حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
حزب مشروطه ایران به کجا می رود؟
مهرداد احسانی پور

November 22, 2011

سه شنبه 1 آذر 2570 = November 22, 2011

 

ما نمی‌توانیم با صدای بلند و رسا اعلام نکنیم که حمله نظامی به ایران، حمله به نظام جمهوری اسلامی نیست، حمله به تمامیت به یکپارچگی و به استقلال ملت شریف ایران است. پس روشن است که ما در برابر هیچ حمله‌ای بی‌طرف نخواهیم ماند ...

بی‌تردید امری طبیعی است که تا دوره هائی از حیات حزب مشروطه ایران پس از درگذشت بنیانگزار و رایزن آن، داریوش همایون، نه تنها کلیه مواضع و رفتارهای این حزب، بلکه همچنین نخستین گردهم‌آئی رسمی و سند پایانی آن با حساسیت بیشتری مورد توجه جنبش سیاسی قرار داشته باشد. آن هم از منظر این پرسش که حزب مشروطه ایران در آینده بدون بنیانگزار و رهبر نظری و عملی خود در کدام مسیر طی طریق خواهد کرد؛ در مسیر تداوم اندیشه‌ها و اصول پایه‌ای که وی بخشی از آنها را به عنوان مبانی اعتقادی و نظری و اخلاقی یک حزب لیبرال دمکرات برای آینده‌ی ایران همچون بذری بر زمین یکی از خانواده های سیاسی ایران یعنی طرفداران نظام پادشاهی پاشید، یا در مسیر گسست از آن مبانی و بازگشت به ماهیت اولیه‌ی مجموعه‌ی انسانی که به گفته‌ی خود وی گرد منشوری جمع شدند که «۹۹ درصد» برایشان «آوردن طرفداری از پادشاهی کافی بود»، «روی این که نوشته بودیم طرفدار پادشاهی هستیم و رضا شاه دوم....» و بقیه منشور را «اصلاً جدی نگرفتند».

قابل فهم است در شرایط کنونی که موج گسترده و خطرناکتر حمله نظامی به خاک کشور برخاسته است و همه نیروها، سازمان‌ها، احزاب، چهره ها و شخصیت‌های سیاسی و فرهنگی و حتا تک تک ایرانیان، همه آنانی که قدرت بیان احساس و نظرات خود را دارند، سعی می‌کنند مواضع خویش را نسبت به این وضعیت روشن نمایند، در بخش‌هائی از این نیروها، بر وزن این حساسیت و توجه به حزب افزوده گردد. نه از آن جهت که در این گردش خطرناک روزگار، وزن حزب به عنوان یکی از سازمان‌های سیاسی موجود که مرکز ثقل آن در خارج از کشور است، در تحولات جاری سنگین‌تر شده باشد، بلکه از آن جهت است که سایه شخصیت و موضع یگانه داریوش همایون در تکانی که به سراسر جنبش سیاسی ایران داد همچنان باقی است. اعضای حزب مشروطه ایران چه خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه در پیمانی، خود را متعهد ساخته‌اند که همچنان باقی است. پیمان دفاع از ایران از تمامیت ارضی، یکپارچگی ملت و استقلال آن در برابر خطر حمله نظامی که در شرایط کنونی ایران، پیامد تجزیه کشور را نیز به همراه خواهد داشت. هر چند این پیمان در منشور حزب مشروطه ایران از همان آغاز نوشته شد، زمانی که هنوز چنین خطری به جد وجود نداشت، اما از سال ۲۰۰٣ به موازات حمله نظامی به عراق و پیامدهای آن که همچون کهربائی اراده سازمان های تجزیه طلب را به گرد خود کشید، داریوش همایون نغمه آن را دوباره تازه کرد و در سال ۲۰۰۶ این نغمه را چنان به فریادی تکان‌دهنده و بیدار کننده بدل نمود که دیگر اخذ موضعی خلاف آن برای هیچ کس آسان نیست، مگر با پرداخت هزینه‌ای سنگین از آبرو و اعتبار خود به

عنوان یک ایرانی!

خوب یا بد، درست یا نادرست، این مهمترین محکی است که داریوش همایون برای سنجش حزب مشروطه ایران و مسیری که می‌خواهد در آینده طی کند، به دست بخش‌های دیگر جنبش سیاسی داده است. دست بر قضا امروز این محک ــ دفاع از ایران از تمامیت ارضی، یکپارچگی ملت و استقلال آن در برابر خطر حمله نظامی ــ و از مسیر این سنجش است که میزان استقلال حزب مشروطه ایران نیز مورد بررسی و ارزیابی قرار می‌گیرد. داریوش همایون با پایه‌گزاری حزبی مستقل از فرد و متکی به نفس خود در میان طرفداران سلطنت، چالشی بزرگ را برای خود برگزید که در میان جنبش سیاسی ایران هرچند ناباورانه اما احترام برانگیز بود. بی‌تردید، بالا و پائین رفتن درجه التهاب و دمای سلطنت‌طلبی در روحیه و احوالات این حزب از چشم "تیزبین" جنبش سیاسی ایران، پنهان نخواهد ماند. قطعنامه اخیر حزب با مسکوت گذاشتن مخالفت با حمله نظامی به ایران و بجای آن با تاکید نابجا و قلم فرسایی در باره طرفداری خود از نظام پادشاهی گامی در جهت بازگرداندن گفتمان سلطنت طلبی برداشت.

نکته مهم دیگری که بازهم از دید جنبش سیاسی ایران پنهان نمانده، سکوت حزب پیرامون جنبش آزادیخواهی درون ایران است، که خود را در قامت جنبش سبز به نمایش گذاشته است. جنبشی که در دل خود نقش جایگزین ناپذیر مردم در درون ایران در تحولات کشور و حق آنان در تعیین تکلیف سرنوشت خویش را نهفته دارد و پایبندی به اصل استقلال ایران و اصل حاکمیت مردم ایران و مخالفت با حمله نظامی در اصل در خدمت و تقویت آن نیز می باشد.

حال حزب مشروطه ایران و اعضای آن بهتر است بجای بهم برامدن و از دست دادن کنترل اعصاب و نشان دادن عصبیت و درشت گوئی نسبت به اعضای معترض حزب و کسانی که با اسناد و ادبیات رسمی پیشین حزب، قطعنامه پایانی نخستین گردهمائی حزب مشروطه ایران بعد از داریوش همایون را می‌سنجند، به خود زحمتی داده و در آن قطعنامه و عمل خود دوباره بنگرند که در سه نکته اساسی زیر دارای ایرادهای بنیادینی است که از دید هیچ کس پنهان نمانده و نمی ماند. نوشتن مقاله یا مقاله‌های فردی، آنهم در خام دستی‌های شگفت‌آور که بیشتر در تقویت تردیدهای زیر گام برداشته‌اند، تنها ممکن است دمی در آرام کردن بدنه حزب به کار آید، اما اصل موضوع را که، پرسش از جهت گیری جدید حزب می باشد، نمی‌پوشاند.

و اما این سه مسئله:

۱ـ پادشاهی:

هدف ما پیکار با جمهوری اسلامی و یا هر نوع جمهوری و برای استقرار پادشاهی نیست. وظیفه ما در پیکار با جمهوری اسلامی باید در خدمت آماج ما در استقرار دمکراسی باشد که امروز به مثابه اساسی‌ترین و اصلی‌ترین مسئله جامعه است و زیر سایه آن باید تعریف شود. اگر جمهوری، که مضمون نظام سیاسی نیست و تنها شکلی برای آنست، تضمینی برای استقرار دمکراسی محسوب نمی‌شود، بنابراین شکل پادشاهی نیز از این اصل استثنا نیست که ما واقعیت آن را پیش و بیش از همگان در تاریخ دراز پادشاهی ایران و در عمر کوتاه‌تر جمهوری در کشورمان تجربه کرده‌ایم. نظام پادشاهی، همچون نظام جمهوری، به تنهائی حامل هیچ ارزشی نبوده و به خودی خود هیچگونه مکانیزمی برای استقرار دمکراسی ندارد. این بحث کهنه شده را دوباره به پیش نکشیم که پیش کشیدن آن تنها سندی است که نشان می‌دهد یا از آن کس که، در هر خط «معلم‌مان» می‌خوانیمش هیچ نیاموخته‌ایم، و یا با آنچه که او گفته و تقریباً همه جمهوری‌خواهان نیز فهمیده‌اند، می‌خواهیم تصفیه حساب کنیم. کسانی که نام حزب مشروطه ایران را در طرفداری از پادشاهی خلاصه می کنند، درکشان از مشروطیت به درک مظفرالدین شاهی نزدیک‌ است نه به آنچه که حزب مشروطه ایران در چند سال گذشته در ادبیات خود بدان پرداخته است، از جمله:

"پیکار امروز و بازسازی آینده ایران در چهارچوب گفتمان دمکراسی لیبرال باید بررسی شود نه در قالب پادشاهی و جمهوری. می توان به هریک از این شکل‌های نظام سیاسی پایبند بود و به دیکتاتوری یا دمکراسی رسید. عامل تعیین کننده شکل نظام نیست که همه چیز از آن می توان درآورد."

سنت مشروطه‌خواهی جنبشی آزادیخواهانه و ترقیخواهانه و ناسیونالیستی است. نهضتی است فرهنگی برای بریدن از گذشته‌ی ناشاد ایران و پیوستن به قافله‌ی تمدن جهانی. تأکید بر شکل نظام به عنوان آماج پیکار سیاسی ما نشان از خوانش سلطنت‌طلبانه از مشروطیت دارد و در خور ادبیاتی است که به دنبال "خورشید تابان" بوده و در آرزوی شهسواری سوار بر اسب سپید است و اعضای حزب مشروطه ایران را "پارکابی اعلیحضرت"ش می‌بیند، نه ادبیاتی که می گوید:

"آرمان های دمکراسی و حقوق بشر و امروزین کردن فرهنگ و سیاست ایران پس از صد سال هنوز تازگی و نیروی زندگی خود را نگه داشته اند. مردم ایران بیش از همیشه در تکاپوی این آرمان‌هایند و نه شکل نظام و با گردآمدن برگرد یک شخص و یک مقام و یا گفتمانی پوسیده و زنگار بسته ای از این دست."

۲ـ جنگ، تمامیت ارضی و یگانگی ملی:

پدیده‌ای به نام ملت ایران طلوع تاریخ ــ اگر معنای تاریخ را بفهمیم ــ جهان را همراهی می کند. ملت ایران ــ بنا به درک بزرگترین اندیشمندان جهان و همچنین کشورمان ــ از سپیده دم تاریخ و از ابتدای تاریخ خود ــ همواره در یگانگی‌ش پا به تاریخ جهان گذاشته است. حال تلاش برای یگانه کردن و یگانه‌تر کردن ملت ایران، آب نادانی در هاون حماقت کوبیدن است. مسلماً حزب مشروطه بارها باور خود به تمامیت ارضی و یگانگی ملی را مورد تأئید و تأکید قرار داده، اما گویا هستند خوش‌باورانی که علیرغم این باور ثبت شده و رسمیت داشته، ملت ایران را به صورت مشروط یگانه می پندارند! البته نه از بهر دامن زدن و تشرف به مباحث و مفاهیم، بلکه از روی امید به یافتن همرزمان و یارگیری در صفوف سرنگونی طلبان بالاخص نیروهای قومگرا و بنیادگرایان قومی به شوخ‌چشمی مشغولند و جاده صاف می‌کنند. ملتی با تاریخ سه‌هزار ساله که سرزمین و دولت را از طلوع تاریخش داشته و جهان آن را در کل به هم پیوسته‌اش همواره به رسمیت شناخته است، نمی‌توان در لغت‌بازی های ناشیانه و خادمانه تکه پاره کرد، مگر در نادانی یا با دست داشتن در جیب ثروتمندان قدرتمند و اسلحه به دستان. حضرات! ملت نمی‌تواند همزمان چندگانه و یگانه باشد.

تعریف ما از ایران تعریف یگانه‌ایست که از سه جزء در هم تنیده (سرزمین ـ دولت ـ ملت) که تعریف جهانشمول است سرچشمه می‌گیرد و نه با ادعای «برشمردن ایرانیان در زمره یک ملت یک پارچه اشتباهی ژرف است» هیچ سنخیتی دارد و نه با آندسته از افرادی که ابتدا ملت ایران را با خط‌کشی زبانی و فرهنگی به خودی و غیرخودی تقسیم، و سپس با هوچی گری و سینه به تنور یگانگی ملی چسباندن، در اصل بدنبال جلب رضایت گروه های قومی هستند که در رویای کردستان بزرگ به هر قیمت می باشند.

این حضرات نوپا از یک طرف با لغت‌بازی ناشیانه از یگانگی ملی دفاع می‌کنند، از سوی دیگر از اساس وجودش را منکر می‌شوند و رسالت خود را در تعریف دوباره و بوجود آوردن آن از نو، می‌بینند. چون انگیزه شان در پیوستن به صف‌بندی و بده بستان‌های بیرون از ایران که بر محور "خورشید تابان" با استراتژی سلبی رفتن رژیم استوار است بسیار قویست و همچنین از وسوسه و کشش بدنه حزب در پیوستن به جائی که حضور "خورشید تابان" بیشتر از هر جای دیگر گمان می‌رود، خوب آگاهند؛ بازی "هوشمندانه" سیاستمداران فصلی و قراردادی که قصد دارند موجودیت ایران را برای حذف رژیم و یا دمکراسی بسته شده به زیر جنگنده ها و بمب‌افکن های بیگانه به داو و معامله بگذارند. و دربدر به دنبال سیاهی لشگر و چرخ پنجم می‌گردند!

تا آنجا که گفته‌ایم و بدین حُسن نیز شناخته شده‌ایم برای ما ناسیونالیست‌های حافظ ایران یعنی مشروطه‌خواهان، مهمترین و ضروری‌ترین مولفه هر استراتژی، تحت هر شرایطی امنیت کشور، حفظ استقلال و تمامیت ارضی و حاکمیت ملت است. به ما حق بدهید! کدام ملتی، آزادی و دمکراسی به قیمت روزهای پرخون، ویرانی و تجزیه ایران و نابودی زیر ساخت‌های اقتصادی و اجتماعی را می پذیرد، که ما پذیرای آن باشیم؟ ما باید موضع خود را قاطعانه و شفاف روشن کنیم تا با سلطنت‌طلبان یا هر نیروی برانداز به هر قیمت، که از لندن تا پاریس تا واشنگتن، تل آویو و ریاض به دنبال بافتن فرش قرمز برای نیروهای بیگانه بوده اند مرزبندی مشخصی داشته باشیم. در چنین شرایطی ما نمی‌توانیم با صدای بلند و رسا اعلام نکنیم که حمله نظامی به ایران، حمله به نظام جمهوری اسلامی نیست، حمله به تمامیت به یکپارچگی و به استقلال ملت شریف ایران است. پس روشن است که ما در برابر هیچ حمله‌ای بی‌طرف نخواهیم ماند. ما در برابر هر آن چه که موجودیت و استقلال ایران را به هر شکل و تحت هر نامی ـ مثلاً کمک های بشردوستانه، به مهلکه اندازد می‌ایستیم و در کنار هر کس از ایران دفاع خواهیم کرد.

٣ ـ جنبش سبز:

تا کنون رسم بر این بود که، آنان که هیچ چراغ سبزی در هیچ گوشه‌ی ذهنشان نمی‌فروزید تلاش می کردند جنبش اعتراضی و اجتماعی بزرگ ایران را نادیده بگیرند. دقیقاً و به قصدی روشن در برابر آنان ما در کنگره هشتم حزب گفتیم که برای ما طبیعی‌ترین ضرورت پیوستن به پیکار سیاسی مردمی صورت تازه خود، جنبش سبز است و نقش خود را در پشتیبانی از جنبش مردمی ایران برای کمک و پیشبرد مبارزه و دفاع از پیام دمکراسی لیبرال می‌دانیم. با توجه به شرایط سختی که فعالین جنبش در آن بسر می‌برند با توجه به پرداخت هزینه‌ی گزافی که از چهره های جنبش تا فعالین جنبش دانشجوئی و زنان و کارگران در دفاع و پایمردی از اهداف و مطالبات جنبش پرداخته و می پردازند، حال مسکوت گذاشتن امر دفاع از جنبش و فعالین آن در قطعنامه اخیر حزب و نوشته‌های توجیهی آن، پرسش‌های تردیدآمیز بسیاری در ذهن تداعی می‌کند که قوی تر از همه بی‌اعتنائی به همان «طبیعت» ماست که ضرورتاً ما را ناگزیر می‌سازد چشم به درون ایران و به ملت ایران بدوزیم و در هر شرایطی و در برابر هر خطری که حرکت پیوسته و آگاهانه ملت ایران را در راه پیکار مردمی با حکومت اسلامی و در راه رسیدن به دمکراسی و استقرار حقوق بشر در عین نگه‌داری استقلال و تمامیت و یکپارچگی کشور و ملت با خطر مواجهه می‌کند بایستیم. پرسش اساسی این است، قطب‌نمای ما اگر درون ایران و امیدمان به دلاوران ایران نیست به کجاست؟ به چه کسی یا کسانی چشم دوخته‌ایم؟ چند بار دیگر باید هشدار دهیم که بی‌اعتباری جوهری جمع‌شدن‌ها، نشست وبرخاست‌ها و طرح‌هائی چون "کنگره ملی"، "دولت در تبعید" و... در نفس خود نادیده گرفتن ملت ایران است که در صف مقدم مبارزه برای دمکراسی و آزادی ایستاده است. آیا می‌خواهیم دامن حزب مشروطه ایران را در نبود رهبر و رایزن برجسته آن که همواره در برابر توانمندی ملت ایران به فروتنی سر احترام فرود می‌اورد و به جنبش سبز بزرگِ آن امیدها بسته بود، به چنین بی‌آبروئی‌های مکرری بیالائیم که چنین ناشیانه از ذکر نام جنبش سبز ایران در قطعنامه نخستین گردهم‌آئی بدون داریوش همایون سکوت کردیم؟!

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

حق

با درود به هم میهنانم بویژه اعضاء گرامی کلوب کافه نادری،

آقای بهمن زاهدی عزیزم، من برای نشریه تلاش اعتبار خاصی قائل بودم چون تجربه ای که اکنون از آن دارم را نداشتم. اکنون که به عینه دیدم که چه رفتار زشتی در چند روز اخیر از خود نشان داده اند از آنها بریده ام. یعنی چه که با دو مقاله پر از دروغ و دغل یک هوچی گری به پا می کنند و پس از آنکه بسیار جنتل منانه پاسخ این حزب را دریافت می کنند به روی مبارکشان نمی آورند! اگر انسان احترامی برای شخص خودش قائل باشد و در دوستی هایش صادق باشد این چنین رفتاری از او سر نمی زند که! من خوشحالم که اگر صدتا مثل اینها هستند یکی هم هست مثل داریوش همایون. آن صدتا می میرند حتی وقتی نفس می کشند ولی داریوش همایون ها همیشه می مانند حتی اگر نفس شان گرفته شود. اینهمه لیسانسیه و فوق لیسانس و دکترا دار داریم که خود را روشنفکر و فرهیخته متصور می شوند ولی نمی دانند که در رسیدن به درجه انسانیت هنوز راه درازی در پیش دارند. من بسیار بسیار متاسفم که چنین تجربه تلخی را از نشریه تلاش برای همیشه با خود حمل خواهم کرد. اینها هم پشت قاب عکس داریوش همایون قایم شده اند برای مردمفریبی بس، مثل مصدقی هایی مثل بهرام مشیری. روزی روزگاری فکر می کردم که هر کس هر چه می گوید و نشان می دهد بواقع همانست ولی از زمانیکه آن معصومیت ام را از دست داده ام هر بار به اینجور افراد برخورد می کنم حالم ناجور می شود و اینها را مقصر اصلی همه نگون بختی های ایران در 70 سال اخیر می بینم. مثلا اینها اینتلکتوآل هستند! واقعا بعد از سه دهه تماس مستقیم با اینتلکتوآل های غربی هیچی یاد نگرفته اند بجز ادای آنها را درآوردن! مثلا اینها بعنوان سرآمدان جامعه باید پادزهر سمومی مثل عوامگرایی و بی پرنسیپی های جامعه و نه خودشان سمومی که جامعه باید خود را از وجودشان پاک نگه دارد. نمک به گوشت می زنند تا گندیده نشود، وای به زمانی که نمک بگندد. من با نشریه تلاش و همه آنهایی که به دامشان می افتند اتمام حجت ام را در آخرین نظرم کردم. اعتبار این نشریه برایم هیچ از سایت اخبارروز بیشتر نیست.

آقای زاهدی عزیز، من می دانم که نه تنها نشریه تلاش بلکه همه کسانیکه مقالاتشان در اینجا منتشر می شود و بسیارانی دیگر این نظرات را می خوانند تا واکنش ها را ببینند. نشریه تلاش و آقای احسانی پور فکر نمی کردند با چنین واکنشهایی روبرو شوند. فکر می کردند که قادرند به اعتماد به نفس این حزب آسیب وارد کنند. برای از بین بردن دشمن، اول باید روحیه ی او را متلاشی کرد و دور و برش را خالی کرد. خوشحالم که می بینم که در این نزدیک به یکسالی که داریوش همایون از میان ما رفته است، این حزب نه روحیه خود را باخت و نه شکافی در میان اعضاء اش ایجاد شده است. مگر ما چند حزب درست و حسابی داریم که با رفتن یکی دو تا از آنها ضرر نکنیم! جبهه ملی، 60 سالست هنوز جبهه مانده است. عرضه نداشت و ندارد یکی دو حزب برای خودش دست و پا کند. آیا نشریه تلاش هرگز به این مهم پرداخته است یا فقط به این حزب گیر می دهد!

توضیح: هنوز هم اخبارروز و تلاش را می خوانم چون از انگلیسی ها یک درس خوب که به درد ما خیلی می خورد آموخته ام. می گویند به دوستت نزدیک باش ولی به دشمنانت خیلی نزدیکتر. پس بیخود نیست که انگلیسی ها دنیا را فتح کردند و هنوز هم نفوذ زیادی در همه جا دارند. بیخود نیست وقتی کتابهایشان را درباره ایران و ایرانیان می خوانیم می بینیم که عجب که آنها قرنهاست که ما را بهتر می شناسند تا ما خودمان را. برای همین اغلب توانسته اند ضربه کاری را در زمان معصومیت و غفلت مان بر ما فرود آرند. با شناخت دشمنان ایران بهتر از دوستانمان سپری محکم می توانیم برای دفاع از خود بسازیم و سلاحی برنده برای فرود آوردن به شاهرگ دشمن وقتی مجبوریم.
من حرف دیگری با نشریه تلاش و آقای احسانی پور ندارم و برایشان متاسفم.
تندرست و پیروز باشید. ارادتمند شما، حق
پاینده ایران و ملت ایران

December 06, 2011 12:39:22 AM
---------------------------

بهمن زاهدی

با دورود خدمت حق گرامی،

همانگونه که فکر می‌کنید جوابی را نخواهید گرفت. آنان حرف خود را می‌زنند و به نظر کسی بغیر از خود‌هایشان علاقه‌ای ندارند (خودی و غیر خودی دارند). بهتر است قبول کنیم افرادی هستند که نه برای سرفرازای «ایران» بلکه برای هدف دیگری مبارزه می‌کنند، حق‌شان است.
ما باید عادت کنیم که همه مانند ما دموکرات، آزادمنش و ایران‌دوست نیستند، بلکه نقابی بر چهره دارند که روزی برداشته خواهد شد. تا آن روز باید تحمل کنیم. آزادی مطبوعات با قوانینی مورد اجرا قرار می‌گیرد که هر خبرنگار و مصاحبه‌کننده‌ای با آن قوانین آشنا می‌باشد. آنان قوانین خود را دارند (من می‌گویم و دیگران حق نظر دادن ندارند). ما باید بتوانیم از عمل‌کردهای آنان بیاموزیم که به کجا خواهیم رسید، اگر رژیم مطلوب آنان در ایران بر سر کار آید، آزادی در آن رژیم چه معنایی پیدا می‌کند؟

از نظریه‌پردازی به میدان عمل‌رسیدن کار هر کسی نیست. همین اندازه که در میدان عمل‌شان نظریه‌ها بر باد رفته هستند برای ما کافیست. بیشتر از این حرفی برای گفتن ندارم.

ارادتمند
بهمن زاهدی

December 05, 2011 11:40:48 PM
---------------------------

حق

با دردود به هم میهنانم، تا این لحظه نشریه تلاش از انتشار جوابیه های اعضاء بالا رتبه حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) به دلائلی که خود می داند و بس خودداری کرده است. بنابراین این پرسش بجا پیش می آید که براستی مسئله این نیست که "حزب مشروطه ایران به کجا می رود؟" بلکه پرسش این باید باشد که براستی:

************ نشریه تلاش به کجا می رود؟ **************

آقای احسانی پور محترم، به عنوان یک عضو حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)، شما خارج از عرف سیاسی در ملأ عام از حزب خودتان پرسیدید:

"حزب مشروطه ایران به کجا می رود؟"

از آنزمان تاکنون جوابیه های رسمی از اعضاء این حزب در این سامانه برای شما و دوستانتان در نشریه تلاش منتشر شده است. آیا از خودتان پرسیده اید که چرا مقاله شما در آن نشریه منتشر شد ولی جوابیه های این حزب در همان نشریه منتشر نشده اند؟ هیچ انسان منصفی صرفنظر از گرایش سیاسی اش نمی تواند از این عملکرد نشریه تلاش خشنود باشد که این نشریه عمدا میان شما و مخاطبان حزبی شما اینچنین فرقی قائل شود. نه شما اخلاق سیاسی را رعایت کردید و نه نشریه تلاش، اخلاق روزنامه نگاری را رعایت کرده است. من نشریه تلاش را از این پس، نشریه ای جهت دار و علیه این حزب تلقی می کنم مگر آنکه یک بازنگری در این عملکرد خود انجام و روش خود را تغییر دهد. این تغییر روش با پوزش از این حزب هم بوسیله شما و هم بوسیله نشریه تلاش آغاز می شود. در فرصتی که دارید از خودتان بپرسید که:

"من مهرداد احسانی پور به کجا می روم؟"

خانم مدرس و آقای علی کشگر محترم، با بنیاد داریوش همایون، و نام و تصویر او در نشریه تان همان کاری را نکنید که مصدقی ها پشت قاب عکس او و نام او می کنند. من مصاحبه شما را با آقای حسین مُهری در صدای ایران که در صفحه نخست نشریه تلاش است را به دقت گوش کردم. در این مصاحبه که چند روزی پس از درگذشت داریوش همایون انجام شده بود، بنظر می رسد که شما، خانم مدرس، سخت قادر به جلوگیری از هق هق خود برای آن زنده یاد هستید. من بسیار متاسفم که می بینم چند ماه پس از آن واقعه تلخ، شما و همسرتان به جای کمک به حزبی که او با خون دل بنا نهاد در صدد صدمه آن هستید. بفرمایید که با صدمه زدن به این حزب، آنهم با حرفهای کاملا بی پایه، شما سه نفر چه کمکی به این حزب، به بنیاد داریوش همایون، به خودتان، و مهمتر از همه به مبارزات ملت ایران بر علیه رژیم کهریزکی کنونی کرده اید!!! حال من از شما خانم مدرس و آقای کشگر می پرسم:

"نشریه تلاش به کجا می رود؟"

و

"خانم مدرس و آقای کشگر به کجا می روند؟"

امیدوارم که به این پرسشها پاسخ دهید با آنکه با آنچه در این چند روز اخیر از شماها دیده ام، مرا از دریافت هر پاسخی از شماها کاملا ناامید کرده است.

من یک جمهوری خواه هستم که دو سال پیش از درگذشت داریوش همایون بدون آنکه هرگز او را دیده باشم و یا پیش از درگذشتش او را ببینم مورد محبت بیکران او قرار گرفتم. او و این حزب منه سوسیال دمکرات، جمهوریخواه و مشتری پر و پا قرص اخبارروز را پس از نقل مکانم از آنجا با آغوش باز پذیرفت. هرگز هم تلاش نکرد که مرا پادشاهی خواه کند یا یکی از اعضاء این حزب. او مرا مثل خودش یک ایرانی دید که درد وطن دارد و علاقمند به مبارزه تا پیروزی ایران است. من نمی دانستم داریوش همایون کیست. با او از طریق فحاشی هایی که سایت اخبارروز پای مقاله های آن زنده یاد اجازه چاپشان را می داد، آشنا شدم. علاقه ام جدی شد وقتی که نظردهنده ای با نام "نیاز" برخلاف همه فحاشان، او را ستود. من ارادتمند داریوش همایون شدم و تا آخرین روز زندگی خود ارادتمند او باقی خواهم ماند. او به این حزب علاقمند بود و منهم به این حزب وفادار و علاقمند خواهم ماند. ارزشهایی را که او والا می دانست را در طول زندگی خود کشف خواهم کرد و پیروز خواهم شد. پس از پیروزی ایران بر اهریمن به ایرانم قسم، که با کمک این حزب دانشکده روزنامه نگاری و مطبوعاتی با اعتبار جهانی را پایه گذاری خواهیم کرد. مجسمه برنز او را هم در همانجا در مرکز توجه همگان قرار خواهیم داد.

حال دوباره از شما می پرسم:

"آقای احسانی پور به کجا می رود؟"

"خانم مدرس و آقای کشگر به کجا می روند؟"

"نشریه تلاش به کجا می رود؟"

با احترام، خواننده ناخشنود نشریه تلاش،حق
پاینده ایران و ملت ایران

December 05, 2011 10:32:24 PM
---------------------------

حسن ساختمانی

با درود فراوان

جناب احسانی پور گرامی افسوس که ویرانه‌ای بر ضمیر شما نقش بسته است.

آی شمایان!!!
میتوان در حجره های مسجدی پوسید
همچون زیارتنامه‌خوانی پیر

December 05, 2011 02:56:54 AM
---------------------------

حق

با درود به آقای احسانی پور محترم،

خواهشمندم هر جای نوشته زیر غلط است را شما و دوستان صحیح کنند، سپاسگزار خواهم شد. تا آنجا که در ذهنم مانده است آقای علی کشگر مقاله ای بی پایه در انتقاد از کنگره و سند پایانی حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) می نویسند و در نشریه تلاش منتشر می شود. پاسخهای حزب به این مقاله در ستون نظرات این سامانه از سوی هم او، هم نشریه تلاش و هم شما، آقای احسانی پور، بطور کل نادیده گرفته می شوند. سپس شما که یکی از اعضاء حزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات) هستید، بدون هیچ تماسی با حزب تان که می توانست در برطرف کردن مسائل حزبی تان و بدور از ملاء عام مفید باشد، که این در ممالک لیبرال دمکراتیک غربی عرف است، می روید و مقاله ای انتقادی با عنوان "حزب مشروطه به کجا می رود؟"می نویسید. نشریه تلاش این مقاله شما را هم مثل مقاله آقای علی کشگر منتشر می کند (در اینجا من هیچکاری با با پایه بودن و بی پایه بودن انتقادهای شما و آقای کشگر هم ندارم). حال آقای احسانی پور محترم، لطفا توضیح دهید که چرا اول مسائل حزبی تان را بطور خصوصی با حزب مطرح نکردید؟ دوم، توضیح دهید که آیا شما مقاله تان را برای چاپ، اول به نشریه تلاش فرستادید یا اول به سایت اخبارروز که متعلق به چریکهای فدایی سابق و سازمان فدائیان خلق امروز است و یا اول به سامانه این حزب، و چرا؟ سوم، در صورت ارسال این مقاله به اخبارروز قبل از ارسال آن به این سامانه، مایلم بدانم دلیل این کار شما چه بوده است و آیا چنین کاری را درست می دانید و چرا؟ چهارم، توضیح دهید که آیا شما کماکان با پاسخهایی که اعضاء حزب در ستون نظرات به مقاله آقای علی کشگر دادند، قانع نشدید، چرا؟ اگر نشدید، توضیح دهید که آیا با حزب تان تماس مستقیم و محرمانه برای رفع و رجوع مسائل حزبی تان گرفتید و یا مثل بار قبل که فقط چند روز پیش از آن بود، باز هم اینکار را نکردید؟ اگر نه، چرا باز هم نه؟ پنجم، آیا مقالات اخیر آقایان قطبی و مظاهری برای قانع کردن شما کافی بوده اند یا نه؟ واکنش شما به این دو مقاله دو عضو حزب چه بوده است، سکوت یا چیز دیگری؟ اگر سکوت کرده اید، توضیح دهید که این سکوت بابت چیست و اگر واکنش دیگری داشته اید، چه واکنشی؟ ششم، آقای احسانی پور محترم، حتما از انتشار مقاله تان هم در نشریه تلاش و هم در اخبارروز بسیار خشنود شدید. آیا شما از بابت اینکه مقالات/جوابیه های آقایان مظاهری و قطبی به شما و آقای علی کشگر تاکنون در نشریه تلاش منتشر نشده اند هم خشنود هستید یا نه؟ اصلا در اینمورد باید خشنود بود یا شاکی! آیا شما این عملکرد نشریه تلاش را تایید می کنند و یا به آن انتقاد دارید؟ انتقاد شما را در کجا می توانم پیدا کنم؟ و من از شما انتظار دارم که به من بگویند که آیا این عملکرد نشریه تلاش دمکراتیک و منصفانه بوده است که مقالات انتقادی شما و علی کشگر را منتشر را کند ولی از انتشار پاسخ به آن انتقادها از سوی اعضاء این حزب خودداری کند؟! آقای احسانی پور محترم، این عملکرد نشریه تلاش خیلی معنادار است، نه! اگر شما هم به این عملکرد نشریه تلاش تا حالا ایراد نگرفته باشید، برای من، این عملکرد شما از عملکرد نشریه تلاش بسیار معنادارتر خواهد بود. تفاوت بین ادعای لیبرال دمکراسی داشتن و پایبند بودن به آن در همین عملکردها خلاصه می شوند، نه! اگر شما این حق را برای خود قائل هستید که در نشریه تلاش شنیده شوید، باید این حق را برای منتقدین خود هم قائل باشید که در همان جا صدایشان علیه شما شنیده شود تا خواننده با شنیدن حرف هر دو طرف قضیه داوری اش را بکند وگرنه داوری یکسوگرایانه به درد کدام لیبرال دمکراتی می خورد که زندگیش باید صرف اشاعه و به عمل گذاشتن آن باشد و نه سد راه آن شدن. اگر شما تا حالا به نشریه تلاش اعتراض نکرده اید، باید در اسرع وقت به آنها اعتراض کنید که حق مخالف/منتقد شما خورده شده است، و تلاش تنها با انتشار دو مقاله/جوابیه این حزب به شما و آقای علی کشگر می تواند خود را تصحیح کند. اگر این مهم برای شما به هیچ انگاشته شود، آنوقت شما نباید نگران باشید که:-

"حزب مشروطه ایران به کجا می رود؟"

بلکه باید نگران این باشید که :-

"آقای احسانی پور به کجا می رود؟"

نه! آقای احسانی پور؟

با کمال احترام، حق
حق اهل قلم نیست و نخواهد شد چون استعدادش را ندارد و اهل قلم بودن را لازمه کار سیاسی نمی داند. حق اعتماد به نفس خود را در کار سیاسی اش از دست نمی دهد اگر کسی یا کسانی به اهل قلم بودنشان پز بدهند و یا آنرا به رخش بکشند. در حقیقت اینگونه ذهنیت، کوته فکری این دسته از اهل قلم را نشان می دهد. برای کار سیاسی کردن کسی نیاز به لیسانس در ادبیات فارسی ندارد. حال اگر داشته باشیم چه بهتر ولی وقتی نداریم و عده ای اینرا به رخ مان بکشند یا ریگی به کفش دارند و یا محتوای آنچه را ما می گوییم به ضرر خود می دانند. می توان استعداد سیاسی داشت ولی استعداد ادبی هنری نداشت و بالعکس.
پاینده ایران و ملت ایران

December 03, 2011 06:33:57 PM
---------------------------

هایده توکلی

درود
من هنوز در شگفتم که چگونه است که آقای کشگر انقدر در مورد آقای احسانیپور گشاده دستی میفرمایند و مقاله های انتقادی خود را با نام ایشان به چاپ میرسانند !!! شاید به این دلیل است که آقای احسانیپور از دوستان همیشه در تلاش برای "تلاش" هستند و از آنجا که آقای احسانیپور هم همچون سایر اعضای حزب مشروطه به گفته ایشان "نو پا" و "ناشی" هستند آقای کشگر به قول ما ناشی ها میخواهند با این کار ایشان را تشویق کنند تا کمی دوست نو پایشان راه بیفتد. شاید !
از سوی دیگر آقای کشگر حق دارند چون آقای احسانیپور واقعا نو پا هستند و نیاز به کمک دوستشان دارند چون در تاکید نقطه نظر آقا / بانو حق فقط یک ناشی پیش از در میان گذاردن موضوعا
مورد انتقاد داخلی آن را به بیرون جار میزند تا مورد سوء استفاده دیگران واقع شود .
نویسنده این مقاله ( با آقای احسانیپور نیستم ) بداند قلم ماهرانه داشتن لازمه کار سیاسی نیست اگر چه میتواند مفید باشد. ما برای مدال دادن به قلم یکدیگر در حزب عضو نشده ایم چرا که کارهای مهمتر از نویسندگی بر روی دوش داریم . به عقیده بنده ناشی بودن در نویسندگی به از نو پا بودن در شعور است .
ضمنا آقای احسانیپور ببخشید فضولی میکنم اما انقدر دوستان ارادتمند به شما هر بار که خواسته اند حزب را خراب کنند ( البته فقط از سر دلسوزی !!!) از نویسندگی ماهرانه شما استفاده کرده اند که میترسم خدای نکرده لقب چوپان به نویسنده اهدا شود.

November 28, 2011 01:58:59 AM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود
آیا من یک مشروطه‌خواه هستم؟
چندی‌ست ، این همراه ناچیز مشروطه‌خواه شدم و در جمع دوستان مشروطه‌خواه قرار گرفتم. نه، ببخشید‌، درستش این است، اول با چند مشروطه‌خواه آشنا شدم و طولی نکشید که متوجه شدم « یک مشروطه‌خواه هستم » و به دنبال دمکراسی و آزادی می‌دوم ... هر آدمی حق دارد یک بار در زندگی خودش اشتباه کند. این را بگذارید به حساب اشتباه‌م.
از زمانی موضوع جمهوری یا پادشاهی‌خواهی در ذهنم مطرح شد‌، ذهنم را به خود مشغول کرد تا اینکه از خودم پرسیدم، کاوه تو، جمهوری‌خواه هستی یا پادشاهی‌خواه هستی؟ به این نتیجه رسیدم:
مشروطه پارلمانی را پسندیدم ، حاکمیت قانون با رای ملت‌. شاه و رئیس جمهور همه باید در خدمت ملت و اجرای قانون و حافظ منابع و منافع ملی ایران باشند و در این راه بکوشند. نیاز ایران و ملت ایران، حفظ این سرزمین و برقراری دمکراسی و حقوق بشر می‌باشد. نه آقا بلاسر یا خانم بالاسر به عنوان رئیس‌جمهور یا پادشاه. دستش درد نکند هر ایرانی به این سرزمین خدمت کرد و وظیفه ملی خود را تا حدّ درک و توانش انجام داد یادشان گرامی باد.
تردید ندارم که در ایران، دوران حکمرانی‌های فردسالاری سرآمده و به گذشته تعلق دارد، و با اصول دمکراسی لیبرال هم‌خوانی ندارد. تنها مانع رسیدن به خواست‌های صد و اندی ساله ما، وجود رژیم ننگین اسلامی است. تنها راه عبور از این دوره‌، سرنگونی رژیم بدست خود ملت می‌باشد، در غیر این صورت ناتوانی ما را بیان می‌کند. هرکسی به ظنّ خودش انقلاب مشروطه را تعریف می‌کند و بر آن پای می‌فشارد تا حدّی که آن جنبش را به فرد یا افراد بخصوصی نسبت می‌دهند. اجازه می‌خواهم فقط نظرم را بطور خلاصه ابراز بدارم و هیچ اصراری به درست یا نا درست بودنش ندارم. جنبش مشروطه آغاز بیداری در ایران را کلید زد، و این روند با طی کردن فراز و نشیب بسیار تا امروز بدست ما و نسل‌ها‌یمان رسید. شخصیت‌های بسیاری در طی دوران برای حقوق ملت کوشیده‌اند و اشتباهاتی نیز داشتند و وظیفه ما نیز باید در پی رفع اشتباهات گذشته باشد نه از آنها کوهی از مشکلات برای خود بسازیم. با این هدف خودم را یک مشروطه‌خواه تعریف می‌کنم . عده‌ای سورنا را از سَر خیلی گشادش می‌نوازند و چوب لای چرخ می‌کنند. سعی دارند با داغ کردن اختلافات گذشته شخصیت‌های ملی، حرکت جنبش آزادیخواهی را کُند یا منحرف نمایند. این مُخلص و مشروطه‌خواه، در این پیکار با هدف و آرزوی رسیدن به برقراری دمکراسی لیبرال بر اساس اصول اعلامیه جهانی و منشور حقوق بشر، و احترام به صندوق رای نوشته‌ها و رهنمودهای زنده یاد آقای دکتر داریوش همایون تا جایی که درک نمایم بهره بگیرم. به باورم بحث‌های جمهوری‌خواهی و پادشاهی‌خواهی می‌توانند ما را از هدف اصلی منحرف نمایند. از خود پرسیدم: آیا ، شاه یا رئیس جمهور مهمترند؟ ، یا اینکه ، مجلس و قانون و محتوای فوانین مهم‌ترند و می‌توانند یک ملت را به سرمنزل مقصود( دمکراسی و حقوق بشر) برسانند؟ از نظر من مجلس و قانون هدف است و بقیه وسیله هستند. حالا، آیا من یک مشروطه‌خواه هستم؟
با احترام کاوه یزدانی

پاینده ایران و ملت ایران

November 23, 2011 05:31:04 PM
---------------------------

شایان آریا


باز هم تکرار دروغی آشکار و اصرار در جا انداختن جمله به غلط ترجمه شده " بر شمردن ایرانیان در زمره یک ملت یک پارچه اشتباهی ژرف است".

"بر شمردن ایرانیان در زمره یک ملت تکصدا اشتباهی ژرف است" که جمله شاهزاده رضا پهلوی در یک مصاحبه به زبان انگلیسی است کجا؟ و ان جمله به غلط ترجمه شده که جناب احسانی پور اصرار عجیبی در تکرار و جا انداختنش در ذهن خواننده دارند کجا؟

گویا دوستان "تلاش"گر برای جا انداختن این دروغ آشکار هیچ فرصتی را از دست نمی دهند. اشکالی ندارد! "حقیقت" ها چون "نییت" ها تا ابد پشت پرده نخواهند ماند.

November 23, 2011 05:11:48 PM
---------------------------

حق

با درود به هم میهنانم بویژه به اعضاء محترم حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)
اولا که چرا هم آقای کشگر و هم آقای احسانی پور دو واژه لیبرال دمکرات را که ماهیت این حزب را معرفی می کند و بخش مهمی از نام این حزب است را در مقالاتشان حذف کرده اند آنهم در زمانی که سکولار دمکراسی در دهانها افتاده و لازم است که همانقدر هم لیبرال دمکراسی در دهانها بیفتد؟! اینها که مثل منه عامی نیستند که چنین خطاهایی در گفتار و نوشتار خود داشته باشند!

دوم، پرسشی از حزب دارم که امیدوارم این آقایان به پاسخ آن توجه کنند. آیا منتقدان بهتر نیست که اول با یک گفتگوی تلفنی یا از طرق دیگر سئوالات و ابهامات خود را با این حزب در میان بگذارند و بعد گزارشها و انتقادهای خود را بنویسند تا از حد اینگونه هوچی گری ها و جنجال افکنی های بیهوده جلوگیری شود؟! اگر بدنبال حقیقت ها هستند، آیا اول نباید مسائل را با طرفشان در میان بگذارند تا ببینند طرف چه می گوید یا دلائلش چه بوده و بعد با ما مردم در میان بگذارند؟

سوم، آیا این آقایان همانقدر به کنگره ها و کنفرانس های دیگر احزاب، شخصیت های سیاسی و گروههای سیاسی می پردازند یا نه؟

با سپاس، ارادتمند حق
پاینده ایران و ملت ایران

November 23, 2011 03:23:43 PM
---------------------------

داريوش

لازم بايد يادآوری کرد ، که آقای مهرداد احسانی پور که اخيراً به اصطلاح به «مشق پای قبضه» در سياست پرداخته و اغلب به انتقاد از عملکرد شاهزاده رضا پهلوی و اينک حزب مشروطه مشغول و با مساعدت ديگران دست به قلم شده اند، تا چندی پيش از سينه چاکان سلطنت طلب و از فعالان پر تلاش بازگشت پادشاهی در ايران بوده اند.که البته تغيير مواضع سياسی ايشان ابداً مورد انتقاد نيست.
اما در رابطه با نوشتار ايشان، لازمست گفته شود که او بهيچوجه با معنای سياسی « حزب » در محاورات سياسی آشنا نبوده و از اين امر بطور کامل غافل است و نميداند که هيچ مجموعه سياسی از جمله «احزاب» همواره قائم به ذات "بنیان گذار و رهبر نظری و عملی خود" نبوده بلکه در هر برهه از زمان تابع برنامه های حزبی و تاکتيک هائی است که از سوی تعيئن کنندگان خط مشی «حزب» برای پيشبرد آن تدارک و اتخاذ مينمايند.
آنجا که وی با عنوان " و اما این سه مسئله:" در ابتدا به انتقاد از مواضع احتمالی طرفداری فراکسيونی از حزب مشروطه از نظام پادشاهی پارلمانی پرداخته و مينويسد" تأکید بر شکل نظام به عنوان آماج پیکار سیاسی ما نشان از خوانش سلطنت‌طلبانه از مشروطیت دارد" دقيقاً تحليلی شخصی، غير واقعی از نويسنده است که ريشه در اغراض شخصی از سوی او دارد که خود قبلاً از فعالان اين مجموعه سياسی در خارج از کشور بوده است.
در مبحث " جنگ، تمامیت ارضی و یگانگی ملی" در کجا ايشان سراغ دارند، که اعضای حزب مشروطه از حمله نظامی بيگانگان به ايران پشتيبانی کرده و يا درنفی تماميت ارضی و وحدت ملی سخنی گفته باشند، که اينگونه با تحريف واقعيات سينه به تنور چسبانيده و به اصطلاح کاتوليک تر از پاپ شده اند؟
هيچ هموطن مخالف نظام جمهوری اسلامی امیدش را به دلاوران مبارز ایرانی هيچگاه از دست نخواهد داد و از پشتيبانی از پيکار راستين تحت هرنام و رنگی در برابر اهريمن ابائی نخواهد داشت.
انچه که ايشان در نبرد با انيران ضد ايرانی توصيه و بر اجرای اصول پذيرفته شده اجتماعی و جهانی تاکيد دارند و همچنين آن پارامترهائی که برای آينده کشورمان آرزو ميکنند،سالها است که چون اصولی پذيرفته شده در منشور سازمانهای سياسی و در اذهان مبارزان راستين ايرانی ملحوظ و حک شده است.

November 23, 2011 01:03:43 PM
---------------------------

بهمن زاهدی

کمبود رمال و دعا‌نویس در حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)

به یاد داریم که در کنفرانس شهر برمن در سال 1998 در حین برگزاری کنفرانس حزب خبر کُشته شدن فروهرها جو کنفرانس حزب را پریشان کرده و بر قطعنامه کنفرانس هم اثر گذاشت. امسال چندین روز، بعد از اینکه کنفرانس به اتمام رسیده بود، اسرائیل از خلا خبری استفاده کرد و کشورمان را تهدید به حمله نظامی می‌کند. قبل و در حین برگزاری کنفرانس اخیر حزب خطر حمله نظامی کشورمان را بصورت جدی تهدید نمی‌کرد و لزومی هم نداشت که در قطعنامه حزب در باره حمله نظامی بیگانگان به کشورمان نکته‌ای اضافه شود، چون بارها به این نکته پرداخته بودیم و تکرار مکررات می‌شد.
ما مانند بعضی از کسانیکه با آقایان اشکوری و کدیور بعنوان رمال و دعا‌نویسان اصلاح‌طلبان حکومت‌ اسلامی بنشین و پاشو دارند از موحبت داشتن دعا‌نویس، رمال و پیش‌گو محروم هستیم و با واقعیت‌ها به آینده می‌نگریم و نه با خرافات مذهبی.
حزب قبل از بوجود آمدن جنبش سبز همواره به قدرت مردم اعتقاد داشته و جنبش سبز حداقل برای حزب پدیده‌ای اجتماعی ناشناسی نمی‌بود. از روز اول با جنبش سبز هم پیمان شدیم. حتا زمانیکه اصلاح‌طلبان جمهوری‌اسلامی با همکاری جمهوری‌خواهان و چپ وابسته و غیره، جنبش سبز را مانند گوشت قربانی ما بین خود تقسیم می‌کردند. حزب به تمامیت جنبش نگاه می‌کرد. اگر این بار از جنبش سبز در قطعنامه حزب سخنی نیست، چون حزب خود را بخشی از جنبش سبز به حساب می‌آورد. و از خود تعریف کردن کار ما نیست.
در رابطه با پادشاهی در نوشتار آینده خود به آن اشاره خواهم کرد.
سران جمهوری‌خواهان ایران شاید فراموش کرده‌اند که جمهوری‌اسلامی با کمک آنان هنوز ادامه حیات می‌دهد. بغییر از چندین ایرانی وطن‌دوست جمهوری‌خواه که به فکر منافع ملی کشور هستند و به آنان احترام می گذارم، کدامین حزب یا سازمان جمهوری‌خواه حتا شکل نظام جمهوری دلخواهشان را به مردم معرفی کرده‌؟
در رابطه با نام حزب هم کمی دقت بخرج بدهید. برای سردرگم نکردن دعا‌نویسان بد نیست!

ارادتمند

بهمن زاهدی

November 23, 2011 10:54:43 AM
---------------------------

م.موبدی

زنده باد ایران
در مورد عراق حدود ده سال طول کشید و زمینه های مختلف تهیه شد. پرونده هسته ای ایران سنگین تر و افکار عمومی مردم دنیا هر دفعه و با هر جنجالی آماده تر می شود. نمی شود نتیجه گرفت حمله به ایران قطعی است ولی چگونه با اطمینان می توان گفت با ترور و ویروس جلوی اینکار گرفته خواهد شد؟
در عراق بعد از ده سال زمینه چینی وقتی بهانه 11 سپتامبر پیش آمد به عراق حمله بردند زیرا زمینه سازی شده بود. وقتی جماعتی هورا کشان از لیبیایی شدن ایران استقبال می کنند نباید انتظار داشت وطن پرستان تماشاچی باشند تا دیگران نیز به خطا بیفتند. صحبت من در اینجا راجع به این مقاله نیست در رابطه با واگزار کردن عرصه به افرادی است که به دلایل مختلف زمینه خلع سلاح ملتی را میخواهند فراهم کنند. بخش مهمی از کار یک حزب ناسیونالیست همین است که به این مسایل بی توجه نباشد

November 23, 2011 10:25:01 AM
---------------------------

ساسان بهمن آبادی

پاینده ایران

بی شک دفاع از استقلال ایران و یکپارچگی سرزمینی کشور درصورت حمله بیگانه - علیرغم مخالفت با جمهوری اسلامی - نشان از شعور سیاسی بالایی دارد، اما به گمان من صرفاً واکنش نشان دادن و موضعگیری در قبال اخبار، همه وظیفه یک حزب نمی تواند باشد؛

از اخباری مانند احتمال حمله نظامی به ایران همه مردم اطلاع می یابند و احساس خطر می کنند و قطعاً وجود احزابی که به آن حد از بلوغ سیاسی دست یافته اند که علیرغم مخالفت با جمهوری اسلامی حاضر به دفاع از یکپارچگی سرزمینی کشور هستند مایه دلگرمی است؛ اما تحلیل این اخبار و احتمالات و سنجش و انطباق آن با واقعیات در کجا باید صورت پذیرد؟ جایی بیرون از احزاب؟

جنجال تکراری جنگ، به بهانه فعالیتهای هسته ای دوباره بالا گرفت. اما وقتی تأسیسات هسته ای با حملات ویروسی روبرو می شوند و از سویی متخصصان هسته ای با ترورهای خونین حذف می شوند، توجیهی برای حمله نظامی پرهزینه - پرهزینه هم از نظر مادی و هم از نظر تبلیغاتی - وجود دارد؟

آیا در شرایطی که برای تحریمها و اعمال فشارهای کاراتر بر جمهوری اسلامی تفاهم همه جانبه ای وحود ندارد، اجماع برای حمله نظامی امکان پذیر است؟

و در صورت تمایل اسراییل برای حمله نظامی یکجانبه ... این حمله از آسمان کدام کشور ممکن است؟ عربستان بعنوان زعیم اعظم اسلام؟ ترکیه که در پی احیای امپراتوری اسلامی - عثمانی است و یا عراق که توسط دولتی شیعی اداره می شود؟

و وقتی امکان جنگی محتمل نیست، چه جای واکنش بر علیه آن؟
همانگونه که مشاهده شد بعد از یک هفته جار و جنجال رسانه ای همه چیز ختم به خیر شد.

پاینده ایران
تهران - ساسان بهمن آبادی - عضو حزب پان ایرانیست

November 23, 2011 05:17:46 AM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites