حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
پارسی‏نويسی در گفتمان‏ها ﻳ سياسی- فلسفی
شهرام آريان

April 03, 2011

یک شنبه 14 فروردین 2570 = April 3, 2011

 

[[ زبان ﻳ فارسی ﻳ اينجا بکار رفته فرجام ﻳ پژوهش ای چندساله است که اکنون آزمايشی بکار می‏رود.
در اينجا همين اندازه گفته باشد که:
۱) نشان ﻳ « ﻳ » بجای ﻳ کسره ﻳ پيوست بکار می‏رود: «مرد ﻳ درستکار»، «خانه ﻳ من».
۲) يای ﻳ تَکشُمار (يای ﻳ وحدت) هميشه جدا بشيوه ﻳ « ای » نوشته می‏شود: «مرد ای را ديدم» بجای ﻳ «مردی را ديدم».
۳) ضمير ﻳ پيوسته، جدا نوشته می‏شود: کلاه ام، کلاه ات، کلاه اش، کلاه مان، کلاه تان، کلاه شان.
٤) نشان ﻳ ويژه ﻳ صفت ساز پسوند ﻳ « يگ » است، که بويژه در صفت ها ﻳ نوساخته بکار می‏رود. ]]

يک حزب ﻳ سياسی کار اش «باريک انديشيدن» درباره ﻳ کارآمدترين شيوه ﻳ رايانِش (مديريت) ﻳ کشور است. يافتن ﻳ اين «کارآمدی» نياز به يک «زبان ﻳ کارآمد» دارد، که مانند ﻳ چراغ ای روشنايی‏بخش، توانايی ﻳ انديشيدن و يافتن را تا آن مرز بگستراند، که بدان نياز است. پرسش اينجا آن است که کدام شيوه از فارسی انديشه ﻳ فارسی‏زبان را به اين کارآمدی می‏رساند؟
روشن است که فارسی می‏بايد توانايی ﻳ آنرا داشته باشد، که انديشه‏ها ﻳ گُباليده (تکامل‏يافته) را در قالب ﻳ واژه‏ها ای «رسانا» و «باريک‏نگر» برساند. بدون ﻳ واژه‏ها ای کارآمد، که نيز فارسی‏زبان آنها را ازدرون ﻳ خود ﻳ واژه درست بتواند دريافت، رساندن ﻳ انديشه‏ها ﻳ برتر و رهگشا در زمينه‏ها ﻳ پيشرفته شدنی نيست. درست ازهمين‏رو زنده‏ياد داريوش همايون در گسترش ﻳ توانايی ﻳ فارسی از راه ﻳ واژه‏سازی سخت کوشا و نيز کامياب بود. او يکی از کمترين کوشندگان ﻳ سياسی ﻳ ايران بود که به پيوست ﻳ ژرف ﻳ «زبان و انديشه» براستی پی‏برده بود.

درباره ﻳ فَرايافت concept و شيوه ﻳ ساختن ﻳ واژه‏ها ﻳ نيازمند، نويسنده بر اين باور است که کاربرد ﻳ واژه‏ها ﻳ عربی در فارسی از توانايی ﻳ آن سخت می‏کاهد. واکافتن ﻳ اين گفتمان ﻳ گسترده از گنجايش ﻳ يک چنين نوشته ای کوتاه بيرون است. از اينرو فرآيند ﻳ اين کاهش ﻳ توانايی را، که دو چهره دارد، هرکدام تنها با يک نمونه فرامی‏گشاييم.


(١) کاهش ﻳ کارآمدی ﻳ واژه از راه ﻳ ريشه ﻳ نا اندرخور (نامناسب)

کدام ايرانی درست می‏داند که واژه ﻳ عربی ﻳ «سياست» چيست و ريشه ﻳ آن کدام است؟ آيا «سياست» واژه ﻳ کارآمد ای است برای رساندن ﻳ politics؟
اينجا می‏توان برهان آورد که «واژه» تنها يک برچسب است که بر کارکرد ای و يا چيز ای نهاده می‏شود و از اينرو ريشه‏يابی ﻳ آن سود ای نمی‏رساند و نياز ای به آن نيست.
اين پنداشت از ديدگاه ﻳ زبان‏شناختيگ نادرست است. ريشه و پيشينه ﻳ واژه فرايافت ﻳ بنيادی ﻳ آنرا می‏ديساند (شکل‏می‏دهد). حتی اگر چَم (معنی) ﻳ واژه به گذار ﻳ زمان از ريشه‏گاه اش دور افتد، باز به هنگام ﻳ بررسی‏ها ﻳ ژرف، ريشه‏ را گريز ای نيست. برای ﻳ نمونه چَم ﻳ آغازين ﻳ واژه ﻳ «سياست» در عربی بوده است: «کارکرد ﻳ تازيانه زدن و کيفر دادن»؛ از ريشه ﻳ «ساسَ» (يا همان «سَوسَ») «زدن و رام کردن ﻳ اسب». از اينرو می‏توان واژه ﻳ عربی ﻳ «سياست» را به فارسی با واژه‏ها ای ترجميد مانند ﻳ : «شلاق‏زنی» يا «کيفرگزاری»؛ و اگر به آن يک بَرنگريست aspect ﻳ جايگاهيگ داد با واژه‏ها ای بسان ﻳ : «شلاق‏گاه» يا «کيفرگاه». اين واژه در فرهنگ ﻳ عربی-اسلامی به خوبی جاافتاد برای ﻳ آنکه فلسفه و برداشت ﻳ آن فرهنگ را از شيوه ﻳ «گرداندن ﻳ کشور» می‏رسانيد. نياز به شکافتن ﻳ فراتر نيست که چنين واژه‏ ای از ديدگاه ﻳ فلسفی برای ﻳ يک کشور ﻳ خردگرا و شهريگر (متمدن) تا چه اندازه ناکارآمد و ناشايسته است. حتی اگر ما در فارسی ﻳ امروزی آن ريشه را ديگر نمی‏دانيم و برداشت ﻳ خودمان از چَم ﻳ «سياست» را می‏انديشيم، باز برای ﻳ واژه ﻳ «سياست» داشتن ﻳ چنين ريشه‏گاه ای گمراه‏کننده است و گفتمان‏ها ﻳ فلسفی درباره ﻳ آنرا نمی‏تواند به فرجام ای نيک رهنمايد.
نويسنده برای ﻳ ترجمه ﻳ «politics» در نِوِشتْمان (مقاله) ﻳ پيشين اش «شهرآرايی» را پيشنهاد کرد. اين واژه آن فرايافت از «کشورگردانی» را می‏رساند، که درآن يک شهريگری (تمدن)، که به پايه ﻳ شهر و شهرسازی رسيده، می‏کوشد تا خود را آراسته کند. ريشه ﻳ politics ﻳ انگليسی نيز که از واژه ﻳ politica πολιτικά (آنچه بستگی به شهر دارد ← πόλις polis «شهر») ﻳ يونانی ﻳ باستان برآمده همين فرايافت را می‏رساند.
البته «شهرآرايی» حتی از الگو ﻳ يونانی ﻳ خويش نيز فراتر می‏رود و «شيوه ﻳ گرداندن» ﻳ شهر و کشور را نيز در پسوند ﻳ «-آرايی» می‏رساند. «آراستن» برداشت ﻳ ويژه ﻳ ساسانيان از «گرداندن» و «سامان بخشيدن» ﻳ يک سازمان و يا يگان ﻳ کشوری بوده است. چَم ﻳ «آراستن» در پهلوی ﻳ ساسانی «سامان ﻳ بِهينه و سراسری بخشيدن» بود (در کنار ﻳ واژه ﻳ «گُناردن» = «نظم ﻳ ساده بخشيدن، ترتيب دادن»). در فارسی ﻳ دری در واژه‏ها ای بسان ﻳ «رزم‏آرايی»، «لشگرآرايی»، «کشورآرايی» می‏توان اين فلسفه را هنوز پی‏جُست.
در پيوست برخی جُدياخته (مشتق)ها ﻳ نيازيده (لازم) از «شهرآرايی»:
«سياسی» political = «شهرآراستيگ» (بسنجيد: روانشناسی ← روانشناختيگ)
«سياستمدار» politician = (١) «شهرآراست‏گر» (آنکه کار و پيشه اش «شهرآرايی» است ← بسنجيد پسوند ﻳ «-گر»)
(2) «شهرآرا» (هرآنکس که به «شهرآرايی» می‏پردازد ← بسنجيد «رزم‏آرا»)
political activist = «شهرآراست‏کوش»، «کوشنده ﻳ شهرآراستيگ»


(٢) کاهش ﻳ کارآمدی ﻳ واژه از راه ﻳ درنيافتن ﻳ درون‏ساخت ﻳ آن

گذشته از ارزش ﻳ ريشه‏شناسی برای ﻳ گزينش ﻳ درست ﻳ يک واژه، دريافتن ﻳ ساخت و بافت ﻳ درونی ﻳ واژه نيز در گزينش و کاربرد ﻳ آن دست دارد؟
برای ﻳ نمونه کدام فارسی‏زبان درست می‏داند که واژه ﻳ «جامعه» چيست و از کدام کارکرد ﻳ دستورزبانيگ فرازآمده؟ درنيافتن ﻳ درست ﻳ اين واژه از سوی ﻳ فارسی‏زبانان را ازآنجا می‏توان شناخت که آنان «جامعه» و «اجتماع» را کنار ﻳ هم و در چَم ﻳ يکديگر بکار می‏برند؛ و نيز گاهی «اجتماع» را بجای ﻳ «مجمع». البته هر فارسی‏زبان ناخودآگاه پی‏می‏برد که اين سه واژه با «جَمْعْ» همخانواده اند، اما اگر درست دستور ﻳ عربی نداند شيوه ﻳ برآمدن ﻳ آنها از کُنِش‏واژ (فعل) ﻳ «جَمَعَ» را نمی‏شناسد. ازاينرو کاربرد ﻳ «جامعه» و «اجتماع» برای ﻳ او يک انجام ﻳ «کَمابيشيگ» (تقريبی) است و نه «باريکوار» (دقيق). اين کمابيشيگ انديشيدن، و نادريافته به زبان آوردن، شايد بزرگ‏ترين گزند ای بوده که از درآيش ﻳ واژه‏ها ﻳ عربی به فارسی بر انديشه و دريافت ﻳ فارسی‏زبانان فرود آمده. زيرا تنها آنکس که درون‏ساخت ﻳ واژه ای را به درستی و مو به مو درمی‏يابد می‏تواند آنرا با سرآمد ﻳ باريکواری (دقت) بکار بندد.
واژه ﻳ پيشنهادی ﻳ نويسنده برای ﻳ تَرجُميدن ﻳ «جامعه» و «اجتماع» به فارسی «هَمبودْمان» است. واژه چنانچه از شِنَوِش اش هويدا است، از کنشواژ ﻳ «هَمبودن» (باهم بودن، درکنار ﻳ هم بودن) برآمده و با پسوند ﻳ «-مان» يک «ساختار ﻳ پيچيده و گسترده» را می‏رساند، بسان ﻳ کاربردها ای مانند ﻳ «ساختْمان».
البته در گذار ﻳ سال‏ها ﻳ گذشته نيز «هَمبودگاه» پيشنهاد شده بوده، اما از ديدگاه ﻳ چَميگ (معنايی) دچار ﻳ دشواری است. «همبودگاه» آن «جای» را می‏رساند که درآن «همبودن» رخ‏می‏دهد، اما فرايافت ﻳ / Gesellschaft society خود ﻳ «همبودن» و شيوه ﻳ انجام اش را فرامی‏نگرد و نه تنها «جايگاه» ﻳ انجام اش را.
در پيوست برخی جدياخته (مشتق)ها ﻳ نيازيده از «همبودمان»:
«اجتماعی» social = «همبودمانيگ»
«جامعه‏شناسی» sociology = «همبودمان‏شناسی» (← صفت: «همبودمان‏شناختيگ»)
social security = «جُدبيمی ﻳ همبودمانيگ»، «همبود جُدبيمی» («جُدبيمی» = security، «جدا بودن از بيم». پيشوند ﻳ «جُد-» برگرفته است از پهلوی ﻳ ساسانی. نيز خود ﻳ واژه ﻳ «جُدبيمی» را از پهلوی برگرفتيم که آنجا صفت ای هم داشته بنام ﻳ «جُدبيم» = «امن»)


در اينجا به همين اندازه بسنده می‏کنيم و اميدواريم که خواننده ﻳ گرامی لختی کنجکاو شده و واژه‏ها ﻳ پيشنهادیگ در نوشتْمان‏ها ﻳ آينده ﻳ نويسنده را با کنجکاوی ﻳ بيشتر دنبال کند. در اين راستا نويسنده از خوانندگان ﻳ گرامی برای ﻳ خواندن ﻳ نوشتمان‏ها ﻳ او شکيبايی درمی‏خواهد. خواننده ﻳ شکيبا و باريک‏نگر خواهد ديد که کاربرد ﻳ واژه‏ها ﻳ فارسی در اين شيوه ﻳ گسترده، نه تنها آسيب ای به پيکره ﻳ زبان ﻳ فارسی نخواهد زد، بلکه توانايی ﻳ آنرا برای ﻳ رساندن ﻳ دريافت‏ها ﻳ سياسی- فلسفی چندين برابر خواهد ساخت. با رساندن ﻳ درست ﻳ اين دريافت‏ها است که يک حزب ﻳ سياسی می‏تواند مردم را به انديشيدن ﻳ درست ابزارمند (مجهز) و برای انجاميدن ﻳ درست فراهم‏خواند و برانگيزاند.
نويسنده همچنين در نوشتْمان‏ها ای ويژه به تک‏تک ﻳ واژ‏ه‏ها ﻳ سودمند و مايه‏ور (مهم) برای ﻳ کاربردها ﻳ سياسی خواهد پرداخت؛ واژه‏ها ای بسان ﻳ secularism, tolerance, tyrant, dictator, ... . برخی از اين واژه‏ها از سوی ﻳ کارشناسان به فارسی ترجميده شده اند. کارآمدی ﻳ آن ترجمه‏ها بررسيده خواهد شد.

يک يادآوری:
دوری بايد جست از هرگونه ﻳ «پارسی‏گويی» که تنها انگيزه ﻳ آن «ميهن‏پرستی» باشد. اينگونه «سره‏گويی» می‏تواند به فارسی گزند برساند، ازآنجاييکه انگيزه ﻳ پَرماسيگ (احساسی) ﻳ آن، کاربر را به گزينش ﻳ سرسری و نا‏انديشيده ﻳ واژه‏ها می‏گراياند. اينگونه شيوه‏ها که با «جنبش ﻳ آذرکيوان» در روزگار ﻳ صفوی آغازيدند و تا به امروز دنباله‏ دارند بسياری واژه‏ها ﻳ از بنياد بی‏ريشه و حتا «من‏درآوردی» را (بسان ﻳ «فرنود»، «سترسا»، ...) به ميان آورده و بر فارسی آسيب فرود آوردند.
واژه‏سازی آيين ای خردمندانه می‏بايد داشت، بدان‏سان که می‏بايد واژه‏ها ای را بکار گرفت که ريشه در سرگذشت ﻳ زبان ﻳ پارسی داشته بوده باشند. نيز شيوه ﻳ کاربرد و دستور ﻳ واژه‏سازی می‏بايد قانونمند و خويش‏سازگار (self) consistent باشد.
آن فارسی‏گويی که انگيزه ﻳ نويسنده بوده است هيچ کار به ميهن‏پرستی نداشته و تنها خواسته اش بالابردن ﻳ «رسانايی» (توانايی ﻳ رساندن ﻳ انديشه‏ها) و «سامانه‏وَری» systematism در زبان و انديشه ﻳ فارسی‏زبانان است، چه در زمينه ﻳ دانش، چه در زمينه ﻳ «شهرآرايی».

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

باغبان

احساس شمارا درباره یه کمبودِ نوشتن ِ حرف صدادار ِ (ِ)را درک میکنم ایرانیان بسیاری هستند که این حرف صداداررا با حرف(ه) یکی می انگارند! ونمیدانند که (زیر)را در پایان واژه(ه)مینویسند مانند نامه، شده وهنگامه .کم نیستند کسانی که شده را شدِح میخوانند براین پایه چشمداشتی هم از آنان نمیتوان داشت که موشکافانه به دو شکل افزودن واژه ها نگاه کنند مانند نام ِ من ونامه یه من! چون شکل حرف اضافه (ِ) همواره بستگی به باصدا یا بی صدابودنِ حرفِ آخر ِ واژه دارد نشانه ای(ﻳ ) که شما پیشنهاد کرده اید این دشواری راآشکار نمیسازد! پیروز باشیدباغبان

April 09, 2011 12:43:03 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites