایران دمکراسی بوجود بیاوریم. توی صحبتهای عمومیمان هم میگوییم هدف ما دمکراسی است. ولی وقتی مشخص و تکنیکال و جدی صحبت میکنیم، اگر کسی جدی به شما گفت هدف استراتژیک ما دمکراسی است، احتمالاً نه میداند استراتژیک چیست و نه میداند دمکراسی چیست. هدف استراتژیک باید مشخص و ملموس باشد و تعیین کننده. وقتی که بگوییم هدف استراتژیک ما انتخابات آزاد است همه این خصوصیات را دارد. هدف استراتژیک در فرایند گذار آن نقطه عطفی است که در آن قدرت دست بدست میشود و از دست حاکمیت غیر منتخب بدست نمایندگان منتخب مردم منتقل میشود. برای گذار مسالمتآمیز در کشور ما، آن نقطه عطف چیزی جز انتخابات آزاد نخواهد بود. سرشت انتخابات آزاد تضمین میکند که این انتقال قدرت، تنها انتقال از گروهی به گروه دیگر نباشد، بلکه از حاکمیت ولایت مطلقه، به حاکمیت صندوق رأی باشد. اگر عمود خیمه نظام کنونی بیت ولی فقیه است، عمود خیمه نظام آینده صندوق رأی و انتخابات آزاد است.
برجسته کردن انتخابات آزاد به عنوان آوردگاه نهائی گذار، بعنوان نقطهای که در آن قدرت دست بدست میشود، برای دمکراسی خواهان اهمیت خارقالعاده ای دارد. زیرا چشم انداز روشنی برای جنبش بوجود میآورد.
نتیجه منطقیای که ما توافق کنیم که 1- انتخابات آزاد این اهمیت را دارد 2- استراتژی انتخابات آزاد به عنوان استراتژی گذار، این را رویش توافق کنیم و حداقل بگوییم که کسانی که روی اینها توافق میکنند نتیجه منطقی این است که به صورت باصطلاح همسو، یک کمپین انتخابات آزاد راه بیاندازند. در کمپین انتخابات آزاد نیازی به وحدت کمپین گران نیست. هر کس به نوبه خودش میتواند در این کمپین شرکت کند و برای انتخابات آزاد مبارزه کند و در این مبارزه و همسو شدن میشود بعداً وحدت بوجود بیاید. بنابراین کسانی که وحدت را پیش شرط اینکه برای گذار مبارزه کنند یا ائتلاف و ...میگذارند، این نکته ساده را متوجه نمیشوند. شما در حول مبارزه و داشتن یک پروسه مبارزه است که میشود وحدت را به وجود آورد. وحدت همیشه بین همه لازم نیست. رفتار مناسب سیاسیون با همدیگر لازم است ولی جنتلمنها میتوانند با هم دویل کنند. مهم این است که تمام اپوزیسیون و تمام کسانی که به دمکراسی اعتقاد دارند روی یک پروسه گذار با هم توافق کنند. مهم نیست که با همدیگر دست بدهند. بنابراین کمپین انتخابات پاسخ به این بحثها را داده است.
چند کلمه راجع به «تمامیت ارضی و یگانگی ملی». در ابتدای صبحتم گفتم پاسخ به همه اینها یک کلمه است و آن «مشارکت» است. تنها راهی که ما میتوانیم که زمینه تمامیت ارضی و یگانگی ملی را تضمین کنیم این است که مشارکت اقلیتهای کشورمان را که اقلیت هم نیستند در واقع، ولی کشور ما یک کشور متکثر است از لحاظ دینی، قومی، زبانی و فرهنگی و تضمین این وحدت در تکثر مشارکت است. همه چیز دیگر پیرو این کلمه است. مهمترین راه مشارکت هم همین انتخابات آزاد است. بنابراین، زمینهای که به ما اجازه میدهد که بر مبنای تمامیت ارضی و یگانگی ملی کار کنیم، آن است که اول برای انتخابات آزاد فعالیت کنیم و تضمین کنیم آنرا. توی این چارچوب دو نکته دیگر را میشود اضافه کرد. 1- آزادی فرهنگی. اقلیتها چه مذهبی و قومی و نژادی باید آزادی فرهنگی ماکسیمم را داشته باشند که بتوانند رشد کنند و شکوفا شوند. نکته دوم مدیریت محلی است. مدیریت محلی الآن ابزارش وجود دارد. شوراهای شهر است انتخابات محلی میشود، گیرم که بعدا شوراهای استانی هم پیش بیاید. بنابراین، زمینه این مشارکت ملی که همه افراد کشور ما بتوانند در سرنوشت خودشان شرکت داشته باشند انتخابات آزاد، از لحاظ ساختاری قبول کردن آزادی فرهنگی و مدیریت محلی. این عدم تمرکز و ... کلمات دقیقی نیست. مدیریت محلی هم روشن است و چیز خاصی نیست. شورهای شهر باید واقعی بشوند. بعد از اینکه ما اینرا قبول کردیم و روشن شد که چه میگوییم، بعد میتوانیم راجع به فدرالیسم و این حزبهای محلی صحبت کنیم. بحث فدرالیسم دو جور مطرح میشود. یک جور بدخیم مطرح میشود و یک جور از روی – نمیگویم نادانی- شاید از روی ناچاری.
آن نوع بدخیم فدرالیسم را مطرح میکنند بعنوان مرحله اول تجزیه یا تجزیهطلبی. در تجزیهطلبی میبینید، به ما میگوید فدرالیسم در چارچوب تمامیت ارضی، در کنارش یک بیانیه صادر میکنند و کنار آن نقشه دیگر میکشند. معلوم است این ها میخواهند فدرالیسم را به عنوان مرحله اول تجزیه مطرح کنند. با اینها باید خط کشی محکم قرمز کرد و باید بحث کرد.
من جلوی کسی که میگوید ایران را میخواهم تجزیه کنم میایستم ولی با بحث با او مشکلی ندارم. آنهایی که فریب میدهند به عنوان فدرالیسم و میخواهند تجزیه را پیش ببرند با این ها نمی شود بحث کرد. این قسمت بدخیم آن است.
ولی یک قسمتی هست که گروهی آنرا مطرح میکنند، از روی ناچاری است. بحثهایی که اینجا شد که 3 نکته داشت،1- انتخابات آزاد، 2- آزادی فرهنگی و زبانی 3- مدیریت محلی ما میتوانیم روی این 3 مورد توافق کنیم و محکم روی آن بایستیم، میبینیم که بحثهای فدرالیسم بحثهای بی مورد است. با این گروه دوم که خوش خیم هستند و برای این مسائل مبارزه میکنند، ما بدون شک توافق داریم، دوستانه و علاقمندانه گفتگو داریم. فرقی نمیکند، ما هم همانقدر دلمان برای سنندج و مهاباد میسوزد که برای تهران یا زاهدان. و ما هم شرط رشد این شهرها و استانها را همین را که گفتیم میدانیم. انتخابات آزاد، مدیریت محلی (به صورت روشن) – مدیریت محلی یعنی شوراهای شهر، حدااکثر شوراهای استان. معنی دیگری ندارد. عدم تمرکز و .. .اینها کلماتی هستند که هزار چیز دیگر میتواند از توی آن در بیاید. آزادی فرهنگی و زبانی یعنی اینکه میتوانند روزنامه خودشان را داشته باشند، مواد درسی را با زبان خودشان درس بدهند با توجه به اینکه زبان فارسی زبان مشترک همه ماست، و همین مسئله یعنی دو یا سه زبانه بودن در کشورهای هند و سوئیس و ... هم وجود دارند و اینها راه حلهای ناشناختهای نیست. آنهایی که اینها را پیچیده میکنند برای ما مشکل میآفرینند. من خیلی متشکرم که به سخنان من گوش فرا دادید و برایتان آرزوی موفقیت میکنم و باز تبریک میگویم.
|
پاينده ايران |
زنده باد ملت ايران |
حزب مشروطه ايران |
|
_____________________________________________________ .C.P.I P.O. BOX 18436 Encino, CA 91416, U.SA. Tel: (818) 344-2202 Fax: (818) 344-2212 www.irancpi.com
|