(در انحرافی بودن ایدههای مداخله نظامی و فدرالیسم برای سرنگونی جمهوریاسلامی)
اشاره-در یادداشت سیاسی من كه به تاریخ دوشنبه 8 فروردین 1390 با عنوان «دیكتاتوری و دموكراسی بمثابه مدلهای دولت» در سامانه حزب مشروطه ایران (لیبرال دموكرات) منتشر شده، بخشی از آن كه در اثر سهلانگاری من بوده و موجب سوء تعبیر در رابطه با تائید مداخله نظامی در ایران از سوی من شده بود؛ دوستی با نگاه تیزبین آن اشتباه را یادآوری و با فاصله یك روز یادداشت از سامانه برداشته شد. با تغییر بند اشتباهی كه موجبات سوء تعبیر و ناراحتی به حق دوستان را باعث شده بود، یادداشت اصلاحی در سامانه منتشر شد. با این حال اشاره به آن سهلانگاری و پوزش از آن بر عهده من مانده بود كه اكنون آن را به جا میآورم.
این یادداشت در ادامه آن نوشتهها و توضیح ضروری و لازمی است كه در غوغای سیاسی و در دوری از دو انحراف دخالت نظامی خارجی و طرح تجزیه فدرالیستی ایران و پایبندی به اندیشه و كنشهای ناسیونالیستی و ایراندوستی نوشته میشود؛ بی تردید اگر چه به اشتباه و سهلانگاری آن نوشته من، دخالت نظامی را در ایران به ذهن دوست خواننده روشنگرم رسانده است، باید بیش از پیش با دقت در نوشتنها، واقعیات كشور را در نظر گرفته و از مطالبی كه در خدمت انحرافات سیاسی و اخلاقی است مواظبت شود. این همراهی دوستانه را تا آخر عمرم از یاد نخواهم برد.
آن یادداشت در زمانه شروع دخالتهای نظامی در لیبی نوشته شد و اشارهای به این مساله ناظر به برخوردهای متفاوت و مقتضی زمان جامعه جهانی با دیكتاتوری لیبی بود، قلم من نتوانسته بود این تفكیك را در رابطه با مسائل جاری ایران برساند؛ در آن نوشته من، گوشزد دوستانه مبنی بر شائبه همراهی و همدلی با مداخله نظامی در ایران، مرا متوجه نوشتن اشتباهیام و رهین لطف دوستم كرد؛ از این موجبات به وجود آوردن شائبه عذر میخواهم و بازهم از دوستی كه واقعبینانه آن را به من تذكر داد، صمیمانه سپاسگزارم. این یادداشت توضیحی را در احترام به تشخیص دوستم و شائبهزدایی از نوشتهام در مساله دخالت نظامی خارجی در ایران كه در مخالفت تئوریك و سیاسی من قرار دارد و بیان دیدگاه من درباره دو مساله انحرافی كه میان اهل سیاست مطرح هستند، مینویسم.
***
دو انحراف اصلی جنبش مدنی ایران را تهدید میكند؛ از یك طرف راهاندازی بحثهای مربوط به فدرالیسم كه چندی است برخی تشكلها و افراد اپوزیسیون آن را بیان میكنند. از طرف دیگر مساله دخالت نظامی خارجیان در سرنگونی رژیم جمهوریاسلامی. این دو انحراف در از بین بردن هویت ملی ایران زمین، دو رویه یك ایده بشمار میروند. خشونت باری اقدامات ضدانسانی رژیم و ضعف تئوریكی كه بر بخشی از مخالفان رژیم حاكم است، عوامل پایهای این دو انحراف هستند.
هر روزی كه از عمر جمهوریاسلامی میگذرد، نیروهای گریز از استبداد بیشتر به روشها و اقدامات مدنی روی میآورند و با پالایش ایدهها و سنجش كنشهای پیشین، به بازسازی فرهنگ و سیاست ایرانی مبادرت میكنند؛ اعتراضات دو ساله اخیر حكایتی روشن از خواستههای دموكراتیك و مدنی است كه در شعارهای بیشماری منعكس شده است؛ خواسته ایجاد نظام درموكراتیك برآمده از اعلامیه جهانشمول حقوق بشر و خارج از معیارهای اعتقادی و تأمین كننده حقوق شهروندان ایرانی، محوریترین مطالباتی هستند كه بر ارتقای فكری و سیاسی جنبش مدنی ایران تأكید دارند. بیتردید برای راهسپاری به جامعه و نظامی دموكراتیك، به كارگیری روشهای دموكراتیك را لازم دارد؛ روشهایی برگرفته از واقعیات و خردمندی سیاسی كه تمامیت ارضی ایران زمین را پاس داشته و در چارچوب قانون اساسی دموكراتیك بر حق اقوام و مذاهب و احزاب صحه گذارد. این راهی است كه در میانه دو انحرافی كه اشاره شد، به پیش میبرد و بخش عمدهای از فعالین سیاسی و روشنفكران ایرانی را با خود همراه دارد. شكی نیست كه در بنیانهای اجرایی نظام سیاسی لیبرالیستی، پدیدههایی چون سكولاریسم-ناسیونالیسم و چندگانگی فرهنگی جای دارند؛ این دیدگاهی است به غایت مدرن و پاسخگوی نیازهای نوپیدای ایران فردا. در مقابل دیدگاهی احساسی و مغرضانه قرار دارد كه گذار از جمهوری اسلامی را با هر شرایطی و به هر قیمتی در دستور كار خود قرار داده است؛ ظهور تشكلهای قوم محور و پانیستهای گوناگون از یك طرف و دخیل بندان خارجیان در ایجاد جنگی علیه ایران در طرف دیگر، حكایتی نادرست از واقعیتهای جامعه ایران و موقعیت جهانی ایران زمین است؛ اگر چه باید در ابراز این گونه نظریات، سوء نیتها را از نظر دور نداشت، اما در تأملی خردمندانه در این ایدهها، ردپایی از اهتمام به اغراض شخصی و دوری از حقیقت جغرافیایی-سیاسی و فرهنگی ایران نیز دیده میشود. اغراضی كه از بنیادهای تئوریك عاری و در مفاهیم و مقولات سیاسی به غایت عقب مانده و ارتجاعی است. دیدگاهی كه سر در گرو تجزیه ایران و شكل وانموده آن فدرالیسم دارد، از واقعیت تاریخی ایران زمین بیخبر است و نمیخواهد با تأملی تاریخی در بیپایه بودن اقوام و ملل خودساخته ایرانی بنگرد؛ تاریخ ایران زمین نشان میدهد كه در هیچ برههای از زمان، مساله اقوام و ملل مطرح نبوده و عنوان كردن این مسائل، ریشه در برخوردهای سیاسی دارد كه از آبشخور بلشوییسم در طیف چپگرایی و هر قوم یك عقیده بنیادگرایی دینی ناشی میشود.
دیدگاهی هم كه دل در آستان مداخله نظامی خارجی دارد، مساله ایران را با جمهوری اسلامی به هم آمیخته و از كینه جمهوری اسلامی، نفرین ایران را میپروراند؛ این دیدگاه نیز بیش از آن كه وامدار فرهنگ خردمندانه سیاسی باشد، در تكاپوی تكه زمینی از ایران زمین است به قیمت از هم پاشیدن شیرازه فرهنگی و سیاسی این سرزمین. تجربه تاریخی ثابت كرده است كه هرگاه برای اجرای منویاتی از خارجیان كمك گرفته شده، مشكل از حالت تعجیلی بیرون آمده و به معضل همیشگی تبدیل شده است. گذشته از این كه با توجه به شرایط ژئوپلتیك ایران و حربههای عوامفریبانه جمهوری اسلامی، هر اقدام نظامی خارجی، تنها برای استحكام دیكتاتوری ولایت فقیه كارا خواهد بود.
جنبش مدنی ایران در مقابله با دیدگاههای انحرافی و غیرخردمندانه مداخله نظامی خارجی و تجزیه فدرالیستی ایران، راه كارهای دموكراتیكی را پیش میكشد كه در حفظ تمامیت ارضی ایران، به فردای عاری از دیكتاتوری مذهبی میرسد؛ ایدهای كه ریشه در واقعیاتهای جامعه ایران و موقعیت دیپلماتیك بینالمللی دارد. در گذار از طرح مداخله نطامی، باید به فرهنگسازی دموكراتیك پرداخت و سیاست فرهنگی را بر اساس آزادی بیان و احزاب و حقوق انسان پیریخت. در مقابله با طرح تجزیه فدرالیستی هم روزآمد كردن انجمنهای ایالتی و ولایتی كه حاصل تلاشهای مشروطهخواهان است، تمامیت ارضی ایران حفظ و اقوام ایرانی برخوردار از فرهنگ دموكراتیك خواند شد. بر اساس آن چه به اجمال در این یادداشت گذشت، میتوان برای شفافسازی مفاهیم سیاسی در فرهنگ ایرانی به آسیب شناسی طرحهای احساسی و مغرضانه برای مبارزه با جمهوری اسلامی و در مقابله با جمهوری اسلامی پرداخت.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
بهمن
اردلان گرامي
بنده يك ايراني ميهن دوست و آزادي خواه هستم كه تعصب هواداري روي هيچ گروهي ندارم .طرف صحبتم گروه خاصي نبود . مطلبي كلي نوشتم البته شامل گروه شما هم مي شود . كه هم از نظر اهميت و هم محبوبيت و هم كميت در مرتبه اي پائين قرار داريد .
نگوئيد نظام سلطنتي در كشورهاي انگلستان . سوئد و يا اسكانديناوي چه كرده و آزادي ودموكراسي به بارآورده . آنها تجربه ما را در بازگشت استبداد رضاشاهي بعد از انقلاب خونبار مشروطه تجربه نكرده اند . آنها سرنگوني حاكميت ملي مصدق را با هم دستي شاه و ارتجاع كاشاني تجربه نكرده اند .
ما مشكلات ويژه اي داريم . عنوان شاه يا ولايت به خاطر تقدسي خاص كه ريشه در فرهنگ ايراني دارد . مي تواند بهانه اي بدست چاپلوسان و بله قربان گويان دهد تا بار ديگر از آن غول استبداد بسازند . و نيزخيلي ازموارد ديگر كه فرصت گفتن نيست .
استبداد چه از نوع شاهي و چه ازنوع ولائي . شانسي براي برقرار كردن نظام دموكراسي ندارد . بهمين دليل در فرداي ايران جائي نخواهد داشت . امروزه پشت استبداد از هردو نوع شكسته . وصحنه از حاميانش تهي شده .
گرچه به پشتوانه دو ابزار پوشالي كه هنوز در اختيار دارد . يكي قدرت بيان سخنوران و ديگر ضرب و شتم چماقداران . همچنان خود را طلبكار مي داند و بر ماندگاري پاي مي فشارد .
کيست که برتری رضاشاه را بر شاهان قاجار انکار کند . و نداند آن مرحوم چه زحماتی برای ايران نوين کشيد .و ظرف 15 سال مملکت را از هيچ به همه چيز رسانيد .
اما چون به تمرين و ترويج دموکراسی باور نداشت . ونهال نوپاي دموکراسی مشروطه را با خودکامگی خشکانيد . نتيجه اين شد كه تمام اقدامات تجدد خواهانه اش با حمله خارجي يك شبه بربادرفت و رشته ها پنبه شد .
صدمه ای که وي بر پيكر دموكراسي ايران وارد آمد . به مراتب بيش از خدماتی بود که انجام داد . او ملتي را چشم و گوش بسته و خلع صلاح شده . بي اختيار و بي اراده در بي خبري كامل از اوضاع جهان نگه داشته بود .
چندان كه هيچ حزب و گروه كارآمد و يا رجل سياسي مجرب نبود كه حادثه را پيش بيني كند و يا نهادهاي مستقلي كه به دفاع موثر برخيزند . شد آنچه نبايد و كشور در اشغال اجنبي گرفتار آمد .
پسرش محمد رضا شاه نيز اشتباه پدر را تكرار نمود و ضربه نهائی را در 28 مرداد بر پيکر نهيف دموکراسی كه از شهريور 20 جان گرفته بود وارد آورد . و بدنبال آن پايه های ديکتاتوری مطلقه را مستحکم ساخت .
شاهان پهلوي مشروطه را گرامي نداشتند . احزاب را منحل كردند . رجال سياسي را از صحنه بيرون كردند . مردم را از صحنه بيرون كردند . راه تنفس را بستند . راه روشن فكري را بستند . روزنامه ها را بستند . آنچنان خلا سياسي بوجود آوردند كه يك چيزي بايد پر مي كرد . و مذهبيون فرصت را مناسب يافتند .
بنابراين زمينه فراهم بود . كه ناگهان شخصيتي ديني با سابقه مبارزاتي و دلاوري . پاي به عرصه سياست گذاشت . آمد و خلا را پر نمود . و اين بار دموكراسي تا قهقراي استبداد ديني سقوط كرد .
رهبر هرقدر لايق وکاردان اما اگر خودكامه باشد و بخواهد همه اختيارات را قبضه نمايد و بعد در خانواده اش موروثی نمايد . نبودش بهتر که بودن . ديکتاتورها سرانجام خوشی ندارند . چنانکه سرنوشت محمدرضا شاه و رضا شاه و شاهان قاجار و ديگران را ديده و يا شنيده ايم .
اما مسير دموكراسي نيز سخت ناهموار و پرپيچ و خم است . سه دشمن قدر . استبداد . استعمار و ارتجاع در تاريكي جهل و به انگيزه منافع خويش راه آزادی را بر مردمان جهان سوم بسته اند .
با وجود آنكه هيچكس با دخالت خارجي موافق نيست اما اين نكته را هم كتمان نمي توان كرد كه دركشورهائي مثل آلمان نازي . ژاپن و حتي عراق در زمان صدام و يا كشور ليبي در زمان قذافي تنها دخالت خارجي در براندازي كارگر افتاده . و در غياب آن سرنگوني استبداد ناممكن مي بود .
بهتر كه تا دير نشده همه نيروها حول محور دموكراسي آنهم ساده ترين شكل آن به ائتلاف گرد آيند . و در چارچوب اين نظام به خواسته هاي مشروع خود برسند .
در فرآيند دگرگوني و انداختن استبداد دو عامل مهم نقش اصلي برعهده دارند . يكي خود استبداد است كه با اشتباهات مكرر و تنگ كردن دايره خودي تيشه به ريشه خويش زده و انصافا درهلاكت خود كوتاهي نكرده . و ديگر اپوزيسيون است كه از توان و تجربه و كارآئي لازم بي بهره بوده .
شاهزاده رضا پهلوي و كل مشروطه خواهان و سلطنت طلبان و هواداران نظام پادشاهي نيز انرژي به هدر مي دهند . آب در هاون مي كوبند . وقت تلف مي كنند . و به مراد نخواهند ر سيد . لاكن مي توانند . با سرمايه هنگفتي كه با خود برده اند و عواملي كه در اختياردارند تفرقه اندازند و ايجاد رعب و وحشت نمايند . و با اين كار زمان رسيدن به دموكراسي را مدتها بتاخير اندازند .
September 23, 2011 02:37:49 PM
---------------------------
سیروس اردلان
بهمن خان عزیز، لطفا با ارائه چند دلیل قابل اثبات بفرمایید که حزب مشروطه کی و کجا نشان داده خودمحور و انحصار طلب و زیاده خواه بوده و یا از دمکراسی هیچی حالیش نیست؟ این حزب از چی باید کوتاه بیاید تا نشان دهد که خود محور و ... نیست و چطور باید ثابت کند که از فرهنگ دمکراسی برخوردار است؟ مرسی. پاینده ایران
September 18, 2011 11:13:12 PM
---------------------------
بهمن
وضعيت اپوزيسيون . در حال حاضراوضاع در اردوي مخالفان چندان خوش آيند و دلگرم كننده نيست . هم آوائي . هم آهنگي و همكاري وجود ندارد . گروهها اعم از سلطنت طلب . جمهوري خواه . ملي گرا و آزاديخواه بصورت گسسته . پراكنده و بي برنامه . گه گاه در خارج تجمع مي كنند اما بي حاصل .
هيچكدام برنامه ريزي معين و تشكيلات حزبي منظم و رهبراني فعال و هواداراني انبوه و پايگاه مردمي محكم و قابل توجه ندارند . در اردوي مخالفان چنان قحط الر جال است . كه در ميان آنان حتي يك رجل سياسي برجسته با تدبير لايق و كارآمد يافت نمي شود . تا بتواند اعتماد مردم را جلب كند و حزب يا تشكلي فراگيربنيان نهد .
هيچكدام فرهنگ دموكراسي را نمي شناسند . خوي خودمحوري . خودكامگي . زياده خواهي و انحصار طلبي طيف اپوزيسيون را در برگرفته . سر سوزني كوتاه نمي آيند . هرگروه ساز خودش را در دستگاه خودش مي نوازد . به گفته آمريكائيان رئيس قبيله فراوان داريم . اما افراد قبيله كم . جبهه مخالف گرفتار ضعف . آشفتگي و پريشاني است و در آتش نفاق مي سوزد . لذا فاقد هرگونه كارائي مي باشد .
تنها سازمان مجاهدين خلق است كه همچنان منسجم و سازمان يافته نيم نفسي مي كشد . اين سازمان يك گروه سياسي راديكال با ايدئولوژي چپ اسلامي است كه ضربات مهلكي را چه قبل و چه بعداز انقلاب تحمل نموده و جان به سلامت برده .
اما به خاطر ماهيت ايدئولوژي و مبارزات عقيدتي اش ديدگاهي بسته . منجمد و مستبدانه دارد . درعين حال كه امروز شعار دموكراسي سر مي دهد . معلوم نيست در فرداي آزادي قاعده دموكراسي را محترم بدارد . با اين همه در افق سياسي ايران نقش كم رنگ اين سازمان را نمي توان ناديده گرفت .
جاي تعجب است گروههائي كه در محيط امن و مهد آزادي غرب نتوانند با هم ائتلاف كنند . چگونه مي توانند در داخل كشور و زير سايه مخوف اطلاعات به همكاري و تفاهم دست يابند . كه به مراتب دشوارتر و خطرناك تر است .
شايد هدف از شعار آزادي خواهي و فرياد تبليغاتي اين گروهها صرفا اين باشد كه از خرمن لايزال عاطفي و سادگي اين ملت هركدام خوشه اي برگيرند و سد جوع نمايند .
با توجه به اين واقعيات مايه نگراني است كه اگر نظام اسلامي هم به هرطريق برود استبدادي دوباره توسط يكي از اين گروهها جان بگيرد و بر ملت تحميل شود.
September 16, 2011 10:16:22 AM
---------------------------
حسين
ملت ايران ناچار است روزي با خود به تفاهم برسد . گروهها از پيله تنگ گروه گرائي به درآيند و با افق ديد وسيع باوركنند كه پرواز به آرمانهاي معقول آزادي تنها در آسمان نظام دموكراسي و تكثرگرائي امكان پذير است .
گروهها تا وقتي از خود انتقاد نكنند و همچنان توجيه گر اشتباهات خود باشند . اعتماد مردم را جلب نخواهند كرد . با قبول واقعيتهاست كه خواستهای گروهی و پراکنده مي تواند در ائتلافي گسترده جای خود را به نظام مردمسالار بدهد .
پيش از اقدام به هر خيزش اعتراضي . لازم است بدانيم چه مي خواهيم و چه هدفي داريم . اگر هدف رسيدن به آزادي و نظام دموكراسي باشد . بايد نخست فرهنگ دموكراسي را بشناسيم و رسم و راه آن را بيآموزيم . از كم و كيف آن آگاه شويم . و قواعد آن را تمرين كنيم .
واقعيت اين است كه تاكنون فرهنگ دموكراسي را نشناخته ايم . مشكل در اين است كه فرهنگ قدرت سالاري و دين سالاري ما را در تاريكي جهل نگاه داشته . و تا وقتی جهل ما به آگاهی مبدل نشود و فرهنگ زورآزمائي به مردمسالاري تغيير نكند به جائي نخواهيم رسيد و اين فرهنگ هم يك شبه تغيير نخواهد كرد .
September 10, 2011 02:41:31 PM
---------------------------
حسين
آمدن يک فرد و رفتن فرد ديگر چاره درد نيست . بارها چهره و لباس استبداد عوض شد . و رنگ و بوي آن تغيير كرد . لاكن پيشرفتي حاصل نيآمد . اوضاع كلي و مسائل اجتماعي تغيير نكرد و فساد و بي عدالتي همچنان پابرجا بماند . به فرض كه نظام فعلی هم برود استبدادی ديگر جای آن خواهد گرفت . اي بسا مخوف تر . مگر آنكه ما فرهنگ دموكراسي يادبگيريم .
لذا هم زمان با مبارزات آزادي خواهي فرهنگ دموكراسي نيز بايد با شور و شعور و شعار بيشتر به عموم آموخته شود تا خلقيات مردم بدان مانوس گردد . و گرنه تلاشهاس احساسي بدون شناخت درد و درك واقعيت بي حاصل است .
بايد روشن شود كه فرهنگ دموكراسي چيست ؟ و فاكتورهاي آن كدام است ؟ آيا با اهداف عدالتخواهانه عموم سازگار است ؟ آيا نيازهاي ما را تامين مي كند ؟ و چگونه اين فرهنگ بايد ساخته شود .
در فرهنگ دموكراسي رهبر قداست ندارد . مدت حكومتش محدود و اختياراتش تحت كنترل است . مردم از مسئولان نمي ترسند بلكه مسئولين از مردم مي ترسند تا راه خطاكاري بسته بماند . کشور به قانون متکی مي شود نه به فرد .
قانون بر رهبرحاكم باشد و نه رهبر برقانون . تملق و چاپلوسي نفرت انگيز باشد . و رشوه و پارتي بكار نيآيد . عقيده آزاد باشد و زنداني سياسي نداشته باشيم . فضاي سياسي و عقيدتي آزاد باشد تا كسي به تقيه و ريا روي نيآورد .
حاكميت به مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر احترام بگذارد . پليس با مردم عادي رفتاري انساني و محترمانه داشته باشد . حقوق زن و مرد برابر باشد . اقليت و اكثريت ديني مطرح نباشد . كافر نجس به حساب نيآيد . دربهاي مسجد و ميخانه بازبماند . هنرموسيقي و رقص كه غذاي روح و روان انسان است حرام نباشد .
September 08, 2011 02:12:03 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر آقای آریا پارسی وهم میهنان گرامی
دومورد انحرافاتی که بدرستی اشاره کردید وهمچنین یک مورد دیگر که روشنفکران دینی«کوردلان مذهبی وایران ستیزان» همواره سعی در به انحراف کشیدن خیزش ملی دارند.
ازکسی پنهان نیست که، قدرتهای استعمارگر از خیزش ملی میلیونی ایران بسیار ناخرسندند، ولی نمی توانند ناخرسندیشان را ابراز کنند، به همین دلیل از طریق عواملشان رژیم را با تکنولوژی مدرن وتامین مالی از طریق معاملات، جهت سرکوب خیزش ملی تقویت می کنند.
همچنین برهمگان آشکار است که تمام امکانات رسانه ای را در اختیار اصلاح طلبان وابسته به رژیم قرار می دهند تا فقط صدای اصلاح طلبان به گوش مردم برسد و صدای آزادیخواهان در سایه قرار گیرد و وانمود کنند که بجز اصلاح طلبها هیچ جایگزینی وجود ندارد، حال آنکه همه می دانیم که اصلاح طلبها، اولاً بخش بسیار اندکی از جامعه هستند، دوماً ، اصلاح طلبها خود پایه گذاران رژیم خون آشام اسلامی هستند.
زنده بادآزادی
پاینده ایران .
July 28, 2011 12:09:49 PM
---------------------------
یک دوست ایرانی
به نویسنده باید تبریک گفت که بدقت بخود نگریسته و اشتباه مقطعی خود را برطرف کرده و شهامت داشته آن را با دیگران مطرح کند. رویه ای که در میان ایرانیان چندان رایج نیست. نقش دوست یادآوری کننده به وی زیاد نیست. این خود او است که نفی در نفی را در خود آسان کرده است. موفق باشد
July 28, 2011 10:51:07 AM
---------------------------
|