غذا و سکس دو پدیده طبیعی هستند که وجود آنها امکان ادامه نسل بشریت را میدهد. طعم شیرین از زمان داستان آدم و حوا, مار و سیب تحریک کننده بوده و آنقدر بهم وصل پذیرند که امکان گسستن آنها غیرممکن است. انسان بطور غریزی لذت بردن را میستاید. ایتالیائیها عقیده دارند شخصی که خوب غذا میخورد قادر است عاشق و یا معشوق رومانتیکی باشد. از کشور ذکر شده یک روانکاو بنام "ویلی یاسینی" اظهار داشته است که بین طرز غذا خوردن و ملافههای سکس رابطه خاصی وجود دارد. پزوهش او نشان میدهد اشخاصی که دوست ندارند به غذا ادویهجات اضافه کنند و یا استفاده کنند بهمان نسبت در سکس خشک و سست هستند. در مورد سیب که میوه عشق نامیده میشود چنانچه فردی سیب تمیز و خوشرنگ بخواب ببیند بطرف یک ماجرای رومانتیک و سوزان جذب میشود که امکان دارد آسیب ببیند.
خاویار و انجیر و آناناس و نیز چند قطعه باکلوا (شیرینی لبنانی) و شیشه ای شراب قرمز از نوع خشک آن روی سینی ستاره نمایان بود. در حقیقت انتخاب او به احتمال زیاد با بسیاری از مشتریان در رستوران تفاوت داشت. بطور دیوانهوار به خوردنیهای مذکور حمله کرد. در حقیقت بجای جویدن آنها را میبلعید. به او گفتم: کسی ما را دنبال نکرده. میتوانی بهتر و آرامتر غذا بخوری. لبخند زیرکانهای زد و گفت: همیشه بمن میگفتی: وقت ندارم. فرصت نیست. زمان با من قهر است و سریعالسیر میگریزد. گفتم: اما هم اکنون پس از گذشت سالها با هم نشستیم. چند دقیقه صرف برای غذا آنهم دو بار در روز در مقایسه, فکر نمیکنم باعث از دست دادن فرصت گرانبهائی شود. پاسخ داد: در اشتباهی. همه روز سخت کار میکنم که غذا و سکس من همیشه پا برجا باشند. گفتم: میدانم شغل شما حساس و خسته کننده است. اما چه سلیقهای داری! در خاویار و انجیر به اندازه کافی روی وجود دارد و باعث بالا بردن تستسترون (مردانه) در مردها میشود, و در زنها کشش آنها را بطرف استقلال افزایش میدهد. آناناس نیز باعث ضعف فشار اعصاب و بطورکلی رهائی در استرس میشود.
در یک دم احساس کردم مشغول سخنرانی هستم که متوجه شدم تقریبا سینی زرین او از انجیر و آناناس خالی شده بود. نیمه تبسمی بمن عطا کرد و گفت: خب...سکسولوز خانم نظرت راجع به من در رابطه با غذا و سکس چیه؟ گفتم: کسی که صبر و حوصله نداره, معلومه که عاشقه. در حالیکه شیشه شراب را مانند یک ساقی حرفهای بدست گرفته بود گفت: در شگفتم با استدلالی که در مورد زمان داری اینچنین فکرمیکنی!
اولین بار بود که او و من پس از سالیان دراز آشنائی با هم نشسته بودیم. ستاره و من سالها پیش در یک شرکت همکار بودیم. او پس از شش ماه آنجا را ترک کرد و من بعد از یکسال. یکروز برحسب تصادف او را با یک اتوموبیل آخرین مدل و با لباس و جواهراتی که گرانقیمت بنظر میرسیدند در یک کنفرانس دیدم. او مرا تشخیص داد. دو مرتبه باهم دوست شدیم.
باکلاوا را قبل از صرف غذا با حرص و ولعی وارد دهانش کرد چنان که فکر میکردی بسیار گرسنه است و یا اولین بار است که شیرینی به چشم دیده است. گفتم: باکلاوی ایران حتی از لبنانی هم خوشمزهتر است. گفت: اشخاصی که شیرینجات و شکلات به مقدار مشخص دوست دارند بهمان نسبت بین ملافههای سکس مهیج و ملتهب میباشند. در حالیکه لبهایش را با طعم خاصی پاک میکرد ادامه داد: از آدمهائی که غذا را روی بشقاب بصورت قطعههای کوچک تبدیل میکنند و بینهایت سعی دارند که درست غذا بخورند باید دور شد. زیرا که بهنگام سکس روح طرف مقابل را از بدن خارج میکنند تا قادر باشند به اکت و یا انجام برسند. سپس ابروی چپ خو درا بالا انداخت و گفت: مایلم از تو سئوال شخصی کنم. علاقهمندم تو به جمع ما (دایره سکس) بپیوندی. او تعریف کرد: افراد خاصی که مقامهای بسیار بالا دارند اما وقت کم, در لیست این دایره (سکس) هستند. این افراد شامل قاضیهای معتبر, وزرا و وکلا و فیلمسازان معروف و غیر و... هر یک از آنها نیز مجازند که مهمان منتخب خود را به جمع ملحق کنند. سئوال کردم: آیا این اشخاص خانواده ندارند؟ گفت: اکثرا مجرد هستند. به این منظور که بعلت داشتن حرفه ممتاز هرگز وقت کافی برای تشکیل خانواده نداشتند و یا خانواده را ترک کردند. گفتم: منظور شما در این دایره هر کسی با همه و همه با هر کسی رابطه نزدیک دارد؟
گفت: بله, داشتن رابطهای صمیمی بدون داشتن رابطهای نزدیک. لیست همگی در تلفون دستی هر یک از ما درج شده و هر یک طبق دلخواه با داشتن اولین فرصت به طرف زنگ میزند و در جای مشخصی بمانند هتل و یا مکان خاص دیگری قرار ملاقات میگذارد. سپس بدون صحبت از هر در و مکانی و یا بدون نوشیدن و خوردن وارد اتاق خواب میشوند. وظیفه مورد نظر یعنی سکس را انجام میدهند و بدون بیان کلمهای یا حتی خداحافظی از هم جدا میشوند. گفتم: بعدا که با شخص مورد نظر بر خورد کنی چه احساسی داری؟ گفت: کسی سعی نمیکند که دیگری را بشناسد حتی نام او را سئوال نمیکند. بنابر این احساس خاصی وجود ندارد. پس از پایان سکس بطور عادی زندگی را ادامه میدهیم. یک لحظه بدون اراده چشمهای من مجذوب قطعه الماس درشت و درخشان دور گردن او شد. با خود فکر کردم شاید علاوه برشغل پر درآمد, ثروتی از این راه نیز به چنگ میزند. دو جرعه شراب نوشیدم و گفتم: میتونم بپرسم چرا اینکار را میکنی؟ در حالیکه خاویار را با کره روی قطعه نانی قاطی میکرد گفت: چند دقیقه قبل فکر کردم ماهری هم اکنون دریافتم آماتوری. ساندویچ را در یک چشم بهم زدن بلعید. اضافه کرد: در مقابل کار سخت شبانه روزی و ملاقاتهای پی درپی با این و آن, آیا نباید کمی سعادت داشته باشم؟
متوجه شدم در دایره سکس فقط یک هدف هست آنهم ارضای جنسی است. گفتم: آیا در هنگام نزدیک شدن به شخص مورد نظر او را دوست داری و او شما را, شاید هم بعدا عاشق شوید؟ صدای خنده بلند ستاره باعث جلب مهمانان بطرف ما شد. سپس گفت: مگه من بیکارم که فکر دوست داشتن و بدتر از آن عشق و عاشقی باشم. وقت من بینهایت بیشتر از این افکار بچهگانه ارزش دارد. شیوه زندگی ما (جمع دایره سکس) اجازه احساساتی بودن را نمیدهد. مهم اینه که از نظر فیزیکی بیمار نباشیم و گرنه روح ما آشفته و بیزار خواهد شد. میخواهیم زندگی کنیم. زیست کردن حتی از نوع خوب آن با مرگ فاصله ندارد. در حالیکه مشغول درست کردن ساندویچ دیگری از خاویار بود گفت: فکر نمیکردم طرز فکر تو آسیائی باشد. گفتم: حالا شما در اشتباهی. در ایران همین دایره سکس اما با فرم دیگری که آنرا صیغه مینامند وجود دارد. سپس شیشه شراب را به دست گرفت که چند جرعه سرازیر لیوان کند. گفت: منظورت چیه؟ سیکه چیه؟ گفتم: در ایران و همینطور در عربستان هر مرد و زنی از یکساعت تا بینهایت میتوانند با هم باشند سپس طبق قرارداد ازهم جدا میشوند وهمانطور مانند دایره جنابعالی برنامه تکرارمیشود. گفت: خیلی جالبه. شاید منهم سفری به ایران بروم. تاکنون بامرد پارسی همبستر نشدم. گفتم: اما با یک تفاوت که پیوستن شما به دایره صیغه باید با اجازه آخوند و قرائت آیه باشد و گرنه امکان دارد سنگسار و یا حتی اعدام شوی. ناگهان شیشه شراب در دستش به روی ساندویچ خاویار سرازیر شد و جویچه کوچکی به رنگ خون نمایان شد. آنها را به روی میز قرار داد و دستهایش را پاک کرد و گفت: اوه خدای من... چه قانون بربریتی! گفتم: کاملا موافقم. نه فقط بربریت است بلکه وحشتناکترین جنایت روی زمین است. بهمین خاطر رژیم ایران یکی از منفورترین حکومتها در دنیاست. برعکس ملت که بسیار روشنفکر و آزادیخواه هستند. اما هرج و مرج از هر نوع آن نیز قیمت گزاف خود را دارد. دایره سکس شما بربریت متمدن است. گفت: انسان ذاتا آزادیخواه است و دوست دارد در شادی و لذت به بالاترین قله برسد. گفتم: میپذیرم. اما چنانچه از آزادی درست استفاده نکنی آنرا از دست میدهی. آیا از ایدیس و بطور کلی از بیماریهای مقاربتی نمیترسی؟ آخرین جرعه شراب را که کمی در ته شیشه باقی مانده بود نوشید. پاسخ نگرفتم. با گرمی و لطافت خاصی از من جدا شد. بخود گفتم: راستی نیازهای بشر تا چه اندازه میتوانند دراماتیک باشند؟ آیا هنگامیکه انسان به قله صعود میکند و یا برعکس به ته دره سقوط, شخصیت او تغییر میکند؟ بدون شک بین قدرت تام و ضعف کامل یک نقطه مشترک وجود دارد که انسان را وادار به نوعی وحشیگری کند. آنکه همه چیز دارد از هیچکی بیم ندارد و آنکس که هیچ است از مرگ و زندگی بی باک است.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|