جنبش سبز از بدو به وجود آمدنش حرکت اعتراضی خودجوشی بوده که برای مخالفت با اقتدارطلبان مذهبی، شوراینگهبان و رهبر جمهوریاسلامی خود را در خیابان به هماهنگی رسانید. این جنبش ادامه سیر تکاملی صد ساله جامعه ایرانی برای گذار از یک جامعه قرون وسطایی و رسیدن به یک جامعه امروزی بوده و خواهد بود. جمعیت جوان ایران به دنبال آینده مطلوب خود است که در آن بتوانند به هدفهای کوتاه و دراز مدتش برسد. در این راه پُر تلاطم هر عضوی از اجتماع بهعنوان یک شهروند ایرانی به مسئولیت فردی خود واقف است. مسئولیتی که در اجتماعات اعتراضی بارها خود را به نمایش گذاشته است.
در این میان، رهبر به معنی راهنما و هدایتکننده برای رسیدن به یک هدف جمعی، زمانی میتواند به وجود آید که اهداف جمعی مشخص و شفافی ارایه کند که شامل منافع همگانی به معنای منافع اکثریت جامعه باشد. گاه در یک انتخابات میتوان شخصی را برای نمایندگی کردن خواستهای جمعی و جهت گفتگو با دیگران که اهداف و نظرات متفاوتی دارند مشخص کرد. ضرورت وجود احزاب مختلف به همین منظور است.
یک رهبر هر نگاه سیاسی که داشته باشد، باید بداند دیگران هم به همان اندازه حق دارند نگاهی متفاوت از او داشته باشند. یک فرد به تنهایی نمیتواند رهبر سیاسی یک جامعه گسترده و رنگارنگی مانند ایران بشود. در هیچ جامعه دموکرات نمیتوان رهبری یک ملت را در دست یک فرد و یا یک شورای رهبری پیدا کرد. سرانجام رهبری فردی جوامع جهانسومی به بُنبست رسیدن است، که جمهوریاسلامی و اکثریت کشورهای خاورمیانه به آن گرفتار آمدهاند.
به وجود آمدن اهداف مشترک در یک جامعه دلیل به یکپارچه شدن ملت نیست، بلکه نشان دهنده خواستهای مشترکی در جامعه میباشد که به صورتی به آن جامعه تحمیل و یا از آن گرفته شده است. در غرب از اینگونه پدیدههای اجتماعی، احزاب برای کسب رای بیشتر در انتخابات استفاده میکنند. امروز بعد از زلزله ژاپن و صدمه دیدن نیروگاههای اتمی آن کشور، افکار عمومی در غرب به خطر استفاده از صنایع اتمی بیشتر از گذشته پیبرده و خواستار برچیده شدن این صنعت خطرناک شده است. سیاستمداران در پی جلب رای مردم به فکر کناره گذاشتن این صنعت تا چند دهه دیگر افتادهاند و هر حزبی میخواهد از حزب دیگر در این فرایند اجتماعی جلوتر افتد. این نمونه نشان میدهد که هیچ "رهبری" برای این خواست مشترک به وجود نیامده، بلکه برنامه احزاب برای رسیدن به این هدف مشخصتر شده است. در صورتی که احزاب نتوانند خواست مردم را برآورده کنند گروهی برای رسیدن به آن هدف مشترک خود را متشکل خواهد کرد و زمانی به صورت حزب جدیدی وارد عرصه سیاسی میشوند. آنجاست که رهبری معنای خود را پیدا خواهد کرد. به نظر من، رهبری سیاسی فقط میتواند از سوی احزاب صورت گیرد.
ضعف ما ایرانیان در این است که اکثریت احزاب ایرانی نتوانستهاند خواستهای ملت ایران را در برنامههای سیاسی خود بگنجانند و بلکه میخواهند برنامههای سیاسی خود را همان خواست جامعه قلمداد کنند. در واقع نه تنها انگیزهای در مردم برای ورود به احزاب و تشکیلات سیاسی نگذاشتهاند بلکه هر روزه احزاب اعضای خود را بیشتر از دست میدهند. احزاب و تشکیلات سیاسی سنتی بیشتر با گذشته خود درگیر هستند و نتوانستهاند برنامهای برای آینده ایران ارایه دهند. نتیجه این میشود که مردم سیاسیون را به دنبال خود میکشند و نه احزاب مردم را.
آلترناتیوسازان در خارج از کشور نیز قبل از هرگونه اقدام برای تشکیل دولت در تبعید، لازم است دیوار پوشالی بین خود و احزاب سیاسی مختلف را از بین ببرند. زمانیکه اصول مشترکی برای مبارزه وجود نداشته باشد، آن وقت هر گروه و حزبی ساز خود را خواهد نواخت. ایران به رهبر احتیاج ندارد بلکه هدفی مشترک بین احزاب را طلب میکند که در عمل وجود دارد ولی هر کسی آن را به نوع دیگری تعریف میکند.
بزرگترین مشکل اپوزیسیون خارج از کشور نداشتن اشتیاق به ارتباط روشن و آشکار بین یکدیگر میباشد. در خفا نشستن و گفتگو کردن رهبران احزاب سیاسی دیگر قابل تحمل نیست. تنها شاید با بر طرف کردن این مشکل بتوان پایه آلترناتیوی را برای جمهوری اسلامی بنا نهاد. تجدید نظر در رفتار احزاب به جنبش مردمی داخل کشور کمک خواهد کرد. رهبران احزاب هنوز نتوانستهاند مسئولیتپذیری خود را به طرفداران خود و دگراندیشانشان بقبولانند. باید به رهبران بی جنبش در خارج از کشور فشار آورد تا مانند «رهبران جنبش» در داخل کشور دنبال مردم نباشند بلکه جلوتر از مردم و با مردم و برای مردم باشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|