حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
تأملی در واقعیت تاریخی و نظری دوران پهلوی
آریا پارسی

October 11, 2011

سه شنبه 19 مهر 2570 = October 11, 2011

 

(در حاشیه نوشتاری از امین موحدی)

امین موحدی در مقاله «من از محمدرضا پهلوی دفاع می كنم» مسائلی را مطرح كرده‌اند كه معاصریت و امروزین بودن زمانه و دولت پادشاهی پهلوی را نشان می‌دهد. ایشان در نوشته خود به مواردی اشاره كرده‌اند كه تحت تاثیر روایت استالینیستی (هم در روایت كمونیستی و هم در خوانش مذهبی) بوده‌های آن دوران به نادیده و نابوده‌هایش را عمده و چشم‌نواز كرده‌اند؛ بی‌تردید ایشان هم با من موافق هستند كه دوران پادشاهی پهلوی (هم دوره اول و هم دوره دوم) به نسبت پیش از آن و در مقایسه (مع‌الفارق) با دوران بعد از آن، یكی از دوران‌های سرنوشت‌ساز و به جد قابل دفاع است؛ در معیارهای حقوق بشری، در مسائل مدرنیزاسیون. در رشد و گسترش مدرنیسم ادبی و هنری و در روزآمد كردن مدرنیته با تمامی ضعف‌ها و اشتباهاتی كه بر گرداندگان آن دولت قابل چشم پوشی نیست. با این حال امین موحدی به درستی یكی از موارد بنیانی را در دوران پهلوی به قلم آورده و از بنیادهای سكولاریستی نوشته است؛ جامعه‌ای كه مذهبی مانده بود و شاهد فرایند مدرن‌سازی. تردیدی نیست كه این پدیده محصول دنیای مدرن و حاصل ایجاد مشروطیت در ایران بشمار می‌رود. و باز تردیدی نیست كه با تمسك به ایده‌های مدرن و فرایند سكولاریسم، می‌توان به تفاوت‌های گفتمانی در زمینه‌های فرهنگی و سیاسی دست یافت. اگر از این دیدگاه به مسائل دوران پهلوی بنگریم، باز هم روشنایی آن در برابر تاریك‌اندیشی جمهوری‌اسلامی و سُنت‌گرایی دوران پیشاپهلوی، بهتر نمایان می‌شود. بدرستی كه دوران پهلوی (دوم) در استمرار ایده‌های مشروطیت و با گذار نیمه و نصفه از دوران پهلوی اول، ایران زمین را چونان كشوری دارای معیارهای دنیای مدرن به ثبت رسانده است؛ ایرانیان در آن دوران بود كه نظام جغرافیایی نوین ملت-دولت را تجربه كردند. شیوه تولید از حالت ركود پیشین به سیستم مكانیزه در كشاورزی و ایجاد كارخانه‌های صنعتی ارتقا یافت. فرهنگ مدرنیستی در زمینه‌های هنری و ادبی، فرصت بروز یافتند. اوقات فراغت كه نشات گرفته از امنیت شغلی و رفاه متوسط و نهادینه شدن اقتصاد پویا و دیگر معیارهای شناخته شده است، در دوران پهلوی جای دارد. فراموش نكنیم كه پادشاهان پهلوی یكی از سلسله‌های حكومتی بودند اصیل ایرانی و برآمده از خاك ایران زمین بودند.
جسارت آقای امین موحدی در شفاف‌نویسی و طرح مواردی از واقعیت‌های دوران پادشاهی پهلوی، به دور از حقده‌گشایی كمونیستی و حقارت‌ورزی مذهبی، شایسته تأمل و گسترشی است تا بر پایه داده‌های تاریخی و رویدادهای سیاسی و زمینه‌های فرهنگی و اقتصادی به حقایق آن دوران از ورای ایدئولوژی‌های مكتبی نگریسته شود. بی‌گمان آن دوران-مثل تمامی دوران‌ها و زمانه‌های تاریخی- عاری از اشتباه و كوتاهی نبوده و در تأملی خردمندانه می‌توان آن ضعف‌ها و نقص‌ها را (در تحلیل بخردانه ناهماهنگی زمینه‌های سیاسی-اقتصادی و فرهنگی توسعه و مدرنیزاسیون) با اهتمام ملی و رعایت ادب سیاسی، به فرجام منطقی و تاریخی‌اش رساند؛ (به كوتاهی روایتی واقع‌بینانه از آن زمانه را می‌توان در مقدمه علینقی عالیخانی بر یادداشت‌های علم خواند؛ تحلیلی خردمندانه و سنجشی منصفانه از دو دهه پایانی دولت پهلوی را می‌توان در نوشته‌های آموزگار مشروطه نوین بمثابه لیبرال دموكراسی زنده یاد داریوش همایون یافت و بهره گرفت.) افسوس كه این فرصت سرنوشت‌ساز برای ایران و ایرانیان در فاجعه ملی و هیستری جمعی 1357 كه دستاورد همراهی كمونیسم و مذهب در ایدئولوژی كور سپید و سیاه دیدن مسائل و پای فشاری بر انقلابی‌گری كاذب از دست رفت و به واقع امروزه آن دوران بر خاطره جمعی ایرانیان در جایگاه حسرت و حیرت قرار گرفته است.
به نظر من بزرگترین اشتباه یا ضعف پادشاهی پهلوی این بود كه نتوانست یا نخواست ایده‌های مدرنی را كه با مشروطیت به ایران آمده بود به فرهنگ اجتماعی-سیاسی و اخلاقی تبدیل كند؛ كمترین تابعه آن روی آوردن مردم ایران به ارتجاعی‌ترین فرد و خرافی‌ترین باورهای پیشاتاریخی بود كه شمایی از آن را در ماه دیدن قائد اعظم عرضه می‌داشت و حال سر در چاه جمكران برای ارائه رهنمود به دولتمردان جای گرفته است.
پرونده بازخوانی، سنجش و روزآمد كردن زمینه‌های نظری و عملی دوران پهلوی-در پنجاه و هفت سال- بر مورخان، محققان و اندیشمندان گشوده است تا با بررسی آن دوران، گوشه‌ای از نوسازی سیاسی و فرهنگی را در اندیشه‌های ایرانی نظاره‌گر باشیم.

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

حق

با درود به هم میهنان وطنپرستم،

درودی ویزه به ایرانی گرامی از ایران و سپاس بیکران از نوشته هایش. قرار ما در کافه نادری، دوست گرامی. پیروز و تندرست باشی.
**********************
آن خون و غیرت قذافی ارزانی همه آنانی باد که در دوران پهلوی قهرمانانشان تروریستهای مخوفی مثل یاسر عرفات، قذافی، فیدل کاسترو، حافظ اسد و عبدالناصر بودند و هنوز هم هستند. آن خون و غیرت قذافی ارزانی همه آن بیوطنانی باد که خیانت را تا بدانجا کشیدند که دوره های جاسوسی و جنگهای مسلحانه علیه زادگاهشان ایران را در اردوگاههای چریکی و کشورهای این بیگانگان پشت سر گذاشتند تا در ایران بتوانند به پاسبان، وزیر، نخست وزیر، افسر امریکایی و نخبه کشی بپردازند، و با دستبرد های مسلحانه به بانکها و انفجار بمب در اماکن عمومی و به آتش کشیدن سنماها امنیت داخلی ایران را بر هم بریزند تا ؛انقلاب شکوهمند؛ شان را به ملت ایران تحمیل کنند. خون و غیرت قذافی و یاسر عرفات در رگها و تارو پود این خائنان آنقدر ریشه دوانده بود که بی محابا سینما رکس آبادان را به آتش کشیدند و ۴۰۰ زن، مرد، نوجوان و کودکی را که در آن اسیر کرده بودند زنده زنده سوزاندند تا زغال شوند. یک سینما را به یک کوره آدم سوزی تبدیل کردن، در چند هفته هزاران دختر و پسر را اعدام کردن و در خاوران رها کردن، در زندانها و باغهای خصوصی مردم به دختر و پسر و زن و مرد تجاوز جنسی کردن، سنگسار و اعدام کردن، شلاق زدن و دست و پا بریدن، با کارد فریدون فرخزاد را قاچ قاچ کردن و و و همه و همه نیازمند آنست که خون قذافی در رگهایت جریان داشته باشد و غیرت او را داشته باشی وگرنه یک آدم سالم و با وجدان و با شخصیت که به اینکارها دست نمی زند. خون و غیرت قذافی ارزانی همه حامیان قذافی باد که هنوز که هنوز است طاقت ندارند حقایق درباره شاهان پهلوی گفته شود و از ایندو شاه بزرگ بخاطر همه خدماتشان به ایران قدردانی شود.

؛گل آقا؛ اگر نقدی منطقی داشت یا نقدی داشت با ذره ای منطق، مجبور نمی شد از عجز و حسادت و بغض هر از چندگاه اینجا بیاید و تکه ای بیاندازد و برود تا دفعه بعد. او عاشق ؛خون و غیرت؛ بت اش قذافی است که برای ارعاب مردم به سربازانش داروی وایاگرا می داد تا هر زنی را می بینند به او تجاوز جنسی کنند. قهرمان گل آقا قذافی است و دردش آنست که چرا خودش قذافی و یا حداقل پادو قذافی نبود و نیست. عجب آرزویی داری گل آقا، خون و غیرت قذافی!!! آدم حسابی کم بود که رفتی سراغ خون و غیرت نداشته مرد کثیفی مثل قذافی! قذافی و خون و رگش ارزانی شما و همفکران شما باد.

پاینده ایران و ملت ایران

October 14, 2011 02:38:22 AM
---------------------------

گل آقا

آریا مهرا ؛
ایکاش یک قطره از خون سرهنگ قذافی در رگهای شما و ارتشیان شما بود
شما و ارتشیان شما متهم بنابودی ایران هستید
ارتش باین بیغیرتی ندیده بود هیچ ملتی ولی ملت ایران دید

October 13, 2011 10:09:43 PM
---------------------------

ایرانی

ایران من, یادت می آید؟
آمدیم دارالخلافه طهران, که صحبت ینگه دنیا شد, کی کم عقل تر از حاجی؟ فکر و ذکرمان شد کسب آبرو, چه آبرویی؟ مملکت رو تعطیل کنیم دارالایتام دایر کنیم درست تره, مردم نان شب ندارند, قحطی است, دوا نیست, مرض بیداد می کند, نفوس حق النفس می دهند, باران رحمت از دولتی سر قبله عالم است, سیل و زلزله از معصیت مردم, میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی, سربریدن از ختنه سهل تر, ریخت مردم از آدمیزاد برگشته, سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده, چشمها خمار از تراخم است, چهره ها تکیده از تریاک, اون چهارتا آب انبار عهد شاه عباس هم آبش کرم گذاشته, ملیجک در گلدان نقره غذای حاچت می کند, چه انتظاری از این دودمان با آن سر سلسله اخته, خلق خدا به چه روزی افتاده اند از تدبیر ما, دلال, فاحشه, لوتی, ل له, قاپ باز, کف زن, رمال, معرکه گیر, گدایی که دیگر خودش شغلی است. از این دست شدیم, بزدل, ترسو, رسوا, دورو, خائن, دروغگو.... (جاجی واشنگتن, اثر مرحوم علی حاتمی, 1358, تهران)
شاهنشاها, آریامهرا, صدایم را می شنوی؟ آنروز که با چشمانی اشکبار وطنت را ترک نمودی تا خون بی گناهی بدست تو بر زمین نریزد, می دانستی خرابی عظیمی بدست مشتی آشفته حال, پدیدار خواهد شد. من با تو در آن ساعت زمستانی غم زده, در مهرآبادی سرد و اندوهناک نبودم اما قلبم با تو بود, که سال هاست قلبم با توست, که قلب شکسته و در خاک غریبه خفته تو سال هاست نگران ایران است. شاهنشاها, صدایم را می شنوی؟ چاپلوسیت را دریوزگی نمی کنم که هر چه کشیدیم در این سالیان از چاپلوسان دریوزه بود, اما به ایرانمان سوگند, به ملک و ملتی که برایش همه چیز خواستی, در کنار تو تا ابد خواهم ایستاد. می دانم "اشتباهاتی شده است" (که شده بود), اما درمانش هیولاهایی قرون وسطایی نبودند که همچون روح بر هیمه های آتش رقص مرگ ساز می کنند. آریامهرا, آندم که شکسته و اندوهناک از این همه ناسپاسی و بی خردی, در ساحلی دور به افق هایی می نگریستی که تاریک و ترسناک جلوه می نمود, من نیز با تو رنج می کشیدم و تیره روزی گریبانم را چسبیده بود. زمانیکه به اجساد مرگ زده همکارانت در روزنامه ها خیره می شدم, معنای انسان یعنی حیوان ناطق را درمی یافتم, درمی یافتم بشری که انسانیت را در پای تعصبات کور, ذبح شرعی! نموده باشد, چگونه جانوری است. شاهنشاها, هویدایت را (که در پیش آمدن آن شرایط بی تقصیر مطلق نیز نبود) به جرم "نابودی جنگل ها و مراتع!" با شلیک گلوله به گلویش اعدام کردند تا برای همیشه حنجره ای نداشته باشد تا فریاد برآورد بودجه محرمانه نخست وزیری را, و اسامی آقایان روحانی انقلابی اسلام ناب محمدی حقوق بگیر آنرا, که زمانی که خواستند اموالش را ضبط کنند جز آپارتمانی محقر در سامان و مختصر پولی, چیز دیگری نداشت, خاوری را می شناسی؟ خاوری ها را می شناسی؟ اینها نمایندگان خدایند بر زمین و وارثان پیامبر آخرین. نیک پیت را به جوخه آتش سپردند به جرم "تلف کردن وقت مسلمین در ترافیک!", وقتی در ترافیک عصرگاهی تهران خسته و وامانده به سمت خانه می روم و از شلوغی درمانده ام, چه زهر خندی بر لبانم می نشیند, اینبار باید چه کسی را به این جرم مضحک روانه جوخه مرگ نمود؟ آریامهرا, صدای زجه ها و ناله های وطن ویرانت را پیشاپیش برآمدن کوس جنگ و ریختن خون هموطنانت می شنوی؟ می شنوی صدای آن یانکی مست و دنباله های تجزیه طلب و فدرال طلبش را؟ عربده های مستانه شان را می شنوی؟ می شنوی می خواهند ایرانت را, ایرانمان را ایرانستان کنند؟ مملکت کورش کبیر را طمع دارند و تاج کیانی را. من تا آخر برای تحقق آخرین اراده تو در مقابل شان ایستاده ام, رودررو, رخ به رخ, چشم درچشم, در حالیکه قبضه شمشیرم را در دست می فشارم, از کوروش طلب یاری می کنم (که باید بیدار شود, که وقت خواب نیست), آریوبرزن را صدا می کنم, داریوش را, مازیار را, بابک را, طاهر را, یعقوب لیث صفار را, همه ایرانیان ایرانی خواه را, که این قادسی کشته گاه من است/کفن جوشن و خون کلاه من است.
پاینده ایران

October 13, 2011 05:35:04 PM
---------------------------

عرفان

درود بر ایرانبانان و عاشقان ایران من چون در ان روزگار وا اسلاما وا اسلاما نبودم ترجیح میدم قضاوت و دخالتی نکنم اما به نظر من مشکل خیلی از رهروان خمینی که الان امده اند و اپوزیسیون مارا تشکیل میدهند اینست که میخواهند از شدت اشتباه خود بکاهند و چون انوقت طرف خمینی را گرفتند الان نمیخواهند بپذیرند که میتوانستند طرف بختیار را بگیرند و الان ما هم همچون انگلستان نروز سوئد و .... یه نظام سلطنت پارلمانی موفق و دموکراتیک داشتیم و همه ان ایده عال هایی که اقایون خود را صاحب سبک ان میدانند مثل سکولار بودن را در بر داشت اکنون اقایون با محکوم به فنا دانستن نظام قبلی سعی در ان دارند که از شدت اشتباه خود بکاهند و توجیهی برای بدبختی ای که به سرمان امد داشته باشند من نمیدانم اقای موحدی گرامی در ان روزگاران پیرو ره خمینی بوده اند یا نه اما بهر حال جسارت و صداقتشان را در بیان حقیقت تحسین میکنم
پاینده باد ایران زنده باد ازادی

October 11, 2011 10:33:04 AM
---------------------------

امین موحدی

جناب پارسی گرامی‌ سپاس از تداوم راهی‌ که گشوده شده و شما آنرا ادامه داده اید.

امیدوارم این راهی‌ که گشوده ایم در بر رسی دلایل غیر قابل دسترس شدن دمکراسی برای ایران ،گشوده بماند و منتج به نتیجه گردد. به عنوان یک ایرانی و کسی که خواهان داد خواهی نسل امروز از نسل دیروز ميباشد از همه نویسندگان میخواهم در این داد خواهی تاریخی ما را یاری کنند. به دموکراسی‌ نمیرسیم چون تاریخ نمی‌‌دانیم.یکی‌ از مشخصه‌های جوامع پیشرفته و بر خوردار از دمکراسی جایگاه تاریخ در آن جوامع می‌باشد. متون تاریخی‌ در آن کشور‌ها هرگز با تغییر نظام یا دولت‌ها تغییر نمی‌کند و هر نوجواني تاریخ را آنچنان می‌آموزد که پدر بزرگش آموخته است. صفحات تاریخ در آن کشور‌ها هرگز حذف و کم نمی‌شود بلکه صفحات جدیدی بر آنها افزوده می‌شود. اما در ایران ما نه تنها با تغییر نظام‌ها، تاریخ دچار حذف و تغییر و تحریف می‌شود بلکه با تغییر دولت‌ها نیز این اتفاق می‌‌افتد!

تا جایی‌که می‌توان گفت شهروند ایرانی‌ هرگز تاریخ سرزمین خودو سیر حقیقی‌ حوادث سیاسی کشور خود را نمی‌داند و آنچه که آموخته و می‌آموزد تاریخی‌ است که فاتحین برایش می‌نویسند و می‌خوانند‌.

چگونه است که بعد از گذشت نزدیک به شصت سال اسناد و مدارکی و مدعیانی پیدا می‌شوند که بحث اصلی‌ آنهانقش موثرروحانیون در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۲۸ است؟ آیا اگر این مورد در کتاب‌های تاریخ ما موجود بود ودر مدارس و دانشگاه‌های ما تدريس مي‌شد باز هم به کسی‌ چون خمینی اعتماد می‌کردیم؟ آیادر آن صورت مسیر تاریخ سیاسی ایران عوض نمی‌شد؟ آیا حتي سرنوشت خاور میانه نيز این نبود که اینک هست؟ توجه می‌فرمایید که تاریخ چه نقش مهمی‌ در سرنوشت بشریت دارد .

اینک بعد از گذشت سال‌ها بار دیگر صفحات تاریخ در حرکت‌های سياسي ما در حد کاغذی است که برای جلوگیری از سوزش گاز اشک آور، آتش اش می‌زنیم! آری ما تاریخ نمی‌دانیم که اگر می‌دانستیم به روحانيون سياسي و سیاسیون به شدت مذهبی‌ که ده‌ها سال است حاکم بلا منازع صحنه سیاسی در ایران به شکل پنهان و آشکار بوده‌اند و راه بر دموکراسی در کشورما بسته‌اند اعتماد نميکرديم و روضه خواني سیاسی را به جای تحلیل سیاسی نمی‌پذیرفتیم.

تنها راه برون رفت از این فاجعه مرور تاریخ است و بس. حتا اگر شده چند سالی‌ تمام کارهای سیاسی خود رابه کناري بگذریم باید این کار را بکنیم و تنها به تاریخ بپردازیم. همه سایت‌ها و رسانه‌هایی‌ که دل‌ در گرو دموکراسی دارند باید بخشی از این آموزش را بر عهده بگیرند چرا که ما بدون دانستن تاریخ همانند کوری سرگردان در دل‌ یک صحرای سوزانیم یا چون تیر اندازی که در عمق تاریکی‌ تیری سرگردان به امید اصابت رها می‌کند!



آنکه نآموخت از گذشت روزگار … هیچ نآموزد ز هیچ آموزگار

October 11, 2011 01:06:44 AM
---------------------------

عرفان

درود بر اقای اریا پارسی گرامی من بعنوان یه جوان ایرانی که جزو نسل سوخته بعد از انقلابم و در ان انقلاب شوم سهمی نداشتم وقتی به مطالعه تاریخمان از 1400 سال پیش تا کنون میپردازم حقیقتا دورانی طلایی تر و سازنده تر از دوران پهلوی ها ندیدم البته من این را از منظر پیشرفت های اقتصادی نظامی علمی فرهنگی و ... میگم حالا کاری به بعضی نارسایی هایی که از لحاظ فضای باز سیاسی نبوده ندارم هرچند من سیاست مشت اهنین رضا شاه را در مقابل اخوندها تحسین میکنم و ان را مغایر با ازادی نمیدانم چون اخوندها همیشه دشمن مدرنیته و دمکراسی بوده اند و رضا شاه این واقعیت را خوب درک کرده بود و با توجه به سطح پایین سواد در جامعه و قدرت مخربی که روحانیون داشتند این اقدامات لازم بود خلاصه کلام اینکه به سخن زنده یاد استاد شجاع الدین شفا اکتفا میکنم که در کتاب تولدی دیگر گفت ما یه انقلاب مشروطه 50 ساله موفق ولی نافرجام داشتیم امیدوارم همه این اتفاقاتی که افتاد اگر چه تلخ بود اما باعث بشه که دیگر در دام اخوند ها و روشنفکر نما ها نیفتیم
پاینده ایران زنده باد ازادی

October 11, 2011 12:19:27 AM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites