از زمستان گذشته به این سو در فراسوی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) بحثهایی از جانب منتقدان صورت گرفته است که در چهارچوب یک گفتمان سازنده سیاسی جای نمیگیرند و نشان از غرضورزی و تنگنظری در تفسیر خطمشی سیاسی و اهداف حزب میدهند. لازم است که این انتقادها را دوباره، اما در یکجا، بررسی کنیم و چون همیشه اهداف خود روشن بیان کنیم.
مطلب از نوشتهای آغاز میشود تحت عنوان "آقای پاشایی از حزب رفع ابهام نکردهاید". آقای علی کشگر در آن نوشته که در ماه دسامبر گذشته در صفحه الکترونیک حزب هم درج شد و پاسخهای بسیاری دریافت کرد، قلمفرسایی کردهاند و به عبارتی زمین و زمان را به هم دوختهاند. دوستان حزبی و من در واکنش به آن نوشته به مطالبی اشاره کردهایم که خواندن دوباره آنها پیش از پرداختن به نوشته حاضر لازم است، چون در بین نوشته یاد شده و آنچه که در زیر در خصوص انتقادهای اخیر از حزب میآید، نقاط مشترک بسیاری وجود دارد، منجمله نقش پادشاه و منشور حزب ما. در آن زمان مشخص شد که صحبتهایی آقای کشگر بدون منطق سیاسی و حزبی و در نهایت بدون پایه و اساس علمی است. همین بیمنطقی در مورد بحثهای پیرامون حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)، پادشاهی و فدرالیسم صادق است که اخیرا در صفحه الکترونیکی حزب و در تفسیر نوشته آقای آریا آجرلو تحت عنوان "برای حفظ تمامیت ارضی تا رد هر کسی میتوان رفت" به چشم میخورد.
آقا یا خانمی که به هر دلیلی نام حقیقی خود را در پشت عنوان "یک خواننده علاقمند" مخفی کرده است و چنان از مرز ادب و نزاکت گذشته است که نوشتههای او جایی در گفتمان سیاسی ندارد، غرضورزی در تفسیر را به اوج خود رسانده است. من تحت نام "عضو حزب" در پاسخ به آن هممهین دو مطلب کوتاه نوشتم، اما پاسخهایی که آن هممیهن نوشتند نشان از آشفتگی و نامطمئن بودن خود ایشان دارد. نویسنده مورد نظر در بسیاری از مطالب خود نه تنها به پرسشهای من نمیپردازد، بلکه ظاهرا مطلب مرا با دیگر مطالب درآمیخته و به جایی برده است که خود میخواهد. آنچه که از ایشان در آن دو نوشته کوتاه خواسته بوم، به گونهای بود که پاسخ به آن فقط نشانه رسوایی خود ایشان میشد. مشخص شد که ایشان مطالب خود را از نوشتههای مرحوم دکتر داریوش همایون و از نوشتههای حزب کپی کردهاند و البته بدون اینکه به منبع اصلی اشاره کنند و وقتی هموندان از ایشان در مورد منبع میپرسند، ایشان میگویند: " متوجه نشدهاید که تمام این گفته را من از سایت حزب مشروطه ایران نقل کردم و مربوط به خودتان است." هموطن گرامی، ما متوجه شدهایم، اما از شما میپرسیم و شما با پاسخی که میدهید فقط خودتان را زیر سوال میبرید و نشان میدهید که چگونه مطالب حزبی را شکستهوار و بدون در نظرگرفتن به بافتار متنهای ما، در فرم شخصی و به نام خود مطرح و در آن تحریف میکنید. این نشان بیمسئولیتی و غرضورزی شماست. مثال سادهای بزنم تا شاید مطلب روشنتر شود: اگر ما میگویم "دیشب در آسمان ماه میدرخشید" آن "خواننده علاقمند" این جمله را برمی دارد، لغت دیشب را حزف میکند و روز هنگام که خورشید میدرخشد، میگوید: شما گفتهاید "ماه میدرخشد!" واقعا چه پاسخی میتوان به این گونه غرضورزی داد؟ هیچ جملهای در نوشته ایشان نمایشگر این نیست که این هموطن واقعا متوجه آنچه که خوانندهاند نیز شدهاند. با کمی دقت مشخص میشود که مطالب ایشان در داخل متنهای خود ایشان ضد و نقیض است و در پاسخهایی که میدهند حاشیهروی میکنند. نمیتوان به این روش گفتمان سیاسی کرد. در نظر من سیاست با دیپلماسی آمیخته است و آن را رادیکالیزه نمیتوان کرد. دموکراسی بدون انتقاد از خود و سازندگی خود امکانپذیر نیست. اگر کسی اندیشههای حزب و مطالب شادروان دکتر همایون را برمیدارد و آنها را در فرمی مطرح میکند که انگار نه میتوان چیزی از آن کم کرد و نه میتوان چیزی به آن اضافه نمود، از اندیشه، یک ایدئولوژی میسازد که به تفکر فاشیستی میانجامد و نه به دموکراسی. نمونه بارز آن هم آلمان نازی بود که از اندیشه ناسیونالیسم سواستفاده و آن را در حکم یک ایدئولوژی مطرح کرد. باید اشاره به این مطلب نمود که حزب ما یک منشور دارد و یک فرهنگ دیپلماسی و زبان سیاسی. زبان دیپلماسی با زبان رادیکال تفاوت بسیاری دارد و اگر کسی نتواند این تفاوت را درک کند، قادر به ادامه یک گفتمان سیاسی نخواهد بود. داشتن زبان سیاسی و فرهنگ دیپلماسی به معنی در نظر گرفتن حوزه خاکستری رنگ است که در موقع مناسب بتوان موضع مناسب گرفت و در بدترین شرایط به بهترین هدف رسید.
"خواننده علاقمند" به سخنان آقای دکتر نادر زاهدی اشاره میکنند و از پادشاه در مورد لیبرالیسم انتقاد کرده و همه را به پایه حزب میگذارند. این روش همان روشی است که در نوشته "آقای پاشایی از حزب رفع ابهام نکردهاید" از آن استفاده شده است. برداشت "خواننده علاقمند" از گفتههای آقای زاهدی در مورد ایران، افغانستان و غرب بسیار بیمعنی و بیمنطق است. همین بیمنطقی در مورد مشروطه و پادشاه مشاهده میشود. اگر آقای زاهدی در مصاحبه خود با "مرایران" (mehriran) ـ این نام به معنی ایران بیشتر است ـ افغانستان را مثال زدهاند به خاطر این بوده است که به اروپاییان بفهمانند که چرا وقتی مسئله افغانستان پیش میآید با همه احزاب به گونهای برابر و در فرم رسمی گفتگو میکنید، اما وقتی نوبت به ایران میرسد، فقط از مریم رجوی دعوت میکنید. اشاره آقا دکتر زاهدی به زمانی بر میگردد که ما در پارلمان اروپا حضور داشیم و شاهد گفتگو با سازمان مجاهدین خلق بودیم. در سال گذشته مجلس آلمان (Bundestag) از مریم رجوی دعوت رسمی به عمل آورده بود. بنابراین قضاوت عادلانه در مورد حرفهای معاون دبیرکل میبایست در یک بافتاری (context) انجام گیرد که دانستن آن به گذشته باز میگردد. "خواننده علاقمند" یا از این دانش بیبهرهاند و یا آن را میدانند و مغرضانه عمل میکنند. در نشست اعضای حزب با شورای مرکزی در تاریخ ١٥ می ٢٠١١ آقای زاهدی مطرح کردند که پرسشی از ایشان در این مورد شده بود که آلمان چه کمکی در مورد ایران میتواند انجام دهد. ایشان در پاسخ میگویند: برای آزادی ایران سه راه بیشتر وجود ندارد: نخست حمله نظامی به ایران است. همه ایرانیان وطنپرست و به ویژه حزب مشروطه ایران با این راه مخالف است. ما حتی بارها اعلام کردهایم که در صورت حمله نظامی به ایران حزب در کنار جمهوری اسلامی از مرزهای کشور دفاع خواهد کرد. دو دیگر اینکه گفتگو و دست زدن به ابزاری برای فشار به جمهوریاسلامی است که در سی سال گذشته در فرم گفتگوهای انتقادی و تحریمهای پیشنهادی میتوانست به نتیجه برسد. اما ما شاهد این بودیم که اینکار عملا امکانپذیر نیست و بارها در زمان دولت آقای خاتمی به این موارد اشاره کردیم که تحریمها میبایست شدیدتر و در مورد سران رژیم اجرا شود. امکان سوم در مورد همکاری و تقویت روحی گروههای شکل گرفته اپوزیسیون جمهوریاسلامی است. در این مورد اعتراض معاون دبیرکل این بود که چه در اتحادیه اروپا و چه در مجلس آلمان گروه مجاهدین خلق مطرح بودند و از خانم مریم رجوی دعوت به عمل آمده بود. مگر به غیر از مجاهدین اپوزیسون دیگری وجود ندارد؟ به همین سبب است که آقای دکتر زاهدی میگوید، اگر دعوت میکنید، پس از همه گروههای اپوزیسیون ایران دعوت کنید و ایشان مخصوصا اعلام کرد که از دعوت افراد منفرد و مدعی میبایست خودداری شود. جوابی که دولتمردان غرب در وزارت خانههای خارجه به اعتراض ما در نامهنگاریهای متعدد میدهند این است که ما نمیتوانیم چنین کاری بکنیم. بنابراین پرسش این است که چرا مثلا در مورد افغانستان (که البته یک انتخاب نمونه خوبی هم نبوده) کردیدهاید اما در مورد ایران نمیتوانید؟! وانگهی معاون دبیر کل اعلام کرده است که افغانستان مدل موفقی نبود چون اپوزیسیون افغانستان زیر بار خواستههای غرب کمر خم کرد و حمید کرزای را پذیرفت. از طرف دیگر در چند سطر قبل از اشاره به افغانستان، آقای زاهدی میگوید که اگر جمهوریاسلامی ضعیف شود باقی کارها را خود مردم ایران انجام میدهند. ایشان همچنین تاکید کرده است که گروهها و دستههایی که در مورد تقسیم ایران حرف میزنند هرگز وارد مذاکرات نشوند. پس اگر غرضورزی وجود نداشته باشد، به کل مطلب رجوع میگردد که در این صورت مسئله افغانستان چنان پراهمیت هم جلوه نمیکند. حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در چندین جا تمامیت ارضی ایران را اصل قرار داده است و مصاحبه آقای زاهدی هیچ شکی در این مورد برجای نمیگذارد، مگر اینکه کسی بخواهد این شک را از روی خصومت بوجود آورد. تفسیری که "خواننده علاقمند" ارائه میدهد به خاطر ندانستن و یا نپرداختن به عمق مسئله است.
سخنان شاهزاده رضا پهلوی در مورد فدرالیسم و اینکه ایشان فرمودهاند "چرا که نه؟" نیز نشان از فقدان دانش سیاسی و غرضورزی در تفسیر "خواننده علاقمند" است. همانطور که من در پاسخ به آقای کشگر در نوشته ایشان تحت عنوان "آقای پاشایی از حزب رفع ابهام نکردهاید" به آن پرداختم و هماگونه در پاسخ کوتاه خود به نوشته "خواننده علاقمند" یادآوری کردهام، ما در اینجا با دو مطلب مواجهایم: یکی پادشاه و دیگری حزب. آنچه که ما در فرهنگ مشروطه میدانیم این است که شخص پادشاه هیچ نقشی در تعیین سیاست ندارد و فقط مجلس و دولت در قانونگزاری سهیم هستند. امروز ما نه نظام پادشاهی داریم و نه مجلس و نه پادشاه. آقای رضا پهلوی شاهزاده است و کاندید ما در صورت تصویب نظام پادشاهی به رای مردم. در حال حاضر شاهزاده رضا پهلوی نه دستور از حزب میگیرد و نه حزب از ایشان دستور میگیرد. او چون هر انسان آزاداندیش دیگر در بیان خود آزاد است. سخنم با "خواننده علاقمند" است؛ اگر به آینده ایران علاقه دارید، به شما توصیه میکنم که به جای پیچیدن به پر و پای رضا پهلوی به سراغ مجاهدین خلق و جمهوریاسلامی بروید. اگر کسی فدرالیسم را در حکم یک فرم کشورداری برای آینده ایران در نظر میگیرد این وظیفه سیاسی ماست که او را قانع کنیم که فدرالیسم برای ایران امروز فقط ضرر به همراه دارد و ایران را به تجزبه میرساند. این پاسخ در مورد ایران امروز صادق است. شاید ایران در سی، پنجاه و یا صد سال آینده توانست فدرالیسم را بپذیرد، اما امروز نه. بنابراین ممکن است فدرالیسم به عنوان یک امکان برای آینده ایران در دراز مدت مطرح شود. ما در کنگرهها و مقالات متعددی خطرات فدرالیسم برای ایران امروز را مطرح کردهایم. دو حالت وجود دارد: یا اینکه طرفداران فدرالیسم با این پاسخها قانع میشوند و یا نه. بنابراین باید در قانع کردن بقیه کوشش کرد. این یک روند گفتمان سیاسی است؛ هانطور که ما توانستیم بسیاری از طرفداران طیف چپ را به سوی خود بکشانیم؛ بقیه گروهها و دستهها یا بازماندهاند و یا در راه هستند. در هیچ یک از اسناد حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) و از سوی هیچکدام از اعضای حزب از فدرالیسم به عنوان یک فرم حکومتی برای ایران امروز، سخنی به میان نیامده است. بررسی فرمایشات شاهزاده رضا پهلوی و موضع حزب دو مطلب کاملا مجزا است. درآمیختن این دو مطلب بیمنطق است.
"خواننده علاقمند" مکررا از "ما" و "کنگره ما" سخن میگویند. این "ما" همچون نام آن هموطن برای خواننده مجهول است. چرا وقتی به حزب مشروطه ایران میرسد شما یکایک اسم اعضای حزب را میآورید اما وقتی مربوط به خود شما میشود، مینویسید "ما" و یا "یک خواننده علاقمند"؟ پس به نظر من یک جای کار ایراد دارد! آن هموطن گرامی از پرداختن به پرسش "ما" یعنی چه کسی و "کنگره ما" یعنی چه کنگرهای سرباز زدهاند. حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) بارها دعوت به تشکیل رسمی احزاب و همکاری کرده است. سخن این است که اگر واقعا حزبی در پشت این "ما" خوابیده است، پس چرا خودتان را رسما مطرح نمیکنید تا با شما همکاری شود؟ چرا به گونهای مجهول و مرموزانه عمل میکنید؟ به قول فردوسی "بیار آنچه داری ز مردی و زور". در تاریکی ایستادن و سنگ پراندن کاری را به سرانجام نمیرساند.
خواننده علاقمند از دودستگی در حزب میگویند. تنها جمهوریاسلامی و گروههای وابسته به آن از پدید آوردن دودستگی در حزب استفاده میکنند. وانگهی، این چگونه دودستگی است که همه از آن خبر دارند اما افراد حزی بیخبرند؟ مطرح کردن اتهامات بیپایه و اساس فقط از جانب مخالفانی میتواند باشد که وجود حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) مانند خاری است در چشم آنهاست. هدف آنان پدید آوردن چیزی در حزب است که در آن وجود ندارد و آن همان دودستگی است. "خواننده علاقمند" از وجود "دانایان" و "نادانان" در حزب سخن میگوید. آیا این واژهها به دستهبندی جمهوریاسلامی به "خودی" و "غیر خودی" نزدیک نیست؟
آنچه که ایران امروز به آن نیاز دارد تشکل و اتحاد همه گروههای اپوزسیون است. هرگامی دیگر کار را به تاخیر و ایران را به نابودی نزدیکتر میکنند. انداختن اختلاف و بیان کردن مطالبی که با حقیقت، منطق و اخلاق سیاسی مغایر است در گفتمان سیاسی امروز ایران جای نمیگیرد و به غیر از پریشان کردن افکار و عوامفریبی حاصلی دیگر ندارد. حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) در تاریخ جوان خود نشان داده است که حزبی است صاحب تفکر غیر متمرکز در شخص خاص و دارای قدرت سیاسی و اندیشیدن. زمان نشان داده است که راههای پیشنهادی ما، تفکر ما و مهمتر از همه تشکیلات ما پیشرو و استوار بوده است. شاید زمان آن فرا رسیده باشد که منتقدان ما به ما بپیوندند و با انتقاد سالم خود حزب را به پیش برند و قدمی مثبت در راه ایران بردارند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
کاوه یزدانی
درود برشما آقای دکتر حمید تفضلی.
سپاسگزارم از شما که بخوبی وشفاف وباصراحت ومنطقی توضیحات لازم را دادید.
از هم میهن گرامی گفتمان، خواهش می کنم به محتوا بیشتر بپردازند تا به شکل ادبیات نوشتاری من وکسان دیگری که مثل من خیلی با واژه های پیچیده سر وکار نداشتیم و البته خیلی هم مهم نیست. لطفاً به پرسش دوست عزیزم حق پاسخ دهید.
درود حق گرامی، دوست عزیز اینکه عده ای سعی بر ایجاد شکاف در درون حزب را دارند درست است.چونکه از دوسال پیش که خیزش ملی فرصت مناسبی را کشف کرد تا به بهانه رای من کو تمام ستمها و ویرانیهایی که در طول سی وسه سال توسط رژیم اشغالگر واخوند ایران ستیز بر ملت وکشورمان در تمام ارکان بدون استثناء روا داشته شده را با صدای بلند بگوش جهانیان برساند. صدای میلیونی ملت ایران نه تنها ستون واستخوان بندی کل رژیم را به لرزه درآور بلکه کاخ سفید وکاخ ملکه انگلیس وبقیه اروپاییان را هم لرزاند وصدای آزادیخواهی ملت ایران چنان طوفانی در خاور میانه وبخشی از افریقا آغازید که همه سران غربی با دستپاچگی هر روز ناچار به تناقض گویی شدند.از طرفی برای رضایت جامعه خودشان مجبور به محکوم کردن دوستان دیکتاتورشان شدند واز طرفی هم باید آنها را حفظ کنند تا بتوانند به غارت سرمایه های آن کشورها ادامه دهند.تا پیش از دوران پهلوی ایران ملک شش دانگ به نام انگلیس وروس بود که گاهی بر سر تقسیم ثروت کمی بگو مگو داشتند ولی در نهایت یک جوری با هم کنار می آمدند اگر زمانی هم کسانی سعی بر بیداری مردم داشتند آنها را توسط مزدوران اسلامیشان شبانه می کشتند وحتی جنازه اش را هم نا پدید می کردند.اما از زمانی که جنبش مشروطه بذز بیداری را در نقاط مختلف ایران پاشید دیکر عرثه بر غارتگران تنگ شد واز سوی دیگر کشف نفت و ورود رغیبان دیگر در ایران ومناطق نفت خیز می باید که ابزار های جدیدی را وارد میدان میکردند تا بتوانند به غارت ادامه دهند. در تمام دوران آخوند و دین ترمز بیداری مردم وبهترین ابزار در دست بیگانگان ومخصوصا انگلیس بوده وهنوز نیزهست تا از این طریق تبلیق خرافات و ایجاد تفرقه در بین اقشارجامعه نماید. به قول معروف «تفرقه بیانداز وحکومت کن یا آب وگل الود کن وماهی بگیر.»حق عزیز میدانم که شما خیلی بهتراز من میدانید که انگلیس وروس چه فجایعی را در سرزمین غم زده ما انجام دادند اینهارا برای آن کسانی می گویم که بی نام و نشان ولی ایرانی نما هر دم به بهانه ای سعی در ایجاد شکاف درحزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات) را دارند.آنها از درون رنج می برند. چون.وجوداین باصطلاح ایرانیان نشان از آن دارد که غرب دیگر ابزار بدرد بخوری بجز تناقض گفتن وتناقض پروران بی نام ونشان ندارد.بزرگترین غم انگلیس وروس وغربیها این است که خیزش ملی ایران پیروز شود.به همین دلیل زیمنس ونوکیا به بهانه کنترل قاچاق مواد مخدر نرم افزار استراق سمع تمام مکالمات واینتر نت را به رژیم سرکوبگر دادند. و برای زدن فرستنده های صدای آزادیخواهان ملی دستگاههای فرستنده پارازیت را در اختیار رژیم قرار دادند. قدرتمندان دنیا شدیداً بی اخلاق شدند.اگر کمی با دقت به جامعه نگاه کنیم یک قتلعام اجتماعی تمام عیار از دوسال پیش در ایران شروع شده وویرانگری وغارتگری سرمایه های ملی نیز به همین نسبت بیشتر شده. با وجود همه این ترفندها وجنایات وحشیانه، نه تنها نتوانستند صدای آزادیخواهی را خاموش کنند بلکه خیزش ملی روزبروز فراگیرتر از پیش ومستعد تر می شود.وقتی صدای هم میهنان آگاه به مسائل را از درون ایران می شنوم بسیار امیدواتر از پیش می شوم.نسل جوان ایران در طول تاریخ بی نظیراست،چه در درایت وچه در شجاعت.وقتی حضرات بی نام نشان یا افراد با نام نشانی چون فرخ نگهدار وکدوور ومهاجرانی وهجری ها و شیرین عبادی ها که دیگر رسوای عالم شدن وبقیه هم بزودی رسوا خواهند شد را میبینم راستش بدجور دلم از داشتن چنین هموطنانی غمزده می شود که چگونه است این افراد چشم بر همه آنچه که در ایران اتفاق می افتد می بندند.آیا اینها لحظه ای با خود نمی اندیشند که این سرزمین بلازده متعلق به آنها نیز می باشد؟ بگذریم البته که نمی اندیشند چون آن بخش از اندیشه را خودشان خاموش کردند.مانند همان کسی که«خودش را به خواب زده باشد».وقتی این افرادنام وطن را بر زبان می رانند بی درنگ یاد سروده« وطن» از زبان استاد بادکوبه ای در زبانم جاری می شود. نوشته شما را زیر گزارش تقی مختار خواندم وبسیار بهره گرفتم.تندرست باشی.
پیروزخیزش ملی.
پاینده ایران.
May 29, 2011 11:19:03 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با ادب واحترام خدمت حق عزیز وگرامی.
همدلی بهتر از همزبانیست.
دورد بر شما عزیز.
من هم مثل خودت ادبیات فارسی ضعیفی دارم ولی دارم سعی می کنم از هموطنان کلاس دیده انقلابی از هر طیفی که باشد بیاموزم. فقط ایرانی باشد.ابتدا درگذشت زنده یاد آقای ناصر حجازی قهرمان عزیز ملی را به شما وهمه ایرانیان، ایران دوست ومردمدار والبته میهن پرست تسلیت می گویم وبرای خانواده گرامی شادروان آقای ناصر حجازی آرزوی صبر واستواری وتندرستی دارم. هنوز مقاله آقای دکتر حمید تفضلی را مطالعه نکردم فعلان جوابی برای پرسش جنابعالی ندارم،ولی حتماً امشب مطا لعه می کنم. آنچه که مرا به نوشتن زود هنگام وارد کرد، ایده طرح پرسش وگفتمان جنابعای است.من بیش از دوسال است که با یک گروه آلمانی زندگی می کنم. ما 25 نفر هستیم فقط من یک نفر ایرانی هستم بقیه همه آلمانی هستند دراین جمع از کودک سه ساله تا آدم 46 شش ساله که من هستم داریم،مسن ترینشان من هستم.ما همزبان نیستیم ولی عمیقاً همدل هستیم.من دراین جمع آلمانی بسیار آموختم.بیش از اینکه آنها ازمن آموخته باشند.اگر سرزمین ایران متعلق به ملت آلمان بود ،حتی اگر نصف ایران متعلق به ملت آلمان بود براحتی ابر قدرت دنیا می شدند.گفتگوی آقای سیروس ملکوتی را با آقای پرویز دستمالچی مطالعه کردم.من همواره فعالیتهای آقای دستمالچی گرامی را دنبال می کنم انتظار چنین گفتگوی خوبی را داشتم.همه آن سخنانی که آقای دستمالچی در باره آلمان وآلمانی ها گفت عین حقیقت هستند.که خود ایشان بسیارشفاف و شیوا توضیح داده اند .بزرگترین سرمایه آلمانی ها ایده است«خلق ایدهء نو بیشترین سرمایه آلمانی ها است آلمان معروف به سرزمین ایده هاست.»از اینکه طرح پرسش و گفتمان کردید خیلی خوشحال شدم.اگر هم میهنان لطف کنند ودر این گفتمان شرکت کنند بسیار سازنده خواهد شد. اگر پرسش وپاسخ یا انتقاد ونظرباشد درهر صورت سازنده است. من نیز از همه هموطنان گرامی که بر اصول دمکراسی ودمکراسی برای ایران معتقد هستند ورو به آینده درخشان وآزادی برای ایران می اندیشند وهیچ گونه کینه توزی وغرضی را با خود وارد گفتمان نمی کنند تقاضا می کنم در این گفتمان شرکت کنند همچنین از هموندان گرامی این تقاضا را دارم. تا کسانی مثل من امکان آموختن برایشان فراهم آید. بامید اینکه بزودی یک صفحه برای گفتمان در سامانه حزب باز شود.حق عزیز وگرامی سپاسگزارم.پیروزخیزش ملی نسل شجاع وجوان. پاینده ایران.
May 28, 2011 09:28:25 PM
---------------------------
حق
با درود
خدمت ؛گفتمان؛ محترم، نظر جنابعالی درباره این نوشتار آقای تفضلی چیست؟ امیدوارم علاقه شما محدود فقط به تصحیح دیکته و دستور زبان این و آن نباشد و بسیار فراتر از آن برود و به حیطه مسائل بس حیاطی تر ما که کشورمان است صعود کند. نظرتان در مورد این نوشتار آقای تفضلی چیست؟ لطفا با ما در میان بگذارید تا با هم تبادل نظر کنیم. پیشاپیش به عرضتان می رسانم که دستور زبان فارسی من خوب نیست و از خیر آنهم گذشته ام چون دریافته ام که فاقد این استعداد هستم. آنچه برای من مهم است اینست که نوشته هایم با تمام کمبودهای دستوری ای که دارند واضح باشند و مبهم نباشند. نظر شما را درباره نوشتار آقای تفضلی چیست؟ با سپاس
پاینده ایران و ملت ایران
May 28, 2011 06:33:58 PM
---------------------------
حمید تفضلی
در پاسخ به گفتمان:
تفسیر شما در مورد کاربرد این واژه در مطلب من اشتباه است. من لغت گفتمان را در جا و معنی خود به کار برده ام. جهت اطلاع بیشتر مراجعه کنید به کتاب من
Hamid Tafazoli: Der deutsche Persien-Diskurs. Bielefeld 2007
May 28, 2011 01:01:46 PM
---------------------------
فرشید افشار
درود بر هموند گرامی جناب تفضلی
چیزی که امروز جمهوری اسلامی را نابود نکرده و زنده نگه داشته انتقادهای کور کورانه و متعصبانه
است .بی توجه بر اینکه مشکل ایران نظام اسلامیست سوال این است هدف این دوستان از اینگونه
انتقادات چیست؟
May 28, 2011 02:03:14 AM
---------------------------
گفتمان
جناب تفضلی گرامی:
کل نوشته ی شما به کناری اما گفتمان هیچ به معنای گفتگو نیست. شما در جای جای نوشته از این واژه به معنای گفتگو کاربری کردید.
گفتمان (به انگلیسی: discourse) به معنی پرداختن مفصل و جزءبهجزء یک موضوع، در قالب نوشتن یا گفتن است. به بیانی دیگر، بهکاربردن زبان در گفتار و نوشتار، بهر پدیدآوردن معنا و مفهوم. گفتمان با جنبهٔ فاعلی یک چهارچوب زبانی سروکار دارد، که طی آن فاعل خبر و یا روایتگر، با گذر از واژههای یک زبان و ارتباطات میانشان، میتواند به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه، با اثرگذاری بر ساختار زبان، کنترل آن را در دست خویش گیرد و در جهت آنچه خود میپسندد و بدان گرایش دارد، به پیش بَرَد.
گفتمان، اصطلاحی است که در زمینهها و رشتههای گوناگونی چون فلسفه، جامعهشناسی، انسانشناسی و زبانشناسی به طور گسترده به کار برده شدهاست و فیلسوفان و نظریهپردازان مختلف دربارهٔ دامنه، مفهوم، نقش و کارکرد آن، نظریههایی گوناگون، و تا حدی متفاوت، مطرح کردهاند و پیرامون آن دیدگاههای گوناگونی داشتهاند.
واژهٔ «گفتمان» به عنوان برابرنهادهٔ واژهٔ discourse، توسط داریوش آشوری برساخته شدهاست. وی برای نخستین بار این همسنگ را در مقالهٔ «نظریهٔ غربزدگی و بحران تفکر در ایران» در نشریهٔ ایراننامه به کار برد و به جامعهٔ فرهنگی پارسیگو شناساند. پیش از برساختهشدن و رواج واژهٔ «گفتمان»، واژهٔ فرنگی discourse به همسنگهای دیگری همچون: «گفتار»، «سخن»، «وعظ و خطابه»، «درس و بحث»، «مقال»، «سخنرانی»، «مراوده»، «مکالمه» و «نطق»، در زمینهها و رشتههای مختلف، و توسط مترجمان گوناگون، به فارسی برگردانده میشد.
May 28, 2011 01:35:31 AM
---------------------------
قطبی
با دورود خدمت هموند گرامی اقای تفضلی
بسیار زیبا سطر به سطر به تجزیه و نحلیل پرداخته اید . امیدوارم که دگر اندیشان !! متوجه شوند ! ؟
زنده باد ایران
May 27, 2011 10:58:17 PM
---------------------------
|