هدف، حل باصطلاح "مسئله کُرد" و ایجاد کشور کردستان است. تا زمانی که "فاکتور بینالملی" این مسئله را یک ضرب حل نکرده است، به حل دو ضرب آن،"فدرالیسم ،حق جدایی" باید کوشید
در بخش اول این مقاله به اختصار بحث شد که هدف نهایی حزب دموکرات کردستان ایران حل باصطلاح "مسئله کُرد" است که قرار است با تجزیه کردستان ایران به تنهایی یا به اتفاق مناطق کردنشین کشورهای مجاور صورت گیرد. اشاره شد که شعارهای دیگر این حزب در ارتباط با "فاکتورهای بینالملی" از خودمختاری تا فدرالیسم و "حق جدایی" "شعارهای روز"این حزب هستند و پلنوم دهم کنگره چهاردهم این حزب در بیانیه خود آشکارا جدایی خونین سودان و رسیدن به "تعیین سرنوشت" را تبریک گفت و آن را برای "خلقهای ایران و خلق کُرد" آموزنده توصیف کرد. در این بخش به بررسی هدفهای حزب دموکرات کردستان در ارتباط با "نیروهای سیاسی" میپردازیم.
حزب دموکرات کردستان و چپگرایان
گسترش شعار "فدرالیسم برای ایران" و سنجاق کردن فدرالیسم به دموکراسی، چکیده تلاشهای این حزب در ارتباط با نیروهای سیاسی است. این تلاش برای "مشروعیت" دادن به فدرالیسم و حق جدایی صورت میگیرد. برای این حزب بهتر است از همین حالا موافقت نیروهای سیاسی را جلب کند تا آن "روز" که زمانش رسید با مخالفتهای کمتری روبرو باشد. طیف چپ منهای بخش کوچکی از آن موضع مخالف در برابر حفظ تمامیت ارضی ایران نگرفته است. از زمان لنین و استالین ایران "زندان ملل" شده است و اینک قرار است نه "کشور شوراها" بلکه کشورهای مرتجع منطقه و محافل بینالمللی "سیب رسیده"- بگفته نیکیتا خروشچف- را در دهان خود بگذارند. اگر در گذشته "سرمشق آرمانی" سوسیالیسم عملا" موجود برای بخشی از چپگرایان معنای تکه پاره شدن ایران تحت عنوان "حق تعیین سرنوشت ملل ایران" توجیهی میداشت، اکنون قرار است"سیب رسیده" نه به دهان "کشور شوراها" بلکه به حلقوم بیگانگان دیگری که زمانی مبارزه با آنها افتخارشان بوده است بیفتد. اگر این گروه از چپگرایان ایران با نگرش مارکس همراه بودند باور میداشتند رشد طبقه کارگر در رشد سرمایه و هر دو بر پایه انباشت ملی و زوال مناسبات کهنه امکان پذیر است. مناسبات کهنهای که میباید زوال یابند. زوال مناسبات کهنه میبایست برنامه چپ میانه و راست میانه، هر دو باشد که تغییر فرهنگ از کهنه به نو را تسریع کند. جدال کهنه و نو، سنت و مدرنیته، زوال مناسبات کهنه و جایگزینی مناسبات نو دستور کار هر نیروی ترقیخواه است. آزادی سنتز این جدال است و چپ و راست اگر ترقیخواه باشند با قرار گرفتن در طرف عوضی تاریخ به ارتجاع یاری نخواهند رساند. واقعیت است که بعد از انقلاب اسلامی ما ناظر رشد تمایلات قومی و مذهبی هستیم. تلاش بیوقفه جمهوریاسلامی برای تبدیل ایران از ملت به امت در گستره فرهنگی و نابودی آگاهانه تولید به بهای واسطهگری، بخشی از رسالت تاریخی رژیم جمهوریاسلامی بوده است. گسستن شیرازه ملی و روی آوردن یا جانبداری از تمایلات رو به گذشته و مرتجعانه ایلی، عشیرهای ممکن است با نگرش مارکسیستهای خاورمیانهای خوانایی داشته باشد ولی با نگرش مارکس خوانایی ندارد. بازنگری چپ از اینجا میتواند آغاز شود و بتواند در آینده ایران نقش خود را ایفا نماید
حزب دموکرات کردستان ایران بمثابه حزبی قومی با هدفهایی که برای خود قرار داده است حرفی برای جامعهای بر اساس حقوق شهروندی ندارد. آن چه برای او مهم است داشتن ارتباط با "نیروهای سیاسی" به جهت حفظ و گسترش گفتمان فدرالیسم و حق جدایی است. یک نیروی ماقبل مدرن مثل این حزب، راهی جز تکیه بر وجوه عقب مانده و پیشامدرن نیروهای چپ و راست ندارد. تا جایی که بتواند "همکاری" را منوط به قبول "ملل ایران"، "ایران کثیرالملله"و "حق جدایی" میکند، توان نظامی خود را که بیش از هر چیز متعهد به حکومت کردستان عراق است به عنوان پشتیبانی در حسابهای فرصتطلبانه به میان میکشد.
حزب دموکرات کردستان و سلطنتطلبان
حزب دموکرات کردستان ایران در رابطه با این طیف تقریبا" ناموفق بوده است. برای ما اما کافی نیست. شعارهای این طیف هیچوقت در گذشته با فدرالیسم و تجزیه ایران خوانایی نداشته است. اما پویه قدرت و اشتهای سرنگونی رژیم جمهوریاسلامی بهر قیمت و آنهم از ده هزار کیلومتری ایران، برای بخشی از این طیف جذاب مینماید و زمینههایی را برای "تعامل" سیاسی با این حزب فراهم میکند. برای حزب دموکرات بسیار سودمند است بتواند شعار خود را در مورد فدرالیسم یا "به رای گذاشتن فدرالیسم" از دهان طیفی بیرون بیاورد که به سرسپردگی به تمامیت ارضی و یگانگی ملی شناخته شدهاند. حزب در مقابل حاضر است امتیازاتی پا در هوا بدهد یا در جبهههای رنگارنگ شرکت کند یا از این و آن تعریف کند. چنین معامله فرصتطلبانهای اگر سر گیرد چیزی جز خودکشی سیاسی برای این طیف نیست- به خطر افتادن ایران بجای خود- مزیت نهاد پادشاهی در صورت رای مردم، همان حفظ و "سرسپردگی" به تمامیت ارضی و یگانگی ملی است و بدون آن شانس موفقیت بسیار کاهش خواهد یافت. این معاملهای دو سر برد برای حزب دموکرات کردستان و سازمانهای قومی است. اول همرایی "نیروهای سیاسی" با فدرالیسم و مقدمه استقلال کردستان ایران و حل "مسئله کرد" و دوم، شکست تاریخی پادشاهی به مثابه نماد حفظ تمامیت ارضی و یگانگی ملی و پایان پیروزمندانه نبردهای هفت دهه پیشین
خلاصه کنم: حزب دموکرات کردستان ایران بر اساس وجه مغلوب شده ولی موجود، سر برآورده و ارتجاعی تضاد سنت و مدرنیته، کهنه و نو، بعد از انقلاب اسلامی و بر زمینه توسعه نایافتگی سیاسی نیروهای سیاسی ایران میکوشد گفتمانی ایلی- عشیرهای و ضد ملی را فرا برویاند. نگرش بخشا" پیشامدرن هر دو طیف سیاسی هر یک بصورتی، بهمراه فرصتطلبی و حسابهای نادرست، زمینه تاثیرگزاری حزب بر این دو طیف را فراهم ساخته است. برای حزب دموکرات، چند دهه جنگ و خونریزی در سودان اهمیتی ندارد و باید به تجربه گرفته شود. از نظر این حزب هم برای فدرالیسم در ایران باید کوشید (جا انداختن فدرالیسم در میان نیروهای سلطنتطلب و تداوم این نگرش در میان چپها و رسیدن به همرایی سیاسی گسترده در دو طیف سیاسی) و هم "فاکتورهای بینالمللی" را باید در نظر داشت و به آنها خوش آمد گفت (حمله نظامی به ایران، خلاء قدرت در ایران). هدف، حل باصطلاح "مسئله کُرد" و ایجاد کشور مسقل کردستان است. تا زمانی که "فاکتور بینالملی" این مسئله را یک ضرب حل نکرده است، به حل دو ضرب آن،"فدرالیسم ،حق جدایی" باید کوشید.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
شهرام آريان
نويسنده نکتهها ای بسيار بجا و بازگشاينده را فراهم نهاده و بهياری آنها نابسامانی درونی ديدگاه « حزب دموکرات کردستان ايران » را، درباره ی جايگاه کردستان در کشور ايران، فرانمايانده. بويژه هويدا نمودن ناسازگاری باورها ی آن حزب، با برآوردها و خواستهها ی «خردمندانه» و «سنجيده» از يکسوی، و حتا با باورهای مارکسيستی درباره ی رويش و بالش «سرمايه و بهزيستی» در يگانِ فرآورشیِ (توليدی) کشوری از ديگرسوی، میآشکاراند که گويا « حزب دموکرات کردستان ايران » از گسستن ايران يک آماج خودايستا (مستقل) ساخته، با آنکه خود اش هم درست نمیداند پس از آن چه خواهد آمد، و يا حتا میداند که فرآيند خوب ای از آن نمیتواند برون آمد.
آنچه از ديد من بيشتر بايد واکافته شود آن است که چرا بخش ای از کردان ايران و نماينده ی حزبی آنان « حزب دموکرات کردستان ايران » چنين ريشهمندانه از ايران بريده اند. چگونه میشايد که مردم ای که خود با دودمان «ماد» ٢۷٠٠ سال پيش کشور ايران را با سرآمد اميدواری بنيادگزاشتند و به گذار ١٣٠٠ سال تا پايان ساسانيان از دلنهادهترين پشتيبانان انديشه ی «ايرانشهری» بوده اند، امروز وابستگی درونی و وفاداری به آن حس نمیکنند. اين «ايران بريدگی» گناه حزب دموکرات به تنهايی نيست (!) بلکه فرجام يک فروکش تاريخی در فرهنگ ايرانيان و در حس يکدلی ميان بخشها ی گوناگون ايرانزمين بوده است. نيز فرمانروايی ٣٠ ساله ی «ايرانستيزان» در تهران به آن رنگ ای تندتر بخشيده. آنچه گناه و «پاسخوری» (مسئوليت) حزب دموکرات میتواند شمرده شود آن است که چرا در اين روزگار تاريک برای «ايرانشهر» بجای وفاداری و همدلی با ديگر همميهنان ايرانی همه ی نيرويش را در گسلش و نابودی کشور نهاده؟
April 05, 2011 02:11:12 PM
---------------------------
|