|
یک شنبه 8 آبان 1390 = October 30, 2011
October 30, 2011
|
کنفرانس اینترنتی حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) |
سخنرانی آقای مهدی موبدی |
با درود به میهمانان گرامی و هموندان حزب
اجازه میخواهم سخنانم را با یادی از دکتر مهرداد مشایخی که از دست ما و جامعه سیاسی ایران رفت آغاز میکنم. جامعه سیاسی ایران جامعه شناسی فرهیخته و پیکارگری ارزشمند را از دست داد که تحول اندیشه او، تحول اندیشه بسیاری است. او در گذشته خودش نماند و در دگرگونی پیدرپیاش، از جوانی تا زمان درگذشت، راه خود را بسوی آینده باز کرد، به اندیشههای مدرن دست یافت و دیگران را از اندیشههایش بهرهمند کرد. موفقیت او در دگرگونی اندیشه خود و دیگران، نمونه درسآموزی برای جامعه سیاسی ایران هست. من به خانواده،دوستان و همفکرانشان، این درگذشت اندوهبار را تسلیت میگویم و امیدوارم که جامعه سیاسی ایران جایگزینهای دیگری برای ایشان- که البته فکر میکنم آسان نیست- به مرور بیابد.
عرایضم را با سپاس از حضور میهمانان ارجمند؛ سرکار خانم داوودی؛ جناب آقای دکتر شاهین فاطمی و آقای رضا سیاوشی آغاز میکنم. خانم داودی ما را توجه دادند به ضعفهایی که موجب گسل بین مبارزین زن و مرد شده است. ما تذکر ایشان را گرامی میداریم و در رابطه با پیجویی ریشههای آن، از نظریات ایشان استفاده خواهیم کرد. توجه دیگری که ایشان دادند، لزوم گسترش فضای مبارزه و کمپینهای مختلف است که به نظر من کاملا درست است. اینها پایههای نهادهای مدنی حال و آینده هستند و بدون آنها دمکراسی امکان پذیر نیست.
پروفسور فاطمی توجه ما را به تبلیغات بیشتر و آگاهی رسانی گستردهتر نسبت به مواضع حزب جلب کردند و لزوم استفاده از شبکههای جهانی را یادآور شدند. این معضلی است که در برابر ما هست و امیدواریم که در این کنفرانس قدمهایی برای حل آنها برداریم.
بعضی فرمایشات خانم داوودی با نظرات آقای سیاووشی هم راستاست. از این رو میخواهم در باره آنها نکاتی بعرض برسانم و بعد از آن کمی به حزب خودمان بپردازم.
ما با انتخابات آزاد آنچنان که دوستانی در سازمان جمهوریخواهان ابراز میکنند، مخالفتی نداریم و آن را یکی از اَشکال مبارزات ایرانیان میدانیم. در رابطه با دوگانه انتخابات آزاد یا فروپاشی، به این معنی که ایران یا اولی را در پیش میگیرد یا دچار فروپاشی میشود؛ اما باید گفت؛ تجربه کشورهای اروپای شرقی یا دمکراسیهای ایجاد شده در سایر کشورها الزاما" با این دوگانه ؛ روبرو نبودهاند و ایران هم مستثنا نیست. فکر میکنم هدف استراتژیک قرار دادن انتخابات آزاد؛ مشکلات چندی را بوجود میآورد. اول این که محتوی این انتخابات آزاد چیست؟ مردم باید به چه رای بدهند؟ خویشکاری ما در تدارک مردمی برای آن چیست؟
انتخابات یکی از ابزارهای اساسی دمکراسی است ولی خود دمکراسی نیست. نیروهای آزادی و دمکراسی نگاه مردم را پیش از رسیدن به آن لحظه انتخابات آزاد میبایستی آماده کنند. این نگاه میبایست با همرایی بر اساس اصول آیندهای که ایران بر آن میتواند استوار شود همراه باشد. بعد از یک سده از انقلاب مشروطه اینک زمان آن رسیده است که مردم ایران این انقلاب ناتمام را به پایان ببرند. فرهنگهای جهان سومی با صرف انتخابات آزاد بعنوان استراتژی؛ جامعه را به دمکراسی و آزادی نخواهند رساند. صِرفِ انتخابات آزاد لحظهاش هم حتی که برسد، امیدی بر نتایج آن نیست. با اینکه بنظر من کوششهای این دوستان در ترویج مفهوم انتخابات آزاد و شرایط آن کاملا لازم و سودمند است؛ اما عرصه سیاسی را نمیتوان با مخرج مشترک گرفتن از کمترینهای موجود اپوزیسیون، و اجماع بر اساس آن پائین آورد. رسیدن به همرایی بر سر دمکراسی لیبرال و بر اساس «یک کشور یک ملت.» که از اصول اولیه حفظ کشور و ملت ایران است میباید از همین حالا تقویت شود و به زمان انتخابات موکول نگردد و هدف را فدای راه نکند. از اینها به کنار؛ کمپین نامبرده دوستان، در اولین پیروزیهای خود مشکل تفکیک اصلاحطلبان شیفته قدرت را در خود دارد. این همسفران نیمه راه کمپین را نیمه کاره رها خواهند کرد. از سوی دیگر بسختی میتوان شکلهای دگرگونی و فروپاشی یک رژیم دیکتاتوری را از پیش تعیین کرد یا دانست. تجربه اروپای شرقی و یا ایران سی و سه سال پیش گواه آن است. در ایران آن زمان؛ استراتژی مبارزه مسلحانه یا قیام مسلحانه پذیرفته شده بود و میدانیم که تاریخ چگونه رقم خورد. به سختی بتوان استراتژی واحدی را که پوشش وسیعی به پیکار درون ایران و بیرون بدهد در پیش گرفت. خویشکاری ما ، در خارج و داخل پشتیبانی از مبارزهای است که رخ میدهد. آن رهبری به معنای نوین آن و نه کاریزماتیک آن که دیگر زمانش گذشته است؛ از میان همان پیکارها سازمان خواهد یافت. بر خلاف میل آنها که در بیرون میخواهند خود را جلو بیندازند و خود را رهبر معرفی کنند.
آنچه که در رابطه با مشارکت اشاره شد، منشورحزب به صراحت به آن پرداخته است. اما در مورد مفهوم عدم تمرکز، اشاره کردند که اینها حرفهای مبهمی است که هزار چیز از آن در میآید. من این فرصت را که ایشان به ما دادهاند غنیمت میدانم و قدری به این مساله میپردازم. مفهوم عدم تمرکز در واقع شیوهای از اداره کشور است که نه فدرالیسم است و نه متمرکز. در این شیوه از اداره کشور؛ حاکمیت (یعنی حق حکومت کردن و حق یک دولت یا کشور بر سرزمین و مردم خود) تقسیمناپذیر است ولی اداره امور اجرایی داخلی استانها یا شهرها از مرکز صورت نمیگیرد. سازمان یا حزب سیاسی در وضعیتی که ما قرار داریم باید مفاهیم را بطور شفاف و با مرزبندی آن با دیگر مفاهیم مورد مناقشه توضیح دهد. از لحاظ کلی و در عرصه نظری به هر حال ما مجبوریم که تفاوت فدرالیسم و عدم تمرکز را توضیح دهیم و عدم تمرکز را در اجزائش نشان بدهیم بخصوص که دوستان فدرالخواه و تجزیهطلبان سخت در کار اغتشاش مفاهیم و تاریخ هستند.
بحث فدرالیسم، همانطور که آقای سیاوشی به درستی اشاره کردند، از طرفداران بدخیم و طرفدارانی که از روی ناچاری و من میخواهم اضافه کنم متأسفانه به شکل وسیعی از روی ناآگاهی دامن زده میشود. این بخش سوم مورد هدف ماست. یعنی آگاهی رسانی و تفکیک این مفاهیم از یکدیگر و همانطور که آقای دکتر تفضلی اشاره کردند؛ این یکی از خطراتی است که برای ایران ممکن است جدی شود. اکنون و مانند چند سال گذشته، یکی از چالشها در برابر حزب، شفافسازی فرق بین مفهوم عدم تمرکز و فدرالیسم است.
اما در مورد حزب؛ حزب مشروطه ایران (لیبرال – دمکرات) در کنگرة هشتم، به گفته نظریه پرداز و رایزن خود، موتور دیگری به خود بست و هر چه بیشتر خود را آماده ساخت تا بر سپهر لیبرال – دمکراسی که واقعیت منشورش بود، قرار بگیرد. در آن زمان برخی از هموندان حزبی نگرانیهایی داشتند. خوشبختانه آن نگرانیها اکثراً و در عمل برطرف شده و حزب در شناسایی ماهیت خودش به دیگران موفق بوده است. شفافیت این حزب، در گستره احزاب سیاسی که از نیازهای دمکراسی است، بیتردید امیدهای زیادی را برانگیخته است. این شفاف بودن، برای اولین بار در تاریخ احزاب ایرانی رخ میدهد که جسارت در گفتن حقیقت و آن چه میاندیشند را حتی اندیشههای خلاف سیاست(Politically incorrect) را فرا راه خود قرار میدهد. این بخش کوچکی از تلاشی است که حزب در دگرگونی فرهنگی – سیاسی ایران فراراه خودش قرار داده و آنرا از خودش آغاز کرده است.
انتشار گزارشات دفتر پژوهش نمونهای است که در احزاب یا سازمانهای ایرانی سابقه نداشته است. ما در کنگره هشتم (کنگره سبز) دو بحران را در برابر خودمان داشتیم. اولی بحرانی که از آن "هم خطیر و هم خطرناک" نام برده شد که هر اتفاقی میتوانست برای میهن ما بیفتد. این بحران هنوز پابرجاست و خطراتش افزایش یافته است.
خطر یا بحران دوم در آن زمان در خود حزب ما بود. حزبی که منشورش تماماً لیبرال بود ولی می باید تصمیم گرفت خودش را با شفافیت بر آنچه منشورش بود بنامد و این را رایزن حزب در آن زمان «لحظه حقیقت ما فرا رسیده است» نامید. با پشت سر گذاشتن موفقیتآمیز این مرحله در حزب و به دنبال آن، متأسفانه ما رایزن حزب خودمان را از دست دادیم. این برای حزب بسیار سنگین بود و به نظر من و بعد از آن، ما با لحظه حقیقت دیگری، فراتر از لحظه قبلی روبرو شدیم.
حزب تاکنون و در مجموع این لحظه را با موفقیت پشت سر گذاشت. فقدان رایزن حزب؛ فقدانِ اندیشههایش نیست و ما چون گذشته خود را وامدار کمکهای فکری و نظری او میدانیم. چالشهای فراروی حزب، به چالشهای ایران و ملت ایران مربوط است. همانطور که گفته شد، بحران اول، اکنون خطرناکتر شده است. خطر حمله به ایران افزایش یافته و ما به هر قیمت و در هر شرایط از موجودیت ملی و یکپارچگی ایران دفاع خواهیم کرد. حزب از این نظر در میان دگراندیشان سازمانهای دیگر تنها و بیهمتاست. اما ما این بیهمتایی را نمیخواهیم. نگرش حزب در مورد تمامیت ارضی؛ در پیوند ناگسستنی با ایرانیان قرار دارد. مردم ایران همیشه نشان دادهاند که به هر قیمت، از تمامیت کشور خود دفاع کردهاند و حزب ما بیتردید اولویت خود را «ایران و ملت ایران» قرار داده و خواهد داد.
در درون، جنبش اخیر مردم، جنبش سبز یا جنبش مشروطه دوم هر چند مجبور شد خیابان را ترک کند، ولی نورافکنی بر راهها و هدفهای ایرانیان برای رهایی از رژیم نابهنگام و مرتجع پرتو افکند که راه را تا آنجا که میشود دید، روشن کرده است. این جنبش بدون شک با توانایی بس بالاتر دوباره باز خواهد گشت و گستره ذهنی و عینی خود را بیش از گذشته پهناورتر خواهد کرد. پیام این جنبش، حقوق شهروندی و «ایران»ی بدون تبعیضهای مذهبی، قومی و جنسی بود. جنبشی که شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» از درونش برخاست هستی ایران را در اولویت قرار داد. این ناسیونالیسم نگهدارنده، به معنای دفاع از سرزمین ملی تا بالاترین هزینههای ممکن بود. حزب ما در این اصل بنیادی با این جنبش پیوند خورده است. دفاع پیگیر حزب، در بخش مهمی از همین پیام سرچشمه گرفت. در مرکز قرار دادن حقوق فرد انسانی و پیکار خشونت پرهیز، اصول دیگری بودند که پشتیبانی حزب را با این جنبش موجب گردید. ما از پشتیبانی پرشور خود از این جنبش به خود میبالیم. فروکش موقت این جنبش به معنای از بین رفتن آن نیست که بیهوده میکوشند وانمود کنند. برجستگی تاریخی آن در مفاهیمی است که با خود به عرصه مبارزه اجتماعی آورد و گسست خود را از گفتمان واپس مانده نسلهای گذشته اعلام داشت. در گفتمان این جنبش نه تکه پاره کردن ایران توسط "فدرالیسم" موجود است و نه نگاه به آسمان و چاه و دنبال رهبر گشتن که بیابند و بدنبالش بیفتند.
اینک محافلی میکوشند از کیسه ملت ایران و پذیرش و تبلیغ فدرالیسم و پاره پاره کردن ملت ایران به ملیتهای ایران و ملتهای ششگانه؛ هستی ملی را به خطر بیافکنند و خود را جانشین و رهبر ایرانیان بخوانند.
5 دهه پیش، نیروهای مخالف رژیم گذشته بر دو نکته تأکید داشتند. تحلیل آنها در اوایل دهه چهل بر این قرار گرفت که فعالیت سیاسی در ایران امکان پذیر نیست و بخشی از آنها شکست برنامههای خود را به نبودِ حزبِ ترازِ نوین؛ و نبودن رهبری آن نسبت دادند و بدنبال ایجاد تشکل مورد نظر خود کوشیدند. این رهبری طلبی سرانجام خود را در انقلاب اسلامی یافت.
گروهی دیگر، تا به آنجا رفتند که دست به عملیات مسلحانه زدند که گویا از آن طریق مردم را به حرکت در آورده و به گرد سازمان خود سازماندهی کنند. قصد من پرداختن به آن گذشته تراژیک نیست؛ اشاره به عزیمت یکسان برخی از نیروها از ناممکن بودن فعالیت و پیکار در ایران است. اکنون برخی از همان نگرشها؛ بار دیگر و با همان عبارات عدم امکان مبارزه در داخل، این بار؛ راه حل ایران را با کنگره ملی، شورای رهبری تراشی، دولت در تبعید و غیره دنبال میکنند.
به این ترتیب، اکنون ما با تلاش برای چند پارچه شدن مخالفان بیرون روبرو شدهایم. این نیروها به موازات رشد جنبش درون، انرژی میگیرند ولی با فروکش جنبش،به ادعاهای نبود رهبری پرداخته و اثر بازدارنده و منفی بر مبارزه درون میگذارند.
نکته دیگر، جنبشهای "بهار عرب" است که من را به یاد بهار آزادی 1357 میاندازد.
متأسفانه با شروع آن جنبشها،برداشتها و تفسیرهایی به صحنه آمد که نشان میداد بحثهای سه دهه گذشته در مورد دمکراسی، زمینههای مادی آن، نقش طبقه متوسط و گفتمان ترقیخواهانه در بوجود آمدن و پاگرفتن دمکراسی و آزادی در ذهنها چندان نهادینه نشده است. حزب،به نظر من لازم است که در رابطه با بهار عرب و گفتمانهای شکل گیرنده آن، آنچه که در خدمت گفتمان و نیازهای جامعه ایرانی است، روشنگری کند. دعوت آشکار و شرمآور برخی از نیروهای تجزیهطلب فدرالخواه، بار دیگر تاکید دیگری است بر درستی راهی که حزب تاکنون در پیش گرفته است. ما با نگاه به درون و با پیوستگی مبارزات درونی ایران و ادامه رویکرد خود؛ که تاکنون داشته، هم در عرصه نظری و هم عملی؛ راه خودش را بیش از پیش باید ادامه بدهیم.
من امیدوارم این کنفرانس، هر چه پُربارتر، با شفافسازی از وضعیت فعلی، مواضع حزب و با پیروی از آنچه که در منشور و در کنگرة قبلی حزب و خطوط آن تصویر شده، قطعنامه خودش را با شفافیت ابراز کند و از میهمانان ارجمندی که با شرکت در این کنفرانس و با فرمایشات خودشان راهنمای ما بودند سپاسگزاری میکنم.
م.موبدی
|
پاينده ايران |
زنده باد ملت ايران |
حزب مشروطه ايران |
|
_____________________________________________________ .C.P.I P.O. BOX 18436 Encino, CA 91416, U.SA. Tel: (818) 344-2202 Fax: (818) 344-2212 www.irancpi.com
|