زمانیکه باورهای گران خود را ارزانتر و انعطافپذیزتر ارایه دهیم زمان همبستگی ملی برای ساختن یک جامعه مدنی آغاز میشود و تا فرا رسیدن آن روز جمهوریاسلامی پایدار خواهد ماند. این مهم اکنون در دست اپوزیسیون دموکراسیخواه میباشد که زمان گذر از جمهوریاسلامی را تعیین کند و یا به جمهوریاسلامی لبیکی دوباره گوید..
انسان برای شناخت بهتر از زندگی باورهایی را در اندیشه خود میپروراند. این باورها را میتوان در دستهبندیهای مختلف گنجانید تا یک نمای کلی از آن بدست آوریم. در این نوشتار سعی شده بصورت سطحی و کوتاه به آنان پرداخته شود.
باورها مطلق نیستند. زمان، تجربه و آگاهی صیقل دهنده تمامی باورها هستند. بیاعتبار شدن یک باور میتواند زمینهای برای پیدایش باور دیگری شود. ولی همیشه هم این جایگزینی باورها عملی نیست چون خود شخص است که میتواند باور خود را تغییر دهد. گهگاهی با وجود اینکه فرد میداند و درک کرده است که باورش اشتباه است ولی آن را برای خود مقدس نگهمیدارد. آزادی افراد در باورهایشان از شخصیترین صفات انسانیست و باید آن را ارج گذاشت. مواد 18 و 19 اعلامیه جهانی حقوقبشر هم بر این نکته صحت گذاشته است. انسانها اگر در باره باورهایشان سخنی بگویند و یا بنویسند میتوانند از قضاوت و نقد دیگران بهرهمند شوند. اگر باورها در شخص برای همیشه بماند، اجتماع آن باورهای شخصی را هیچگاه محک نخواهد زد و یا آنان را در خود پرورش نخواهد داد. افرادی که در تاریخ معاصر جهان توانستند با باورهای خود جهانیان را بچالش بکشانند همانند هیتلر در آلمان از یک طرف و ماندلا در افریفای جنوبی از طرفی دیگر زیاد هستند حتی اگر هنوز شناخته شده نیستند.
باورها
باور شخصی نقطه آغار حرکت فکری فردیست و فرد با اتکا بر باورهای خود است که میتواند محیط اطرافش را تحت تاثیر قرار دهد.
باورهای ارثی
در جوامع مختلف باورهایی را انسان از طریق خانواده و یا اجتماع اطراف خود بدون اندیشیدن به آنان قبول میکند همانند دین و باور داشتن به خدا. این باورها بیشتر از زمان کودکی در انسان نهادینه میشوند که خرد فردی هنوز بعلت نداشتن اطلاعات کافی قادر به اندیشیدن در باره آنان نیست. وظیفه یک جامعه مدنی ارائه کردن باورهای همگانیست و نه باورهای دستوری مانند باور داشتن بر ولایتفقه و یا عقیدهای سیاسی که مورد قبول همگان نیست.
دولت آلمان بعد از جنگ جهانی دوم باورهای ملیگرایانه آلمانیها را با برنامهریزی دراز مدت از بین برد. افتخار کردن به آلمان و آلمانی بودن باوریست نامطلوب و تلاش دولت آلمان هنوز برای از بین بردن ناسیونالیسم آلمانی بصورت سیستماتیک به اجرا گذاشته میشود. ولی دولت آلمان خود را از این مقوله جدا میداند و با سیاستهای ناسیونالیستی در جامعه بینالمللی از آلمان دفاع میکند. با این سیاست نامیمون دولت آلمان خود را از جنایات دولت آلمان در جنگ جهانی مبرا کرده و مردم را مقصر اصلی آن جلوه میدهد.
باورهای فردی
هر فردی در درون خود و در طول زندگی باورهای متعددی در زمینههای مختلف بوجود میآورد که مجموعه آن باورها در شخصیت و هویت آن فرد هویدا میشوند. ارتباطات درونی این باورها مکانیزم اندیشدن و تصمیمگیری فرد را تحت شعاع خود قرار میدهد. باورهای فرد بعلت اینکه خردمندانه و یا تحمیلی هستند میتوانند از طریق خرد فردی بازبینی شوند و یا از بین بروند و یا حتی به اعتقاد تبدیل شوند. روند تکاملی باورهای انسان به محیط اطراف فرد بستگی دارد. وجود اطلاعات صحیح و جامع، انسان را به اندیشیدن به باورها مجبور میکند. به همین دلیل است که اراده فردی در تصمیمگیری موجب تجددگرائی در فرد میشود.
باورهای گروهی
زمانی که افرادی که دارای باورهای مشابهای هستند و برای ترویج کردن باور خود تلاش گروهی میکند، میتوان از باورهای گروهی نام برد. انجمنها، سازمانها و احزاب، مکانهای تجمع این افراد برای ترویج باورمندی دستجمعی هستند. در باورهای گروهی همه باورها یک فرد با یک گروه مشخص یکی نیستند بلکه درصدی کوچکی از باورهای شخصی هستند که در یک گروه میتواند زیربنای یک باور گروهی شود.
جمهوریخواهی و مشروطهخواهی دو باور کلی ایرانیان میباشند. زیر مجموعههای از این دو باور که هدفهای مشترکی را در هر دو گروه دارا میباشند میتوان در آنان یافت. در دو گروه نامبرده باورهای مشترک میتواند این دو گروه را بهم نزدیکتر کنند. حقوق بشر، دموکراسی، عدالتاجتماعی و دیگر باورها این دو گروه را تا 98% اهدافشان بهم نزدیک میکند و فقط 2% این باورها با هم همخوانی ندارند.
باورهای همگانی
زمانیکه یک جامعه به یک باور مشترک برسد و یا اکثریتی از آن جامعه باوری را قبول کند از یک باور همگانی میتوان صحبت کرد. باورهای همگانی موتور تحولات اجتماعی هستند و استفاده و یا سواستفاده از آن باورها میتواند جامعهای را بجلو ببرد و یا از تکامل خود باز دارد (حمایت بیبیسی و صدای امریکا و یا سایتهای وابسته به سازمان امنیت جمهوریاسلامی، از اصلاحطلبان جمهوریاسلامی برای ترویج این باور میباشد که جمهوریاسلامی توان ادامه حیاتش را داراست). اکثر مواقع باورهای گروهی هستند که به یک باور همگانی تبدیل میشوند. در جوامع گثرتگرا باورهای همگانی اثر مثبتی از خود در جامعه گذاشتهاند. انقلاباسلامی اما بر پایه باور مذهبی بثمر رسید. سواستفاده از باورهای دینی و اعتماد کورکوانه سازمانهای سیاسی به آخوندها ( روحانیان سابق ) باعث جذب جامعه به این باور شد که انقلاباسلامی لازمه تحول در جامعه است در حالیکه جامعه ایرانی در حال تحولی اجتماعی میبود.
علت رجوع دوباره ایرانیان به باورهای فردی خود و عدم اعتماد به باورهای گروهی باعث بوجود نیامدن باورهای همگانیست. جمهوریاسلامی نمیخواهد که مردم به همدیگر اعتماد کنند و به همین دلیل برای اختلافاندازی در اپوزیسیون فعالیت زیادی میکند. بوجود آوردن واژههای «اسلام رحمانی» و یا «کرامت انسانی» برای به بیراهه کشاندن و ترویج حمایت از جمهوریاسلامی میباشد. این واژهها بیشتر برای سرپوشش گذاشتن به جنایات سیوسه ساله گذشته جمهوریاسلامی از طریق اصلاحطلبان جمهوریاسلامی ترویج میشوند.
روش دکارت
دکارت میگوید "هر زمانی برای شک کردن به باورهای فردی خوب است". بایستی تمامی باورها را با اندیشیدن به آنان و تجربه و آگاهی بدست آمده مورد شک قرار داد. تجددطلبی تعریف دیگری از همین شیوه برخورد دکارت با باورهای فردیست. انسان میتواند با بازبیبی و بازشناشی باورهای خود را تغییر دهد. تغییر در باورهای شخصیست که میتواند اثر خود را در باورهای گروهی و باورهای همگانی نمایان کند.
تا زمانی که نتوانیم باورهای خود را مورد سنجش عدالتمندانه فردی قرار دهیم نخواهیم توانست باورهای گروهی و همگانی را چالش دهیم. پا فشاری به باورهای متضاد فردی است که اپوزیسون جمهویاسلامی را بالاتکلیف در مقابل باورهای اسلامی خاموش نگه داشته است. هنوز هم کسانی میخواهند باورهای فردی را یک شب به باورهای همگانی تبدیل کنند.
در یک کشوری مانند ایران باورهای فردی و گروهی زیادی وجود دارد که فقط بعلت نداشتن انعطافپذیری در باورها خود دیکتاتورهای فردی و گروهی را بوجود آورده است.
حتی شکل نظام آینده کشور را میتوان و بایستی هر چندگاه زیر سوالات خردمندانه برد. اپوزیسیون دموکراسیخواه ایران در طیف مشروطهخواه و جمهوریخواه کم نیستند ولی هر دو گروه با باورمندی مستندانه فردی و گروهی به 98% باور همگانی پشت پا میزنند. مشکل ایرانیان فقط عدم اعتماد، قدرتطلبی، و خودپرستی و نداشتن همبستگی نیست بلکه نداشتن برنامهای جامع برای آینده است. در چند سال گذشته انگیزه گذر از جمهوریاسلامی انگیزهای همگانی شده است که بازتابی از عملکرد اسلامگرایان در ایران میباشد. این باور همگانی را هنوز گروههای که استقلال فکری و مالی ندارند مانند طرفداران فدرالیسم فرمایشی در ایران و یا اصلاحطلبان جمهوریاسلامی نتوانستهاند درک کنند. میتوان و باید از جمهوریاسلامی گذر کنیم. میتوان از انگیزهای که باورمندی همگانی پیدا کرده است با اتکا به اصول دموکراسی و احترام به حقوق بشر استفاده مطلوب را برای همگان کرد. میتوان و باید در باورهای خود تجدید نظر کلی کرد.
زمانیکه باورهای گران خود را ارزانتر و انعطافپذیزتر ارایه دهیم زمان همبستگی ملی برای ساختن یک جامعه مدنی آغاز میشود و تا فرا رسیدن آن روز جمهوریاسلامی پایدار خواهد ماند. این مهم اکنون در دست اپوزیسیون دموکراسیخواه میباشد که زمان گذر از جمهوریاسلامی را تعیین کند و یا به جمهوریاسلامی لبیکی دوباره گوید..
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به دوستان عزیز
حق عزیز، همانطور که بهمن زاهدی عزیز فرمودند، من نیز پادشاهی را برای ایران می خواهم، آن هم، نه هر پادشاهی را، بلکه ، پادشاهی که به راستی در خدمت ایران و ایرانی باشد و در قلب ملت ایران جای داشته باشد. این پادشاه می تواند رئیس جمهور هم باشد ، اصل ، رای ملت ایران است ، اما به همان شرطی که عرض کردم ، در غیر این صورت پادشاهان من پدر و مادرم هستند که در قلبم هستند. جز پدر و مادرم چیزی برای از دست دادن ندارم. بالاتر از همه اینها ، میهنمان ایران است که در اشغال دَدمنشان می باشد. برای من و بسیاری از مشروطه خواهان، جمهوری و پادشاهی اصل نیست، بلکه ، اصل , حفظ ایران و حفظ منافع ملی، مدنیت و دمکراسی و حقوق بشر می باشد. هر کسی که این اصول را قبول داشته باشد ، چه شاه باشد چه رئیس جمهور باشد فرقی ندارد. از اینکه از سال 2007 با اعضای حزب مشروطه ایران ( لیبرال دمکرات ) آشنا شدم بسیار آموختم و از این بابت بسیار خوشحالم. از سال 2004 تا سال 2007 تغریبا با همه احزاب و گروه ها وتشکل های سیاسی در اروپا ارتباط بر قرار کردم ، ولی دریقا که هیچ کدامشان را آن گونه که باید در نیافتم. از دوستی با تو حق عزیز و گرامیم و دوستان صمصمی نیز بسیار خوشحالم.
چند جمله نیز می خواهم در پایین خدمت آقای مهرداد احسانی پور عرض ادب کنم ، و تردید ندارم دوستان ایشان در سامانه تلاش نیز می خوانند.
با درود به جنابعالی ، آقای مهرداد احسانی پور عزیز
مقاله ای که زیر عنوان ( حزب مشروطه ایران به کجا می رود؟ ) را نوشتید مثل دیگر نوشتارهای جنابعالی بسیار پربار و آموزنده است.
دوست عزیزم، ممکن است بفرمایید ، جنابعالی به کجا میروید؟
خاطر گرامیتان هست که چند ماه پیش در گفتگوی دفتر پژوهش حزب مشروطه ایران در حضور شخص جنابعالی و دیگر یاران عرض کرد که می خواهم بر ضد اپوزیسیون بی مسئو لیت اعتصاب غذا نمایم ،و به همه شنوندگان نیز پیشنهاد همراهی کردم ، در آن مقطع ، فکر کردم شاید مرده من بتواند قدمی هر چند کوچک برای میهنمان و هم میهنانمان که در سیاه چالهای رژیم گرفتارند بردارم. به هر دلیل این افتخار نسیبم نشد. بگذریم، جنابعالی در حزب مشروطه ایران چه می جویید؟ دانستنش برایم جالب است اگر از زبان شخص جنابعالی بشنوم. چگونه رابطه ای با سامانه تلاش دارید؟ سامانه ای که اعضایش تیشه به ریشه چندین سال زحمات آقای همایون می زنند، ( منظوم حزب مشروطه ایران است که اعضای سامانه تلاش چشم دیدنش را ندارند ) متمئن باش کور خواهد شد چشمی که نتواند این حزب را ببیند. چه سر و سرّی دارید که آنها مقاله جنابعالی را منتشر می کنند ولی پاسخش را ونظرات را منتشر نمی کنند؟ برای من، عضو حزب، لازم است، بدانم، اعضای حزب تا چه حد به منشور حزب و اندیشه آقای دکتر داریوش همایون وفادار هستند . با احترام کاوه
پاینده ایران و ملت ایران
December 11, 2011 04:23:38 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران, کافه نادری های عزیز و بهمن خان
جناب زاهدی, همچون همیشه درست و منطقی فرمودید و به جا نیز بود. تفاوت یک انسان عادی با یک منورالفکر تنها در سطح آگاهی و عدم انعطاف نسبت به نقد عقاید خود است. آنچه در فلسفه دگم و دگماتیسم خوانده می شود, به شخصی اطلاق می شود که نه تنها توانایی نقد اندیشه, آراء و نظریات خود را ندارد, بلکه در مقابل این نقد از جانب کسان دیگر نیز می ایستند و انتهای این راه جایی است که مستبدان سیاسی معمولا" از آنجا سردرمی آورند. البته نقد و نقادی را اصولی است که از هر تازه به دوران رسیده ی پاورقی روزنامه خوانده ای, برنمی آید. همانطور که نقد اصولی دارد, بحث, مداکره و مفاهمه متقابل و "آزادی اندیشه" را نیز روشی است پذیرفته شده در تمامی محافل آکادمیک. مانند تفاوت بحث منطقی و مبتنی بر اصوا مباحثه با جدل های ایدولوژیک.
حق گرامی, این چند روز وضعیت اینترنت در ایران هیچ مناسب نبود. عدم حضور بنده سوء تعبیر نشود. با خانم بقراط موافقم که آزادی بی حد و حصر تنها در کتاب موجود است. دلیلی هم برای وجود آزادی بی حد و حصر نیست که آزادی بیان وسیله است, نه هدف که به نظر اینجانب کل منشور جهانی حقوق بشر وسیله است. اگر تدوین شده است, دلیل تدوینش ارمغان آوردن زندگی بهتر برای بشر است. در همه جای دنیا, مفاهیم اساسی تعریف می شوند, مانند تعریف حدود آزادی مطبوعات (قانون مطبوعات) , یا آزادی سیاسی )در مقابل آن جرم سیاسی) و ...بدین ترتیب, تعریف هر واژه مشخص است و همگان تکلیف خود را می دانند, پس از آن نهادهای نظارتی بر اساس همان تعاریفی که به قانون تبدیل شده است (شکل اجرایی تعاریف), به نظارت می پردازند و با متخلفین برخورد می کنند و البته راه برای اصلاح قانون توسط مردم همواره وجود دارد. به طور خلاصه:
1. تعریف مفاهیم, حدود و چهارچوب ها
2. ابلاغ به ذینفعان به عنوان چهارچوب و دستورالعمل
3. پایش و مراقبت جهت اجرای قانون
بر این اساس, کسی (حکومت یا مردم) نمی تواند با دستمایه قردادن کلمات بی تعریف کسی را به جرم ناکرده مجکوم نماید. مثلا" در ایران و در اوایل شورش بسیاری کسان به جرم "محاربه با خدا!" اعدام شدند!. هرچه پرسیدیم این دیگر چگونه جرمی است کسی پاسخگو که نبود هیچ, بنده را هم کم کم داشتند محارب می کردند!. یا امروز "اقدام علیه امنیت ملی!" یک عنوان تعریف نشده و عام که هر کارشناس حقوقی را به خنده وا می دارد.
بنابراین, تعریف واژه ها و قانون مند نمودن همه چیز اصل اساسی کار است.
December 10, 2011 03:43:03 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم، بویژه دوستان کلوب کافه نادی گرامیم
با سپاس فراوان از همه شمایی که چقدر از شما آموختم! همگی شما تاکنون پاسخ های درخوری را روانه این سامانه کرده اید تا در افزایش بلوغ سیاسی هم مدعیان روشنفکری و اندیشمندی یاری رسانده باشد و هم مردم که شامل منهم هم می شود. هنوز مکتب مرید و مرادی و به چالش نکشیدن جدی این مدعیان، آنهم پس از ۳۲ سال تجربه تلخ رژیم کهریزکی، آنهم در برون مرز آزاد و آباد و امن حاکم است! امضاء نوری علاء یا گنجی یا حسن شریعتمداری را در جائی می بینند و کورکورانه امضاء های خودشان را کنارشان می گذارند البته این شامل آنهایی نمی شود که خوب می دانند چه می کنند. بهرحال پاسخهای شایسته ای تاکنون در مورد ؛اصل بی حد و حصر آزادی بیان؛ در این سامانه و در کیهان آنلاین و سایت پارس دیلی نیوز واریز شده است که در مبارزه با خردگریزی و توهم گرایی مدعیان روشنفکری و مبارزان رژیم بسیار مهم هستند و باید ادامه یابند تا دیگر دچار خطای فاحش دیگری نشوند و مردم را به بیراهه ها نکشند. من پاسخ خانم الاهه بقراط را در اینجا می گذارم و پیشنهاد می کنم که مقاله ای که ایشان یکسال پیش نوشتند و عنوانش را در این نظرشان آورده اند را بخوانیم. دوستدار همگی شما تا فرصت بعدی که امشب خواهد بود.
نام: الاهه بقراط
موضوع: در توضیح به نظر «حق»،
یک سال پیش در مقاله ای زیر عنوان «من به هر اندیشه ای احترام نمی گذارم» نظرم را درباره آنچه شما مطرح کردید، نوشتم.
احترام نگذاشتن و یا قبول نداشتن یک اندیشه اما به این معنی نیست که آن اندیشه حق بیان ندارد. توجه داشته باشید که عرصه نظر با عمل یا تشویق به عمل خیلی تفاوت دارد. فتوای قتل، یک نظر نیست بلکه اقدام است! درست است که عمل قتل را باید افراد دیگری انجام دهند ولی کسی که پروانه قتل صادر می کند، به عنوان «آمر» مسئول است و هم فتوادهنده و هم قاتل، هر دو، طبق موازین حقوقی مدرن (حقوق بشر به جای خود) مجرم به شمار می روند.
در مورد «آزادی بی حد و حصر بیان» پرسیدید. من در فرصت های مختلف درباره این موضوع هم نظرم را مطرح کرده ام. یک بحث فلسفی بسیار گسترده و البته به نظر من، خیلی جذاب، است. فقط همین را بگویم که سخن گفتن از «آزادی بی حد و حصر» به طور کلی یک سهو است زیرا این آزادی وجود ندارد! حتا وقتی متفکران فلسفه سیاسی می خواستند تئوری های خود را درباره چگونگی و ضرورت شکل گرفتن قدرت و دولت بپردازند، مجبور بودند یک جامعه فرضی را در نظر بگیرند که همه اعضای آن از «آزادی بی حد و حصر» برخوردارند و به دلایلی که شرح آن از حوصله این توضیح خارج است، به زور یا داوطلبانه از آن آزادی بی حد و حصر چشم می پوشند تا در عوض مناسباتی امن و قانونمند بین آنها برقرار شود. آنها این آزادی را با نهادی به نام حکومت، معامله می کنند. از این رو در فلسفه سیاسی، حکومت و دولت موظف هستند در برابر بهایی که اعضای یک جامعه پرداخته اند، یعنی آزادی بی حد و حصرشان، امنیت و آسایش و صلح و رفاه آنها را تأمین کنند.
آزادی بیان نیز مانند خود مفهوم آزادی به طور کلی، از مسئولیت جدا نیست. به نظر من آزادی بدون مسئولیت نه تنها معنایی ندارد بلکه اساسا وجود ندارد! این مسئولیت، با خود، از جمله برای آزادی بیان «حد و حصر» می آورد اما نه توسط من و شما! بلکه توسط قانون و در برخی موارد از سوی عرف رایج! به نظر من نه کسی می تواند به دیگری بگوید این را نگو! یا آن را بگو! ولی می تواند مطرح کند که آن دیگری اشتباه گفته، یا بدسلیقه و بی توجه گفته و یا... در همین آلمان با این نوع گفتن ها که قانون هم آن را محدود نکرده است، کار به پوزش و استعفا و حتا اخراج می کشد. فکر می کنم در مورد اندیشه و بیان (و نه درباره فتوا و دروغ و نیرنگ و موارد مشابه) همه باید سطح تحمل خود را بالا ببریم.؛
پاینده ایران و ملت ایران
December 10, 2011 02:12:26 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
هم میهن آقای حق،
شما نوشتید: "چطور میتوان آزادی بی حد و حصر بیان هر اندیشهای هر چقدر هم مخرب باشد را داشت؟"
پاسخ کوتاه: نمیشود، و چنین چیزی در هیچ کشوری وجود ندارد، چون عقلانی و امکان پذیر نیست.
حد و تحمل "آزادی بیان" ارتباط مستقیم پیدا میکند با سطح خرد اجتماعی و سیاسی یک جامعه، و قوانینی که آن جامعه برای نظم، انضباط و حفاظت از منافع ملی کشور در چار چوب حقوق بشری شهروندان، قوانین مدنی، و و و در آن کشور و جامعه وضع و اجرا میکند. قانون و تعریف قانونی از "آزادی بیان" و اجرای قانون و مسئولیتهای فردی و جامعه و کشوری همه در موفق بودن یا شکست "آزادی بیان" تاثیر مستقیم و غیر مستقیم دارد.
گر چه بسیاری از کشورها به نوعی قوانین حقوق بشر را در قانون اساسی خود مطرح یا گنجاندهاند، اما از نوشته تا اجرا، گاه کیلومترها راه داریم.
اما اصولا قانون حقوق بشر در سطح بین المللی حتی بدون شرط نیست. مثلا در ماده ۱۹ "آزادی بیان" اعلامیه جهانی حقوق بشر که آمده است:
"همه حق نظر بدون دخالت... و حق آزادی بیان دارند؛ و این شامل حق پژوهش و جمع آوری اطلاعات، دریافت اطلاعات و بیان یا بازگویی اطلاعات و تفکر از هر نوع میباشد، صرفنظر از مرز بندیها و محدودیتهای قلمی، چاپ، و شفاهی، در قالب یا از طریق اثر هنری، یا از هر طریق دیگری به انتخاب خود فرد."
در همین ماده ۱۹ (مسئلهای که مدّ نظر شما است هم آمده است) به این صورت که نوشته شده:
"این آزادیها و حقوق فردی یک سری وظایف خاص و مسئولیت برای فرد نیز به همراه دارد، بنابراین در صورت لزوم میتواند شامل محدودیتهایی باشد، برای حفظ و احترام به حقوق و شخصیت دیگران، یا برای حفاظت از امنیت ملی یا حفظ نظم عمومی، یا برای حمایت و سلامت فکری، اخلاقی، و جانی عمومی."
در هر حال آنچه که مربوط به ما ایرانیان میشود این است که پس از سرنگونی جمهوری اسلامی و آزادی ایران، یکی از مهمترین بحثهای ایرانیان در زمان تهیه قانون اساسی نوین کشور، همین "آزادی بیان" خواهد بود.
البته این کار حتما به متخصصین در این زمینه نیاز دارد زیرا باید همه جوانب از جمله برخورد "آزادی بیان" در ارتباط با قوانین مدنی، قوانین جزایی،و قوانین دیگر مانند Sedition Law ( با ترجمه فارسی شکسته بسته ما - فساد و آشوب)، و حتی قوانین بین المللی و و و همه باید با حساب کتاب بررسی شود...
بحث در این رابطه فراوان است - بعنوان نمونه:
- آیا یک نفر میتواند در یک سینما یا جای عمومی به دروغ فریاد بزند "آتش آتش" و مردم را به وحشت بیندازد و در اثر هرج و مرج و فرار مردم از صحنه، عدهای مجروح و یا حتی زیر دست و پا کشته شوند؟ این فرد میتوند در دادگاه بگوید من از آزادی بیان خود استفاده کردم در نتیجه مسئول مجروح شدن و کشته شدن افراد نیستم؟ در اینجاست که قانون باید حق دیگران را مدّ نظر داشته باشد، و قبلا در مورد وظایف خاص و مسئولیت فردی افراد در اجرای "آزادی بیان" و محدودیتهای ایشان در قبال حقوق دیگران و منافع ملی کشور، همه را در یک همه پرسی ملی - روشن کرده و بصورت قانون وجود داشته باشد.
یا یک نمونه دیگر:
- در صورت یک جنگ تمام عیار آیا فرد یا مطبوعات کشور میتوانند در صورت دست رسی به اسناد محرمانه نظامی، صرفا با اتکا به "آزادی بیان"، آن اسناد محرمانه را در روزنامه یا مجله یا سامانه الکترونیکی چاپ کنند، یا از هر طریق دیگری، رادیو، تلویزیون، فاش سازند؟ خوب منطق میگوید که نه، حتی اگر "آزادی بیان" بگوید که آری.
در هر حال این نظر ما بود، دیگران هم نظرات تکمیلی ارائه میدهند و استفاده میکنیم..
شیر و خورشید و تاج
December 10, 2011 11:05:13 AM
---------------------------
بهمن زاهدی
دورود بر حق گرامی،
آزادی بیان همراه با مسئولیتپذیری در قبال جامعه را ما قبول میکنیم. هر کسی میتواند آزادانه اندیشه خود را بیان کند زمانیکه دیگران بتوانند و حق داشته باشند اندیشهای را نقد کنند به لیبرالدموکراسی خواهیم رسید.
برای مثال دیده میشود که سامانهای مطلبی را درج میکند ولی نقد مطلب را نمیخواهد در پاسخ آن درج کند. اینجاست که میتوان درک کرد آیا گردانندان آن نشریه آزادی بیان و اصول لیبرالدموکراسی را فهمیدهاند و یا در مطلقگرائی خویش غرق شدهاند.
یک مثال دیگری، آقای بهزاد کریمی از سران فدائیان خلق بارها بر «فدرالیسم» برای آینده ایران تاکید کرده است. همان نشریه که ظاهرن خود را میخواهد پایبند به «تمامیت ارضی کشور» و «اندیشههای آقای جواد طباطبائی» نشان دهد، مصاحبههای زیادی با ایشان کرده و مطالب ایشان را هم انتشار میدهد. ولی هیچگاه ایشان را در این مورد زیر سوال نمیبرد ولی هنگامی که همان نشریه سخنرانی شاهزاده را ترجمه میکنند (مترجم بودن خود یک علم میباشد) در آن به فدرالیسم میرسند و هر چه از زبانشان در میآید به ایشان میگویند. این آزادی بیان نیست بلکه کینهورزیست که چپ ایران به فرهنگ ایران وارد کرده است و هنوز هم در پرورش آن کوشا میباشد.
این گونه تجربههاست که جامعهای را پویا میکند. برای رسیدن به لیبرالدموکراسی باید این تجربهها را به یاد بسپاریم.
چو منصور، از مراد آنان، که بَردارند بَر دارند
که با این دَرد اگر دربندِ درماناند درمانند **
در مورد فتوای آقای لنکرانی: در اروپا و امریکا کشیشان دیگر حق فتوا دادن ندارند چه از نظر قانونی و چه از نظر درک جامعه. ما هم باید به آنجا برسیم (سکولاریزم) و فتوا دهنده و متجهد را خلع سلاح کنیم.
ارادتمند
بهمن زاهدی
** در پاسخ به کامنتنویس بیادبی مجبور شدم این توضیح را درج کنم.
( منصور = حسین بن منصور حلاج عارف معروف قرن چهارم هجری که به خاطر گفتن " انا الحق " او را به طرز فجیعی به دار کشیدند و کشتند - مراد = مقصود ، آرزو - بر دارند = بهرهمندند - بر دارند = بر دار کشیده شدهاند )
معنی بیت : کسانی که مانند منصور حلاج به مقصود خود(لقاءالله) میرسند بر دار کشیده میشوند یا کسانی که مانند منصور بر دارکشیده شوند از مراد خود بهره مند میشوند ، اما وقتی حافظ را به این مقام فرا میخوانند، به مراد نرسیده رانده میشود.
برگرفته از سامانه ستیغ سخن
December 10, 2011 09:48:40 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به دوستان
یک قطعه سنگ برلیان که در دل کوه نهفته و شکل خاصی ندارد ، مراحل زیادی را طی می کند تا به شکل یک قطعه زیبایی بر نگین انگشتری بدرخشد. همینطور نیز باورها همه در ابتدا از فرد شروع می شوند ، مثل یک سنگی که در دل کوه نهفته و باید استخراج شوند و شکل داده شود و صیقل داده شود تا جلوه خود را بنمایاند، بستگی دارد این باور ( سنگ در کوه ) جنسش شناخته شود و درشرایط مطلوبی قرار بگیرد. بستگی به فرد دارد که در چه شرایط مکانی و زمانی قرار دارد و انگیزه و اراده ای که در پشت هر باوری در فرد وجود داشته باشد یا نه.
حق عزیز، آقای بهمن زاهدی به نکات بسیار مهم و نیاز ضروری ما ایرانیان انگشت گذاشته است که به افراد متخصص برای بوجود آوردن ایده ومِتُدهای صحیح نیاز دارد . به عنوان مثال:
همین صفحه نظراتی که توانست من و تو و ما را به یک گروه ناگسستنی تبدیل کرد. ابتدا زنده یاد دکتر داریوش همایون بذری کاشت و این بذر را با تفکر آبیاری کرد و به ما سپرد، حال اگر انگیزه و اراده ای برای آبیاری این نهال در ما وجود داشته باشد، می بایست با اندیشیدن و اتخاذ متُدهای مناسب این صفحه نظرات را و این گروه کوچک مان را به یک اجتماع عظیم تبدیل کنیم و زمانی رسد تا آن بذر و نهال، یک درخت تنومند شود، چونانکه با هیچ طوفانی خَم به اَبرو نیاورد. با احترام کاوه یزدانی
پاینده ایران و ملت ایران
December 10, 2011 08:14:57 AM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم و درود ویژه بر دوستان کلوب کافه نادری،
کاوه جان، دیشب که هیچ نظری از تو در اینجا ندیدم، راستش حالم خیلی گرفته شد و کمی هم نگران شدم. خب، چه کنم، معتاد نظرات دوستان شده ایم دیگه. دوست من، مرا تو خطاب کنی، باعث افتخار من می شود. من فقط کسانی را تو خطاب می کنم که با آنها نزدیک نزدیک باشم و همه آزادند که اگر با من احساس نزدیکی می کنند مرا تو خطاب کنند. من از ایرانی و عرفان و دیگر درون مرزی ها نمی توانم انتظار داشته باشم که خطر کنند و مرتب با ما باشند. چقدر از آنها یاد می گیرم و چه بوی خوشی از ایران با خود می آورند وقتی در اینجا حضور می یابند. شیر و خورشید و تاج هم حرفهای شنیدنی بسیاری دارد که برایم بسیار جالبند. بهمن زاهدی عزیز هم که جای خود را در دلم دارد. یکی از معدود خوشبختی های من در زندگی همیشه داشتن دوستان خوب و صادق در طول آن بوده است.
چند روز پیش پرسشی را در اینجا مطرح کردم که با خانم بقراط گرامی و امشب با سایت پارس دیلی نیوز مطرح کردم. خواهشمندم مرا راهنمایی بفرمایید. پرسش را دوباره مختصر تکرار می کنم و به امید پاسخ می نشینم. مایلم نظرات آقایان قطبی و مویدی و آجرلو و و و را هم در این باره بدانم. سپاسگزار خواهم شد. ارادتمند یکایک شما عزیزان، حق
آیا واقعا می توان اصلی را داشت که بواسطه آن هر چه هر که دلش خواست را بگوید!؟ این موضوع بس مهمی است که هیچ سوء تفاهمی نباید در موردش داشت. این در رابطه مستقیم با منشور جهانی حقوق بشرست که ما لیبرال دمکراسی را بر پایه آن می خواهیم.
"بیاعتنایی به «اصل آزادی بیحد و حصر بیان» موجب هرچه فروتر رفتن میهن ما درمرداب استبداد دینی و سیاسی دیرینهی خود خواهد شد."
مگر دکارت نگفت که انسان آزاد است تا جائیکه به آزادی دیگران زیان نرساند! مگر بیان اندیشه های ضد یهودی، نژادپرستانه از هر نوع دیگر، جنسیتی، ....خشونت طلبانه مثل اسلامیست ها در لیبرال دمکراسی ها غیرقانونی و جرم محسوب نمی شوند.
چطور می توان آزادی بی حد و حصر بیان هر اندیشه ای هر چقدر هم مخرب باشد را داشت؟ اگر آزادی بیان بی حد و حصر باشد، آنوقت چگونه می توان به لنکرانی ایراد گرفت که چرا فتوای قتل یک شهروند جمهوری آذربایجان را داد و او را به این جرم دادگاهی کرد؟ یا چطور می توان به رژیم ایراد گرفت که چرا مرتب می گوید که اسرائیل باید از نقشه جهان محو شود؟! اگر آزادی بیان بی حد و حصر است، چرا جهان به جوش و خروش می آید وقتی رژیم هولاکوست را انکار می کند؟! چگونه است که بسیارانی در اروپا بخاطر چنین جرمهایی به دادگاهها کشانده شده اند، مجرم شناخته شده اند و مورد تنبیه قرار گرفته اند!
پاینده ایران و ملت ایران
December 09, 2011 11:07:17 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با درود خدمت عرفان گرامی و دوستان کامنت نویس،
ندانستن گناه نیست، دانستن و نگفتن خیانت است. عرفان عزیزم از اینکه در بحثها شرکت میکنید بسیار خوشحال هستم. ما هم از شما بسیار میآموزیم. هیچ زمانی برای آموختن دیر نیست. من هم در آغاز فعالیت سیاسی خود آگاهی چندانی نداشتم (هیچ کسی مهندس، دکتر و کارشناس بدنیا نیامده است همه برای رسیدن به آگاهی خود کوشا بودهاند و هستند. )، بمرور زمان و با تجربه پیدا کردن به امروز رسیدهام، فردا را چه دیدی شاید امروز خود را نقد کنم. انسان همیشه در حال تکامل است.
***
برای کاوه گرامی توضیح میدهم که کنفوسیوس، در سال ۵۵۱ قبل از میلاد، در چین متولد شده است. کنفوسیوس آفرینش جهان را مبتنی بر قانون قطبیت میداند؛ به این منظور که از هستی مطلق، نخست موجودی یگانه که خود کنفسوس آن را قطب بزرگ میخواند ٬منبعث میشود و همراه آن قطب دیگری که قسمت پذیر است بوجود میآید. این دو قطب با هم روبرو و به هم پیچیده میشوند. از این جا جهان کون و فساد مانند دو نیروی قوی و ضعیف یا روشنایی و تاریکی و یا نماینده صفات مرد و زن، پا به عرصه هستی میگذارد و تغییر و تبدیل یافتن این دو قطب، اساس به وجود آمدن خوبی یا بدی و یا خیر و شر است. (از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد)
***
یک اشتباه همگانی ما ایرانیان در این است که همیشه دیگران را گناه کار میدانیم و خود را از هرگونه خطائی مبرا. این را میگویم که بتوانیم بهتر در رابطه با اشخاص بحث کنیم. دگراندیشان هم برای اعمال خود منطقی دارند. هنر این است که منطق آنان را به نقد بکشیم و نه شخصیت آنان را.
ارادتمند
بهمن زاهدی
December 09, 2011 08:23:03 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
حق عزیز
من وجنابعالی در خیلی چیزها مشترک هستیم، اما سه چیز کاملاً واضح است:
یک . درد ایران را در دل داریم.
دو . درد غربت را داریم.
سه . گوشت مان لای دندان رژیم پست فطرت اسلامی است.
وبقیه دردهای مشترکمان در سامانه حزب مشروطه ایران ( لیبرال دمکرات ) از زمان آشنایی مان به قلم خودمان، خوب یا بَد ، نوشته شده است.
خدا بیامرزد آقای دکتر داریوش همایون را که ، فرمودند:
خام بودم ، پخته شدم...
درد مشترک دیگرمان این است که ما خام بودیم و یاران خمینی، ما را پیش از پختن سوزاندند واینک نیز حتی زرّه ای شجاعت ندارند ( بفرمایید غیرت ندارند ) که حتی در دنیای مجازی با ما به گفت و شنود نوشتاری بپردازند. آنهایی که حرفهای ما را می خوانند و پاسخ نمی دهند ، ترسوهایی بیش نیستند. می گویند:
اون طرف ترس مرگ است ، و این ترسوها از اون مرگ هم اون طرف ترند که حتی شجاعت گفت و شنود مجازی را ندارند.
تردید نداشته باشید که صد در صد نوشته هایمان را می خوانند ، آن هم هر روز ، نه یک بار ، بلکه چندین بار. ارادتمند کاوه
پاینده ایران و ملت ایران
December 09, 2011 07:45:09 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به دوستان عزیز
به باور من همه چیز از اینجا شروع می شود که، آقای بهمن زاهدی به درستی فرمودند:
«باور شخصی نقطه آغار حرکت فکری فردیست و فرد با اتکا بر باورهای خود است که میتواند محیط اطرافش را تحت تاثیر قرار دهد.»
دوستان و هم میهنانی که قلم خوبی دارند، و ادعای روشنفکری دارند و خود را در طبقه اهل قلم و کانون نویسندگان می پندارند، بهتر است ، برگردند به نقطه آغاز و به همه افراد و اشخاص آنگونه بنگرند که خود را آنطور می بینند. اگر جز این فکر کنند نه روشنفکر هستند ونه اهل قلم هستند. فقط عده ای خود محور ودیکتاتور هستید. اینکه ، من ، فرد ، ایرانی ، صد بار ، از کسانی مثل نوری علاء ها ، یا امثال این فرد در پهنه اینترنت بخواهم که آقای نوری علاء یا هر فرد دیگری یا شاهزاده رضا پهلوی یا هر کس دیگری را به گفت و شنود نوشتاری دعوت می کنم، وگاهی با خشم، وگاهی با مهر ، و گاهی با دوستی ، همه اینها ، فقط و فقط بخاطر کشورمان ایران است که سرزمین و ملک مشاء همه ایرانیان است. در غیر این صورت در زندگی وحریم خصوصی امثال من این افرادی که به نظر هموطنشان توجه نمی کنند و پاسخ نمی دهند، هرگز در حریم دوستی وخصوصی جای ندارند. چونکه من هم یک ایرانی هستم و برایم نوری علاء یا شاهزاده رضا پهلوی و یا هم روستایی عزیزم که در دلم جای دارد به عنوان ایرانی برابرند. برای روشن فکران و سیاسیون لازم و ضروری است که بدانند آنان نیز با همه دیگر ایرانیان برابر هستند واگر پرسشی مطرح می شود باید پاسخ دهند. اینها را عرض کردم ، تا بگویم که در ایران آزاد اینگونه خود بزرگ بینی و غیر پاسخگویی جایی نخواهد داشت، بهتر است شبکه داران مدعی دمکراسی و حقوق بشر و میهن پرست، این را آویزه گوش شان کنند که در دمکراسی و آزادی در ایران، اگر آن روز را ببینیم، این روش غیر پاسخگو ، حتماً پاسخی در خور لیاقتشان از طرف ملت دریافت خواهند کرد.
پاینده ایران و ملت ایران
December 09, 2011 06:00:58 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
دمکراسی و آزادی ،پیش از هر شرطی ، یک بهایی دارد ، که ابتدا باید بها را پرداخت، سپس برای حفظ و نگهداریش مرزهایی را قرار داد تا از فضای دمکراسی سوء استفاده نشود. این است نظر این مخلص در باره آزادی و دمکراسی.
درود ویژه بر دوست عزیزم حق بسیار گرامی
حق عزیز ، پالایش اپوزسیون ضروریست
بشنویم از جناب کنفسیوس:
راه های سه گانه کنش های خردمندانه
یک. تفکر ( با ارزش ترین راه )
دو. تقلید ( آسانترین راه )
سه. تجربه ( تلخ ترین راه )
از سخنان طلایی زنده یاد آقای کنفسیوس که نمی دانم اهل کجاست و ووو...مهم این است که آدم دانا وخردگرایی بوده وسخنانش برایم بسیار با ارزش هستند، درود من بر کنفسیوس باد.
درود به هم میهنان گرامی میهن پرستم
درود ویژه به دوستان کافه نادری بسیار عزیز و گرامیم
حق عزیز ، در یک جمله خلاصه کنم:
از داشتن دوستی به خوبی تو، افتخار می کنم وبی نهایت خوشحالم از اینکه دوستی به خوبی جنابعالی دارم.( ببخشید وبا پوزش بسیار از اینکه جنابعالی را تو خطاب کردم) آلمانی ها می گویند:(ایش بین ، زُ ، وی ، بین ایش). مفهوم فارسی این جمله را می سپارم به آقای بهمن زاهدی عزیز. آنچه این مُخلص از این جمله دریافتم، این است،( من، همینی، هستم، که، هستم.). به نظر من این جمله بسیار زیبایی است، اگر مایل هستید، از این موضوع باب سخن آغاز کنیم، چونکه مربوط به هفتاد و پنج میلیون ایرانی می باشد و لازم است بدانیم واقعاً کی چگونه است و آیا هر کس هر چه می گوید، راست می گوید؟ سپس به موضوعات دیگر که در اولویت می باشند یکی پس از دیگری بپردازیم. به نظرم آقای بهمن زاهدی عزیز به اصل موضوع پرداخته اند واین مقاله موضوع موردعلاقه این مُخلص بوده وهست. نمی دانم چرا دوست عزیزمان آقای بهمن زاهدی اینقدر دیر این مقاله را نوشتند. هر چند دیر، اما خوشحالم که نوشتند.
آقای بهمن زاهدی عزیز سپاسگذارم از این مقاله بسیار پر بار جنابعالی. ارادتمند همه دوستان کافه نادری کاوه یزدانی
پاینده ایران و ملت ایران
December 09, 2011 04:34:24 AM
---------------------------
حق
درود به هم میهنانم بویژه دوستان کلوب کافه نادری
با سپاس فراوان از بهمن زاهدی گرامی بابت این مقاله بسیار عالی که در سایت خبرنت هم منتشر شده است. دیدم که نوشته عرفان عزیز هم در کیهان آنلاین منتشر شده است. آفرین، بیشتر بنویسید.
عرفان عزیز، تبلیغات فدرالیست ها و ملت سازانی مثل حزب دمکرات کردستان و حامیان و مبلغین آنها از هر بوق و کرنایی را بگوش مردم ناراضی و به جان آمده ایران می رسانند. صدای امریکا و بی بی سی فارسی و دویچه وله ... از یکطرف و نوری علاء و سازمانها و اتحاد فدائیان خلق و مجاهدین خلق و کومله هم از طرف دیگر ذهن در هم ریخته مردم ناآگاه را هدف گرفته اند تا فدرالیسم را جا بیاندازند، آنهم از بدترین نوعش که من در جهان ندیده ام و اگر دیده اند بیایند و معرفی کنند، فدرالیسم زبان نژادی که فاشیسم ۱۰۰ در ۱۰۰ ای است. برخی از برون مرزی های سرشناس که جا در دل مردم پیدا کرده اند هم شاید ناآگاهانه به دام اینها افتاده اند و فکر می کنند که آزادی و دمکراسی تا تجزیه ایران هم باید به پیش رود! برخی از همین سرشناسان هم شاید باز هم ناآگاهانه گول پرچم سه رنگ شیرخورشید نشان و حفظ تمامیت ارضی ایران فدرال و سرود ای ایران اینها را خورده اند و به این فدرالیست ها بال و پر می دهند که بله، دمکراسی یعنی آزادی بی قید و شرط برای همه! این کژفهمی های فاحش، اگر کژفهمی باشند بوسیله کسانی صورت می گیرد که بیش از ۳۰ سال در غرب لیبرال دمکراتیک زندگی کرده اند ولی هیچ چیز بدرد بخوری از این کشورها نیاموخته اند و فکر می کنند دمکراسی یعنی بغل کردن نوری علاء ها که تجزیه طلبان را بزک کرده اند. همانطور که سید خندان فریبا خاتمی مدتها ملت ایران و جهانیان را با بزک کردن چهره رژیم فریب داد، نوری علاء هم شبکه ای ۲۰۰ نفره ای از بهترین های! تجزیه طلبان بنام شبکه سکولارهای سبز مهندسی کرده تا اهداف آنها و حامیان خارجی آنها را به پیش ببرد. همایشی هم یکسال پیش بود در کانادا ترتیب داد که به غیر از خودشان ایرانیان در کانادا در آن حضور نیافتند، آنهم با آنهمه تبلیغی که کرده بود. در آنجا اشک تمساح ریخت که می خواهد جنازه اش در ایران دفن شود! خودش با کمک یارانش در سال ۵۷ ایران را به جنازه تبدیل کرد و حالا جنازه در جنازه باید دفن شود! او مردی تحصیلکرده است و با تحصیلاتش بجای خدمت به ملت ایران به آنها خیانت کرده است. من دیگر ابایی ندارم که او را خائن بنامم. کسی که حاضر نیست از حالا با دروغهایی که گفته و می گوید بما پاسخگو باشد، وضعش معلوم است. او خوب می داند دارد چکار می کند. بجای آنکه به مردم به جان آمده ایران بگوید که در غرب این لیبرال دمکراسی بوده است که ملتها را به امنیت و آزادی و رفاه و حقوق حقه شان، حقوق شهروندی مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل رسانده است، می گوید اگر دنبال من بیفتید و سکولاریسم نو (پدیده ای ناشناخته در غرب) و فدرالیسم فاشیستی مرا بپذیرید، من بهشت را به شما نشان می دهم. کافیست بپذیرید که ایران یک کشور با یک ملت نیست بلکه کشوری ۶ ملت و ملیتی است و برای رسیدن به امنیت و آزادی و رفاه و حقوق حقه خود با یک کشور را بر حسب نژاد و زبان ۶ تکه بکنید و از هر کدام یک ایالت بسازید. آنوقت اتحاد این ۶ ایالت می شود ایالت متحده ایران. بدین ترتیب همه مردمان/ملتهای ایران به بهشت موعود دست خواهند یافت. همان قولهایی که خمینی می داد تا مردم و کشورمان را به این روز سیاه بیاندازد را نوری علاء و امثال او به توده های ناآگاه ایران می دهند. او می داند که در خط کشی های آبی و خاکی بین ۶ ملتش در ایران همان خونهایی ریخته خواهد شد که در هند ریخته شد و از شکمش بنگلادش و پاکستان درآمدند و سه جنگ خونین بین هند و پاکستان از آنزمان تا حالا و هنوز سر کشمیر بین شان دعواست . تازه او خوب می داند که تجزیه طلبان ملت ساز بارها اعلام کرده اند که اتحاد ایالت ها داوطلبانه خواهد بود و هر کدام حق طلاق/جدایی هم خواهند داشت. نوری علاء خوب می داند که زمینه های تکه پاره شدن ایران و خونریزی های وسیع را دارد فراهم می کند. آنوقت افرادی مثل علیرضا میبدی مرتب او را تبلیغ می کنند که در مجله فردوسی این آدم هم در کنار او و دهها نویسنده دیگر مقاله دارند، بیایید، بخرید و لذت ببرید! واقعا از ماست که بر ماست.
با اینهمه تبلیغی که تجزیه طلبان و فدرالیست ها با حمایت بیگانه و خودی! دارند، ناسیونالیست های تدافعی مثل این حزب در همه جا تابو هستند و کسی نه میکروفونی بدستشان می دهد تا خود را به ملت بشناسند، نه جای زیادی مقاله هایشان منتشر می شود. همه درباره این حزب دستور دارند که سکوت کنند. اما ما میدان را خالی نمی کنیم و تا آخرین لحظه می مانیم، برای حفظ ایران می مانیم و مبارزه می کنیم. دوستدارت حق
کاوه جان کجایی!
پاینده ایران و ملت ایران
December 09, 2011 02:25:08 AM
---------------------------
عرفان
درود بر یاران همیشگی و اقای زاهدی گرامی
اقای زاهدی ضمن تشکر از پاسخ روشن گرانه شما و همچنین ضمن تاکید بر بی تجربگی بنده در تکمیل نظر قبلی ام باید عرض کنم ما باید هر مدلی را که مد نظرمان هست با شرایط و واقعیات موجود جامعه بسنجیم به نظر من با جو فکری ای که در بین اقوام ما حاکم است فدرالیسم ممکن است تمامیت ارضی ایران را که یک اصل اساسی برای ما ازادی خواهان و وطن پرستان است به خطر بیندازد بنابراین به نظر من بحث فدرالیسم باید منتفی گردد بنده این امار را مثل اقای لاریجانی که میگوند طبق امار همه مردم ایران از انگلیس متنفرند از خودم در نیاوردم بلکه در طی مدت سربازی با افراد زیادی از جمله هموطنان عرب و ترک و کرد ارتباط داشتم و متاسفانه اکثرا سر خورده و جدایی طلب بودند که البته عامل اصلی ان همانطور که قبلا گفتم نظام ولایت میباشد به همین خاطر با این شالوده فکری غالب بنظر من خیلی خطرناک و غیر ضروری میباشد که بحثی از فدرالیسم به میان اید
البته این فقط یکی از دلایل مخالفتم با فدرالیسم بود مسلما بنده در این دانشگاه سیاسی حزب مشروطه مدام در حال اموختن میباشم اگر در نظراتم ضعف و یا اشتباهی وجود دارد خوشحال میشوم شما استادان و دوستان کافه نادری مرا راهنمایی و یاری بفرمایید
پاینده و پیروز باشید به امید ازادی
December 09, 2011 12:25:34 AM
---------------------------
یک ایرانی
وقت آن است که از خوابگران برخیزیم
همه بـــا همت جانانه بــه جد بستیزیـــم
دست دردست هم و بار دگر هم چون سیل
ریشه ظلـــم و ستــم را بـه درک اندازیـم
کشور خویش نماییم همه سبــز و جوان
هرچه از رنگ سیاهی است در آتش سوزیــم
پرچم خویش کنیم سبز و سفید و قــرمز
شیـــرغران بــه میانش به نشان آویزیــم
از بـــرغفلت مــا خانه ما ویـــرانه شد
آن چه ویرانه شده بــار دگــر میسازیــم
خون سهراب و ندا ریخته شد بـــرخاکم
ما بـــه خــون شهدا تا بــه ابد مینازیـم
بهر آزادی ایــن خــاک تن من چه سـزد
گر وطن زنده نمــاند همه ســر میبازیـــم
پیکــر پـــاک تــرانه بـه کفن میپیچد
بهر مظلومیتش نوحــه غـــم میسازیـــم
آمده بخت سیـاه و شده حـــاکم ضحاک
کـــاوه آمد ، همگی بـــر سر تـو میتازیـم
سروده : کوروش (محسن) آریان پور
http://khabarnet.info/index.php/cult-art/poem-art/77-poe-art/6310-1390-09-16-20-21-43.html
December 08, 2011 09:19:36 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
دورود بر شما عرفان گرامی،
ما در منشورمان به عدم تمرکز و حقوق اقوام و مذاهب ايران توجه زیادی کردهایم. برای ما عدم تمرکز مهمتر است چون پاسخگوی خواستهای اقوام ایرانی میباشد.
فدرالیسم در کشور ما پاسخگو نیست. مهمترین دلیل ما این است که حاکمیت را نمیتوان و نباید تقسیم کرد. اگر به بحثهای دفتر پژوهش حزب توجه کرده باشید، هموندان حزبی در این باره روشنگریهای زیادی کردهاند. بحثی که امروزه به نام فدرالیسم در جریان است همان تقسیم حاکمیت کشورهای خاورمیانه برای ضعیف کردن این کشورها در مقابل اسرائیل میباشد. آیا عراق یا افغانستان فدرالیسم شده (نتیجه حمله نظامی به این کشورها) توانستهاند به دموکراسی برسند و اقوام ساکن آن نواحی به خواستهایشان رسیدهاند؟ من میگویم نه.
ارادتمند
بهمن زاهدی
December 08, 2011 06:56:14 PM
---------------------------
عرفان
عرفان
درود بر آقای زاهدی گرامی
جدا از این مقاله زیباتان لذت بردم آقای زاهدی گرامی
فدرالیسم؟
اخیرا یک مقالهای راجع به فدرالیسم در ایران فردا خواندم که تنها راه سعادت و موفقیت ایران را فدرالیسم معرفی کرده بود و قویا از آن دفاع میکرد که بران شدم توضیحاتی را راجع به فدرالیسم بعنوان کسی که از درون ایران واقعیات قومی و عشیرهای را نظارهگر هستم بدهم.
یکی از سیاستهای پلید و خبیسانه نظام ولایت همواره این بوده که تخم کینه و دشمنی و نفاق را بین اقوام و قومیتهای ایرانی بپاشد تا این عدم اتحاد و دشمنی عمرشان را بیشتر بیمه و تضمین کند. واقعیت اینست که در ایران امروز این سیاست نظام ولایت تا حدی جوابگو بوده و باعث سرخوردگی و حس ناسیونالیستی قومی افراطی و دلزدگی قومها و اقلیتهای دینی از دیگر اقوام ما شده.
فدرالیسم به خودی خود هیچ اشکالی ندارد و به نظر من میتواند خیلی مدل موفقی هم باشد به شرطی که ثروت به طور عادلانه در بین ایالتها تقسیم شود و نظام حاکم نظامی دموکراتیک و مردم سالار باشد همچنین در نظامهای فدرال دموکراسی پویاتر و پایدارتر خواهد بود اما سوال اینجاست در این شرایط کنونی آیا این مدل برای ایران ما قابل اجراست؟
من که میگوم تحت این شرایط اصلا چنین مدلی برای ایران امروز جوابگو نخواهد بود البته این صحبت من اصلا در نفی و تکفیر فدرالیسم نیست اما ما باید شرایط موجود را بسنجیم و با توجه به شرایط مدلهایی را در نظر گرفته و تعریف کنیم متاسفانه خیلی از روشنفکران ما فقط بلدند با کلمات بازی کنند و واقعیات موجود را درک نکردهاند و یا نمیخواهند درک کنند صحبت من با آنان اینست که ما را به خیر
شما امیدی نیست شر مرسانید
پاینده ایران
December 08, 2011 05:38:09 PM
---------------------------
|