حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
جنبش سبز و مسئله ای به نام رهبریت
وحید فتحی

September 24, 2011

شنبه 2 مهر 2570 = September 24, 2011

 

دو اصل لاینفک جنبش سبز را از دیگر جنبش‌های دنیا متمایز می‌کند، یک اصل رهبری ناپذیری آن و دیگری شامل شدن تمامی اندیشه به این معنا که تمامی ایرانیان با هر اندیشه‌ای تنها به صرف خواستن حقوق شهروندی و آزادی‌های اجتماعی می‌توانند خود را در آن سهیم و دخیل بدانند و نسبت به سرنوشت آن نگران باشند.
از ابتدای سال‌های هشتاد مردم با نا امید شدن از اصلاحات تغییری معنا‌دار را در ایران خواستار شدند و این خواست سراسر جامعه را در نوردید . هر کسی را از هر قشری با خود همراه کرد. گزینه‌های پیش روی مردم خواستار تغییر معنا‌دار بیش از سه گزینه نبود و نیست، تن دادن به جنگی که نیرو‌های خارجی بتوانند رژیم دیکتاتوری را ولو با نکبتی مانند عراق از پیش روی ملت بردارند، دست زدن به انتحاری مانند آنچه در سال 57 روی داد و یا اینکه ادامه‌ی روند نافرمانی مدنی و دادن کمترین هزینه‌ها برای رهایی و تغییر ساختاری و بنیادی در ایران.
جنبش سبز در واقع نه در آغاز انتخابات ریاست جمهوری سه سال گذشته و نه حتی فردای روی کار آمدن دولت محمود احمدی‌نژاد بلکه از آغاز دهه هشتاد و نا‌امیدی جامعه از دولت اصلاحات شروع شد. اولین نشانه‌های آن عدم حضور و در واقع تحریم انتخابات شورا‌های شهری در دولت اصلاحات بود. این وضعیت در انتخابات مجلس و همچنین انتخابات ریاست جمهوری سال هشتاد و چهار نیز دنبال شد.
از فردای پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدی‌نژاد بی‌کفایتی‌ها و حماقت‌هایی که از روز سرکار آمدن جمهوری‌اسلامی دنبال می‌شد آهنگ بسیار تند و شیبی خطرناک به خود گرفت که نتیجه‌اش تنها ایجاد یک سوال بزرگ در ذهن ایرانیان بود که آیا لیاقت و سهم یک ملت از دنیای و کشور خود به واقع این همه اهانت و تحقیر است؟
نسل جوان ایران که در دوران جنگ و ترس و خفقان پای به عرصه‌ی وجود گذاردند و با محرومیت‌ها و خفقان‌ها و تحقیر‌ها دوران کودکی و نوجوانی خود را طی کردند همواره در دل خود یک سوال بزرگ داشته‌اند و دارند و آن هم این است که چرا؟
این چرای بزرگ نسل جوان را بر آن داشت که با طرح سوالات بسیار دیگری سرچشمه و علل مشکلات سده‌های پیشین را جستجو کنند. اینکه چرا نمی‌شود در کشوری آباد و آزاد زندگی کرد و اینکه چرا نمی‌شود از اولیه‌ترین حقوق‌های انسانی برخوردار شوند. تلاش‌های نیم بند پیشینیان و به ویژه مشروطه‌خواهان چرا و چگونه به هیچ سرانجامی نرسید؟ و سر آخر آنکه چگونه می‌شود فردای بهتری را برای خود و دیگران ساخت؟
پاسخ این سوالات تنها دو جواب را در بر داشت که نسل جدید آن را با جان و دل پذیرفته و درک کرده است:
یک - پذیرفتن مسئولت در قبال فردای خود و دیگران و کشور
دو - کشف این حقیقت که تحقق تغییری معنا دار تنها از دریچه‌ی ساخت یک جامعه و افکاری نوین و البته قبول و درک حقیقت دموکراسی لیبرال از سوی تک تک و احاد ملت امکان پذیر است و بس.
با این کشف بزرگ جامعه‌ی جوان ایران شروع به تکاپویی کرد که در تاریخ آن بی‌نظیر بود. اولین نشانه‌های آن قبول رنگارنگی افکار و اقشار جامعه و لزوم احترام به دیگران بود . برای همین این جامعه به آسانی واژه‌ی دگراندیش را در خود پذیرفت، چیزی که پیشنیان از درک آن عاجز بوده و هستند. برای این نسل نفرت دیگر رنگ بو و ارزشی که برای پیشنیان داشت را ندارد. امروز جوان ایرانی که خود را مخالف سرسخت جمهوری‌اسلامی و تمامی افکارش می‌داند به راحتی و با احترام با یک بسیجی که خود را سراسر غرق در افکار جمهوری‌اسلامی و چاه جمکران کرده است روبرو می‌شود و با او به گفتگو می‌پردازد و حتی اگر از سوی همان کس مورد تعرض و شکنجه واقع شود باز هم همان کاری را می‌کند که به آن معتقد است. درک اندیشه‌های دیگران و لزوم احترام به آن. این مطلب را بسیار می‌توان در صفحه‌های سایت یوتوب مشاهده کرد.
همین درک بزرگ و با توجه به این نکته که جبر بهترین آموزگار انسان‌هاست. مسئله‌ای را پاسخ گفتند که دنیایی را به شگفتی وا داشتند و آن هم مشکل سی و یک ساله‌ی رهبری اپوزسیونی که با دعوا‌های خود سراسر دل همه‌ی ما را سرد کرده و می‌کنند. جوانان ایران جنبشی را طرح‌ریزی کردند که هر آنچه معایب داشته باشد اما دو حسن بزرگ دارد، عدم رهبریت پذیری و دوم قبول تمامی افکار تنها به صرف ایرانی بودن.
در این میانه اما عده‌ای خود را سخنگو و صاحب و مالک و رهبر این جنبش می‌ دانند و به کمک قلیلی این وصله‌ی ناجور را به هر شکل ممکن سعی می‌کنند به دامن خود جور کنند. میر حسین موسوی و کروبی و سازگارا و مخمل باف وووو که خود را سخنگویان و رهبران و طراحان و بزرگان این جنبش می‌دانند و دیگرانی که سعی می‌کنند با هر تلاش ولو مضبوحانه آنان را به این صفت مفتخر کنند به این نکته نیاندیشیده‌اند که اصلا این قبا به تن این جماعت زار می‌زند. بنده به این واقعیت واقف هستم که همه‌ی اینان در سه سال گذشته بسیار برای این جنبش تلاش کرده‌اند ولی این حقیقت را هم می‌دانم که نقش آنان بیش از نقش دیگران و ارزش آنان هم بیش از دیگران نبوده و نیست.
بنده با هر دو نگاهی که امروز‌ها در اپوزسیون و خارج از کشور در جریان است مخالفم و هر دو را مردود می‌دانم. نگاهی که سراسر قائل به رهبریت موسوی و کروبی است و نگاه دومی که آنها را سراسر خالی از ارزش می‌دانند. اولی گروه هیچ به این نیاندیشده‌اند که با قائل بودن این سمت‌ها و صفت‌ها برای اینان و بسیاری دیگر از رهبر گرفته تا سخنگویی جنبش در واقع بعد اول سالها تلاش جوانان ایران را نه تنها نادیده می‌گیرند بلکه زیر سوال می‌برند .عدم پذیرش رهبریت از سوی جنبش سبز و در عین حال هر کس یک رهبر است. این گروه به این نمی‌اندیشند که روح این جنبش نه تنها وابسطه به هیچکس نیست بلکه از این امر رهبریت‌سازی و مقدس‌سازی که نسل پیشین سراسر غرق در آن بوده‌اند بیزار و بیگانه‌اند. موسوی و کروبی می‌توانند سخنگوی عده‌ای از بیشمار سبزهای ایرانی باشند ولی حتما و واضحا سخنگو و رهبر تمامیت آن نبوده ، نیستند و نخواهند بود. بنده‌ی ساختار‌شکن که با تمامیت این رژیم اشکال وجودی دارم به هیچ روی قائل به رهبریت کسی نیستم که به نحوی روزگاری و هنوز هم در خدمت این رژیم هستند و از سوی دیگر خود را سراسر متعلق به جنبش سبز می‌دانم و در این را نه واهمه‌ای و نه حتی کوچکترین شکی دارم که خود را یک سبز ساختار شکن بدانم و به آن افتخار و برایش تلاش کنم. هستند بسیاری بیشمار به مانند من.
دومین گروه که اینان را سراسر از هرگونه داشتن حقی در جنبش سبز باز می‌دارند نیز به بعد دوم دستاورد‌های نسل جوان توجه نکرده و نمی‌کند. این جنبش روحش و اصلش و یاپه‌اش بر همه گیر بودن و برابر بودن است. نسل جوان لزوم داشتن حق شهروندی را در خود جای داده است و این پایه‌ی تمام حرکت‌ها‌ی آنان است. اینکه هیچ ایرانی بر دیگری برتری ندارد و همه از یک حق مساوی برخوردارند و آن هم برابری بر اساس حقوق شهروندی مبتنی بر بیانیه جهانی حقوق بشر است. موسوی اصلاح‌گر یا یک کمونیست افراطی و یا یک هوادار پادشاهی و حتی یک بسیجی تا زمانی که خود را در جنبش سبز شریک بدانند هیچ امتیازی بر دیگری ندارند. جنبش سبز را نمی‌باید و نمی‌توان تفسیر کرد. تفسیرش تمامی تفاسیر است چرا که هر کس از زاویه‌ی نگاه خود وارد این کارزار شده و می‌شود . موسوی در این جنبش نه از کسی بالاتر است و نه حتی پایینتر.
مسئله‌ی عمده‌ای که این روزها گریبان ما را گرفته است، رهبر‌سازی، سخنگو‌سازی است و در این راه هرکس به دنبال منافع خود می‌گردد و در این بین تعجب نسل جوان را تا حد بی‌نهایت بر می‌انگیزند چرا که در این وادی که صاحبان اصلی‌اش یعنی نسل جوان در‌ها را برای همگان باز گذاشته‌اند، عده‌ای مشغول یارگیری و خودی و غیر خودی کردن و بستن درها هستند. هرچه این رویکرد خارج نشینان بیشتر می‌شود مسئله‌ی عدم لزوم وجود یک رهبر نمایانتر می‌شود.
می‌باید بجای آنکه هزینه و وقت را صرف ساختن رهبری خودی و از میان برداشتن رهبری غیر خودی کرد به مسئله‌ی اصلی یعنی درک درست از جنبش سبز و تغییر بنیادی این نسل پرداخت. هرکس می‌تواند سخنگوی جنبش سبز باشد و هیچ لزومی نیست که دیگری را حذف کرد. هیچکس در نزد مردم ایران محق‌تر از دیگری نیست جز با اراده‌ی قانون و نه حتی مردم. جنبش سبز روحش و ماهیتش را از دموکراسی لیبرال می‌گیرد و هدفش ساختن جامعه‌ای است که در آن به جای پرداختن به نوع و شکل حکومت، نهاد‌های دموکراتیک و اصول حقوق بشری در آن نهادینه شود. یا باید این حقیقت را درک کرد و یا اینکه از گردونه‌ی جنبش سبز خارج شد.

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

کاوه یزدانی

درود بر آقای وحید فتحی

سپاسگذاری می کنم از مقاله بسیار خوب جنابعالی وتقاضا می کنم ادامه دهید وامیدوارم گوش های شنوایی باشند تا واقعیتهایی را که بدرستی برشمردید را بشنوند وبه چاره جویی بپردازند. بخصوص شخصیتها ورهبران احزاب وگروه های فعال سیاسی غیر خود محور ومدعیون حافظ تمامیت ارضی ویکپارچگی ملت وکشور که خواهان برقراری حقوق بشر در ایران هستند به رهنمودهای جنابعالی توجه کنند. همینطور است که فرمودید:
جنبش ملی وآزادیخواه نیازی ندارد که در این زمان اپوزیسیون، بخصوص اپوزیسیون خارج کشور به تعیین نوع وشکل سیاسی حکوت آینده بپردازد. اضافه می کنم:
اپوزیسیون خارج کشور وظیفه دارد ومسئول می باشد در این برهه از زمان هرچند که دیر هم هست، ایرانیان باوجدان را زیر یک چتر ملی برای همکاری در جهت مبارزه در مقابل رژیم ننگین اسلامی ومزدورانش ومزدوران بیگانگان ( بخوانید فاشیست های تشنه قدرت ) و تجزیه طلبان، متشکل ومنسجم کنند.

بامید آزادی ایران
با احترام
کاوه

September 26, 2011 09:58:36 AM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites