حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
دکتر مصدق، یک اشرافی متفرعن که تحمل نداشت ببیند یکی از میان توده مردم تاج شاهی ایران را بر سر بگذارد
مُحسن کُردی

August 16, 2011

سه شنبه 25 مرداد 2570 = August 16, 2011

 

28 مرداد نزدیک است. با همه گیر شدن اینترنت و حق مساوی بیان دیجیتالی و امکان دسترسی به وقایع تاریخی، ساندیس خورهای مصدقی کم صدا شده اند. در این مقاله به کودتای 28 مرداد از زاویه دیگری نگریسته میشود. زاویه مقابله یک اشرافی متفرعن که دمی از اندیشه زدن پهلوی ها باز نمانده است؛ دکتر محمد مصدق.
جریان 28 مرداد را همه میدانیم. نمیروم به تکرار مکررات. آنها هم که نمیدانند از جای دیگری بخوانند. فقط جمله ای در مورد نفت بگویم که ملی کردن آن آنقدرها مهم نبود که مصدق و هوادارنش جلوه میدهند. تو گویی دیگر در ایران نبود کسی که نفت را ملی کند. نفت بالاخره دیر یا زود ملی میشد. مهم تر از ملی شدن نفت اداره کردن و فروش آن بود که با هیچ ملی شدنی مقدور نبود و مصدق و یارانش هیچ از این مقوله آگاهی نداشتند.

فرمان عزل مصدق؛

مصدق و هوادارانش میگویند که در واقعه قیام 28 مرداد شاه حق عزل مصدق را نداشته است. اما تا آن زمان چنین بوده است که در دورانی که انتخابات صورت نگرفته و مجلس بر سر کار نبوده پادشاه حق نصب و عزل وزیر را داشت. احمد شاه قاجار به هنگام فطرت یعنی هنگامی که مجلس دایر نبود 12 نخست وزیر را 24 بار عزل و نصب کرد و هرگز نشد که دکتر مصدق انتقادی از احمدشاه که او را «شاه جوانبخت» می نامید بکند و بگوید که تو حق عزل و نصب وزیر را نداری. پس از رضاشاه و حتا زمانی که ساعد مراغه ای نخست وزیر بود، دکتر مصدق درخواست عزل او را از شاه میکرد. پس دکتر مصدق خود اذعان دارد که شاه حق عزل نخست وزیر را دارد.
دکتر عباس میلانی در مصاحبه با امید معماریان میگوید؛ نامه ای پیدا کرده بودم که خود دکتر مصدق رسما به شاه نامه نوشته و به شاه می گوید که در دورانفطرت یا دورانی که مجلس نیست شما حق عزل و نصب وزیر دارید. (متن کامل مصاحبه در سالنامه ایران در جهان درج شده است).
بنابراین هنگامی که دکتر مصدق مجلس هفدهم را منحل میکند، شاه این حق را بدست می آورد که نخست وزیر را عزل کند. (بگذریم از اینکه نخست وزیر قانونا حق انحلال مجلس را نداشته و این کار بجز قلدری و زورگویی به ملت نبوده است).
اما مشکل مصدق با عزل خودش چه بود؟ چرا بار اول در 25 تیرماه 1330 استعفا داد و این بار در 25 مرداد 1332 حاضر به استعفا نیست برعکس وقتی فرمان عزل را بدستش میدهند فرمان آورنده یعنی سرهنگ نصیری را بازداشت میکند (یعنی کودتا میکند) و فردا صبح از رادیو اعلام می کند که بر علیه او کودتا شده؟ اگر قرار باشد که وقتی شاه فرمان عزل هر نخست وزیری را بدهد او خبرآورنده را بازداشت کند و از رادیو اعلام کند که بر علیه او کودتا شده که دیگر در کشور سنگ روی سنگ بند نمی شود.
مصدق نمیخواست قبول کند که هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی و حل مشکل نفت خراب کرده است. به همین دلیل آرزو داشت که او را بزور پایین بکشند تا حواس ها منحرف شود. تا ننه من غریبم بازی و حسین مظلوم بازی در بیاورد و خود را شهید نشان بدهد که خوب هم موفق شد. ما فقط مردم مظلوم پرور نداریم، حتا روشنفکران مان هم مذهب زده و عاشق شهید و مظلوم جماعت هستند این که او حق دارد یا خیر مطرح نیست. اینطوری است که مصدق میشود شهید زنده، میشود مظلوم. کسی که بخاطر عقده های شخصی اش با پهلوی ها کشوری را به بحران کشانده میشود محبوب.

عقده های مصدق نسبت به پهلوی ها؛

اما مشکل مصدق تنها آنچه که گفتیم نبود. او میخواست پهلوی ها را به زور پایین بکشد اما هنگامی که دریافت که در این کار موفق نمیشود و ممکن است کار بدتر شده و کمونیستهای حزب توده روی کار بیایند ترجیح داد «شهید زنده» از این ماجرا بیرون بیاید و موفق هم شد. از 25 مرداد تا 28 مرداد دکتر فاطمی شدیدا او را زیر فشار گذاشته بود که به توده ای ها اسلحه بدهند. مصدق میدانست که کمونیست جماعت وقتی روی کار می آید نشانی از فئودال و بورژوا جماعت، از جمله شخص مصدق و قاجارها را باقی نمیگذارد و در یک نسل کشی همه آنها را از دم تیغ میگذراند آنچنان که پس از تزار در روسیه بلشوویک ها چنین کردند. اینچنین بود که هرقدر دکتر فاطمی و شایگان اصرار کردند مصدق فرمان قلع و قمع قیام کنندگان بر علیه خودش را نداد و از حزب توده هم کمک نخواست.
از طرفی هم مصدق به پهلوی ها عقده شدیدی داشت. شاید برای نسل ما تصورش مشکل باشد. اما نمونه ملموسی وجود دارد. میتوان نگاهی به سریال دایی جان ناپلئون انداخت. آنجا که صحبت شوهر دادن قمر دختر عقبمانده و حامله عزیزالسلطنه میشود. و این که آقاجان چگونه در مورد فشرده شدن این عصاره اشرافیت (قمر) در بغل یک آدم از طبقه پایین (آسپیران غیاث آبادی) سخن میگوید. همین تکه نشان میدهد که چقدر برای اینها سخت بوده است که رضاخان «بی سروپا» بر آنها شاهی و سروری کند. بر آنهایی که بسیاری بزرگان را هم در خود راه نمیدادند و وصلت نمیکردند. این مشتی از خروار است.
برای قاجار جماعت قدرت گرفتن رضاخان بسیار ناخوشایند بود. خیلی به آنها زور آمده بود و همواره بدنبال فرصت میگشتند که نیش شان را به جان او فرو کنند.
از همین روست که می بینیم که پس از کودتای رضاخان و نخست وزیری سید ضیاء که او نیز از طبقه اشراف نیست، دکتر مصدق مخالفت میکند و فرار میکند. اما به محض آنکه قوام السطنه، اشراف قاجاری روی کار می آید مصدق حاضر میشود که در دولت او وزارت مالیه را بپذیرد. و از آن تاریخ هم هرگز پیش نیامد که مصدق جایی بنشیند که رضاشاه یا محمدرضاشاه بر او ریاست مستقیم داشته باشند. مثلا در دورانی که رضاخان نخست وزیر شد او شغل وزارت را نپذیرفت چرا که عارش می آمد. برای درک بهتر این موضوع کمی به عقب برگردیم تا چرایی این تفرعن اشرافی بیشتر روشن شود. به خاستگاه اجتماعی رضاخان و مصدق نگاهی داشته باشیم؛

مصدق، نوه محمدشاه و خویش نزدیک سایر شاهان قاجار شغل مستوفی گری خراسانمستوفی کسی است که حساب مالیات ها، درآمدها و هزینه‌ها را در یک ایالت (استان) نگاه می داشته است شغل مستوفی موروثی بود و از پدر به پسر می رسید. درآمد یک مستوفی یکی حقوق ثابت بود که از دولت میگرفت و دیگری درآمدهایی که به شغلش ارتباط داشت. شغل مستوفی گری مانند بسیاری دیگر از مشاغل زمان قاجار موروثی بود و پس از فوت پدر به فرزندانش میرسیدمصدق اولین حقوق موروثی اش در هفت سالی 127 تومان بود و در 13 سالگی از 4 حقوق دولتی برخوردار بود و در 17 سالگی به سفارش اقوام قدرتمندش به والیگری خراسان رسید که نه قبل و نه بعد از آن سابقه داشت. در آمد او سالانه مبالغ هنگفتی بود که سر به هزاران تومان میزد.

گزارشی که نیکولاس از سفارت فرانسه در سال 1888م. عرضه کرده؛در باره معدن فیروزه نیشابور...این معادن در سال 1882 به چهار نفر ایرانی اجاره داده شده سالانه 18000تومان ...دویست کارگر به کار گرفته شده هر کارگر روزی 5 قران و هر تراشکار 2 قران مزد می گیرد / کرزن ،ج 1،ص65 تا 264 ( مصدق حدود 1880 بدنیا آمده است. اگر فرض کنیم این دستمزد تا 7 سال بعد که مصدق شروع به حقوق گرفتن میکند اندکی بیشتر شده باشد بازهم دستمزد ماهیانه 127 تومان برای کودک اشرافی 7 ساله نشان از بیعدالتی بزرگی است که بر مردم میرود).

مصدق‌السلطنه از آغاز کار به سمت مستوفی خراسان، در درازای ده سال یعنی تا پایان سلطنت مظفرالدین شاه، املاک و روستاهایی را خریده بود و در اوایل مشروطیت در ردیف یکی از بزرگ فئودالهای کشور در آمده و شخصا در ردیف مادرش نجم السلطنه و دایی اش فرمانفرما قرار گرفته بود.
در فهرستی که در آن زمان به چاپ رسید، ۹۳ مالک بزرگ یا فئودال ایران را نام برده بود که از جمله نامهای نامی آن زمان به چشم می‌خورد: حضرت اقدس والا آقای عضد السلطان (شوهر خواهر مصدق)؛ حضرت مستطابه علیه عالیه حضرت علیا دامت شوکتها (خاله مصدق و همسر مظفردین شاه)؛ حضرت والا شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما پسرعموی ناصردین شاه (دایی مصدق)؛ جناب آقای امام جمعه (برادر زن مصدق)؛ جناب حاجی ناصرالسلطنه (برادر شوهر مادر مصدق)؛ جناب مستطاب اجل آقای وزیر دفتر (میرزا حسین برادر مصدق)؛ حاجیه نجم السلطنه (مادر مصدق)؛ جناب آقای ظهیرالاسلام (برادر زن مصدق)؛ جناب وکیل الملک (شوهر مادر مصدق) و جناب مصدق السلطنه (- خاطرات سیاسی و تاریخی، انتشارات فردوسی - به کوشش سیف الله وحیدنیا ص ۸۵ – ۸۶)

رضاخان پهلوی

رضا یکی بود از میان توده مردم عادی فقیر و ندار و نه از میان اشراف و نازپروده ها و در پر قو خوابیده هایی از قبیل مصدق. او اگر از مردم میگفت و مشکلات مردم و دردهایشان نه برای آنکه مثل مصدق شاهد آن دردها باشد و انگشتی تکان ندهد (از فئودال چه انتظار انگشت تکان دادن- ما را به خیر تو امید نیست شر مرسان) بلکه رضا واقعا آن دردها را زندگی کرده بود. درد خودش بود.

آغاز زندگی و جوانی رضاخان پهلوی؛

رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ (ربیع‌الاول ۱۲۹۵ هجری قمری) در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران زاده شد. پدرش عباسعلی، سرهنگ فوج سوادکوه، و مادرش زهرا (نوش‌آفرین) که جزو مهاجرین از قفقاز بود. هنگامی که رضا 40 روز داشته پدرش فوت میکند و مادرش نوش آفرین به تهران آمده و در محله سنگلج در فقر و تهیدستی زندگی کردند.از نوجوانی وارد فوج سوادکوه شد. سال 1275 پس از قتل ناصرالدین شاه قاجار فوج سوادکوه برای حفاظت از سفارتخانه و مراکز دولتی به تهران فراخوانده می‌شود. وی در دوران خدمت در قزاقخانه به سرعت رشد کرد و در سال 1280 ، به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد و پس از چندی به وکیل‌باشی گروهان شصت تیر مسلسل ماکسیم منصوب شد. از همان رضا به دلیل مهارتش در کار با مسلسل در میان همقطارانش به رضاماکسیم معروف شد.
رضاخان مدارج ترقی را طی کرد که همه میدانیم برویم تا جایی که فرماندهی نیروهای قزاق مستقر در قزوین که در اختیار ژنرال آیرونساید انگلیسی بود به رضاخان واگذار شد. در آن زمان روسیه تزاری به دست بلشویک ها سقوط کرده بود و انگلیسی ها دیگر کاری در شمال ایران نداشتند و باید بار نیروهای قزاق را از گردن خود بر میداشتند و از طرفی هم نمیخواستند که این نیروها به دست ایرانیانی با افکار کمونیستی بیافتد. رضاخان و آیرونساید در این مورد همنظر بودند. حال نام این همکاری را مخالفین رضاخان نوکری انگلیسی مینامند این مشکل آنهاست. انگلیس میخواهد برود و قزاق را نمیخواهد بدست کمونیست ها بدهد. اگر من هم بودم میگفتم فرماندهی را به من ضد کمونیست بدهید. لذا نباید به این حرف مفت اهمیت داد که رضاخان را انگلیسیها آوردند. درعین حال اوضاع بلبشو کشور نیز به نفع انگلیسی ها نبود و آرزو داشتند که امنیت در کشور برقرار شود. این آرزو را البته خود ایرانیان نیز داشتند. برخلاف آنچه که مخالفان پهلوی ها در این سالها تبلیغ کرده اند رضاشاه نه حاصل مزدوری برای انگلیسی ها بلکه رضاشاه برآمده و نتیجه زمانه خودش بود. تو گویی همه چیز مهیا شده بود و او را فریاد میکرد. از مردم گرفته تا روزنامه نگار و روشنفکر و غیره همه از اوضاع بلبشو و ناامنی ناراضی بودند و از خدا یک قهرمان یک ناجی را میخواستند که رضاخان با همه اشکال و ایرادش ظهور کرد و الحق هم 90 درصد آرزوهای مردم آن روز ایران را برآورده کرد و اندک اشتباهاتش را باید به گل روی آن 90 درصد اعمال نیکش بخشید و دستمریزاد گفت. ما ایرانی ها همیشه عادت داریم نیمه خالی لیوان را نگاه کنیم و عیبجویی کنیم. (برنامه تلویزیونی «بفرمایید شام» کانال من و تو یک آینه تمام عیار از عادت زشت عیبجویی و تنگ چشمی ایرانی جماعت است).

کینه مصدق به پهلوی ها

از ظهور رضاخان تا 28 مرداد 32 قاجار جماعت دمی از فکر سقوط این نورسیدگان غافل نبودند. تنگ چشمی و حسد اشرافیت آنچنان چشم آنها را کور کرده بود که نمیخواستند «آسپیران غیاث آبادی بی سروپا (رضاخان) این قمر عقبمانده (کشور ایران) را به جایی برساند». اصل قضیه این بود. هنگامی که فعالیتهای سیاسی مصدق را دنبال میکنیم، ملاحظه میکنیم که حتا به بن بست کشانیدن مذاکرات نفت همه و همه در راستای سقوط شاه بوده است که قاجارها را به قدرت باز گرداند و در زمان آنها مشکل نفت را حل کند. در این باره به مدارک زیر توجه کنیم؛

قدم های مصدق به سوی قدرت مطلق و سرنگونی

پادشاهمصدق دکتر فاطمی را میفرستد که توسط محرمعلی خان، سانسورچی زمان رضاشاه، روزنامه های مخالف را ببندد. دکترفاطمی لیستی به محرمعلی خان میدهد و میگوید محرمعلی خان، این لیست روزنامه هایی است که حق نشر ندارند، چاپخانه های شان را پیدا میکنی و آنها را می بندی.
آنگاه مصدق وزارت جنگ را در قضیه 30 تیر به چنگ می آورد و پس از بستن دفاتر شاهپورها و شاهدخت ها مادر شاه را نیز به همراه آنان به خارج روانه کرد. این کار خلاف قانون بود. در هیچ جای قانون اساسی نیامده بود که شاهپورها حق فعالیت سیاسی ندارند فقط آمده است که حق ندارند وزیر بشوند. مصدق به وزارت دفاع و ارتش را از ارتباط مستقیم با شاه منع کرد و اینک با توصیه دکتر فاطمی معاونش به این نتیجه رسیده بود که «بایستی کاری کرد که شاه مجبور به مسافرت شود».به نقل از موحد، جلد 2 صفحه 683 به نقل از یاد داشت اول اسفند مهندس حسیبیبا انحلال مجلس هفدهم که مجلس دست پرورده خود مصدق بود، دیگر خدا هم جلودار مصدق نبود.
با توجّه به مخالفت های پایدار دکتر مصدّق با رضا شاه، و سایر اعمالی که حال از او سر میزند آیا نابجاست که بگوییم که او سودای سرنگونی شاه را در سر می پروراند؟

حسین مکی، یار وفادار مصدق که تا آخرین روزها با مصدق همراه بود در ج1 ص 191 و نیز جلال متینی ص 348 مینویسند؛ «دکتر مصدق میخواست شاه را برکنار کند و مطمئنا چنین بود. از اوایل مرداد ماه 1331 اکبر میرزای صارم الدوله را فرستادند به اروپا تا با بچه های محمدحسن میرزا-ولیعهد احمدشاه_ ملاقات کند. دکتر صحت که طبیب مخصوص محمدحسن میرزا بود گفت؛ بچه های محمدحسن میرزا قبول نکردند».هندرسون سفیر آمریکا در 19 اسفند 1331 در گزارش خود به واشینگتون مینویسد؛مصدق که انگلیسی ها را بیرون رانده، مجلس شورای ملی را فلج کرده، و مجلس سنا را منحل کرده، همه سیاستمداران معروف را تار و مار کرده و بسیاری اعضای خاندان سلطنتی را به تبعید به خارج فرستاده، اینک سراغ شاه رفته است. شاید بعد از شاه نوبت مجلس باشد که از شر آن راحت شود. مصدق شاه را به چشم «فرزند آن شیاد و ستمکار (رضاشاه) می نگرد که همواره در تضعیف قدرت و اعتبار او می کوشد.

کودتای مصدق در 25 مردادماه 1332

اینجا بود که مصدق میزند به سیم آخر و جنگ آخر را آغاز میکند. هنگامی که فرمان عزلش را شاه مینویسد و توسط سرهنگ نصیری بدستش میدهد او حکم عزل خود را از وزرایش پنهان میکند و تنها به شایگان و فاطمی که خواستار سرنگونی شاه بودند نشان میدهد. مصدق به توصیه آنها نصیری را بازداشت میکند. فردا صبح از رادیو اعلام میکند که دیشب کودتایی را خنسی کرده است. و سوال اینجاست که کدام احمقی با دو کامیون سرباز می آید در مقابل مصدق که تانکها و نظامیان دور خانه اش را گرفته اند کودتا کند؟
اوج بیچارگی و حقارت مصدق در دادگاه نظامی است که بجای آنکه مردانه بگوید که من حکم عزل را نپذیرفتم و با بازداشت نصیری بر علیه نظام پادشاهی کودتا کردم، و دلایلش را هم مطرح کند، برای نجات جانش (که چندی از آن هم نمانده) میگوید من شک کردم که فرمان عزل جعلی باشد این بود که نصیری را بازداشت کردم. حتا مرغ پخته هم به این سخن میخندد. خوب آقا اگر شک داری همان زمان که نصیری را بازداشت کردی یک زنگ بزن به شاه بپرس آقا شما ما را عزل کرده اید یا خیر؟ چرا زنگ نمیزنی؟ برای آنکه نمیخواهی زنگ بزنی. برای آنکه خوب میدانی عزلت کرده و میخواهی بروی به دنبال زدنش. از رادیو اعلام میکنی که کودتا شده.

سیا و شاه و نیز بسیاری از سیاستمداران و ارتشیان ایران به فکر پایین کشیدن مصدق بودند و کار درستی هم میکردند. اما طرح آنها پس از بازداشت سرهنگ نصیری شکست خورد. روز 28 مرداد اما قیامی مردمی بر علیه مصدق بپا شد که آیت الله کاشانی نیز به حمایت شاه برخاست و با پیوستن نظامیان زیر فرمان مصدق به مردم مصدق سقوط کرد. این هم یک گفتار مفصل است که اگر لازم شد در فرصتی دیگر به آن خواهم پرداخت.

دادگاه مصدق

کجای دنیا سراغ دارید که کودتاچی را در دادگاه عمومی محاکمه کنند و کجای دنیا سراغ دارید که دادگاه نظامی را در حضور خبرنگاران جهانی و روزنامه ها و رسانه ها برگزار کنند؟ و کجای دنیا سراغ دارید چنین دادگاهی به این آزادی را که در آن مصدق هرچه خواست گفت و هر بازی خواست در آورد و مظلوم نمایی کرد و غش کرد و خندید و گریه کرد و مسخره کرد و خوابید و (از همان کارهایی که همیشه میکرد) ؟ و کجا سراغ دارید بی حیاهایی که این دادگاه را بیدادگاه بنامند. (اینها همانهایی هستند که در برنامه «بفرمایید شام» به بهترین غذاها هم نمره یک میدهند!).

مطلب قابل بحث است و من به آنها که فحش بدهند پاسخی نمیدهم. اما اگر کسی مدرکی خلاف آنچه گفته شده ارائه دهد با او بحث خواهم کرد.

لینک مطلب «سالنامه ایران در جهان» که در آن نامه مصدق به شاه توسط عباس میلانی بیان میشود

http://www.blogger.com/post-create.g?blogID=3787612034930415452

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

unknown

دوست گرامی حق
بختیار باعث فروپاشی رژیم شد. ساواک شاید بزرگترین اشتباهش نبود. اصرار بر خروج شاه نیز در نهایت بیرون راندن شاه دست کم نداشت. با خروج شاه طرفداران قانون اساسی و نیروهای نظامی و انتظامی علنا یتیم شدند و با زد و بندهای تعدادی خاين مثل فردوست و قره باغی ارتش یتیم تسلیم شد.
بیاد دارم در تظاهرات به نفع قانون اساسی من کودک بهمراه مادر محجبه و مومنم شرکت کردیم وبسیار بودیم.
و باز بیاد دارم در روز رفتن شاه، مادرم که در عاشورا نمیگریست خون گریه میکرد و گفت تمام شد!.
تمامی اعضای خانواده و دوستان اعم از توده ای تا پادشاهی خواه متفق القول بودند بازگشتی در کار نخواهد بود. همه میدانستند الا بختیاری که ادعای دهها سال سیاستمداری داشت؟
ایشان به عمد پیش شرط خروج شاه را گذاشته بود تا سلطنت را مانند پیشوای ناموفقش در ۲۵ مرداد ۳۲سرنگون کند. شاید زمانی دیگر راجع به پروژه اعلام جمهوری وی نیز بنویسم.
این رایز بخواند بد نیست:
http://www.political-articles.com/Com/Articles/2010/A00719.htm

اما در مورد نیروهای نظامی-امنیتی با شما موافقم و نباید بدنه اشان دست انچنانی بخورد. این اشتباهی بود که امریکا در عراق کرد و استخبارات و ارتش و.... را منحل کردونتیجه ان شد که انها به مخالفین پیوستند و با تجربه اشان دردسر سازی شدند که هنوز ادامه دارد.

August 24, 2011 04:15:09 PM
---------------------------

حق

درود بر ایرانیان وطنپرست

درود بر شما ناشناس گرامی که روشنگری های بسیاری می کنید. اولا از شما سپاسگزارم که چندی پیش به پرسشهایم پاسخ دادید. دیشب در انتهای صفحه اول سایت اخبارروز مقاله ای را در رابطه با شاپور بختیار خواندم. از دروغ، جعل و تحریف تاریخ، حذف برخی موارد و پیچاندن حقایق بطوریکه نتایج مورد نظرشان از آن گرفته شود که راه و روش توده ایها، چپها، تجزیه طلبان و جبهه ملی است که بگذریم، یک واقعیت در مورد شاپور بختیار واقعا مرا تکان داد و آن انحلال کل ساواک بود. بنظر من این بزرگترین خطای سیاسی شاپور بختیار و هر کسی که با او در اینمورد همراه شد بود. ستون فقرات یک کشور ارتش و سازمان اطلاعات و ضد اطلاعات آن است که با فقدان ایندو امنیت کل کشور با خطر جدی روبرو می شود و این همان چیزی است که دشمنان یک کشور می خواهند. بدون ایندو شیرازه ی یک کشور از هم می پاشد. همانطور که می دانیم سازمان امنیت یک کشور/سازمان اطلاعات و ضد اطلاعات مثل ساواک فقط یک بخش/اداره نداشت که زندان و شکنجه گاه داشته باشد بلکه دارای چندین اداره /بخش دیگر ۷ یا ۸ تای دیگر هم هست که هیچ ارتباطی با زندانها و زندانیان سیاسی ندارد. شاپور بختیار می بایستی فقط آن اداره/بخشی را منحل می کرد که با زندان و زندانی سیاسی و شکنجه سر و کار داشت و نه کل دستگاه امنیتی کشورمان را. او می بایست درک می کرد که بدون پشتیبانی شهربانی، ارتش و ساواک قادر به کنترل و اداره کشور و دور کردن هر گزند داخلی و خارجی از ایران نخواهد بود. شاید با وجود ساواک در آن لحظات حساسی که ایران با آن مواجه بود، ارتش به آن آسانی قادر نمی بود از او سرپیچی کند و اعلام بیطرفی خودسرانه کند.

امروز که با این رژیم ددمنش طرف هستیم، ارتش و بدنه سپاه پاسداران و آن بدنه از ساواما که وظیفه خود را در حفظ امنیت داخلی ملت ایران و نه نظام کهریزکی می دانند موظفند در صورت سرنگونی رژیم، ایران را از ناامنی های داخلی و تجاوز به مرزهای ایران حفظ کنند تا اصلاحات لازم بوسیله نظام جدید در آنها بوجود آید. اشتباهات و خطاهایی که پس از سقوط شاه فقید شد نباید دوباره تکرار شود و تمامیت ارضی ایران با خطرات روبرو کند. آرزوی تجزیه طلبان و حامیان بیگانه ی آنها امروز همینست که همانند سال ۵۷ نیروهایی که از مرزهای کشورمان ایران حفاظت می کنند و نیروهایی که در ساواما اطلاعات لازم را در اختیار آنها می گذارند منحل و یا منفعل شوند. تنها در اینصورت است که قادر خواهند بود به اهداف شوم خود که تجزیه ایران است برسند. مرزهای کشور باید بطور جدی حفاظت شوند چه این رژیم سرنگون شود و چه نشود. حساب ایران و حفظ ایران را باید از حساب این رژیم کهریزکی ضد ایران و ایرانی تبهکار باید جدا کرد و بهیچ عنوان ایندو را مثل سال ۵۷ با هم قاطی نکرد. وظیفه مرزبانان ماست که مرزهای ایران را حفظ کنند تا ملت ایران دوران گذر از این رژیم و رسیدن به دمکراسی در درون کشور را بدون نگرانی از تجزیه و یا هر گونه حمله نظامی به ایران را طی کند. بنظر من، این جلوی یک استبداد دیگر را به بهانه ی ناامنی های مرزی و تعرض به مرزهای کشور را خواهد گرفت. هرگز نباید فراموش کنیم که تجاوز صدام به خاک ایران برای خمینی بهانه ای شد تا همه مخالفانش را نابود کند و با کش دادن جنگ به ۸ سال توانست حکومت مطلقه توتالیتر خود را مستقر و تثبیت کند. بیخود نبود که او جنگ را برکت الهی اعلام کرد. وظائف نیروهایی که حفاظت مرزها بر دوش آنهاست که به حفاظت از مرزهای ایران ادامه بدهند و بگذارند ملت ایران با خیال راحت این رژیم را سرنگون کنند و جایگزین آنرا مستقر کنند. این وظیفه ملت است و نه نیروهای شهربانی، ارتش، ژاندارمری، پاسداران و ساواما.

ناشناس و هموطنانم شما چه فکر می کنید؟
با سپاس از ناشناس گرامی، ارادتمند حق

پاینده ایران و ملت ایران

August 24, 2011 01:08:02 PM
---------------------------

unknown

ظاهرا بعضی دوستان اطلاعات شان در مورد مصدق السلطنه همان اراجیف کنسرسیوم جعل تاریخ است:

مصدق در کودکی سالگی مستوفی میشود و از چهار جا حقوق میگیرد. خودش میگوید مستوفی مترادف با دزد بود. راههای دزدی را خودش شرح میدهد ولی زیر جلی.

در سال ۱۲۷۰ شمسی پدر مصدق میرزا هدایت‌الله وزیر دفتر از ناصرالدین شاه درخواست کرد که میرزا محمد (مصدق) ۹ ساله در ردیف مستوفیان زبردست قرار گیرد و در فهرست حقوق‌بگیران درآید و ناصرالدینشاه آن را پذیرفت.دکتر محمد مصدق - خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق – به کوشش ایرج افشار ص ۳۲
مصدق از بزرگترین ملاکان ایران شد. حالا میتوان علت مخالفت مصدق با تقسیم اراضی و برچیده شدن فيودالیسم دریافت
--------------

روضه زمین خواری رضا شاه:
سلیمان بهبودی بهرضا شاه میگوید:خداوند به اعلیحضرت همایونی همه چیز داده و به اندازه یک مملکت بلژیک شاید بیشتر ملک و نقدینه داده است
و پاسخ رضا شاه:
در وقت مردن دو ذرع و نیم چلوار خواهم برد، آنچه هست و من دارم همین جا می ماند. اینها که من دارم آبروری مملکت است. اگر منظور املاک است تمام شان می ماند. من می بینم صاحبان املاک مزوروعی به این خوبی اصلا به آنها توجه ندارند و بکلی ویرانه شده است. سرتاسر شمال بهترین املاک مزروعی است که میتوان از عایدات آن بودجه مملکت را تامین کرد. تو که جغرافیا و تاریخ خواندی می دانی سوئیس کجاست و چه دارد، آیا سوئیس مثل ما نفت دارد؟ معدن دارد؟ جز چند کارخانه ساعت سازی چیز دیگری دارد؟ هیچ میدانی مملکت به این کوچکی بودجه اش از بیشتر ممالک بزرگ بیشتر است؟ از کجا این عایدات را می آورد؟ فقط منظره های زیاد دارد، ولی آن منظره ها ر ا تمیز نگاه داشته و زینت کرده و وسیله آسایش برای جهانگردان تهیه کرده است. این است که از بیشتر نقاط دنیا جهانگردان در موقع معین پولهای خود را می برند و در آن جا خرج می کنند و بر می گردند. ما که هر گوشه از مملکت مان سوئیس است چرا وسیله تهیه نکنیم که از این پولها در مملکت ما هم خرج شود و استفاده ببریم؟ مگر فراموش کردید که من دستور دادم در مازندران به متمولین اطلاع دهند و اعلان کنند هرکس بهترین عمارات را که دارای تمام وسایل زندگی باشد بسازد من جایزه میدهم ولی کسی اقدام نکرد. منظورم این بود که اگر خارجی ها در ایران به شمال خواستند بروند اقلا جای خواب راحتی داشته باشند به همین مناسبت دستور دادم کنار راه آهن نزدیک شهرها و قصبات عمارتهای کوچک بسازند. شنیده ام در سوئیس اگر کسی بخواهد جنگل ببیند باید برود به جایی و اگر دریا بخواهد ببیند برود جای دیگر و جلگه و دشت جای دیگر. اما در رامسر ما در یک نقطه که بایستد با حرکت دادن سر، هم جنگل و هم جلگه و هم دریا خواهد دید. خداوند محل به این خوبی به ما داده آنوقت به آن کثافت افتاده بود، عاقبت مجبور شدم خودم این کار را بکنم. آب معدنی رامسر کجا پیدا می شود؟ چرا نتوانستیم استفاده ببریم؟ به تجار و سرمایه داران سفارش و تاکید کردم کارخانه بیاورید نیاوردند، خودم آوردم، باز تاکید و سفارش کردم مهمانخانه بسازید و تشکیل شرکت بدهید نکردند. ... من می بنیم بهترین آب و هوا و بهترین منظره طبیعی را داریم چرا استفاده نبریم؟ من امروز پادشاهی هستم مالک و زارع، مهمانخانه چی، کارخانه چی، و حمامی. مگر من نمیدانم پادشاه مملکت نباید این کارها را بکند؟ اما ملاحظه می کنم که فرد ایرانی امروز که صد تومان خرج می کند میخواهد فردا صد تومان از خرجی که کرده عایدی بردارد، درصورتی که خارجیها میلیونها تومان خرج می کنند و سالها فعالیت می کنند، و بعد از سالها زحمت بهره بردای می کنند. منهم مملکتم را دوست دارم، بنابر این شخصا اقدام می کنم. فردا هم که رفتم تما آنچه که کردم می ماند برای مملکت.
-----------------------------

رضا شاه زمینهای ملاکین را میگفت نه زارعین را! انموقع تقریبازارعی وجودنداشت بلکه همه شان رعیت ارباب بودندو زمینها متعلق به ارباب. اینهمه های و هوی همه از جانب ملاکین بود نه زارعین!.

این لینک مفید است.
http://www.irancpi.net/nevshtar/matn_64_4.html
-------------------
ثروت رضا شاه ؛
زمینها را نمیتواست ببردو شدند زمینهای دربار که شاه از 1320 به بعد شروع به تقسیم انها کرد که در 30-32 با مخالفت مصدق با اصلاحات ارضی شاه, شاه تمامی انها را بدولت وی اگذار کرد.

جواهرات سلطنتی که قبل از خروج وی تمامی صورت برداری شد و موردی کسری گزارش نشد

پول نقد که رضا شاه تمامی انرا قبل از خروج به شاه داد.
---------------------------------------------------
گلشاييان درمورد پولهاي نقد رضاشاه مي نويسد:
«اما پولهاي نقد كه ۶۸۰ ميليون ريال و در بانك ملي بود، چنان لوطي خور شد كه ديناري از آن باقي نماند. با آنكه مقرر بود اين پول صرف ساختن دبستان و دبيرستان و بيمارستان بشود. اشخاص مختلف در هر حوزه به هر عنوان پولي گرفته و بيشتر استفاده شخصي كردند.
-------------------------

در مورد درستی خاطات بهبودی در مورد نظر رضاشاه بر ابادانی زمینها:
روزنامـــه اطلاعات در شمـــــاره۲۰‎/۶‎/۳۱
شاه سابق كليه اموال خود اعم از منقول و غيرمنقول و كارخانجات و... را به پادشاه جوان بخشيده اند و اعليحضرت آن را به دولت و ملت اعطا فرموده اند.بديهي است كه نمي توان املاكي را كه دراين مدت به كلي تغيير شكل داده شده و مبالغ هنگفتي از ثروت كشور كه چندين برابر بهاي خود ملك بوده صرف آبادي و عمران آن شده به صاحبان آن مسترد داشت و اين املاك با صورتي كه امروز پيدا كرده است متعلق به همه مردم و ملت ايران است و بايد درآمد آن به مصارف عمومي كشور برسد.
------------------------------------------------------------------------------------
دفاع مصدق از نخست وزیری رضا خان بخاطر جلوگیری از شاه شدن ایشان بود واینکه قاجار سرنگون نشود.
-------------------------------------------------------
اما مبحث شیرین عزل:
اگر ایشان فرمان عزل را قبول نداشت چرا رسید داد؟
چرا فرمان عزل را از نزدیکترین یارانش پنهان کرد؟ چرا به هندرسون میگوید چنین فرمانی را ندیده؟
اماچرا شب؟
اما مسولین اجرایی مملکت باید ۲۴ ساعت در دسترس باشند و معمولا بهترین موقع زمانی است که در خانه هستند چون هرجا باشند شب بخانه برمیگردند بخصوص انزمان که موبال .... وجود نداشته.
دم بعد از فتنه ۳۰تیر و تخصص مصدق در اینگونه بلواها، تر جیح داده شد تا در نیمه شب عزل شود تا نتواند از امکاناتی که در روز در اختیارش هست برای بلواو کودتا استفاده کند که همان نیمه شبی با در اختیار داشتن نیروهای نظامی کرد.
-----------------------------------------------------
دانشگاه تهران۱۳۱3 و دانشسرای عالی ۱۳۱۲
مدرسه حقوق و علوم سیاسی 1306
تأسیس مدرسه داروسازی و متعاقب آن تأسیس مدرسه عالی دندانسازی 1309
مدرسه عالی فلاحت و صنایع روستایی 1301
مدرسه مهندسی (1305 ه.ش.) و تأسیس مدرسه عالی بیطاری(دامپزشکی) در سال 1311

هیچکدام ربطی به ملی شدن صنعت نفت ندارد. تا ۱۳۳۷ ما هنوز مشغول ساماندهی خرابیهای اقتصادی و پرداخت بدهی هایی بودیم که در دوران حکومت پیشوا
بارامده بود. در دوران پیشوا ارز دانشجویی نیز قطع شد و مصدق از انشجویان خواست که برگردند.
--------------
»مشکل اصلی ما تحریم مسلحانه‌مان توسط انگلیسی‌ها بود».
خیرمشکل خود مصدق بود که راه هرگونه مصالحه را بسته بود. در اخر حتی حاضر شد اتش به مال مملکت ورشکسته بزند و نفت رابه نصف قیمت به شوروی و اقمار کمونیستی و حتی امریکا بفروشد و حتی برای اینکار ماده هفتم قانون خلع ید را تغییر داد. بازهم کسی نخرید.
---------------------------------------------------
مصدق قصد سرنگونی داشت ولی شکست خورد:

فرمان عزل را از نزديکترين يارانش، حتی از وزيران کابينه اش نيز پنهان نگاه داشت.

دکتر موحد:« :«مصدق تصميم گرفت که کار را يکسره کند و مساله عزل محمدرضاشاه و انقراض سلطنت خاندان پهلوی را از راه رفراندم به اتمام برساند.»

فاطمی، وزير خارجه به سفيران شاهنشاهی فرمان داد که محمدرضاشاه مخلوع است و از او استقبال نکنند.
دکتر مصدق، با صدور بخشنامه يی، نام شاه را از دعای صبحگاهی و شامگاهی واحدهای نظامی حذف کرد.

يک روز پيش از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، خود دکتر مصدق رسما فرمان می دهد که مجسمه ها را به زير آورند.
«سرکرده اجانب»، «وطن فروش» و «سردسته جنايتکاران»، از جمله صفاتی بود که در سرمقاله های روزنامه «باختر امروز» در آن روزهای سرنوشت ساز، برای محمدرضاشاه به کار برده می شد.

دکتر کريم سنجابی: «نزد ايشان بودم، و ايشان دستوری به من دادند که برويد با
احزاب صحبت بکنيد و مجسمه ها را پايين بياوريد.

August 23, 2011 11:30:03 AM
---------------------------

حق

با درود به هم میهنان وطنپرستم،

کاوه گرامی، ما جوابی از هوداران جبهه ملی و تجزیه طلبان فدرالیست دریافت نخواهیم که بدرد امروز و فردای ایران بخورد. چند بار من و تو سعی کردیم که جوابی از اینها درباره امروز و فردای ایران بگیریم و هر بار یا طفره رفتند، یا از این شاخ به آن شاخ پریدند و یا وقتی هم کم آوردند فرار را بر قرار ترجیح دادند؟! دغدغه اینها ایران و ملت ایران نیست بلکه جلوگیری از اتحاد و همبستگی حول محور اصولی است که منافع ملی ایران را به بهترین وجه در آینده تامین می کند. اگر جبهه ملی آن دو بیانیه ننگین آخرینش را نداده بود، من باورم نمی شد که کسانیکه در اینجا از دکتر مصدق دفاع می کنند و به شاه فقید می تازند، واقعا می توانند هواداران جبهه ملی باشند. خب زنده ماندیم و دیدیم. واقعا که جای تاسف است که این پر مدعاها هیچ پاسخی تا حالا به سئوالاتت نداده اند. معلوم می شود که هیچ علاقه ای ندارند که بر سر چند اصول توافق که هیچ حتی درباره اش حرف بزنند. بنظر می رسد که جبهه ملی ترجیح می دهد که رژیم کهریزکی بماند ولی نظام پادشاهی هرگز به ایران نیاید. این مهمترین اصل در منشور نانوشته ی آنهاست. از طرف دیگر در ایرانی آزاد، جبهه ملی بهیچوجه قادر نخواهد بود که نسلهای جوان را مثل خود اسیر گذشته ها کند و از احساسات کور آنها بهره برداری کند تا همان نفرت و کینه ای که پس از ۲۸ مرداد ۳۲ در دل خود و بعد در دل فرزندانشان کاشتند را به نسلهای بعدی منتقل کنند و جلوی همبستگی ملت ایران را با عبور سالم از گذشته و نگاه پر امید به آینده شان را از آنها سلب کند. جبهه ملی از آینده خود هراس دارد و برای همینست که وقتی درباره حال و آینده از هودارانش چند سئوال اساسی می کنی فرار را بر قرار ترجیح می دهند. این هواداران جبهه ملی هم مثل آن تجزیه طلبان فدرالیست فاشیستی ایران برایشان همان هیچ بزرگیست که برای خمینی گجستک بود. منافع ملی ایران را فقط کسان و گروهها و احزابی درک می کنند که فقط شعار ایران از همه چیز و همه کس بالاترست بلکه آنرا هر روز زیسته اند. جبهه ملی فقط شعارش را تا حالا داده و بس.

کاوه عزیز، برنامه جمعه گذشته میبدی عزیز در تلویزیون پارس، بنظر من، بهترین برنامه ای بود که اجرا کرد. این برنامه که یاد فاجعه سینما رکس آبادان در سال ۵۷ رویداد را زنده کرد برای نسلهای کنونی بویژه جوانانی که کمتر از ۳۲ سال دارند بسیار لازم بود. درود بر میبدی و تلویزیون پارس.

دو گفتگوی اخیر سیروس آموزگار با سعید قائم مقامی در پرشین رادیو، دو تا از بهترین گفتگوهایی است که تا بحال من در رسانه ها شنیده ام. او روشنگری های بسیاری در مورد دوران شاه فقید و جبهه ملی و تجربیات ۳۷ روزه اش در دولت شاپور بختیار کرده است. او گفت که شاه چندین بار طی سالها از جبهه ملی خواست که در ساختن ایران شریک شوند ولی جبهه ملی ..... خودتان گوش کنید و واکنش آنها را به دعوت شاه از آنها دریابید. ایکاش کوروش زعیم و مریدان او و دکتر مصدق گوشی برای شنیدن این دو گفتگوی عالی داشتند و یکی دو چیزی یاد می گرفتند! اما مهم نسلهای کنونی آزاده هستند که با ولع فراوان به او بیشتر گوش فرا می دهند تا به جبهه ملی که در برزخ گیر کرده است. گفتگوی عالی دکتر مجید مجیدی که ریاست سازمان برنامه و بودجه را در زمان شاه فقید داشت هم بسیار روشنگرانه است.

حجم کاری من از فردا به مدت دو هفته دو چندان می شود و بنابراین فعالیت اینترنتی من در این مدت کاهش خواهد یافت. گاهی روزی ۸ ساعت کار هست و گاهی روزی ۱۴ ساعت و گاهی هم ماموریت به دیگر شهرها که اصلا خوشایندم نیست. بهرحال کار است و ایکاش می توانستم در ایران کار کنم و به ملت خودم خدمت کنم. به امید انروز زنده ام و مبارزه می کنم.

پیروز تندرست باشید دوستان، ارادتمند حق
پاینده ایران و ملت ایران

August 23, 2011 02:50:19 AM
---------------------------

حق

با درود

کاوه گرامی، پاسخ های من به پرسشهایت عین پاسخهای تو می باشند ولی قبل از آنکه من و تو دوباره آن اصولی را که نیروهای بواقع دمکرات باید بپذیرند را تکرار کنیم، مایلم آنهایی که در اینجا هوادار و یا عضو جبهه ملی هستند ارائه کنند. باید دید که اصولی که آنها قبول دارند چیست و آیا این اصول لیبرال دمکرات هستند یا نه چون جبهه ملی ادعای لیبرال دمکراسی و منشور جهانی حقوق بشر را دارد، و ادعا می کند که منافع ملی ایران را درک می کند. من می خواهم بدانم که این ادعاهایشان با کردارهایشان یکی هست یا نه. مثلا کدام لیبرال دمکراتی که منشور جهانی حقوق بشر را پذیرفته است می تواند خواستار حذف قشری از جامعه ایران که پادشاهی خواه است در جامعه سیاسی ایران باشد؟ یا مثلا آیا اینها خواستار حذف حزب اللهی ها هم از عرصه سیاسی ایران در آینده هستند یا نه؟ و بطور کل می خواهم بدانم که در لیست سیاه اینها بجز حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) و دیگر پادشاهی خواهان، چه قشرهایی از جامعه و نمایندگانشان نباید حق مشارکت سیاسی داشته باشند.

کاوه گرامی، باید دید جبهه ملی چه چیزهایی برایش مهمترین و مهم هستند، ایران یا حذف پادشاهی خواهان حتی اگر این به معنای حفظ رژیم کهریزکی کنونی و نابودی ایران و جنگ دیگری باشد. تا بحال نشان داده اند که هدف اول و اولویت شان ایران نبوده بلکه پادشاهی خواهان بوده است بهر قیمتی. کسان و گروههایی که چنین طرز تفکری دارند اصل اول شان حذف پادشاهی خواهان برای همیشه است و این برایشان از همه چیز و همه کس بالاتر است. حال اینرا مقایسه کن با اصل اول ما که ایران از همه چیز و همه کس بالاترست. جبهه ملی، رژیم و همه گروههای مخالف نظام پادشاهی بخاطر این اشتراک نظر خود همیشه در کنار هم و علیه ملتی خواهند ایستاد که مایلست بطور دوره ای در انتخابات آزاد و سالم در یک نظام لیبرال دمکرات مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر، حزب و گروهی را حذف کند و نمی خواهد که قبل از آنروز سران این جبهه و این حزب و آن گروه برایش تعیین تکلیف کنند و ولی فقیه اش باشند. بهر حال بگذار ببینیم که دوستانی که هوادار جبهه ملی یا اعضاء آن هستند در این موارد که به حال و آینده ایران و اصولی که تو از آن بدرستی یاد می کنند چه دارند بگویند. امیدوارم اینها هم مثل آن تجزیه طلبانی که چندی پیش در اینجا بودند طفره نروند و از این شاخه به آن شاخه نپرند. ببینیم و تعریف کنیم، هان!

پاینده ایران و ملت ایران

August 21, 2011 08:42:19 PM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود بر آقایان محسن کُردی و علی رضا و ساسان بهمن آبادی وفرهاد وکوشان ودوست عزیزم حق

اگر برای شما عزیزان اشکالی ندارد، سه پرسش از شما گرامیان دارم:
1. آیا خواستار براندازی رژیم ننگین اسلامی هستید؟
2. آیا خواستار همکاری تشکل های سیاسی آزادیخواه دمکرات با هدف براندازی رژیم ننگین اسلامی هستید؟
3. برای همکاری تشکلهای سیاسی ومبارز در مقابل رژیم ننگین اسلامی، چه اصولی را برای پیمان بر همکاری تشکلها در جهت براندازی رژیم دَدمنش اسلامی پیشنهاد می کنید؟ سپاسگزارم.

با احترام
کاوه

August 21, 2011 07:45:13 PM
---------------------------

علیرضا

درود بر شما. به نظرم این مطلب از نظر سطح پختگی ضعیف‌تر از دیگر مطالب سایت و حتا مطالب حزبی آمد. با این حال نظرم را در چند مورد بیان می‌کنم.
1. در مورد ثروت، قطعا ما در مورد آنچه به ما ارث می‌رسد نقشی نداریم. اما در مورد آنچه انجام می‌دهیم، آری. ثروت دکتر مصدق در پایان عمرش چگونه بود و ثروت رضاشاه چگونه؟ رضاشاه قطعا مرد بزرگی بود اما ویژگی منفی زمین‌خواری‌اش را نمی‌توان منکر شد. و کم نبودند ثروت‌مندانی که در پست‌های سیاسی دست از مال‌اندوزی برنداشتند، آیا این درباره دکتر مصدق صدق می‌کند؟
2. بخش اصلی نقد به برکناری دکتر مصدق به شیوه آن برمی‌گردد: نیمه‌شب کامیونی پر سرباز و سرهنگی که حکم برکناری را دارد و دولتمردانی که بازداشت شده‌اند و خود شاه که در شهری نزدیک به مرز آماده خروج از کشور بود و نه پاسخ‌گویی به حکمی که صادر کرده. در ضمن برگه‌ی برکناری دکتر مصدق به خط شاه نبود و نشان از آن داشت که نخست امضا بر روی برگه سفید گرفته شده و سپس پر شده. همین هم می‌توانست شک‌برانگیز باشد.
3. لحن نویسنده نارواست. دکتر مصدق در هنگام شاه شدن رضاشاه - هر چند با شاهی او به دلیل آن که شاه در قانون مشروطه فاقد قدرت است مخالف بود - اما از نخست‌وزیری‌اش چنان دفاعی می‌کند که حتا طرفداران او هم این‌چنین از وی دفاع نکرده بودند. این نشان از آن دارد که - بر خلاف نظر نویسنده - مشکل شخصی با او نداشته است.
البته نویسنده در مورد اندیشه دکتر مصدق درباره توده‌ای‌ها به درستی داوری می‌کند.
4. اگر ملی شدن صنعت نفت پیش نمی‌آمد ما هیچ‌گاه اجازه ساخت دانشگاه و تربیت نیرو را نمی‌یافتیم تا بعدها از این نظر خودکفا شویم، کما آن که در همان هنگام هم ایرانیان توانستند صنعت نفت را سرپا نگاه دارند و نفت مورد استفاده در داخل کشور را فراهم کنند. مشکل اصلی ما تحریم مسلحانه‌مان توسط انگلیسی‌ها بود که کشتی‌های باری را متوقف می‌کرد تا از ایران نفت نگیرند.
5. ساسان جان! هر چند رضاشاه نیتش خیر بود ولی با عدم اعتماد به کارشناسان باعث شد تا قرارداد نفتی انگلیس 60 سال دیگر تمدید شود.

August 21, 2011 07:08:48 PM
---------------------------

ساسان بهمن آبادی

۱ - مصدق در کتاب خاطراتش اعتراف می کند که انتصاب او به ولایت فارس و همچنین آذربایجان بنا به خواست انگلیسی ها بوده است.

۲ - کودتا همیشه از سوی مقام زیردست روی می دهد نه از سوی شاه علیه نخست وزیر. از اینرو سرپیچی مصدق از فرمان قانونی پادشاه مشروطه ایران کودتا به شمار می رود.

۳ - عزم ملی برای ملی شدن نفت برای برخورداری جامعه از ثروت بیشتر بود که مصدق کشور را هم به انزوای سیاسی کشانید و هم به بحران اقتصادی و ایران را از عایدات پیشین هم محروم کرد.

۴ - مصدق به بهانه ملی کردن نفت بیشتر منفعت را به انگلیس رساند. دولت ایران صاحب بیست درصد از سهام شرکتهای تابعه شرکت نفت انگلیس و ایران بود. از جمله:
- شرکت نفتکش بریتانیا
- شرکت تصفیه و توزیع نفت؛ ایستگاههای سرویس و پمپ بنزین های بی . پی در همه نقاط جهان.
- پنجاه درصد سهم شرکت نفت در کویت.
- ۴۷٪ سهم اولیه شرکت در نفت عراق.
- سهام شرکت نفت در قطر.
- ...

حقوق دولت ایران از این شرکتهای تابعه که بیش از شصت شرکت مهم را شامل می شدند مسجل بود که با ندانم کاری و هوچی گری مصدق از دست ملت ایران خارج شد و انگلیسیها با تصرف این شرکتها به میلیاردها دلار ثروت غارت شده دست یافتند.

لازم به یادآوریست که این بیست درصد سهم دولت ایران از شرکتهای تابعه، در زمان رضا شاه - قرارداد ۱۹۳۳ - هم حفظ گردید و هم بر آن تاکید دوباره شد.

پاینده ایران
تهران - ساسان بهمن آبادی - عضو حزب پان ایرانیست

August 17, 2011 02:11:12 AM
---------------------------

ساسان بهمن آبادی

چو از رای شاهان سرش سیر گشت ... سر دولت روشنش زیر گشت

August 17, 2011 01:33:46 AM
---------------------------

فرهاد

درود بر شما

گرفتاری معمولا با متولیان امامان و امامزادگان است وگرنه خود آنها که رفته اند. فکر میکنم برای نوشتن این مطلب مستند و درست باید منتظر حملات کلید داران امامزاده احمد آباد باشید. در ضمن در یک کتابفروشی در کانادا کتابی در مورد سازمان سیا نوشته یکی از نویسندگان دست چپی آمریکایی را دیدم. در قسمت ایران که مربوط به اوایل سازمان سیا بود از طرح کودتا نوشته بود اما این را هم نوشته بود که شاه زیر بار نمی رفت . حالا همچین در مورد جزییات مکالمات شاه و آمریکاییان هم قصه پردازی کرده بود که تو گویی آنجا نشسته است و دارد نت بر میدارد. اما منظورم اینست که حتی او هم نوشته بود شاه خواهان برکناری قانونی مصدق بود. البته نویسنده معتقد بود که شاه مطمئن به وفاداری ارتش نبود. با این حال می گوید کودتای آگوست ۱۹۵۳. یا همین جناب میلانی از قانونی بودن عزل مصدق می گویند اما همیشه می گویند کودتای ۲۸ مرداد. ای کاش دلیل را شما از ایشان می پرسیدید. انگاراستفاده از این کلمه احتیاط واجب! شده است.ا

August 16, 2011 06:29:41 PM
---------------------------

کوشان

سپاس.تاریخ معاصر ما همواره آمیخته با دروغ و فریب عوام و هوچی بازیهایی بوده که تحت لوای آن جای خادم و غیرخادم(و گاها حتی خائن) را عوض و من را به سوی این پرتگاه رهنمون کرده.به هر حال این جزو فرهنگ یا بعبارتی ضد فرهنگ ماست که باید زدوده شود.ولی تاریخ هیچگاه خطا نمی کند و فرش و عرشش را تمیز می دهد.گواهش هر سال که از 28 مرداد و شانتاژهای پیشواپرست دورتر می شویم به حقیقت آن بیشتر نزدیک می شویم.و این از نوشته ها و لینکها و حتی لایک کردن ها و رای آوردن های سایتهای اجتماعی می توان دید و فهمید

August 16, 2011 12:43:31 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites