جمهوریاسلامی با تمامیتاش و با ولایت مطلقه فقیهاش، سی و دو سال پیش برآمدی زودهنگام از مطالبات اجتماعی را از آن خود كرد؛ بر اخلاقیات-تاریخ-دستاوردهای ایرانیان كه از جنبش مشروطیت آنها را قدم به قدم و زمان به زمان از میان كمبودها و كسریها به دست آورده بودند، تاخت و تا توانست پدیدهها و نمادهای مدنیت جدید را از بین برد؛ زمینههایی را كه با تلاشهای ایرانیان نهادینه و تثبیت شده بودند، تا توانست از واقعیتشان تهی ساخت و به مضحكهای برگرفته از واقعیات استحاله داد.
با جابجایی رژیم سیاسی در سال 1357 آزادیهایی كه محصول جنبش مشروطیت بودند، بیش از دیگر نهادها و نمادها، مورد دشمنی جمهوریاسلامی قرار گرفتند؛ آرزوهای ناكام مانده سنتگرایان مشروعهخواه برآورده و حقانیت مشروطیت كه در نوشته قانون اساسی ایران «كلا و جزا تعطیل بردار نبود»، به مسلخ كشانده شدند. در آن قانون اساسی سلطنت ودیعهای الهی بود كه به پادشاه و توسط مردم تفویض میشد و در جمهوریاسلامی آن تفویض در شكل تحریف شدهاش از آسمان به زمین كشانده شد و با استحالهای ماهوی و واقعی به ولایت فقیه- كه خدا در آسمان نماینده آن است- سقوط كرد. سه دههای عمله و انصار ولایت فقیه فرصت لازم داشتند تا هم بنیان و هم شكل و عنوان سلطنت را كنار گذارند. اما كاركرد پس رونده تاریخی جمهوریاسلامی و رشد پیشتازنده خردمندی ایرانیان، آرمان حكومت ولایی را بربار رفته ساخت؛ جنبش سبز ایران در دو سال گدشته كه ارتقای آگاهی ملی ایرانیان را در جنبش مدنی به نمایش گذاشت، برآوردی از طرد حكومت ولایی از سوی شهروندان در بند ایران زمین است؛ شعارهای محوری «مرگ بر دیكتاتور» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» نشانی از شعور سیاسی مردم ایران هستند كه در سالهای گذشته به دفعات ابراز شدهاند.
در تكاپوی گذار ایرانیان از ولایت فقیه، نهاد سلطنت هم میتواند به آسیبشناسی خود نشسته، انگارهها و اركان اخلاقیاش را به حقوق جهانی بشر پیوند زده و شكل و ماهیت اجرایی را با اندیشههای لیبرال دموكراتیك نوسازی كند. با این موارد میتوان سلطنت مشروطه و مقید به قانون و سمبل ملی ایران را یكی از انتخابهای شهروندان در پایان حكومتاسلامی به تأمل گذاشت و از آن نوشت.(این حكایت اگر گسترده شود، هم بیمعنایی سلطنت اسلامی روشن میشود و هم زمان به سر آمده سلطنت مطلقه نمایان میشود.)
انحطاط سیاسی و اخلاقی جمهوریاسلامی در عقبراندن حق شهروندان، در گسترش حوزه وظایف ولی فقیه به مطلقیت غیردموكراتیك، در دخالتهای غیراخلاقی ولی فقیه در اقدامات و مصوبات مجلس، در حضور فعال ولی فقیه در مفاسد اقتصادی و هم دستی با یغماگری افراد حكمران، راهی بود به سرداب نهادینه كردن ولایت مطلقه فقیه. اكنون بر استمرار این اقدامات نامشروع، سازه تازهای از ولی فقیه كوك شده است: برچیدن نهادهای اجرایی و قانون گذاری حكومت از وظایف خود و راندن آنها به قعر بیهویتی كه چرخه آن از روز استقرار جمهوریاسلامی در كشور آغاز شده بود. ولی امر جمهوریاسلامی حتی تاب تحمل اسم و شكل تحریف شده این نهادها را ندارد و حال درصدد راندن حكومتاش به شكل منحط مورثی و ضوابط سپری شده شرعی است؛ با جایگزینی پسر در منبر ولایت فقیه.
اگر سیاست ایران و فرهنگ نوین آن، سلطنت را در شكل لیبرال دموكرات و بنیاداش را برگرفته از حقوق شهروندی و آزادیهای اجتماعی میخواهد، لایهای دیگر از نوسازی فرهنگ سیاسی، سالیانی است كه با گذار از حكومت ولایت فقیه و به تاریخ سپردن آن را در جنبشهای خود فریاد زده است. زمان معاصر برای ایران و ایرانی، راهسپاری به ایجاد نظام سیاسی دموكراتیك و لیبرالی است كه بنیادهای تاریخی خود را از مشروطیت-در داخل ایران- و اعلامیه جهانی حقوق بشر-در گستره گیتی- گرفته است؛ رشد شعور سیاسی مردم ایران در فردای جنبش مدنی سبز، امروز ایران آزاد و رهیده از بندهای خرافه مذهب سیاسی-سكولاریته- و پاسداشت حریم خصوصی مردمان و تأمین كننده حوزه عمومی در برابریهای شناخته شده و تحقق آزادی اندیشه-بیان-عقیده و احزاب را در دستور كار خود قرار داده و با صدایی شفاف و آزاد بر پوسته از هم دریده ولایت فقیه، «دیرآمدگان تاریخ» را فریاد میكند. جمهوریاسلامی با ولایت فقیه معنا یافته، چهره و كنش استبدادی را به نمایش گذاشته و با سرنگونی آن است كه ایران دموكراتیك بنیان گذاشته میشود.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|