سالن آمفی تاتر دانشگاه به گونه ایی تزیین شده بود که هر کس وارد آن می شد احساس میکرد که وارد یک محیط رویایی شده است ، از یک ماه پیش دانشجویان با هیجان و شوق زیادی منتظر امروز بودند و اکنون روز موعود فرا رسیده، اگرچه همه دانشجویان برای مراسم امروز کار و زحمت بسیاری کشیده بودند ولی دانشجویان دانشکده فنی از همه بیشتر در تلاطم و کار و کوشش بودند . گروه بسیج و انصار در طول این یک ماه چند بار به آمفی تاتر حمله کردند و بساط دانشجویان را به هم زدند و این خطر وجود داشت که امروز هم که مراسم اصلی باید برگزار شود مجددا گروههای انصار و بسیج به مراسم و آمفی تاتر حمله کنند و همه تلاش های دانشجویان را بر باد دهند . فریبرز از جمله دانشجویانی است که در این چند روز بارها مورد حمله گروه انصار قرار گرفته و هنوز زخم دستش که بر اثر شی ء برنده ایجاد شده التهام نیافته است ، فریبرز از آنجا که از بابت حمله انصار نگرانی زیادی دارد و کمی خشم و عصبانیت هم در چهره او به چشم میخورد به دانشجویان توصیه میکند که کوتاه نیایند ، او به دانشجویان میگوید « دانشگاه مال دانشجواست . انصار و بسیج نظامی هستند ، آنها باید به پادگانها بروند و برای حفاظت از مرزها تمرین نظامی ببینند » . فرشته هم ،همین نظر را تایید میکند و میگوید « خدا رو شکر انصاریها هیچکدومشون دختر نیستن که از خدمت سربازی و رفتن به پادگان معاف شوند » با این حرفِ فرشته، همه می خندند ، حتی مامورین حراست هم که برای دخالت احتمالی و به صورت ناشناس در میان دانشجویان پراکنده شده اند ، لبخند تلخی به لب می نشانند . امیر میگوید که « تا جایی که ممکن است سعی کنید آروم باشید و پا روی دم انصاری ها نگذارید » .
دانشجویان زیادی در سالن آمفی تاتر دانشگاه جمع شده اند و منتظر آمدن استاد شایان هستند . شایان از اساتید طراز اول دانشگاه میباشد که همیشه وزنه و مانعی دربرابر انصاریها و سیاستهای مقتدرانه حراست دانشگاه بوده است ، وی از معدود اساتید فیزیک کشور بوده و همین نیاز دانشگاه به تدریس او، باعث شده است تا در ده سال گذشته هیات علمی دانشگاه در برابر اخراج او مقاومت کند ، پس از آنکه استاد شایان حاضر نشد به خواست سازمان انرژی اتمی گردن نهاده و به اصفهان برود و در مرکز اتمی اصفهان کار کند ، محدودیت ها و حملات انصار و گروههای همسو یه او بیشتر شده است . استاد شایان از مدرسین بنام کشوربوده و ماهی نیست که رساله ایی یا مقاله ایی از استاد شایان در مجلات معتبر علمی و اندیشه دنیا چاپ نشود . استاد شایان را به خاطر اینکه داری اسم و رسمی می باشد، همه می شناسند ، بیشترین معروفیت استاد شایان به خاطر تحقیقات و اندیشه های فلسفی اوست . استاد شایان علاوه بر فیزیک که رشته تخصصی اش است دارای دستی توانا در فلسفه و هستی شناسی نیز می باشد واین امر باعث شده که در جلسات و سمینارهای فلسفی وی همیشه تعداد زیادی دانشجو از دانشگاهها و دانشکده های مختلف حضور یابند و به سخنان او گوش بسپارند، رابطه استاد شایان با دانشجویان به قدری گرم و روابط عمومی او آنقدر باز است که همه او را به اسم کوچکش می شناسند و او را " استاد شایان " خطاب می کنند .
در حالیکه هنوز چند دقیقه به ساعت هشت صبح مانده بود ، جمعیت نسبتا زیادی جمع شده بودند و لحظه به لحظه بر تعداد دانشجویان در آمفی تاتر و فضای باز اطراف آن افزوده می شد . دانشجویان پیام های تبریک زیادی بر روی پارچه های بزرگ و کوچک نوشته بودند و به دیوارها نصب کرده بودند . این پیام ها از طرف دانشکده ها و سازمان های مختلف دانشجویی بود که نام و عنوان هر دانشکده و یا سازمان در انتهای پیام تبریک آمده بود . قرار است امروز در این مراسم دانشجویان از استاد شایان به خاطر انتشار یکی از کتابهایش که مدت هشت سال از انتشار آن جلوگیری شده ، تجلیل کنند ، ساعت یک بعد از ظهر امروز استاد شایان در مورد کتابش برای دانشجویان سخرانی می نماید و به هر کدام از دانشجویان رتبه های اول تا دهم هر دانشکده یک جلد کتاب خود را امضاء کرده و هدیه می کند . آخرین کتاب استاد شایان اگر چه اجازه انتشار پیدا کرده ولی از هفته آینده در پشت ویترین کتاب فروشی ها قرار می گیرد . در این کتاب استاد شایان از دیدی دیگر به مساله پرستش نگاه می کند، وی با نگریستن از دریچه علم فیزیک به مساله عبادت ، یکتاپرستی را آنگونه که علمائ مذهب تعریف می کنند نفی و تعریفی جدید ازعبادت ارائه میدهد . استاد شایان در طول این هشت سال اگر چه برای گرفتن مجوز انتشارِ کتابش مجبور شده بود بارها نسخه اولیه کتابش را باز نویسی کند، ولی مفهوم و تعریف جدیدی که در کتابش وجود دارد را هیچگاه تغییر نداد . دیدگاههای نو گرایانه استاد شایان در مورد دین و مذهب همیشه نام وی را از یک طرف در مراکز علمی ، فلسفی جهان مطرح ساخته بود و از دیگر طرف ، محافل و نهادهای تندرو داخل کشور نیز وی را زیر ذربین قرار داده بودند . چند سال پیش هنگامی که یکی مامورین امنیتی حکومتی به خارج گریخت و اسامی عده ای از روشنفکران و نویسندگان داخل و خارج از کشور را تحت عنوان لیست سیاه ترور افشا کرد، نام استاد شایان در صدر لیست قرار داشت اما با این وجود استاد شایان همانند دیگر همفکرانش از ادامه طرح مباحث فلسفی خود باز نایستاد و ادامه مبارزات فکری وی باعث شد تا امروز دانشجویانش پیروزی وی در کسب اجازه انتشار کتابش پس از هشت سال را جشن بگیرند .
با زیادتر شدن تعداد دانشجویان، مامورین حراست هم به جنب و جوش بیشتر افتادند. گروه انصار هم در چند گوشه جمع هستند و هر از چند دقیقه به سرو سینه میزنند . مامورین حراست تصمیم گرفتند تا درب های دانشگاه را ببندند و از ورود بیشتر دانشجویان جلوگیری کنند ، نیروهای نظامی و امنیتی در خیابان های اطراف دانشگاه هم به میزان زیادی به چشم میخوردند و از توقف و تجمع مردم در اطراف دانشگاه جلوگیری میکردند .همه این کارها به خاطر این بود تا از سخنرانی استاد شایان جلوگیری شود . نیروهای گروه انصار برای اولین بار در امروز، در یک مرحله به دانشجویان حمله کردند و تلاش نمودند تا به آمفی تاتروارد شده و تریبون را که بحث آزاد دانشجویان در آن جریان داشت به تصرف خود درآورند که با ممانعت سرسختانه دانشجویان روبه رو شدند و عقب نشینی کردند . هم زمان با این حمله شایعه ای هم به سرعت دربین دانشجویان پخش شد که استاد شایان امروز به محل همایش نمی آید و سخنرانی نمی کند.
امروز اگر چه با انتشار کتاب استاد شایان روز خوبی به نظر می رسید ولی وزارت فرهنگ و ارشاد طی دستور العملی که به تمام سینماهای کشور ابلاغ کرده بود از تمام سینماها خواسته بود تا فروش بلیط برای روزهای آینده را متوقف کنند و به اکران فیلمی که همین دو روز پیش بر پرده سینماها رفته ، تا پایان امروز خاتمه دهند . این دستور لازم الاجرا و از طریق معاونت نظارت بر اماکن نیروی انتظامی در سراسر کشور به تمام سینماها ابلاغ گردیده بود . استاد شایان چون برای صنعت سینمای کشور اهمیت زیادی قائل بود و به اهل هنر احترام زیادی می گذاشت و از طرفی چون امروز آخرین فرصت برای تماشای این فیلم بود، خارج از برنامهء خود ، وقتی خبر لغو اکران فیلم را درصفحه اول روزنامه های صبح دید راه خود را از دانشگاه به طرف طرف سینما تغییر داد و باعجله خود را به سانس اول فیلم در ساعت هشت و نیم صبح رسانید تا بتواند به برنامه های بعد از ظهر خود هم برسد . دلیل جلوگیری از اکران فیلم " عشق سرد "را اعتراض برخی مراجع دینی قم و جلوگیری از تحریک نیروهای مذهبی اعلام کرده بودند . فیلم عشق سرد حکایت پسری را بازگو می کرد که آرش نام داشت ، آرش، جوان نقش اول این فیلم، با ناعادلانه دانستن حکم اعدام برادرش اسماعیل ، که به اتهام قاچاق مواد مخدر اعدام شده، تصمیم به انتقام از قاضی مربوطه گرفته و پیش از آنکه بتواند آن قاضی را از پای درآورد توسط محافظین قاضی کشته می شود . آن قسمت از این فیلم مورد اعتراض مراجع قم قرار گرفته که آرش و دوست دخترش چون نمی خواهند تا عقد و پیوندشان توسط یک روحانی جاری شود ، خودشان در آپارتمان خود خطبه عقد را جاری کرده و به عقد رسمی همدیگر درمی آیند. اگر چه نسبت به فیلم های دیگر، فیلم عشق سرد در دو روز اول فروش بیشتری داشت ولی استاد شایان این را هم می دانست که در حال حاضر مردم از سینما استقبال چندانی نشان نمیدهند و به همین خاطر نگران تمام شدن بلیط نبود . استاد شایان از دکه سینما بلیط تهیه کرد و وارد سینما شد . بیش از یک چهارم صندلی ها خالی بود . استاد شایان در ردیف دوازدهم صندلی شماره بیست و دو که در کنار دیوار سالن سینما قرار داشت نشست ، مردی که کت گشادی به تن داشت با اصرارِزیادی شخصی را که پشت سر استاد شایان نشسته بود بلند کرد و خودش در حالیکه کتش را در آورد و روی دستش انداخت در جای او و درست پشت سر استاد شایان نشست .
وانت باری کوچک چند کارتون کتاب ، از همان کتاب هایی که قرار بود استاد شایان امضاء کرده و به ده دانشجوی برتر هر دانشکده هدیه کند را به درِ اصلی دانشگاه آورد، چند نفر از لباس شخصی ها که از ظاهرشان به نظر می آمد از یک نهاد امنیتی قوی باشند با راننده وانت و فرد همراه وی به صحبت پرداختند و بعد از چند دقیقه گفتگو از راننده وانت خواستند تا ماشین را به کناری هدایت کرده و پارک کند، راننده هم همین کار را کرد و به اتفاق فرد همراهش پیاده شد و به اتفاق یکی از لباس شخصی ها سوار بر استیشن سربی رنگی شده و از آنجا برده شدند ، در این زمان به یکباره سه گروه از انصار که هر گروه شامل چهارده ، پانزده نفری میشدند به وانت بار هجوم بردند و کارتون های کتاب را بیرون آورده و در حالیکه بر سر و سینه می زدنند آن را به آتش کشیدند، کتاب ها به سرعت آتش میگرفت و شعله ها رو به آسمان نعره میکشد گویی از ابرهای کوچک ماه خرداد باران می طلبید تا بر آتش ببارد و آن را خاموش کند، تعداد لباس شخصی ها خیلی زیاد بود و هر کدام از آنها شیئی در دست داشتند ، در داخل دانشگاه هم همینطور بود آنها با کمک مامورین حراست و نظامی هایی که با لباس شخصی دردانشگاه حاضر شده بودند به آمفی تاتر حمله کردند، داشجویان با سر و صورت خونین به هر طرف می دویدند ، کسی در امان نبود، دانشجویان دختر سراسیمه فریاد می زدند ، بعضی از دانشجویان استاد شایان را صدا میکردند . استاد شایان ... استاد شایان..
درسینما ، تماشاچیان محو تماشای فیلم بودند، آرش قهرمان فیلم سوار برقطار برای گرفتن انتقام خون برادر، از قاضی ظالم ، به مشهد می رفت ، صدای حرکت چرخ های آهنین قطار بر روی ریل های راه آهن ، در و دیوار سینما را می لرزانید ، مردی که پشت سر استاد شایان نشسته بود ماشه را کشید و سه گلوله از لوله یک کلت کالیبر چهل و پنج خارج شد و با سوراخ کردن کتف استاد شایان در قلب او جای گرفت ، صدای خفیف سه گلوله شلیک شده را کسی نشنید ، استاد شایان ترور شد
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|