در این نوشتار به دو "نگرش" در حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) پرداختهام. این دو نگرش، تاریخی به درازای تاریخ حزب دارد. نگرش اول با وفاداری به منشور حزب و بر محور اولویتهای آن که توسط زنده یاد داریوش همایون تدوین و تا زمان درگذشتش، نمایندگی شده است و نگرش دوم که با اولویت قرار دادن " پادشاه"، نه تنها منشور حزب را بطور اساسی زیر سوال میبرد بلکه استراتژی مبارزه او را پذیرفته و بیتوجه به منشور حزب، راه خود میرود. نگرش وفادار به آن را "منشور پادشاهی" نامیدهام و رویکردهای این دو "منشور" را به "رهبری و آلترناتیوسازی در خارج"؛ " فدرالیسم" و " واکنش در رابطه با حمله نظامی" نشان دادهام. تا زمانی که داریوش همایون بین ما بود نگرش اول و وفاداری به منشور حزب دست بالا را در ادبیات حزبی داشت. از کنگره هفتم مرحله تازهای از چالشهای این دو دیدگاه آغاز گشت و رو به فزونی نهاد. این نوشتار محدود به نکتهها و اسنادی است که انتشار بیرونی یافته است و به فاصله بین کنگره هفتم تا درگذشت رایزن حزب؛ بسنده کرده است. بررسی از آن زمان "تاکنون" میماند که زمانش فرا برسد.
تاریخ حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) تاریخ زایش یک حزب لیبرالدمکرات از یک حزب سلطنتطلب است. اما این زایش به پایان نرسیده است و کم نیستند فرزندانی که مرده به دنیا آمدهاند. اینک حزب به "لحظه حقیقت" خود فرا رسیده است. کنگره هشتم "لحظه حقیقت" حزب و رایزن بود. "لحظه حقیقت" کنونی در همان راستا ، مهمتر و سرنوشتساز است. آن چه "حقیقت حزب" است نشان داده خواهد شد. این حزب دو راه بیشتر ندارد. راه اول : بیرون آمدن بخش قسم خورده به ماندن در گذشتهها و " مقدس گراییها" که پیش نیاز ادامه تکاملی حزب است؛ یا راه دوم : واگذاری منشور ترقیخواهانه، لیبرال دمکرات - با شکل نظام پادشاهی - ؛ و برگشت به هژده سال پیش خود، به آغوش سرد سلطنتطلبان و اتمی شدن مانند آنها. بطور قطع، راه دوم راهی است برای از بین بردن شانس پذیرش پادشاهی لیبرال دمکرات از طرف مردم ایران. راه دیگری وجود ندارد. زمان پذیرش رهبری کاریزماتیک سپری شده است.
بعد از درگذشت رایزن حزب، "طبیعی" بود کسانی که با "منشوری" دیگر سازگارتر بودند بخواهند با سرعت هر چه بیشتر مسیر حزب را دگرگون و دلخواه بگردانند. اما این " طبیعی"؛ نادرست نیز هست. هر گروهی حق دارد منشورش را مطابق نگرش خود تعریف کند ولی نمیتواند و نباید منشوری را که در عمل برانداخته است در نظر و برابر عامه بر افرازد.
یک : چرا عدهای با قطعنامه کنگره هشتم مخالفت کردند؟
بررسی چالشهای حزب از کنگره هفتم تا درگذشت زنده یاد داریوش همایون از اهمیت خاصی برخوردار است. در این کنگره افزودن عبارت "دمکراسی لیبرال" به نام حزب که بارها و بارها در ادبیات حزبی آمده بود چالش مهمی بود. بخشی از حزب، در برابر افزودن این عبارت بسختی ایستادند. گفته میشد مفهوم لیبرال دمکراسی در کشورهای مختلف، یکسان نیست و حزب را در شناساندن خود، با مشکل روبرو خواهد کرد. اما مهمتر از آن در مورد "آینده حزب" نگران بودند که " معلوم نیست اینگونه تغییرات کجا میخواهد متوقف شود و تا کجا باید باصطلاح پیش برویم" اما بخش دیگر حزب، بر مفهوم یگانه آن در هر کشوری پای میفشرد و معتقد بود هدف حزب ایران و مردم ایران است و حزب با نامیدن خود به آنچه که ماهیت منشورش است قدم مهمی در شناسایی خود برخواهد داشت و زمان آن فرا رسیده حزبی به روشنی و با همین نام، در پهنه سیاست ایران در برابر چیرگی گفتمان ملی – مذهبی و چپ، پدیدار شود.
طرح تغییر نام حزب با اکثریت قاطع آرا رد شد. راهی جز توافق بر سر آوردن عبارت " لیبرال دمکراسی" در متن منشور باقی نماند.
توافق صورت گرفته بر مبنای دو "خوانش" از منشور حزب؛ یا بهتر است گفته شود بر مبنای دو نگرش و " دو منشور" بود. این به دوش کنگره هشتم بود تا به خوش بینان نشان دهد مخالفتها در کنگره هفتم از چه جنمی بودهاند.
چالش کنگره هشتم و پافشاری بر مخالفت با افزودن "لیبرال دمکرات" به نام حزب، نشان دهنده ادامه روندهای کنگره هفتم است. موفقیت حزب، در نامیدن خود به نامی که محتوی منشورش بود قدم بلندی بود که حزب برداشت. اما شیرینی این موفقیت عمر درازی نداشت. مخالفتها با مضمون قطعنامه کنگره هشتم تلخکامی بدنبال آورد. یک بار دیگر "منشور دوم" یادآور میشد از مرزهای "ممنوع" و "مقدس" عبور شده است.
برای درک بهتر حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) و سیر حرکت و مواضع آن در آینده، بررسی چالشها بر سر قطعنامه کنگره هشتم حائز اهمیت است. در این کنگره دو موضع گیری مورد اعتراض قرار گرفت:
الف : در بند سوم قطعنامه کنگره هشتم آمده است: "... ما در برابر حمله به ایران بیطرف نخواهیم ماند .. و اولویت حزب بیش از هر چیز دفاع از موجودیت و یگانگی ملی و یکپارچگی سرزمینی است و حزب برای دفاع از ایران در کنار هر حکومتی از جمله موقتا" جمهوریاسلامی خواهد ایستاد.
ب : "... ما به همه دست و پا زدنهای کسانی که در بیرون خواب رهبری مبارزات مردم ایران را میبینند نه میگوئیم و وظیفهای جز قرار دادن خود در خدمت مبارزه مردمی ــ مبارزهای که همه ابعاد آن را در نظر میگیریم و پیوسته خود را در متن آن میگذاریم ــ برای حزب نمیشناسیم".
توضیح الف : بند سه قطعنامه هشتم به مفهوم؛ همان است که در قطعنامه آنتورپن به تصویب رسیده بود. بند پنجم قطعنامه آنتورپن چنین است:
ما به موجب اصل اول منشور حزب که بارها در ادبیات و مواضع رسمی بر آن تاکید شده است از "استقلال و تمامیتارضی و یگانگیملی ایران" که "برای ما از همه بالاتر است" "به هر قیمت و در هر وضعی دفاع میکنیم" و از هم اکنون برای هیچ کس جای تردید نمیگذاریم که در صورت جنگ و تجزیه ایران جای ما موقتا در کنار همه نیروهائی ــ صرفنظر از پیشینه آنان ــ خواهد بود که بهر دلیل از یکپارچگی و یگانگیملی ایران دفاع میکنند. اول این کشور را نگاه خواهیم داشت و سپس پیکار خود را با رژیمی که مسئول همه تیرهروزیهای ماست از سر خواهیم گرفت. ما رهائی ایران و دمکراسی و حقوق بشر را زیر سایه بمبافکنهای امریکائی نمیخواهیم. جمهوریاسلامی رفتنی است ولی ایران برگشتنی نخواهد بود"
روشن است بند سه قطعنامه کنگره هشتم و بند پنجم قطعنامه آنتورپن هر دو به یک نکته اشاره دارند و بر اساس مهمترین بند منشور حزب؛ و بر مبنای ناسیونالیسم دفاعی تدوین شدهاند. آن چه در این قطعنامهها برای دوستان آزار دهنده بوده است عبارتی است که رویکرد یک حزب ناسیونالیست لیبرالدمکرات را در برابر حمله نظامی روشن کرده است. بین ابراز مخالفت با حمله نظامی در اعلامیههای گروههای مختلف، با مواضع حزب در این مورد فرسنگها فاصله است و این یکی از تفاوتهای " دو منشور" است. به تازگی از طرف معترضان به قطعنامه هشتم گفته میشود آن موضعگیری مربوط به آن زمان بوده است! و اینک شرایط تغییر یافته است! در نادرستی این اظهار نظر همین بس است که به منشور حزب برگردند و آن را دوباره بخوانند. اما برای روشن شدن این که چرا و چگونه عدهای که ظاهرا" خود را ناسیونالیست مینامند به این آسانی به منشور حزب پشت میکنند، لازم است به بخش دیگر قطعنامه بپردازم .
توضیح ب : بنظر میرسد ترجیع بند همه اختلافات در همین جاست : " ما به همه دست و پا زدنهای کسانی که در بیرون خواب رهبری مبارزات مردم ایران را میبینند نه میگوئیم..."
مخالفت و آزردگی با این گونه عبارتها؛ تاریخی به وسعت تاریخ حزب دارد. هم از شکل عبارت و هم از دست رد زدن به تلاشهای ایجاد "شوراهای رهبری" و مانندهای آن. چگونه میتوان اعتقاد داشت " پادشاهی همه چیز است" ولی در برابر مواضعی به این روشنی در مخالفت با استراتژی "رهبرسازی" در بیرون از کشور واکنش نشان نداد؟
اعتراضهای گفتاری و نوشتاری آن زمان، نشان دهنده رشد تضاد اصلی حزب است. ایستادگیهایی که از کنگره هفتم در مخالفت با افزودن عبارت "دمکراسی لیبرال" به مقدمه منشور شکل گرفته بود و میرفت مسالهساز شود، در کنگره هشتم به شکل مخالفت با افزودن عبارت" لیبرال دمکرات" به نام حزب شکل گرفت و سپس خود را در مخالفت با دو موضعگیری یاد شده از قطعنامه هشتم سازمان داد. من بر این باورم که " جنبش سبز" و جدایی قطعی گفتمان ایرانیان از گفتمانهای گذشته عامل اساسی در تشدید جهتگیریهای متفاوت در سازمانهای مختلف از جمله حزب ما بوده است. با فروکش موقتی این جنبش، تلاشهای سی ساله بخشی از ایرانیان خارج کشور بالا گرفت. "رهبریطلبی" و " عقب نماندن از قدرت" دوباره در دستور کار قرار گرفت.
وارث پادشاهی پهلوی از سالها پیش بر تشکیل شورای رهبری پای فشرده و بارها "پرچم" را برداشته است. من در اینجا نمیخواهم به بررسی این استراتژی خطرناک و نادرست که از طرف بسیاری دنبال میشود بپردازم. ولی حزبی که به استقلال خود اهمیت میدهد و پادشاهی را برای ایران و نه ایران را برای پادشاهی میخواهد؛ ناچار است در برابر استراتژیهای خطرناک و نادرست بایستد.
تلاشهایی که برای سازماندهی و گسترده کردن مخالفتها بعد از کنگره هشتم و آوردن فشار به حزب گردید؛ هم نشان دهنده اراده این جریان برای برطرف کردن موانع حزبی برای آلترناتیوسازی خارج کشور بوده است و هم نشان دهنده درجه وفاداری(؟) به منشور حزب.
مواضع قطعنامه، با توجه به سیاست رسمی حزب از پیش از انتخابات 1388 یعنی پشتیبانی از جنبش سبز و جلوگیری از تکهتکه شدن آن از طرف مخالفان بیرون، و رهبریسازی و رهبرسازی در بیرون ایران و با افزایش نگرانیها به موازات بالا گرفتن موج حمله نظامی به ایران و تعهد حزب به مهمترین بند منشور خود و به دفاع از ایران در برابر تجزیه و حمله نظامی و بر اساس منشور؛ بلی، بخوبی پیداست مواضع اتخاذ شده در قطعنامه کنگره هشتم اصولی و لازم بوده است و هرگونه موضعگیری بینابینی و "مصلحتاندیشانه" به کشیدن دیوار بین حزب و منشور خود منجر میگشت.
آن چه دوستان معترض میخواستند و افزون بر آن؛ رفع و رجوعهایی که در برابر امتیازی که به سازمانهای قومی با عباراتی نظیر "فدرالیسم گزینهای دمکراتیک است" یا به "همهپرسی گذاشتن فدرالیسم" میکردند نشان داد کوشش معترضان نه در جهت منشور حزب بلکه سوی هم خوانی با استراتژی شاهزاده بوده است. در این راهی که دوستان انتخاب کردهاند، هم میشود فدرالیسم را در افکار عمومی جا انداخت و به رای گذاشت؛ هم میتوان برای رهبری تراشی در خارج کشور کوشید؛ هم پیششرط های سازمانهای قومی تجزیهطلب را لبیک گفت و برای جلب رضایتشان امتیازهای خطرناک داد؛ هم میتوان اعلام کرد با حمله نظامی مخالفیم ولی در دفاع از ایران در کنار نیرویی که بدفاع از تمامیت ارضی – بهر دلیل- بایستد نمیایستیم زیرا زمانه فرق کرده است و میشود تا آنجا پیش رفت و نوشت آنهایی که بر این مواضع پافشاری میکنند؛ کهنهاندیش و غربستیزند و از تبار آل احمد و شریعتی. بلی؛ گویا شرایط فرق کرده است!
بخش پایانی : بخشی از حزب با پذیرش استراتژی خطرناک وارث پادشاهی پهلوی به بهای فاصلهگیری از منشور و با استراتژی تشکیل کنگره یا شورایرهبری از ترکیب همه رنگ مخالفان؛ میرود در راه خطرناکی گام بگذارد. برای این کار مجبور است طنابها و زنجیرهایی که منشور و قطعنامههای حزب به دست و پای حزب بسته است باز کند که کار سادهای نیست و برای آن بهای سنگینی باید بپردازد. از نظر ساختاری هم نمیتوان امیدی به یک حزب " پادشاهی همه چیز است" بست. "اتمی" شدن سرشت اینگونه "سازمان"هاست که نفی سازمان یا حزب است. اما اگر سروران بر پیمودن چنین راهی اصرار دارند صلاح مملکت خویش خسروان دانند
اما یک نکته : من در این نگاه گذرا به دو "نگرش" یا " دو منشور" متمرکز شدم. برای روشن کردن بحث چارهای نبود ولی بیتردید همگی هموندان حزبی را نمیتوان با مرز مشخصی به این یا آن گروه تقسیم کرد. طیفهای مختلفی وجود دارد که این بخشبندی را ناممکن میکند. اما میتوان گفت هر کسی در نهایت مجبور خواهد شد انتخاب خودش را بکند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
المظفر
ادامه ای بر پندهای آقای وجدا...
هان ای پسر!! ای قلم!! امروز برآنم امریات ملوکانه مظفرالدین شاهیمان را بر تو برشمرم تا از این ببعد حرف دهنت را بفهمی و قدم در انحراف نگذاری!
ای خیره سر! ای قلم! تو که باشی که پای در راه بزرگان نهی! امر بتو مشتبه نشود از این کلمه قبیحه آزادی که در دهانها افتاده است!
ای پشه! ای قلم! کار نیکان را قیاس از خود مگیر! آنها درس ها خوانده اند و کتاب ها نوشته اند و بعدا بارها کتاب خودشان را خوانده اند. به تو نیامده است درباره ارکان و حزب سخن بگویی! سخن گفتن راههایی دارد و دالانهایی طول و دراز! همه شان هم در منشور کشیده شده است!
ای ناچیز! ای قلم! خیال کرده ای ما که همه چیز را می فهمیم نمیدانستیم رایزن چه می گفت؟
ای علیل! ای قلم! بدان و آگاه باش ما آنها را اصواتی ناخوشایند میدانستیم!
ای مور! ای قلم ! با توام ای قلم مظفر! مبادا فکر کنی رفسنجانی هستی! اشتباه نکن! خاتمی هم نیستی! دریاب موقعیت خود را! اینجا حزب مشروطه ایران است. لیبرال دمکراتش هم از همان اصوات ناهنجار است که به گوشمان ناخوشایند است.
ای ضعیف! ای قلم! تو بیخود کرده ای که هنوز چند بار کتاب ها و مقاله ها را نخوانده٬ آمدی برای ما عرض اندام می کنی!
ای مگس! ای قلم! شاخ نشو! ما شاخ خیلی ها را خرده کرده ایم! سرت که درد نمیکند دستمال نبند.
ای نحیف! ای قلم! بدان و آگاه باش که آن بزرگی که مرد سیاست معاصر بود هم نتوانست از دالان های تو درتوی ما بگذرد! بخاطر بیاور که ما جان بلبش رساندیم!
ای لطیف! ای قلم! آن سیاستمدار هر چه گفت و نوشت٬ گفتیم همه ش در کاسه ی مظفر ما هست! گفتیم همش توی قانون اساسی مشروطیت هست. ولی او دست بردار نبود و ما را نگران می کرد. در برابر اصوات ناخوشایندش صبر فرمودیم و صبر فرمودیم و حالا که میدان دستمان افتاده٬ زهی خیال باطل که فکر می کنی عددی هستی! برو! برو و بیاموز که : آزموده را آزمودن خطاست!
ای نحیف! ای قلم! شک نکن هر چه هست از قانون اساسی مشروطیت است(بله قانون!). همه به تایید و اراده مردم رسیده است!(خیال نکن زمان را پشیزی بحساب می آوریم). آن سیاستمدار معاصر در مقابل مردم سر تعظیم فرو آورده است! مهم نیست او تعظیم می کرد یا نمی کرد! ما می گوییم می کرد تو هم بگو می کرد! خوبیت ندارد! ما می گوییم او میگفت نگاه می کنم مردم چه می گویند من هم همان را می گویم!حالا تو یک کاره آمده ای نافرمانی می کنی!
ای وقیح! ای قلم! مباد که فکر کنی ما قانون اساسی مشروطیت را که اراده مردم است همش را قبول داریم! ۵ مجتهدش را دوست نداریم! این را هم بدان ما آن بخش هایی را دوست داریم که مورد عنایت مظفری ما هست!
ای کریه! ای قلم! بیانیه ۱۴ ماده ای را همیشه بیاد داشته باش و فریب کلمات قبیحه آزادی و لیبرال دمکراسی را نخور! تو هنوز باید یاد بگیری وقتی ما می گوییم رایزن٬ فکر هایش را بر بیانیه ۱۴ ماده یی منطبق می کرد٬ تو ای قلم! باید بدانی حرف همان است که ما می گوییم ولو خود رایزن سال ها پیش کوشید آنرا حذف کند نگذاشتیم!
ای سفیه! ای قلم! مظفر میداند تو با کم دانشی ات فکر خواهی کرد ایندو باهم نمی خواند. این مهم نیست که نمی خواند! مهم این است که بیاموزی و آگاه باشی نکته همان است که ما فرمودیم: تا یاد نگیری سربزیر باشی و کتاب ها و اعلامیه ها را پشت سرهم بخوانی و از بر کنی٬ این چیزها را نخواهی فهمید
ای جوجه! ای قلم! اگر به فرموده های ما خوب گوش بدهی٬ بیانیه ۱۴ ماده ای را ازبر کنی و یاوه هایی نظیر آزادی٬ لیبرال دمکراسی را باد هوا دانسته و آنها را ویترین خر رنگ کنی بدانی٬ آن وقت می توانی امیدوار باشی که روزی٬ برای حرفهایت گوشی پیدا شود! نا امید نباش! عدل مظفری گفته اند!
هوالعظیم!
الاحقر! العدل المظفر و القلم!
سنوات ۱۲۸۵ القمری.
December 14, 2011 11:15:06 AM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
حق گرامی،
نوشتید: "بنظر من، اولین ائتلاف درست و حسابی باید بین گروههای مختلف پادشاهی خواهان صورت بگیرد."
پاسخ: ما طرفدران نظام پادشاهی (اسمش را هر چه که میخواهید بگذرید "سلطنت طلب، یا طرفدار پادشاهی پارلمانی، یا مشروطه پادشاهی، یا یا یا") همه در چند اصل بنیانی در حال حاضر هم عقیده و هم پیمان و هم اندیش هستیم.
۱. اول و آخر > استقلال ایران، حفظ تمامیت ارضی ایران و یگانگی ملی ایران.
۲. سرنگونی جمهوری اسلامی.
۳. حق رای مردم برای انتخاب نوع نظام آینده ایران (پادشاهی یا جمهوری) پس از سرنگونی جمهوری اسلامی.
۴. تمام طرفداران نظام پادشاهی از راستِ راست تا چپِ چپ، بدلائل ریشهای هویت، فرهنگی، تاریخی، جغرافیای سیاسی، و و و، معتقد هستند که برای ایران فردا و نسل آینده، پادشاهی مشروطه مناسبترین شکل حکومت است برای تضمین استقلال ایران، حفظ تمامیت ارضی ایران، پیشرفت و رساندن هر چه زودتر ایران پس از آزادی به مرزهای تمدن و رفاه؛ و به دلائل زمانی، موقعیت، حقیقی، واقع بینانه و عملی...، به پادشاهی رضا شاه دوم پهلوی.
طرفدار نظام پادشاهی مشروطهای در میان ما نیست که دست کم این چهار اصل را قبول نداشته باشد.
اصل چهارم - همان اصلی است که پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، در یک رفراندوم ملی ملت تصمیم خواهد گرفت که آیا نوع نظام آینده ایران پادشاهی مشروطه (پارلمانی) باشد، یا یک نوع جمهوری.
در نتیجه، ما در هر کجای دنیا که پراکنده باشیم به دلیل اتفاق نظر در این چهار اصل، همیشه با هم وصل و هم پیمان هستیم.
چیزی که از دید دیگران، به جدایی بین طرفداران نظام پادشاهی تعبیر میشود، در واقع اختلاف سلیقه ما در نحوه مبارزه و استراتژی مبارزه برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی است.
تا همینجا را داشته باشید، چون وارد این قسمت بخواهیم بشویم خودش یک کتاب میشود و سامانه جای کتاب نوشتن نیست، گرچه مسائل ما ایرانیان بقدری گه پیچیده است که انسان هرچی میخواهد با دو خط کار را تمام کند باز به یک کتاب تبدیل میشود.
با سپاس،
شیر و خورشید و تاج
این پاسخ را دیروز فرستادم اما در سامانه احتمالاً بدلیل تکنیکی چاپ نشد، در نتیجه امروز دوباره میفرستم. با امید اینکه این پاسخ، در آینده تصادفا ۲ بار ظاهر نشود در سامانه.
December 14, 2011 10:28:36 AM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
با درود به هم میهنان گرامی از کافه نادری گرفته تا حق گرامی و ایرانی گرامی،
اول از همه سپاسی دارم به زاهدیهای گرامی و از اینکه سامانه بسیار پر محتوا را با این همه مشغله زندگی میگردانند، آن هم فقط بفقط به دلیل عشق به میهن.
ایرانی گرامی، تمام مطالبی را که نوشتید کاملا درک کردم. متأسفانه کار رساندن ایران به یک ایران نوین نیمه کاره ماند. و درد بنده و شما و امثال ما همین است.
"اینچنین شد بهره ایرانیان، از خرابیهای کج رفتارها"
من در آن سالهای آخر قبل از خروج پادشاه از میهن چیز هایی را با چشم خود دیدم که برای من جای هیچ شک نگذاشته که ایرانیان آن زمان در یک تکاپو برای ساختن ایرانزمین در گیر بودند، تا آنجا که شیطنتهای دشمن ایران را میدیدند اما پشت گوش میاندختند و بی پاسخ میگذاشتند زیرا هدف اصلی را برای خودشان، ساختن ایران میدیدند.
و آنها اعتقاد داشتند که این همه زحمت و پیشرفت را مردم ایران میبینند و گرامی میدارند و شیطنتهای دشمنان بجایی نخواهد رسید.
اما، یک مساله که سالها پس از دسیسه ۵۷ برای بسیاری از ماها روشن شد این بود که ایرانیان میهنپرست زمان شاه هرگز نمیتوانستند وسعت حماقت غربیها را حدس بزند.
اشتباه مفتضحهانه غربیها در بر داشتن شاه و گذاشتن خمینی در ایران نه تنها فقط یک اشتباه نبود، بلکه یک جرم تاریخی بود. تاریخ و گذشت زمان روزی با جوهر ننگ خواهد نوشت و قضاوت خواهد کرد و ۳۳ سال ریخته شدن خون ملت ایران و ویرانی ایران را نه تنها بر گردن خمینی و خلخالیها و این رژیم خواهد نوشت، بلکه از آن بیشترها را بر گردن غربیها خواهد نوشت که با چه دسیسه بازی هایی، خمینی را خمینی کردند و بخورد افکار عمومی جهان دادند و بخورد ملت فریب خورده ایران، و سپس ۳۳ سال سنگسار ملت ایران را تماشا کردند و خزینه ملی این میهن را خالی کردند.
حال پس از ۳۳ سال این فرزند ناخلف غربیها (جمهوری اسلامی)، جهان را چنان به گند کشیده که چارهای برای اینها نمانده، مگر اینکه فکری به حال این فرزند هار خود کنند. تازه باز هم پس از ۳۳ سال بی رقبت و از فرط ناچاری.
در این میان، همین من و شما و حقها و زاهدیها و امثال ما مانده که به این ملت گرامی ۳۳ سال اسیر، و از جهان بدور افتاده بقبولانیم، درست است که شما ملت در ایران خیلی چیزها را میدانید و بیدار شدید و بیدار هستید، اما اگر این رژیم را خودمان بدست خودمان سرنگون نکنیم، تمام این دانستن ها، و آگاهی ها، بر باد است، و ما با نشستن و گذاشتن اینکه باز دوباره پس از ۳۳ سال غربیها برنامه ۵۰ سال دیگر را برای ما بریزند، نه به نیاکانمان خدمت کردیم، نه به نسل فردا. و هر چه خون و سرمایه در ۳۳ سال از دست دادیم، با نشستن امروز ما، همه فنا و بر باد است.
برای همین، امروز باید هر چه هم که سخت باشد، بر باد رفتهها را فعلا در پس یاد ماندهها جای دهیم، و تمام تمرکز خود را بر این بگذاریم که یک بار دیگر در کنار یکدیگر با یک خیزش نهایی بزرگ ملی، این بار کار این رژیم را تمام کنیم. و به غربیها هم بگوییم که از این پس ما ایرانیان برنامه آینده خود را با دست خود ترسیم میکنیم. و شما غربیها هم هیچ کاری بجز سر تعظیم در برابر اراده ملت ایران از دستتان ساخته نیست.
در نتیجه، ایرانی گرامی، دردت را درک میکنم، چون درد من ایرانی هم همان درد شما میباشد. و برای همین هم است که همه ما عاشقان میهن امروز باید دلها را محکم، و در کنار هم نتیجه ۳۳ سال مقاومت در برابر رژیم ضد ایران و ایرانی را بگیریم. و نتیجه ۳۳ سال مقاومت در برابر توطئه این جهانیان سنگدل، را بگیریم و به ثمر برسانیم.
ما ایرانیان ۳۳ سال در برابر یک جنگ جهانی اعلام نشده بر ضد ایران و ایرانی مقاومت کردیم. باید امروز نتیجه این مقاومت مان را بگیریم. نه برای خودمان، بلکه برای نسل فردا.
با سپاس،
شیر و خورشید و تاج
..................................
کاوه یزدانی
با درود ویژه به شیر و خورشید و تاج عزیز
شیر و خورشید و تاج گرامی ، بسیار خوشحالم از اینکه اینقدر زحمت می کشید و مطالب آموزنده ارسال می کنید، این مخلص با کمال میل وقت می گذارم مطا لعه می کنم و منتشرشان می نمایم. اگر برای جنابعالی امکان دارد ، لطفاً کمی نیز در باره مشکلات امروز ملت ایران بنویسید تا گره مشکلاتی که داریم باز شود امیدوارم مثل دفعه پیش از پیشنهادم ناراحت نشوید. فقط نظرم عرض کردم . ارادتمند کاوه
December 14, 2011 10:23:30 AM
---------------------------
وجدانی
نهیب به خودم!
امروز قبل از اینکه شخصی، گروهی و یا حزبی را مورد خطاب قرار دهم میبایست به خودم و قلمم هشدار بدهم. باید این تلنگر و این نهیب را به خویش بزنم که: بهوش باش و حرف دهنت را بفهم و نسنجیده سخن نگو و ننویس! تو اگر قصد داری بالفرض در خصوص منشور، اساسنامه و بویژه ارکان تشکیل دهنده و نگهدارندۀ حزب مشروطۀ ایران نظر بدهی و چه بسا انتقاداتی را بر آنها وارد کنی و یا دخل و تصرفی در آنها بنمایی آزادی بشرطی که بر طبق موازین و قواعدی رفتار کنی که در اسناد همین حزب صراحتآ قید شده اند. تو آن ذکاوت، آگاهی، دانش، ... و از همه مهمتر سابقه و تجربۀ رایزن فقید حزب را نداری تا حرفت، سخنت و نوشته ات ملاک و محکی برای هر طرح و برامۀ حزبی باشد. بخوان و بارها بخوان آن همه مقاله، کتاب و کتابچه، منشور و اساسنامه های پیشنهادی و صدها نوشته های راهنما و راهگشای تهیه شده توسط معلم بر حق سیاست معاصر را تا در یابی راه و طریق ارائۀ یک پیشنهاد و برنامه چگونه است! تو خدای ناکرده از اعضاء و هواداران اشخاص، گروهها و یا احزاب حامی و ذوب شده در جمهوری اسلامی و رهبر آن نیستی تا فقط و فقط منافع، صلاح و خیر خودی و گروه خاصی را در نظر بگیری. تو آیت الله رفسنجانی نیستی تا خامنه ای را تنها با رأی خودت به رهبری و قدرت برسانی. اینجا حزب مشروطۀ ایران است. اینجا حتی افرادی در مقام و منزلت زنده یاد داریوش همایون نیز در برابر قانون و مقررات ناشی از اراده و نظر مردم سر تعظیم فرود میآورند و منشور، اساسنامه و دیگر اسناد حزب خوشنام خود را با الهام از قانون اساسی مشروطيت ايران (آری! قانون) و نيز بر پايه بيانيه ۱۴ مادهای پادشاه پیشنهاد و به تصویب کنگرۀ حزب میرساند. آری! در اینجا کارها با پیمودن اینگونه راههای بس دراز و ناهموار اما صحیح به انجام میرسند. اینجا در اموری که مربوط به ملت ایران است و با سرنوشت آن ارتباط پیدا میکند و بویژه اگر در رابطه با ارکانی باشند که حفظ و نگهداری یکپارچگی و یگانگی ایران را دلالت کنند باید به رأی و نظر همه و یا اکثریت افراد و سازمانهای ایرانی توجه داده شود و مطابق آن آراء عمل نمود. اگر بر طبق این موازین و قواعد عمل کنی و این راه پسندیده و مقبول و در عین حال سخت را بپیمایی شاید طرح و پیشنهاد تو مورد توجه واقع شود و آرایی را بطرف خود جلب نماید. در غیر این صورت همان به که برنامه و طرحت را بر ملاء نکنی و آنرا برای خود نگهداری.
December 13, 2011 11:36:32 AM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم بویژه دوستان و دوستداران کلوب کافه نادری
با درود فراوان بر شما آقای مویدی گرامی، من همه روز مرخصی ام را صرف فکر کردن به پاسخ شما کردم و بخشی از آنرا به نظراتی که فرستادم اختصاص دادم. اولا که از شما بخاطر پاسخهایتان به خود سپاسگزارم. دوم، از این حزب و گردانندگان این سامانه سپاسگزارم که این فرصت را در اختیارم گذاشتند که با شما و دیگر هموطنانم حرفهایم را بزنم. بعنوان آخرین گفته در اینمورد در حال حاضر پیشنهادی دارم که ممکنست بدرد حزب بخورد. آنرا مطرح می کنم و به شماها در حزب می سپارم. در حرفه ای که دارم، هر از چندگاه مشاوری را از بیرون برای چند ساعت و یا چند روز به محل کارمان می آورند تا بیطرفانه طرز کار ما را ببیند و در بهبود کارمان و مدیریت و غیرو پیشنهادات خود را عرضه کند و و و. آیا این امکان برای این حزب وجود دارد که مشاوری/متخصصی آلمانی را که رشته اش علوم سیاسی و مدیریت احزاب سیاسی باشد را برای یکی دو ساعت استخدام کند و نظرهای او را در مورد حل و فصل برخی مسائل و و و حزب جویا شود؟! من می دانم که احزاب سیاسی انگلستان همیشه از مشاوران خصوصی متخصص استفاده می کنند. بهرحال پیشنهادی که به مغزم خطور کرد و با شما در میان گذاشتم.
من منافع خود را در این حزب دارم که رابطه مستقیم با منافع ملی ایران دارد. در میان همه سیاسیون و احزاب موجود، این حزب را بهترین برای ایران می دانم و خواستار پیروزی اش هستم. هر چه این حزب بهتر شود، استانداردها را بالاتر می برد و باعث می شود که دیگران یا فاصله خود را با آن بیشتر کنند یا اینکه در رقابت با آن معقول تر شوند و از خودمحوری و انحصار طلبی شان بکاهند یا بوسیله مردم به انزوا کشیده شوند.
اگر بی جهت باعث آزرده شدن خاطر کسی تا به حال شده ام، پوزش می خواهم. با کمک شماها می توانم از کاستی های خود بکاهم. با سپاس از همگی شما، ارادتمند حق. پاینده ایران و ملت ایران
December 13, 2011 01:44:00 AM
---------------------------
ایرانی
شیر و خورشید و تاج عزیزم
بسیار درست و بجا فرمودید و در آینده ایران, بسیار باید بحث و تحقیق نمود درباره تابوهایی که مملکت فروشان و خائنان و تروریست ها برای این ملت ساخته اند.
زمانیکه پس از آن جلسه مطبوعاتی و آن سخنرانی معروف پادشاه فقید, احزاب, دسته جات, کارخانه جات و گروه ها هر کدام در روزنامه ها آگهی بزرگی می خریدند و پیوستن خود را به صف حزب اعلام می داشتند, من ترسیده بودم!, می دانستم انسداد سیاسی موجود در آن فضای امنیتی شده از بیم خائنان و تروریست های چپ و مسلمان, راه حلش این نیست و آنرا فاش می گفتم در همان ایام, و چه تعجب برانگیز بود برای دوستانی که از نزدیک بنده را می شاختند و ارادتم را نسبت به شاهنشاه آریامهر می دانستند, این فاش گویی. که وقتی کارت الکترال برای شرکت در انتخابات نگرفتم این تعجب چند برابر شد. اندکند انسان های شریفی که خطای تئوریک خود را به گردن بگیرند و آنرا به شخص دیگری احاله ندهند, من و شما می دانیم اندیشه حزب واحد از صف چه کسانی خارج شد و چگونه به شاهنشاه قبولانده شد, کدامشان امروز صادقانه مسئولیت این خطای فاحش را به عهده می گیرند؟ چه کسی از این تازه از راه رسیده ها, که آغوش ما را آنچنان سرد تشبیح می کند که معنایی جز گورستان ندارد, اینها را میداند و می داند این یک کار کارشناسی خطا بود و سنجه و وزنه آن را نباید با پادشاه فقید سنجید که او تابع نظر کارشناسی بود در قالب موارد. چه کسی از این نورسیدگان سیاسی به خود زحمت داده است تا معنای واژه "دیکتاتوری" را بداند و بفهمد, سپس ارزیابی نماید آیا به راستی آنچه در زمان شاهنشاه موجود بود دیکتاتوری بود یا نه؟ "کمیته مشترک ضد خرابکاری" چی بود و کجا بود؟ چه مقدار از افسانه بافی هایی, که مخالفانی که گذرشان به آن افتاده بود می کردند, با تکیه بر اسناد و مدارک صحیح بود؟ مگر نمی گویند در کمیته, ما را روی صندلی سرخ شده نشاندند تا اعتراف بگیرند, کدامشان ماتحت نامبارکشان را به عنوان سند نشان داد؟ چرا کسی از خود نمی پرسد آزادی چیست و به چه معناست و تناسب آن با زمان شاهنشاه چیست تا سره از ناسره معین گردد؟ که "همه گونه آزادی موجود بود, مگر آزادی خیانت".
هموطن و هم مسلک گرامیم, عنوانت با جانم پیوند خورده است که عشق به این سرزمین و شیر و خورشید و تاجش, با شیر مادر اندرون شد و با جان به در می رود. به جرم محاربه با خدا! کشتند ما را و سکوت کردیم, به جرم "نابودی جنگل ها و مراتع" تیر به گلویمان زدند و دم برنیاوردیم, به جرم "تلف کردن وقت مسلمین در ترافیک" سلاخیمان کردند و صدا در گلو شکستیم و به خود امید دادیم شاید نسل آینده منصف تر باشد, با پادشاه فقیدمان در قاهره, تلخ و اندوهناک با دنیا وداع نمودیم و سرخورده از نامردمی و بی خردی, اشک در چشمانمان حلقه زد. امروز چه باک که تازه برآمدگانی نیز بر ما دشنام دهند تا مشروعیت سیاسی کسب کنند و بیندیشند راه پلکان قدرت از دامان عن تلکتوئل های پنجاه و هفتی مملکت بر باد ده می گذرد؟. دل خوش دار که حقیقت پوشاندنی نیست, اگر چه طالبان ستر حقیقت بسیار باشند.
هموطن گرامیم, مرا ببخش اگر با این نوشتار تو را آزردم, که غمباد گرفته ام در این سالیان و عنقریب از درد و رنج قالب تهی خواهم نمود. تنها چیزی که زنده نگهم داشته است, دیدن شاهزاده در تهران در خیابان پهلوی است و تنها این امید است که مرا برای ادامه مبارزه سرپا نگه می دارد.
پاینده ایران
December 12, 2011 07:14:34 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم بویژه آقای مویدی گرامی، هموطن گرامی، من از کجا بدانم که شما در درون حزب و در سطح بالای آن این حزب گفتگوهای محرمانه خود را داشته و نداشته اید وقتی که نه خودتان و نه کسی دیگری در آن باره چیزی گفته باشد! تازه برای اولین بار از طریق این نظر آخرتان فهمیدم که گفتگوهایی داشته اید. من راه حل را در نظر پیشینم ارائه کردم که هم اندازه خودم است و خیلی مایلم که راهکارهای شما و دیگران را بدانم. بجای یا منشور و یا پادشاهی، راه حلی پیدا کنید که مجبور به انتخاب یکی از ایندو نشوید. منکه اصلا لزومی به چنین انتخابی نمی بینم. اگر کسی می بیند بیاید و بگوید و توضیح دهد و توجیح کند تا من یکی از سردرگمی درآیم. چرا وقتی که می شود هر دو را داشت، چه لزومی دارد که خود در برابر یک انتخاب بین ایندو قرار داد؟! اگر نمی شود هر دو را داشت، باید بتوان دیگران را قانع کرد و مطمئنا منطق پیروز خواهد شد، نه!
آقای مویدی گرامی، من با نشریه تلاش مشکل دارم و از عملکردش شاکی هستم. آیا شما از عملکردشان رضایت دارید، چرا؟ با احترام فراوان خدمت شما. ارادتمند حق. پاینده ایران و ملت ایران
شیر و خورشید و تاج، کاوه، ایرانی و عرفان گرامی و عزیزم، من در حال حاضر مزاحم همه می شوم تا حرفهای دلم را با آقای مویدی بزنم و تمامشان کنم. من مشکل دارم و این مشکلاتم را دارم در حقیقت به همه می گویم تا تکلیف خودم را با خودم روشن کنم. دیگران هم تکلیف خود را با من روشن کنند. کاوه می داند من و او چه اصولی را اصول محوری برای همکاری کسان می دانیم. آن اصول منافع ملی ما را کوتاه و بلند مدت حفظ می کنند.حال اگر کسان (سرشناسان و احزاب و گروهها) حاضر نمی شوند که منافع شخصی و قشری خود را فدای ایران و ایرانی کنند باید به ملت ایران پاسخگویشان کرد و اگر پاسخ نمی گویند باید افشایشان کرد. پاسخهایشان باید در حد درک من و امثال منهم باشند. همه مجازند مرا به اشتباهاتم آگاه کنند. در حقیقت من همه را دعوت می کنم که اینکار را بکنند. دوستدارتان حق
December 12, 2011 04:59:23 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم بویژه آقای مویدی گرامی، بله، منشور حزب را باید مثل مردمک چشم حفاظت کرد. با درک من، منشوری است بسیار عالی که حامل 90 درصد همه اصولی است که با به اجرا گذاشتن آنها، ما هم در ایران مثل دیگر کشورهای لیبرال دمکرات به امنیت، آزادی و رفاه خواهیم رسید. شرط آنرا من در پایبندی و جدیت کسان به این اصول می دانم. کسان باید از خودگذشتگی نشان داده و در کنار هم با همه اختلافات فرعی اخلاقی دیگرشان از این اصول کوتاه نیایند. نظرم این است که این اصول ارجهیت دارند به همه کس و همه چیز. چه چیزی باعث می شود که این منشور دو منشور در نظر برخی ها جلوه کند و آنرا نیازمند بحث کند! من درک خود را می گویم و شما و دیگران اگر خواستید تصحیح بفرمایید. مشکل را من سردرگمی در نقش شاهزاده در این منشور می بینم. آیا اوست که ارجحیت بر منشور دارد و یا بالعکس. کدام باید پایبند دیگری باشند؟ بنظر من، ایندو باید از هم جدا باشند تا هم حزب استقلال خود را حفظ کند و هم شاهزاده فراحزبی عمل کند. در اینصورت، اگر شاهزاده گامی را برداشت که در تناقض با منشور حزب بود، حزب می تواند بدون وابستگی به او راهش را ادامه دهد بدون آنکه از پادشاهی برای ایران صرفنظر کند. منظورم اینست که با حزب می تواند مخالفتش را با شاهزاده مثلا در مورد "فدرالیسم یک گزینه دمکراتیک است" یا "فدرالیسم می تواند به رفراندوم گذاشته شود" با او در میان بگذارد و اگر لازم شد اعلام کند. اما این نباید زمینه ای باشد برای صرفنظر از پادشاهی خواهی حزب. در تاریخ انگلستان می بینیم که شاهانی بودند که با آنها مخالفت می شد ولی این مخالفت ها دلیل برای حذف نظام پادشاهی نمی شد. مخالفان پادشاهان خطاکار در اکثریت موارد با حفظ مواضع خود و پیشبرد آنها، آن شاهان را نگه می داشتند. در مورد ایران، اینگونه می تواند باشد که شاهزاده با آنکه حرفهایی زده که با منشور حزب در تناقض است، می توان در آن موارد با او مخالف بود ولی در به تخت نشاندن او برای حزب بحثی نباشد. اگر خطاهای شاهزاده ایران بربادده باشند، می توان از او کلا تبری جست بدون آنکه از خاندان پهلوی دست شست. این خاندان در شاهزاده رضا پهلوی خلاصه نمی شود و شاهزادگان دیگری هستند که این حزب می تواند پس از آزادی ایران در آینده به ملت ایران معرفی کند یا از میانشان مردم یکی را خود انتخاب کنند. اینگونه هم منشور حزب و هم نظام پادشاهی حفظ خواهند شد.
بنظر من، پیش از آزادی ایران، وظائف شاهزاده در رساندن صدای ملت ایران به جهان خلاصه می شود. صدای ملتی که می خواهد این رژیم کهریزکی در کلیت اش بطور مسالمت آمیز سرنگون شود و جایش را نظامی بگیرد که لیبرال دمکرات باشد تا کشور و ملت به امنیت، آزادی و رفاهی برسند که قرار بود پیش از کره جنوبی به آن برسند و بیش از 100 سالست که برایش مبارزه کرده اند. مبارزه اسلامیست ها و توده ای ها و دنبالچه ها و ملی مذهبیون و جبهه ملی را من بخشی از مبارزه ملت ایران قبول ندارم که تا توانستند زیان وارد آورند و یا در بهترین حالتش مثل جبهه ملی دوستی شان خاله خرسه وار بود و هنوز هم هست. بنظر من شاهزاده بعنوان شناخته شده ترین شخصیت سیاسی و مطرحی که داریم باید صدای ملت ایران باشد و کاملا فراحزبی عمل کنند. مبحثی مثل فدرالیسم، مبحثی است فرعی، بی موقع، تفرقه انگیز و بهانه برای فرار از اصول و مباحث اصلی که برخی احزاب و گروههای برون مرزی پوپولیست، فرصت طلب، جاه طلب، خودمحور که پایگاه اجتماعی در ایران ندارند در منشورهایشان قرار داده اند و به برنامه های اصلی گروهی و حزبی خود مبدل ساخته اند. اگر مطمئن بودند که در فردای ایران آینده ای دارند و ملت ایران آنها را مسخره نخواهند کرد امکان نداشت از حالا به قیمومیت و ولایت از ملت ایران در برون مرز، بدون آگاهی ملت و وابستگی به حمایت خارجی دست به گروکشی از دیگر احزاب مثل این حزب بزنند. اینها از ملت ایران وحشت دارند وگرنه ملت را اینگونه دور نمی زدند تا مثل آپوزیسیون های قلابی ای که غرب برای عراق و افغانستان و لیبی و و و ساخت خود در آینده در ایران بقدرت برسند و با جنبش سبز ملت ایران آن کنند که کردند. شاهزاده نباید در برنامه های حزبی و گروهی دخالت کند و یا برنامه ای مثل فدرالیسم در حزب و گروهی را که با آن رسالتی که من در آغاز به آن اشاره کردم تناقض دارد را تبلیغ کند یا به بحث در برون مرز بگذارد یا آنرا کبریت بیخطر جلوه دهد و یا نسبت به آن نگاهی مثبت نشان دهد چون مردمی که هوادار او هستند هم با اعتمادی که به او دارند بدون تفکر ممکنست پیروی کنند، و صدای اعتراض دیگر احزاب درآید، و مخالفان خونین اش از آن حداکثر استفاده را بسود خود کنند، این حزب را در شرائط دشوار قرار دهد. شاهزاده باید توجه اش به اصول باشد و تفاوت بین خواسته های همگانی ملت ایران را از خواسته های قشری تمیز دهند. من از او انتظار دارم که اصول را فدای کسان در احزابی نکند که جای فرع و اصل را بهر دلیلی در منشورهایشان وارونه قرار داده اند. توافق و وادادن با این کسان از سوی هر کسی که باشد، منافع ملی ایران را در کوتاه و بلند مدت بخطر می اندازد و به مبارزات آپوزیسیون واقعی و ملت ایران زیان وارد می کند. آقای مویدی گرامی، این درک کلی منست از همه آن مطالبی، منجمله مقاله شماست که در مورد منشور حزب در دو سال اخیر خوانده ام. البته افکار خودم را درباره نقش شاهزاده و و و در این نظر آورده ام. اگر خواستید در مواردی که دچار کژفهمی شده ام مرا راهنمایی بفرمایید، سپاسگزار خواهم شد. ارادتمند حق. پاینده ایران و ملت ایران
.....................................
کاوه یزدانی
با درود به حق عزیز
نظر خواهی بجا یی کردید ، نیازی به نوشتن دوباره شان نمی بینم ، جز اینکه ، عرض کنم :
شاهزاده بعنوان شناخته شده ترین شخصیت سیاسی و مطرحی که داریم باید صدای ملت ایران باشد و کاملا فراحزبی عمل کنند. با احترام کاوه یزدانی
پاینده ایران و ملت ایران
December 12, 2011 03:31:57 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم بویژه به آقای مویدی عزیزم،
با سپاس فراوان از شما که پاسخهای در خور توجهی بمن دادید. من مایلم در چند نظر درونی ترین مشکلاتم را با شما و دیگر علاقمندان در میان بگذارم که اکثر ایرانیانی که من می شناسم آنها را کسر شأن خود می دانند و در درونشان از آنها فرار می کنند. برای من هم در درونم و هم اعتراف این حقایق خجالت آورست ولی آنها را می گویم تا شاید دیگرانی هم که این مسائل را دارند و می بینند، آنها را ابراز کنند. اگر هم معتقد هستند که من و امثال من در جامعه تک و توکی هستند، خواهش می کنم بدون رودربایستی بیایند و بگویند تا اقلا من بدان که این یکی از بزرگترین مشکل ما در رسیدن به لیبرال دمکراسی چه از نوع جمهوری و چه از نوع پادشاهی آن نیست. بله، هموطن گرامی من، آقای مویدی عزیزم، من خود را مثل 90 درصد مردم عادی می بینم که در درک درست گفتاری و نوشتاری سیاسی بسیاری از سرشناسان دچار مشکلات فراوان می بینم. اینکه برخی از اینها صادق باشند و نباشند هم تفاوتی نمی کند. معمولا نا صادقان هستند که خوب به این موضوع واقف هستند و می دانند چگونه روی دیوار ما بکشند. کار اینها با مردم خیلی آسانتر از آنهایی است که بواقع آپوزیسیون هستند. سرآمدان ما این حقیقت را باید درک کنند و با زبانی ساده با ما ارتباط برقرار کنند و شکیبایی فراوان نشان دهند. در بسیاری موارد خواهند دید که امثال من با حرفی را با قاطعیت می زنند و پایش می ایستند. بخش مهمی از کار شما و همانند های شما متقاعد کردم من هاست، آنهم بزبان من ها تا به راه کج مان ادامه ندهیم. بله، من بخاطر ضعفهایم اشتباه زیاد می کنم و برای همین نگاهم به شماها و این حزب است تا جلوی اشتباهاتم را بگیرم. مرتب هم در این اظطراب بسر می برم که آپوزیسیون راستین و قلابی کدامین هستند. ما باید خود را مخاطب اصلی شما بدانیم همانطور که در غرب مرسوم است و شماها نباید در درک مسائل مرا همتراز خودتان بدانید. با آنکه همه با هم برابر هستیم ولی استعدادها که برابر نیستند تا توقع داشته باشیم همه حرفهایتان را بفهمند یا به زعم خود یارتان نشوند و و و. اگر مردم حس کنند که زبان سرآمدان را نمی فهمند یا از سیاست کاملا کنار می کشند و یا بطرف کسانی جلب می شوند که بزبان آنها نزدیکترست. چه بسا اکثریت کسانیکه در کشاندن مردم بطرف خود موفق بوده اند پوپولیست و فرصت طلب هستند و مردم را به بیراهه می کشانند. وقتی به حرفهای خمینی و احمدی نژاد و نوشتارهای توده ای ها و اکثر ملت سازان (مقالات در اخبارروز در بخش "مسئله ملی") توجه می کنیم اینرا می توانیم ببینیم که چگونه بسادگی بزبان عوام پسند و احساساتی مردمفریبی می کنند و مردم ناآگاه را بدنبال خودشان می کشانند. بخش عظیمی از مبارزات ما در آگاه کردن این 90 درصد مردم باید باشد که نیازمند ارتباطی با سرآمدان آپوزیسیون واقعی هستند که قابل فهمشان باشد. به عبارت دیگر، باید سطح درک مطالب سیاسی آن 90 درصد را در نظر گرفت، آنها را مورد خطاب قرار داد و نه دیگر سرآمدان یا سرشناسان دیگر را. تا آنجایی که به این حزب مربوط می شود، مشکل من با درک بسیاری از مطالب نوشتاری این حزب اینست. مثلا نوشته های آقای آجرلو که معلوم نیست اینروزها کجاست برایم قابل فهمند ولی درک نوشته های بسیارانی دیگر برایم مشکل هستند چون بسیاری مطالب را آنانی که در متن حزب هستند می دانند و نیازی به باز کردن آنها نمی بینند. آقای مویدی عزیزم، یادتان هست که وقتی من بیانیه آن 19 تن خبرنگار سبز را درست برعکس فهمیدم و شما آنرا برایم ترجمه کردید؟ بدون شما چطور چشمانم باز می شد! یا آن بیانیه های دیگر چند صد نفره را چطور می شد بدون تجزیه و تحلیل و ترجمه برای مردم فهمید! بدون توجه به این مسائل، مردم به بیراهه ها خواهند رفت و همین تجارب اخیر بودند که به من نشان دادند که این صدها نفر سرشناس چه سوء استفاده هایی است که از مردم نمی کنند! من یکی از 90 درصد هستم که برای آزادی کشور و ساختن ایرانی لیبرال دمکرات مبارزه می کنم ولی استعداد لازم را در درک نوشتارهای بسیاری ندارم و اگر از امثال من مراقبت های لازم بوسیله کسانی و یا حزبی مثل حزب شما نشود یا باید کاملا کنار بکشم و یا به دام مردمفریبانی بیفتم که بدنبال امثال من هستند تا بر گرده ما بقدرت برسند و ایران را نابودتر و نابود کنند. آنوقت منهم مثل نسل 57 باید دچار عذاب وجدان شوم و سالها به خود و نسلهای بعدی بگویم که ایکاش دست و پایم شکسته بودند و در نابودی کشورم در آن تظاهرات شرکت نمی کردم. از آنجا که نمی خواهم دوستی من نسبت به کشورم دوستی خاله خرسه باشد و از آنجایی که بدون کمک آپوزیسیون راستین، قادر به درک مطالب نخواهم بود، من ترجیح می دهم کنار بکشم، درست مثل آن درصد بالایی از ایرانیان که می شناسم که می ترسند دوباره اشتباه کنند و می گویند اگر خیر نمی توانیم برسانیم اقلا شر مرسانیم. بقیه را در نظرات بعدی خواهم آورد. با سپاس از شما و این حزب برای تحمل امثال من.
پاینده ایران و ملت ایران
December 12, 2011 01:53:38 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
ایرانی گرامی،
شما نوشتید: "جالب این است بگویم منی که پس از سالیان پادشاه فقید را حتی در گفتار روزانه با عنوان رسمی خطاب میکنم، به حزب واحد (رستاخیز) رای ندادم، و سالها بعد به یکی از دست آاندر کاران آن گفتم آنچه شما با نظام حزبی در ایران کردید نه تنها راه حل نبود بلکه دست کمی از انقلاب آیت ا...ها نداشت.
اتفاقاً هفته پیش موضوعی پیش آمد که مجبور شدم یک کتابی را که نخستین بار در مهرماه ۱۳۸۲ در کلن / آلمان چاپ شد را برای بار سوم مرور کنم.
من همیشه پرسشهای فراوانی در مورد حزب رستاخیز داشتم. و فکر میکنم بهترین پاسخ خود را در مورد اینکه اصولا چرا حزب رستاخیز بوجود آمد را در این کتاب خواندم. احتمالاً شما هم این کتاب را خواندهاید و شاید نویسنده این کتاب را هم بشناسید، اگر نه، مشخصات کتاب را در زیر مینویسم، اگر کتاب را پیدا کردید، حتما بخوانید.
بنظر من، در ایران آزاد پس از سرنگونی رژیم، زمانی که سر فرصت پژوهشگران و دانشجویان ایران فردا، بخواهند در مورد تاریخ ایران تحقیقات علمی کنند، این یکی از کتابهای بدرد بخور خواهد بود. زیرا، هم حال و هوا و جو ایران آن زمان را تا حدودی روشن میکند، هم اینکه یک اطلاعات جالبی از سیاستمداران و همچنین اوضاع اجتماعی آن زمان در اختیار خواننده کتاب میگذارد.
خوشبختانه نویسنده کتاب محبت کردند و در چند دیدار در طول چند سال که ما با هم داشتیم، برخی از مدارک را هم که در دست داشتند را به من نشان دادند، که هم برایم بسیار جالب بود، و همینکه نشانگر این بود که ایشان وسواس عجیب و زحمت فراوانی کشیده بودند که کتابشان مستند و قابل دفاع باشد. همیشه از اینکه چرا بیشتر بخاطر نمیاورند و چرا نشد که مدارک بیشتری را با خود به خارج بیاورند، زجر میکشیدند. زیرا، معتقد بودند، وظیفه هر ایرانی که در آن زمان نقشی در سیاست کشور داشته میباشد که این حقایق را از خود برای نسل فردا بر جای بگذارد.
اصولا این کتاب یک تصویر درستی از یک گوشه اوضاع سیاسی / اجتماعی آن زمان را ترسیم میکند.
متأسفانه، نویسنده کتاب، آن میهندوست بتمام معنی که تمام زندگی خود را وقف علم و سیاست و ساختن ایران کرده بود، چند سال پیش فوت کردند.
یکی از خوبیهای زندگی در جوامع آزاد این است که میشود با افراد سیاسی آزادانه ملاقات کرد، و نویسنده این کتاب هم محبت کرد و توانستم حضوراً، پرسشهای خود را پس از خواندن کتاب با ایشان مطرح، و پاسخهای مفیدی دریافت کنم. افسوس که این میهنپرستان یکی یکی از دست رفتند و آزادی میهن را ندیدند. اما ما به عهد خود وفا خواهیم کرد و تا این میهن را از دست این رژیم جهنمی آزاد نکنیم، دست بردار نخواهیم بود.
در آخرین دیدارم با ایشان، به ایشان گفتم، تا دیدار بعد و این بار من به اروپا خواهم آمد. و ایشان گفتند، فکر نمیکنم که دیگر عمری باقی مانده باشد، و گفتند: "میدانم که ایران عزیز را دیگر نخواهم دید، ولی شما جوانترها، این مبارزه را تا آزادی ایران ادامه دهید، زیرا این میهن و ملت ارزش بیشتر و بهتر از اینها را دارد، شاه خود را هم تنها مگذارید... چند ماه بعد خبر فوت ایشان را دریافت کردم.
اما یاد همه این فرزندان خوب ایرانزمین هرگز از خاطرم نخواهد رفت، و اینکه چگونه با یک شوق توام با التهاب از پیشرفتهای ایران آن زمان سخن میگفتند... و افسوس میخوردند که کار نیمه تمام ماند...
در هر حال سخن از حزب رستاخیز شد و داغ دلم تازه شد و خاطرهها زنده شد...
و اما اطلاعات در مورد این کتاب:
کتاب: "یاد ماندهها از بر باد رفتهها (خاطرات سیاسی و اجتماعی دکتر محمد حسین موسوی)."
از جمله فعالیتهای ایشان در زمان شاه میهن پرست آریامهر - حقوقدان، سناتور انتخابی مردم آذربایجان، عضو کمیته مرکزی و قائم مقام حزب مردم، و عضو دفتر سیاسی و قائم مقام حزب رستاخیز بودند.
یاد همه میهن پرستان ایرانزمین گرامی،
شیر و خورشید و تاج
***** ایران آزاد باید *****
December 12, 2011 11:36:46 AM
---------------------------
وجدانی
شاه باید سلطنت کند و نه حکومت!
این ادعا و این شعار بالا تا بحال از زبان خیلی ها و حتی آنهایی که دشمن قسم خوردۀ پادشاه و بویژه از نوع پهلوی آن بوده اند شنیده شده است. درگیری و اختلاف اصلی مرحوم محمد مصدق با محمد رضا شاه فقید چه بسا بدین جهت بوده باشد که او یعنی مصدق حکومت را متعلق به خودش بعنوان نخست وزیر میدانست و برای پادشاه همان سلطنت کردن را می طلبید. به عبارت دیگر (حد اقل بگفتۀ آقای محسن کردی) نخست وزیر محمد مصدق یک سلطنت طلب میباشد. اشخاص، گروهها و احزاب ایرانی که به مشروطۀ پادشاهی اعتقاد دارند و آنرا بهترین رژیم و نظام سیاسی برای ایرانشان پیشنهاد میکنند و بنا را بر این میگذارند که پادشاه مشروطۀ آنان فقط سلطنت خواهد نمود و نه حکومت، با این انتخاب خویشتن را در زمرۀ سلطنت طلبان قرار داده اند هر چند منکر این مهم باشند.
مطلب دیگر اینکه هموطن گرامی جناب ایرانی در خصوص مشروطه پرسشی داشتند که عزیزانی بدان پرداخته و پاسخهای مورد نظر و پسند خویش را دادند. بد نیست که به اظهارات و پاسخهای رایزن فقید حزب مشروطۀ ایران زنده یاد داریوش همایون نیز در این رابطه توجه داده شود که بدون تردید در این شرایط بحرانی و التهاب آور بسیار نافع خواهند بود. رایزن فقید حزب، مشروطه را و بویژه مشروطۀ ایران (چارت و یا منشور) را بدون ارتباط با پادشاهی نمی داند.
پاسخها عینآ و بدون مطلب اضافی دیگری ذیلآ درج میشوند:
»»پاسخ: ...پادشاهی یا مشروطه است یا استبدادی و ما همچنان دنبال پادشاهی مشروطه هستیم. در انگلیس و هلند پادشاهی مشروطه است و حکومتها ممکن است دست سوسیال دموکراتها باشد...««
»»پاسخ: ...جمهوری در مقابل مشروطه نیست برای اینکه جمهوری به خودی خود معنا ندارد. مشروطه معنی دارد و در همه زبانها Constitutional معلوم است یعنی قانون مدار یعنی قانونی که مردم گذاشتهاند و خوب این ممکن است که شکلش پادشاهی باشد یا جمهوری باشد ولی در چهارچوب قانون و مداخله مردم . منتها در ایران و اصطلاح سیاسی ایران به هرحال مشروطه به پادشاهی اطلاق میشود. ما هم اصراری نداریم این را عوض کنیم. پادشاهی مشروطه مورد نظر ما است...««
راجع به مصدق و سلطنت از جمله میتوان به مقالۀ مبسوط زیر که در همین سامانه هم یافت میشود مراجعه کرد:
مصدق یک سلطنت طلب بود و این یک دعوای خانوادگی است! بتاریخ یک شنبه 23 اردیبهشت 2566 به قلم آقای محسن کردی.
December 12, 2011 11:29:31 AM
---------------------------
ایرانی
بهمن خان عزیز با درود و سپاس
انقلاب مشروطیت که با همین نام شروع و خاتمه یافت و هدفش تبدیل نظام پادشاهی مطلقه ظل اللهی به نظامی مشروط بود, اولین برخورد ایرانیان عام با این مفهوم می باشد. این مفهوم از طریق ایرانیانی که برای تحصیل به اروپا رفته بودند وارد ایران گردید و به عنوان چاره مهار قدرت شناخته شد. برخی اعتقاد دارند مشروطه و مشروطه خواهی (که منظورش مشروط نمودن قدرت مطلقه شاه بود) به تحریک انگلیسی ها در ایران شکل گرفت تا در مقابل شاه مقهور روسیه, تعادلی برای انگلستان در منافع متصوره اش در ایران ایجاد نماید. یعنی چه در ایران و چه در همه دنیا به لحاظ تاریخی مفهوم مشروطه, یک مفهوم متعلق به پاسخگو نمودن نظام پادشاهی است*. پس از قدرت گرفتن بورژوازی و پیدایش مفهوم جمهوری (خروج این مفهوم به لحاظ تئوریک از نظریات افلاطون و اجرای عملی آن در انقلاب کبیر فرانسه, جمهوری اول), هرگز چیزی به نام جمهوری مشروطه نه مطرح گردید و نه بنده جایی دیده ام. مفهوم مشروطیت, مثلا" در انگلستان, پس از انقلاب و جمهوری شدن نظام حکومتی آن بوجود آمد و هدفش ایجاد تعادلی میان خواست و باورهای ملی و نظامی پاسخگو بود.
حال در مثل مناقشه نیست. با توجه به اتفاقات اخیر, درک حذف کلمه پادشاهی از عنوان حزب مشکل نیست. اما به نظر این قلم, مانند تعریف مفهوم جمهوری مشروطه می باشد که در هیج جا حداقل بنده ندیدم سابقه داشته باشد, که جمهوری یعنی حکومت جمهور مردم و مشروطه یعنی پادشاهی مشروط (بی مسئولیت) و واگذاری حکومت به مردم.
آنچه مهم است کارکرد این حزب است که امیدوارم تحت مشی حزبی مبتنی بر اصول, منشور و اساسنامه صورت گیرد و حداقل بنده انتظار دارم در دفاع از نوع حکومتی در آینده ایران حرکت نماید, که آن حکومت مقبولیتش را از تاریخ, سنت و تفکر ایرانی بگیرد و مشروعیتش به رای مردم باشد.
پاینده ایران
*تاریخ استقرار مشروطیت در ایران (مستخرجه از اسناد وزارت امور خارجه انگلستان), حسن معاصر
December 12, 2011 08:39:52 AM
---------------------------
بهمن زاهدی
درود بر ایرانی گرامی،
مشروطه در نيمه دوم سده نوزدهم از راه عثمانی به واژگان فارسی راه يافت و تركها آن را از روی واژه "شارتر" فرانسه يا "كارتا" و كارتولای لاتين ساختند كه در آغاز به معنی لوحی بود كه فرمانها را روی آن مینوشتند و بعد به قانون اطلاق گرديد. ماگناكارتا كه اختيارات پادشاه را محدود میكرد و نخستين "قانون اساسی" جهان بهشمار میرود و فرمانی بود كه در آغاز سده سيزدهم از سوی پادشاه انگليس به مجلس لردان صادر شد به معنی لغوی لوح بزرگ است.) قانون اساسی به معنی امروزی با انقلاب امريكا آغاز شد و امروز همه كشورهای جهان دارای قانون اساسی هستند (در انگلستان قوانين موجود و عرف يا رسوم، كار قانون اساسی را انجام میدهد و آن كشور يكی از قانونیترين حكومتها را دارد.) حكومت مشروطه را روشنفكران زمان در برابر constitutional government اصطلاح كردند به معنی حكومت قانونی و دارای مشروعيت برخاسته از اراده عمومی، در برابر حكومت استبدادی سلطنتی. در ادبيات دوره مشروطه تا مدتی مشروطه و "كنسطيطوسيون" با هم بكار میرفتند. در حكومت قانونی يا كنستيتوسيونل، شكل حكومت پادشاهی يا جمهوری اهميت ندارد زيرا هردو پارلمانی هستند.
برگرفته شده از کتاب حزبی برای اكنون و آينده ايران
http://www.irancpi.net/menshor/Hezbi_beray_Eknon_ve_Ayende.php
ارادتمند
بهمن زاهدی
December 12, 2011 07:56:36 AM
---------------------------
مهرداد
تا کی سوزاندن نسلها
December 12, 2011 05:55:22 AM
---------------------------
م.موبدی
حق گرامی
با درود. بار دیگر تاسف خود را از پاسخ گویی دیر هنگام به شما و دوستان دیگر به سبب مسایل شخصی ابراز میدارم.
فکر می کنم رویکرد شما گاهی با شتابی که در قضاوت می کنید شما را به نتیجه گیری نادرست می رساند. که البته برای من و دیگران هم اتفاق می افتد. چگونه شما مطمئن هستید این مقاله قبل از انتشار، در اختیار مسئولان بلند مرتبه حزب قرار نگرفته و در مواردی تغییراتی نیافته است؟ لیبرال دمکراسی همین است که نظرهای شخصی امکان ابراز نظر بیابند. برای آگاهی جنابعالی عرض می کنم که این کار صورت گرفته است و شورای مرکزی با سعه صدر و علیرغم ناموافق بودن با آن، اختیار انتشار آن را به خود بنده محول نموده است. اما این که چرا به همین سادگی و بدون یک پرسش آسان توانسته اید به نتیجه گیری های خود برسید مربوط به خودتان است ولی از آنجا که نیروی پیشداوری و اکتفا کردن به آن در شما بنظر من متدولوژیک نیست؛ چیستی ش به عهده خود جنابعالی است
دوست من؛ بگذارید صریح بگویم شما از پرداختن به اصل موضوع گریز دارید و تصور من این است ادامه این گریز،در شما نمی تواند تا مدت زیادی دوام یابد. نیروی انصاف و حقیقت جویی در چالشهای ذهنی شما پیروز خواهد شد. شما حتی یک برخورد مشخص با مقاله مورد نظر نکرده اید.حتی با یکی از گوشه های آن هم نکردید. در جایی به بعضی از دوستان حزبی اشاره کرده ام از قرمطی جستن و بابی یافتن بپرهیزند و به موضوع بپردازند. ما دیگر از رویکردهای توده ای ، و مذهبی باید گذشته باشیم.
می شود راجع به رویکرد سامانه های گوناگون بحث کرد و بنده از آن گریزی ندارم؛ اما اصل موضوع را فراموش کردن یا گریز از آن؛ چشم پوشی به منطق حرکت یک حزب است و با توجه و پرداختن به آن است که میتوان با کمال حسن نیت به بهبودیابی آن حزب یاری نمود. این کوشش بنده است برای حزبی که دوستش دارم و می کوشم منشورش را چون مردمک چشم حفظ کنم
December 11, 2011 10:39:35 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم
ایرانی عزیزم، تا آنجا که من دریافته ام، واژه مشروطه ریشه اش اش شرط نیست بلکه چارت یعنی منشور است که در صدر انقلاب مشروطه از طریق ترکیه به ایران راه یافت. معنای مشروطه تا انجا که من می دانم، در رابطه با حق و حقوق مردم است مثل منشور حقوق بشر (فقط شامل مردان می شد) در صدر انقلاب فرانسه. ارتباطی بین پادشاهی مشروطه یا همان منشور نیست. دوستدارت حق. پاینده ایران و ملت ایران
December 11, 2011 08:28:01 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت کلیه دوستان و سروران
چند روزی بود که مقاله جلیله فوق را می خواندم و بر سردرگمی هایی که از روز اول آشنایی با سامانه این حزب فخیمه با من بود, هر دم افزوده می شد. کار تا بدانجا رسید که دوباره کلیه اسناد و مدارک ضمیمه و در دسترس حزب را مطالعه کردم. در ابتدای آشنایی, آنچه بیش از همه جلب نظر می کرد, عنوان حزب بود, "مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)". پادشاهیش کجا بود؟ چه چیز را مشروط و مشروطه اعلام می نمود؟ ایران را؟ لیبرال دموکراسی را؟ چگونه عنوان "مشروطه سلطنتی" به مشروطه تنها تبدیل شده است؟ این مشروطه بودن, چه چیز را مقید به قانون می کرد؟ و چندین پرسش دیگر که جای مطرح نمودنش اینجا نیست. آنچه توجه مرا جلب می کرد و اطمینان خاطری حاصل می نمود, اساسنامه و مرامنامه حزب بود. پس مدتی مطالب و مقالات را زیر نظر داشتم. تا ماه ها تنها همه مقالات و کامنت ها را می خواندم و نظرم را برای خود نگاه می داشتم که این حکومت جهل و خرافه و فساد طی سالیان اینگونه به ما تحمیل کرده بود. اولین نظرم را در پایین مقاله حضرت نوری علا گذاشتم و چندی بعد در پاسخ به شخص دیگری از پادشاه فقید (اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر) دفاعی منطقی نمودم در عین حال انتقاداتی را نیز از ایشان مطرح کردم, و هماندم به انگ چاپلوسی (به تلویح) گرفتار آمدم! پاسخی سخت جالب و تامل برانگیز بود از حزبی که داعیه دفاع از مشروطه به پادشاهی رضاشاه دوم را داشت. دریافتم نه تنها چند گانگی درحزب موج می زند, بلکه فراکسیون های رقیب, درست مانند آنچه در "حزب ایران نوین" یا "مردم" و یا بعد ها در جناح های حزب واحد "رستاخیز" اتفاق افتاد, به رقابتی برتری طلبانه نیز مشغولند. دریافتم ایرانی هر کجای دنیا باشد, ایرانی است و جمع شدنش زیر یک چتر واحد گاه محال می نمایاند. البته این قلم در این گاه, داعیه نقد حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) را ندارد که اگر لازم شد در زمان دیگری مرتکب خواهد شد. اما تاریخ به سان چراغ راهی عبرت آموز مسیر را روشن می کند.
تقریبا" در ایران حزبی تاسیس نشد که دچار انشعاب نشود, اقلیت ها و اکثریت ها, تند روها و کند روها, انواع چریک های مختلف, فدائیان رنگ به رنگ, با خود می گفتم شاید تجربه سالها زندگی در غرب این رفتار سیاسی ما را تعدیل نموده باشد, که روش های حزبی یک چیز شناخته شده است و تا آنجا که من دیده ام (در اسناد ضمیمه), در این حزب رعایت می شود, پس این مقاله بلند بالا دیگر چیست!؟ اما چه خوش خیالانه "دموکراسی می خواهیم با روش دیکتاتوری!". جالب است بگویم منی که پس از سالیان پادشاه فقید را حتی در گفتار روزانه با عنوان رسمی خطاب می کنم, به حزب واحد (رستاخیز) رای ندادم و سال ها بعد به یکی از دست اندرکاران آن گفتم آنچه شما با نظام حزبی در ایران کردید نه تنها راه حل نبود, بلکه دستکمی از انقلاب آیت ا...ها نداشت. حتی در شرایط امنیتی آن روزگار, نباید احزاب نیمه مستقل اعدام می شدند, بلکه باید دستشان باز گذاشته می شد در مجلس شورای ملی و از دخالت در انتخابات نیز پرهیز می شد.
دست آخر آنکه, ایران مهم است و مهم است و مهم است ونهاد پادشاهی در طول قرن ها با تکیه برخداوند نگهبان آن بوده است.
از هموندان این حزب جلیل که بنده نیز به آن بی علاقه نیستم, پوزش می طلبم و امیدوارم خرده گیری های این کمترین را ببخشایند که قصدم دخالت در روند داخلی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) نبود. دریک کلام کشش ندهید! که دشمن شاد می شویم.
پاینده ایران
December 11, 2011 04:16:32 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
آقای بهمن زاهدی،
فکر نمیکنم چه در گذشته، چه حال و چه آینده شما سلطنت طلبی پیدا کنید که گفته باشد ایران را برای پادشاهی بخواهد. اگر هم کسی در اقلیت این حرف را زده، باید از خود او پرسید که چگونه به این نتیجه رسیده است. این تعریفی که برای ما ساختند که سلطنت طلب اینگونه است و مشروطه خواه پارلمانی آنگونه است. مانند همان بدل سازی است که رژیم ایران انجام میدهند در مورد واژه ها. جمهوری اسلامی هم معتقد است که دموکرات است از نوع اسلامی. اما ما که بهتر میدانیم.
بحث من اصلا این چیزها نبود. اینجا هم جای این بحثها نیست. بنده به شما عرض کردم گفتن اینکه " امروز در این حزب سلطنت طلبی باقی نمانده"، یک افتخار محسوب نمیشود، آن هم برای حزبی که ادعا میکند "دموکرات" است و برای آینده.
میگوئید: " حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) حزب سلطنت طلبان نیست. ما هم نگفتیم که هست. مگر حزبی که برای آینده است، حتما باید برای سلطنت طلب باشد تا شما همان رفتاری را از خود نسبت به سلطنت طلب نشان ندهید که رژیم اسلامی نشان میدهد نسبت به ما؟
جمله زشتی بکار بردید، من هم نظرم را عرض کردم. قبول نمیکنید؟ حق شماست. حتما من اشتباه میکنم، و جمله شما بجا بوده است.
در مورد بله بله قربان، و و و که اشاره کردید هم اجازه دهید نظر ندهم، فکر نکنم احتیاج به توضیح باشد - که بله بله قربان گو، هر جا انسان است وجود دارد، در میان ما انسان ها، و ارتباطی به سلطنت طلب بودن یا نبودن ندارد. لیبرال دموکراسی هم استثنا نیست از این قضیه.
***
و هم میهن گرامی آقای حق و خوب:
بنده هرگز نگفتم که سخنگوی سلطنت طلبهایی که با حزب (لیبرال دموکرات) مشکل دارند هستم، که بتوانم از طرف آنها نظر دهم که مشکلی با آن حزب دارند، یا ندارند، و آن مشکل کدام است.
اما نظر شخصی خودم این است که اگر حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) میتواند محسن سازگاراها را تحمل کند، چطور است که نمیتواند سلطنت طلبها را تحمل کند؟ که باید با افتخار اعلام کند که در اینجا سلطنت طلب نداریم و اینجا جای سلطنت طلب نیست. موضوع فقط گفتن این حرف نیست، نحوه گفتن هم شرط است.
میبخشید، با عرض احترام این را مجبورم خدمت این هم میهنان یاد آور شوم. آن چیزی که همه ما امروز داریم از شناسنامه گرفته، تا تحصیلات، تا تا تا همه را در زمان که بدست آوردیم؟ با خون جگر چه افرادی؟ که حالا ما از دموکراسی چیزی سر در نمیاوریم، اما این حزب کاملا دموکرات است. این داستانی که سلطنت طلبان دیکتاتور هستند و بقیّه دموکرات، زیاد روی این حرف حساب نکنید.
یک کم انصاف هم خوب چیزی است.
در هر حال این نوشته با عرض احترام بود. در دموکراسی این گفتگوها چیز عجیبی نیست. و بنده هم در سامانه شما میهمان هستم و باز جای سپاس دارد که میشود در مورد این نگرانیها گفتگو کرد.
همین خودش امیدوار کننده است. ما در استراتژی مبارزه ممکن است در تضاد باشیم اما در بسیاری از اصول با هم مشکلی نداریم، و همه آزادی ایران و سرنگونی رژیم را میخواهیم و رساندن مردم به پای صندوقهای رای برای انتخاب نوع حکومت آینده. دست کم امیدوارم که اینطور باشد.
حال آن که حزب شما میگوید میشود با همانها که این بدبختیها را برای ما به ارمغان آوردند کار کرد، من شخصاً فکر نمیکنم، چون اگر میشد، باید تا حالا شده بود. اما اگر برخی فکر میکنند قربانی کردن سلطنت طلب برای راضی کردن این ۵۷ یها لازم است و کار را پیش میبرد. خوب این گوی و این میدان. کور از خدا چه میخواهد؟ دو چشم بینا.
اگر کوبیدن ما کار اتحاد شما با آنان را پیش میبرد، ما که ۳۳ سال است از همه جا داریم میکشیم، حزب شما هم روش.
اما افرادی که آنقدر بینش این را نداشتند که تشخیص دهند خمینی کیست، اعتماد به این افراد برای آزاد کردن ایران اشتباه دیگری است، همانند اشتباهی که ۵۷ یها مرتکب شدند. اگر هم آن افراد بینش این را داشتند که بدانند خمینی که بود و باز در کنار او قرار گرفتند، که دیگر بدتر.
بگمان من، انقلاب شکوهمند برخیها هنوز به نتیجه نرسیده و اینها از هر سیاستی استفاده میکنند که این داستان تلخ را کش دهند تا جایی که انقلاب شکوهمندشان به ثمر برسد. اما بنده که باشم که از کار بزرگان سر در بیاورم. بنده در حد کوچک خود با رژیم دست بگریبان میشوم و بس.
با سپاس از پرسش شما،
شیر و خورشید و تاج
December 11, 2011 03:20:07 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم
همین الان به سایت تلاش آنلاین سر زدم تا ببینم که آیا این نوشتار آقای مویدی را در آنجا منتشر کرده اند یا نه. با کمال تعجب دیدم که بله، منتشر کرده اند و با سرعت هم منتشر کرده اند! پس از تجربه اخیر بدی که با این نشریه در انتشار نوشتارهای آقایان علی کشگر و احسانی پور، و عدم انتشار پاسخ های نوشتاری به ایندو در این نشریه برای برقراری توازن و انصاف در اطلاع رسانی به خوانندگان، انتظار نمی رود که پاسخهای نوشتاری به نوشتار آقای مویدی را در این نشریه ببینیم. نگاه یکسوگرایانه این نشریه را من در اینجا به عرض آقای شاهین فاطمی که یکی از اعضاء هیئت اُمنای بنیاد داریوش همایون است رساندم و از او خواستم که شکایت مرا به عرض دیگر اعضاء این هیئت برسانند و به این شکایت من رسیدگی شود. از قرار معلوم بنده عددی نیستم که به شکایتم رسیدگی شود و نتیجه آن در اختیارم گذاشته شود. اگر من و من ها عددی نیستیم، خواهشمندم که این سرشناسان مبارزه شان را برای ملت ایران به من و من ها تعمیم ندهند و به حساب من واریز نکنند.
آقای مویدی محترم، اگر من ببینم که پاسخهای این حزب به نوشتار شما در تلاش منتشر نشوند، چاره ای ندارم بجز اینکه در لیبرال دمکرات بودن شما هم مثل آن دیگران شک کنم. در ضمن، من چاره ای نخواهم داشت بجز اینکه حرکات اخیر نشریه تلاش و پاسخگو نبودن همگی شماها به من ها و اعتراض نکردن های شماها را به خفه کردن صدای این حزب را در تلاش، یک سری تلاش حساب شده در تخریب این حزب تلقی کنم. این شک من به شماها افزونی یافته است از آنجایی که شما هم مثل آقایان احسانی پور و علی کشگر بدون هیچ تماسی با این حزب درباره مشکلات تان در وهله اول و بصورت محرمانه یا گفتگو، تصمیم گرفتید که دست به انتشار این نوشتارها بزنید و تلاش دست و دل بازانه نوشته هایتان را منتشر کند. بسیار متاسفم کردید. از شما بیش از اینها انتظار داشتم. در این لحظات بحرانی که میهنمان بسر می برد، انتظار داشتم و دارم که همگی به ایران بیاندیشیم و از خود گذشتگی از خود نشان دهیم وگرنه مبارزه مان برای میهن و ملت، فقط یک ادعای توخالی خواهد بود و بس. با احترام، حق
پاینده ایران و ملت ایران
December 11, 2011 01:37:54 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
دورود بر شما شیر و خورشید گرامی
ما پادشاهی را برای ایران میخواهیم و نه ایران را برای پادشاهی.
شکل نظامی که حزب از آن دفاع میکند همان شکل نظامی میباشد که شاهزاده مدد نظر دارد. کسانی علاقه دارند این حزب را حزب «بله قربانگویان» و یا «چون فرمان یزدان چه فرمان شاه» جلوه دهند در اشتباه هستند. مسلماً نگاه کسانیکه در اویل انقلاباسلامی از خلخالی دفاع میکردند و خواستار کُشتار بیشتری از ایراندوستان بودند و هنوز هم به این عمل خود افتخار میکنند با نگاه ما به آینده ایران فرق میکند برای آنان ایران ابزاری برای رسیدن به اهدافشان است در حالیکه سرفرازی ایران برای ما هدف است .....
تاریخ قاضی عادلی میباشد. زمانیکه که واقعیتهای انقلاباسلامی آشکار شوند مردم خواهند دید که چه کسانی فقط برای ایراندوست بودنشان اعدام شدهاند و چه کسانی از قبلهگاهایشان دستور اعدام بیشتر ایراندوستان را به اجرا گذاشتهاند. خون آن دلیران ایرانی همچون ما بقی جانباختگان ایران (از هر گروه و سازمانی) به هدر نرفته است.
حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) حزب سلطنتطلبان نیست بلکه این حزب ایراندوستانی میباشد که با تجربه از گذشته به آینده نگاه میکند.
ما حزبی برای اکنون و آینده ایران هستیم.
ارادتمند
بهمن زاهدی
December 11, 2011 01:14:54 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم
با درود فراوان بر شیر و خورشید و تاج گرامی، هموطن عزیز، خواهشمندم بزبانی ساده برایم توضیح دهید که اختلاف عمده سلطنت طلبها با این حزب در چیست چون راستش من گیج شده ام. در اینکه سلسله پهلوی، ایران نوین را بنیان گزارد هیچ شکی نیست و ملت ایران مدیون این خاندان بابت آنست. اگر هم پادشاهی با رای ملت دوباره به ایران بازگردد، برخلاف گذشته جایگاهش همانند ملکه انگلیس خواهد بود و با همت احزاب لیبرال دمکرات در ایران، ماهیت نظام نوین لیبرال دمکرات خواهد شد. شاهزاده هم در این دهه ها نشان داده است که در صورت بازگشت پادشاهی به ایران، ایندو را برای ایران می خواهد. این حزب هم که همین را می خواهد، هر دو هم مخالف ذوب شدن در یکدیگر و ذوب شدن در دیگران هستند که لازمه گسست از گذشته هاست و استقلال فردی و حزبی و تبعیض، مثل کشورهای پیشرفته جهان. پس مشکل بین سلطنت طلبها و این حزب در چیست؟ منکه سر در نمی آورم! ارادتمند، حق
پاینده ایران و ملت ایران
December 11, 2011 12:58:47 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
آقای بهمن زاهدی،
شما نوشتید: امروز در این حزب سلطنت طلبی باقی نمانده.
وقتی این جمله که شما نوشتید را خواندم بی اختیار حس کردم در پشت بام آن مدرسه در کنار شادروان تیمسار رحیمی قرارم دادید.
شاید بد نباشد که هم میهنان ما و آقای موبدی گاهی فراموش نکنند که همین ما سلطنت طلبها بودیم که با خون جگر در کنار پادشاهان پهلوی ایران عزیز را به یک ایران نوین تبدیل کردیم.
و در این سالهای تلخ تاریخ ایرانزمین همین ما سلطنت طلبها بودیم که قبل از هر جریان دیگر با عشق و وفاداری که نسبت به ملت و میهن داریم، به پشتیبانی از رضا شاه دوم، قبل از همه اعلام کردیم که تا رهایی ایران از دست جمهوری اسلامی و رساندن مردم بپای صندوقهای رای برای انتخاب نوع نظام آینده از پای نخواهیم نشست.
حتی اگر به تاریخچه تاسیس همین حزب شما اگر رجوع کنید، خواهید دید که اولین بنیانگزاران همین حزب شما هم اکثرا ما سلطنت طلبها بودیم. حال چه به غلط چه به درست، و بعد چه شد مطلبی جدا است...
درست است که در میان ما هستند افرادی که از فرط ۳۳ سال زشتی ها، نامردمی ها، خیانت ها، خون ریزی ها، و و و گاه صبر و حوصله را از دست میدهیم و به این همه بی انصافی پرخاش میکنیم و فریاد در گلو خفته ما به آسمان میرود. اما با این همه خونی که از ما ریختند و با این همه ویرانی میهن، گاه حق را به ما بدهید که از این همه زشتی و ناحقی فریاد دارد ما از این همه ویرانی به آسمان بلند شود.
هر چه که مادران و پدران ما با خون جگر و عرق جبین ساختند دیگران آمدند و سوزاندند و بردند و پایمال کردند.
مثل این میماند که خانه ای را از پایه بسازید و درست قبل از اینکه در لحظه آخر سقفش تکمیل شود، یکی از راه برسد و خانه را در برابر چشمان شما بسوزاند. تمام اعضای خانواده را هم درو کند. بعد هم در برابر خاکستر باقی مانده خانه بنشیند و هی بگوید خوب شد که سوزاندم و کشتم، اصلا این خانه درش زیادی بزرگ بود و پنجره آن زیادی کوچک.
ما سلطنت طلبها ممکن است اشتباه هم بکنیم و حتما هم میکنیم، چون فقط انسانی که دست به هیچ کاری نمیزند، خطر نمیکند، و در راه میهن و ملت کاری نمیکند شاید بتواند بی نقص باشد. اما، با تمام اینها اکثر ما سلطنت طلبها در یک چیز مشترک هستیم و آن وفاداری به میهن و ملت است.
گفتن اینکه "امروز در این حزب سلطنت طلبی باقی نمانده"، آن هم در حزبی که مرتبا به "لیبرال دموکرات" بودن خود افتخار میکند - از دید من یک نفر که حق یک رای تمامی ایرانیان را محفوظ و احترام میگذارم، مانند خنجری در روح و روانم فرود آمد. این حرف شما تاریخی شد.
هر چه سعی کردم به روی خودم نیاورم دیدم، سکوت من خیانت به فرزندان میهنپرست طرفدار نظام پادشاهی است که به دست جلاد ری شهریها و خلخالیها یا تیر باران شدند، و یا حلق آویز.
یاد شیر زنان زحمتکش ایرانزمین، چون فرخرو پارسا ها، و شیر مردان ایرانزمین چون عاملی تهرانیها را گرامی میدارم. و گاه خوشوقتم که نیستند این روزهای زشت و تلخ را ببینند و بیشتر زجر بکشند، از اینکه چه بر سر این میهن بزرگ و این ملت بزرگ آمد.
نمیدانم که آیا ارزش دارد که قلب میهنپرستان را اینطور نشان بگیریم تا شاید مشتی را که خود باعث این همه ویرانی شدند را شادمان و راضی نگاه داریم؟ نمیدانم، تاریخ قضاوت خواهد کرد.
عجیب روزگاریست، که در چند دههه از هیچ به ایران نوین رسیدیم، و در چند دههه، از ایران نوین به اینجا رسیدیم.
اما ما زنده هستیم، چون ما خون دادهایم، و تا این میهن را دوباره سربلند و آزاد نبینیم عهد و پیمان خود را با آنان که دیگر در میان ما نیستند هرگز فراموش نمیکنیم. سپاس از توجه شما و آقای موبدی.
اگر در پیش چشم من بسوزانی تو ماوایم، در آن آتش بسوزانی زن و فرزند و ماما یم
اگر در پیش چشم من بسوزانی عزیزانم، مرا از مهر ایران نگسلاند عهد و پیمانم
تو خونم را بریز ای خصم خون آشام بد اختر، بسوزان پیکرم را تا شود این جسم خاکستر
ولی عشق وطن آمیخته با شیره جانم، مرا از مهر ایران نگسلاند عهد و پیمانم
(از شادروان دکتر منوچهر سلیمی، که بجرم سلطنت طلب بودن در شب یلدای ۱۳۶۰ بدستور خمینی تیر باران شدند).
"از روزی که انقلاب شکوهمند آنان پیروز شد، سلطنت طلب بودن جرم شناخته شد، و هنوز هم جرمیست که سزایش تیرباران شدن است."
فرزندان مجرم سلطنت طلب ایرانزمین،
شیر و خورشید و تاج
---------- *** ---------
در ضمن سپاسگزار میشویم اگر نامه رضا شاه دوم، که در همین جمعه گذشته خطاب به رئیس جمهور آمریکا، براک اوباما فرستادند را در سامانه خود چاپ کنید. سپاس
December 11, 2011 11:18:33 AM
---------------------------
بهمن زاهدی
دورود بر شما آقای موبدی گرامی،
نوشتهاید: حزب دو راه بیشتر ندارد.
راه سومی هم وجود دارد که در آخر این مطلب عرض خواهم کرد ولی اول به نوشته شما میپردازم.
نوشتهاید:
راه اول: بیرون آمدن بخش قسم خورده به ماندن در گذشتهها و "مقدسگراییها" که پیشنیاز ادامه تکاملی حزب است؛
در تمام مدتی که در این حزب فعالیت کردهام (هژده سال گذشته)، حزب هر روزه پیشرفت بیشتری کرده است و با آیندنگری شادروان داریوش همایون هر روزه به تکامل فکری خود افزوده است. اگر به این صورت نمیبود شما حق داشتید. از خود تعریف کردن کار ما نیست ولی حزب نه تنها در درون خود تکامل یافته است بلکه اپوزیسون را هم با عملکردهای خود به چالش کشیده است. اپوزیسیون دموکراتیخواه ایران تحت تاثیر اندیشههای حزب از آن جهانگرائی بیبندبار مارکسیستی و اسلامی دوباره به ملیگرائی و ایراندوستی گرایش پیدا کرده است. قسمخوردگی ما تنها برای آزادی ایران از چنگال فاشیسم مذهبی میباشد که با طبع کسانی در خارج از حزب که برای بقای جمهوریاسلامی کوشا هستند همخوانی ندارد. ما برای سرنگونی جمهوریاسلامی قسم خوردهایم اگر این ننگ است، من به این ننگم افتخار میکنم.
نوشتهاید:
یا راه دوم: واگذاری منشور ترقیخواهانه، لیبرال دمکرات ـ با شکل نظام پادشاهی ـ ؛ و برگشت به هژده سال پیش خود، به آغوش سرد سلطنتطلبان و اتمی شدن مانند آنها.
شاهزاده خود یک شخص لیبرالدموکرات به معنای واقعی آن میباشد و خواهان برقراری لیبرال دموکراسی در آینده ایران میباشد. این منشور ترقیخواه را همان افرادی نوشتهاند و در کنگرههای حزب به تصویب رساندهاند که شما آنان را سلطنتطلبان مینامید. از سال 1379 که اعلامیه جهانی حقوقبشر را مورد بحث قرار دادیم و به منشور حزب وارد کردیم، حزب خود را پایبند به این امر کرد که باید به موجودیت انسان احترام گذاشت. در آن کنگره (اورنج کانتری) در سال 1379 من پیشنهاد دهنده این موضوع به کنگره بودم. در آن کنگره اگثریت اعضای کنگره با این پیشنهاد موافقت کردند و این نشان دهنده نهادینه بودن آزادمنشی در حزب است. از آن زمان به بعد بود که گفتمان حقوق بشری در اپوزیسون ایران رواج گرفت و خوشبختانه با بوجود آمدن جنبش سبز در ایران هم نهادینه شد.
نوشتهاید:
اما این زایش به پایان نرسیده است و کم نیستند فرزندانی که مرده به دنیا آمدهاند.
حق با شماست افرادی در حزب به فکر این افتادهاند که سرنگونی جمهوریاسلامی را از منشور حذف کرده و با اصلاحطلبان جمهوریاسلامی شروع به همکاری کنند. این همان فرزندانی هستند که مرده به دنیا آمدهاند و اندیشههای آقای همایون را هنوز درک نکردهاند. ما از اصلاحطلبان در مبارزهشان با رژیم پشتیبانی کردهایم ولی برای همکاری با آنان از اصول خود فاصله نخواهیم گرفت.
(به عقيده ما سرنگونی رژيم جمهوریاسلامی نخستين مرحله پيکار است. مرحله دوم که به همان اندازه اهميت دارد ساختن يک جامعه نوين ايرانی است که تنها با مشارکت همه مردم و گرايش های گوناگون ميسر خواهد بود. منشور حزب)
راه سوم
امروز در این حزب سلطنتطلبی باقی نمانده است. اگر به پادشاهی تاکید داریم به این علت است که در طیف جمهوریخواه ایران آزادمنشانی که بتوانند ایران بعد از جمهوریاسلامی را به یک جامعه مدنی برساند هنوز پرورش نیافتهاند. هنوز جمهوریخواهی یعنی مخالفت با خاندان پهلوی و نه جمهوریخواهی که در اروپا و امریکا متداول است. سازمانهای که خود را جمهوریخواه مینامند نتوانستهاند با گذشتههای آرمانگرایانه خود فاصله بگیرند و به فکر جهانگرائیهای خود از نوع جمهوریاسلامی هستند. (هنوز هم هر ساله ترور چند سرباز وظیفه را جشن میگیرند و کُشتن نا بهحق چندین زندانی در تپههای اوین را عزا میگیرند)
پادشاهی برای ما بازگرداندن نظام پیشین به ایران نیست بلکه راه حلی برای فردای ایران است تا به دموکراسیلیبرال برسیم. چه گروهی و سازمانی و یا حزب سیاسی را شما میشناسید که برای آینده ایران لیبرالدموکراسی را پیشنهاد کرده باشد و به کثرتگرائی که یکی از پیشزمینههای آن میباشد اعتقاد داشته باشد!
در این حزب فراکسیونی در اقلیت توانست با کوشش خود به اکثریت برسد و همچنین هیچ قطعنامهای در این حزب تاکنون نتوانسته است با توافق تمامی اعضا به تصویب برسد همیشه اقلیتی با قطعنامههای حزب مخالفت کردهاند و خواهند کرد، چون ما مطلقگرا نیستیم. این عرف حزبی ما میباشد که به جامعه ایرانی هم پیشنهاد میکنیم. اگر اینها را شما سلطنتطلبی مینامید، من همان سلطنتطلبم
ارادتمند
بهمن زاهدی
December 11, 2011 12:56:29 AM
---------------------------
حق
با درود دوباره به همه هم میهنانم،
یادم است که وقتی جنبش سبز در اوج خود بود، سایت اخبارروز به ناگهان سیاست کوبیدن موسوی را آغاز کرد ولی یادم نیست که این کمی پیش یا پس از آن بود که مهرداد مشایخی بدون هیچ مقدمه ای و هیچ چالشی در برنامه تفسیرخبر صدای امریکا اعلام کرد که جنبش سبز فراگیر (سراسری/ملی) نیست! حسن شریعتمداری هم در این برنامه شرکت داشت. خوب یادم هست که قیافه مشایخی هنگام اعلام و پس از آن و نگاه چالنگی به او و پریدنش به مطلب بعدی و سکوت شریعتمداری چقدر بو دار بود و یادم هست که با دیدن این صحنه در حضور دوستانم چشم هایمان به هم افتاد و آواره هایمان به کف زمین فرو رفت از این صحنه بازی و صحنه سازی سیاسی. ما فهمیدیم که این پیامی به رژیم است که خیالتان راحت باشد که امریکا این جنبش را ملی و بنابراین یک انقلاب مخملین برای براندازی کلیت رژیم اعلام نخواهد کرد. مشایخی تا لحظه آخر زندگی خود اصرار ورزید که جنبش سبز فراگیر نبود، حسن شریعتمداری از دویچه وله و هر بوق و کرنایی که به او واگذار کردند هم همین را تکرار کرد و دلیلش را سکوت "5 ملت" دیگر در ایران اعلام می کرد، و اخبارروز پاتوق چپهای سنتی و احزاب تجزیه طلب کیلو کیلو در همین راستا هر روز مقاله منتشر می کردند و موسوی و کشتار دهه 60 شده بود مُد روز برای کوبیدنش. تبلیغات همه اینها بر این محور بود که جنبش سبز متعلق به "ملت فارس" مرکز نشین و طبقه مرفه و متوسط جامعه است و مطالباتش هیچ همخوانی ای با مطالبات دیگر "ملتهای" ایران، با طبقه کارگر/پرولتاریا، با جنبش زنان و و و ندارد. اگر این جنبش می خواهد پیروز باشد باید دو چیز را بپذیرد، به رسمیت شناختن ایران بعنوان یک کشور "کثیرالمله" و ایران فدرالی پسا سرنگونی این رژیم. از کجا معلوم کرده بودند که دلیل سکوت استانهای مرزی ایران چه بود را خود دانند و بس که هرچه ما دلیل آوردیم که آقا جان آن استانها تحت حکومت نظامی اعلام شده هستند و یا اینکه شماها که می گویید اکثریت جمعیت ایران را "ملتهای غیرفارس" تشکیل می دهند، پس 24 میلیون رای به موسوی تُرک را چگونه توجیح می کنید و و و به گوششان فرو نمی رفت که نمی رفت. سیاست شان ایستادن در کنار رژیم کهریزکی بود برای سرکوب جنبش سبز و تداوم عمر رژیم مگر آنکه همه بپذیرند که ایران "کثیرالمله" است و ایران باید فدرال شود.
نه موسوی زیر بار رفت و نه حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات). این یکی از بزرگترین افتخارات این حزب است که برخلاف همه آنها یعنی همه ایران و ایران ستیزان، زیر بار این گروکشی ها نرفت. این افتخار را این حزب در تاریخ خود به ثبت رساند همانطور که ننگ آن دیگران هم به سابقه زشتشان افزون گردید. در آنزمان وقتی همه به جان موسوی افتاده بودند که کشتار دهه 60 را اعتراف کن، این حزب بدرستی تشخیص داد که کوبیدن او در این برهه از زمان به زیان جنبش و ملت ایران خواهد بود. اینهم یکی از سیاست های درست این حزب بود که در تاریخ ثبت شد و جزء افتخارات این حزب است و برعکس اش برای آن دیگران. یادم هست که وقتی اخبار روز حمله را به موسوی سیاست خود کرد، منهم دنباله روی کردم ولی بسرعت راهم را عوض کردم چون دیدم این حزب سیاست اش درست تر است و منافع ملی ایران را ارجح بر کوبیدن موسوی در آن مقطع زمانی برآورد کرده است.
بابت اینهاست که من خود را مدیون این حزب می دانم که به رشد و بلوغ سیاسی من جمهوریخواه کمک کرد. نکته مهم دیگر درباره این حزب آنست که بدرستی و پیش از همه تشخیص داد و اعلام کرد که این جنبش لیبرال دمکرات است. بالندگی این جنبش و پیروزی آن نوید یک ایران لیبرال دمکرات و یک ایران یک کشور با یک ملت را به من داد که به سوسیال دمکراسی ای که من برای ایران می خواستم بس نزدیکتر بود تا هر چیز دیگری که در صحنه سیاسی روز می دیدم و می بینم.
پشتیبانی از جنبش سبز و پشتیبانی مقطعی از موسوی و کروبی بوسیله این حزب و شاهزاده و من و من های فراوان دیگر نمی تواند عملی نکوهیده باشد که امروز رژیم اعلام کند که بندناف جنبش یا موسوی و کروبی به خارج، به شاهزاده، به این حزب و به امثال من بسته بوده است پس باید موسوی را ملحد و مرند و وابسته و و و دانسته و تنبیه اش کرد. همه ما ایرانی هستیم و این حق را داریم که در عرصه سیاسی که همگانی است موضع داشته باشیم. این شامل همه شخصیت های سیاسی و احزاب سیاسی و همه مردم می شود. شاهزاده کارش درست بود که از همه جنبش های ملت ایران که بزرگترین و مهمترین آنها جنبش سبز است دفاع کند و از آن پشتیبانی کند. ما باید صدای درون مرزی ها باشیم و بودیم. امیدوارم که اینراه را بطور جدی تر ادامه دهیم. رژیم اصلا حق ندارد که دیکته کند که کدام ایرانی باید از کدام ایرانی دیگر پشتیبانی کند و یا از او پشتیبانی نکند. ماهیت رژیم به گونه ای است که برای توجیح اعمالش به هیچ منطقی نیاز ندارد. بهانه هم نباشد، آنرا برای حفظ منافعش خواهد تراشید. چه ارتباط بین سران جنبش سبز بوده باشد و چه نبوده باشد، رژیم برایش هیچ فرقی نمی کند. من مطمئنم که هیچ ارتباطی بجز ارتباط عاطفی نبوده است.
رژیم حق دیکته کردن به شعور و ذهن و عواطف ما را ندارد و به آن مربوط نیست که ما چه می کنیم. حق و حقوق و سیاست های ما را رژیم تعیین نمی کند و ما انسانهای آزاده ای هستیم که هیچ ارزشی برای ما ندارد که رژیم چه درباره ما فکر می کند و می گوید و می کند. هیچکدام از ما منجمله شاهزاده هیچ عمل غلطی در مورد موسوی و جنبش سبز انجام نداده ایم که پشیمان باشیم یا بابت آن پوزش بخواهیم. رژیم پست تر از آنست که حرفهایش پشیزی برای ما ارزش داشته باشد. رژیمی است به غایت قبیح که هر غلطی خواسته تا حالا کرده صرفنظر از آنچه ما گفته و کرده ایم. اگر صدمه ای به موسوی برسد، مسئولش هیچکسی بجز خامنه ای و اراذل و اوباش کهریزکی او نخواهد بود و نه هیچکدام از ماها. درود بر همه شما هم میهنان وطنپرست و آزاده ام چه در این حزب و چه در بیرون آن و چه شاهزاده و چه بی چیز و بی کس.
پاینده ایران و ملت ایران
December 10, 2011 11:31:12 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به حق عزیز
تردید نداشته باش که فقط یک مشکل بر سر راه مان داریم، آن هم واژگونی رژیم اشغالگر اسلامی است. حزب دردهای زایمانش را پیش از اینها پشت سر گذاشته است. دوستدارت و ارادتمند همه دوستان کافه نادری کاوه
پاینده ایران و ملت ایران
December 10, 2011 10:41:45 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم و درود ویژه به دوستان کلوب کافه نادری و همه اعضاء حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)،
اعضاء گرامی این حزب، سپاس از همه زحماتی که می کشید و در بالندگی آن می کوشید. مشکلات حزب را من دردهای زایمان می بینم که با اینکه می توانند بسیار دردناک باشند ولی در بسیاری موارد برای رشد این حزب لازمند. این حزب جوان است و اولین حزب درست و حسابی و لیبرال دمکرات که ایران تاکنون داشته است. به سبب جوانی اش مرتکب خطاهایی خواهد شد که باید از یکی یکی آنها آموخت و ناامید نشد. بسیاری از احزاب لیبرال دمکراتیک غربی سده ها عمر دارند و در آغاز به کم عیبی امروز نبودند و وقتی آنها را مطالعه می کنیم می بینیم که با استانداردهای امروزی حتی فاسد هم بودند. من در عرصه سیاسی ایران حزب دیگری را نمی بینم که به بلوغ فکری و سیاسی این حزب رسیده باشد که جای تاسف فراوان دارد چون بدون دو یا سه حزب همتراز این حزب پیاده کردن دمکراسی و حقوق بشر در ایران و ایجاد ثبات سیاسی سخت خواهد شد. نتیجه ای که می خواهم بگیرم اینست که به شما بگویم که اهمیت و وظائف شما بس فراتر از آنچه می رود که مربوط به خود حزب می شود. در غیاب احزاب همتراز شما، کار همه ما ایران مداران از هر طیفی بجز طیف شما باشیم بس گرانتر می شود. خواهشمندم، فراموش نکنید که جمهوریخواهانی مثل من بسیارند که سرگردانند و تا زمانیکه حزبی درست و حسابی درست کنند باید شما بعنوان چتری بالای سر آنها هم باشید. شما بخاطر وطن و منهم بخاطر وطن در کنار هم هستیم و باید بمانیم و تعدادمان باید هر روز فزونتر گردد. خواهشمندم گامها را در این راستا راسختر از همیشه کنید. کمبودهای حزبی را هم می توان با مطالعه تاریخ احزاب در اروپا برطرف کرد. ما همه کمبودهای خود را داریم ولی با هم و با تشریک مساعی می توانیم برطرفشان کنیم، نه!
ارادتمند و دوستدار یکایک شما، حق
پاینده ایران و ملت ایران
December 10, 2011 09:34:20 PM
---------------------------
شهرام آریان
دوست و همحزبی گرامی، مهدی موبدی، در يک واکافت analysis تيزنگر برخی چالشهای درونی «حزب مشروطه – ليبرال دموکرات» را بررسی کرده و فرجام آنرا در دست همگان نهاده. در اين بررسی دو کاستی از ديد ايشان فَرانموده میشوند:
١) کمبود ديسيپلين درونحزبی در پيروی باريکوارانه (دقيق) از نهادنامه (منشور) و بنيادهای فَراگزيده (منتخب) حزب.
٢) کمبود يِگانيگی (وفاداری) به آرمان خودايستايی حزب دربرابر هر مِهْسالار (اتوريته) بيرونی، حتی دربرابر شاهزاده (که بدنبال آن در آينده ای انگاشتپذير نيز دربرابر پادشاه).
بنده از خواندن اين نوشته بهره جُستم و کنجکاوانه داوری ديگر دوستان را درباره ی برآورد درستی و نادرستی اين بررسی فرامیبَيوسم.
اين واکافت کوتاه و آشکارگويا از خامه ی همحزبی گرامی ما نه تنها الگو ای برای بررسیهای فراتر بسوی يافتن و زدودن کاستیهای حزب ما میتواند بود، بلکه الگو ای برای ديگر حزبها و سازمانهای ايرانی در راستای گسترش فرهنگ خويش فَرسنجيدن (انتقاد کردن) و گُبالِش (تکامل) رفتهرفته.
شهرام آريان
December 10, 2011 04:24:51 PM
---------------------------
وجدانی
یکی بر سر شاخ و بن میبرید!
قبل از هر سخنی میبایست آرزوی قلبی خویش را بر زبان آورم و آن اینکه ای کاش جناب آقای م.موبدی هر گز چنین مقاله ای را بویژه در شرایط فعلی بر علیه بقول خودشان وارث پادشاهی پهلوی ننوشته بودند. درست در زمانی که دشمنان قسم خورده و آنانی که تشنۀ خون شاهزادۀ ایران هستند و در جراید و رسانه های معلوم الحال خویش (لطفآ به مقالات كيهان شريعتمداری مراجعه فرمایید) به انواع و اقسام دروغ پردازیها و توطئه چینی های خطرناکی مشغول هستند، بهتر این بود دوستان و بویژه اعضاء طراز اول حزب مشروطۀ ایران از شاهزاده رضاپهلوی حمایت و یا حداقل همدری مینمودند و نه اینکه ایشان را بدیگونه و با بی انصافی به داشتن استراتژی خطرناک (لابد برای ایران) متهم میکردند. در ثانی چه بهتر بود بقول جناب حق که در مورد مشابه دیگری فرموده بودند، مسائل داخلی حزب را اعضاء آن قبلآ بین خود مطرح نمایند و چنانچه نتیجه نداد و مشکل حل نشد آنگاه اختلافات را علنی نمایند. افسوس و صد افسوس که چنین نکردند!
بناچار برای اینکه دریابیم شاهزاده رضاپهلوی نه در گذشته و نه در حال یا آینده هرگز و هیچوقت در پی استراتژی خطرناکی نبوده اند، لازم و ضروریست حداقل به بیانات، پیامها و یا مصاحبه های کتبی و قابل دسترسی این شخصیت مهم سیاسی توجه نموده و از داخل آنها به آرمان و هدف ایشان پی برد.
چه بهتر خواهد بود که در اینجا بخشی از سخنان و بیانات شاهزاده رضاپهلوی که حدودآ سه و یا چهار ماه قبل ایراد شده است را بیاویم و در انتها از هدف و استراتژی ایشان مطلع شویم:
... »» من در این برهه زمانی که بارها گفتم و باز دوباره تاکید میکنم که من یک هدف ویک وظیفه و یک رسالت برای خود مدعی هستم و انهم کمک کردن به نجات کشورم از این وضعیت وخیمی که در ان بسر میبریم ، برای رسیدن به یک دموکراسی و اصل آزادی و حاکمیت مردم،در اصل در آینده ایران چه کسانی من الجمله خود من نقشی داشته باشم یا نداشته باشم باید واگذار بشود به انتخاب و خواسته مردم ایران که بشود به شکل آزادانه بتوان بیان کرد و آن هم در قالب یک انتخابات آزادی هست که به نظر من تعیین کننده آینده کشور میتواند باشد که به مفهوم تشکیل یک مجلس موسسانی که قانون اساسی آینده کشور،محتوای ان نظام و حتی شکل نظام را بررسی خواهد کرد و به رای عمومی خواهد گذاشت بنابراین تا ان زمانی که ما چنین شرایطی را در داخل ایران نداریم به نظر تنها رسالتی که هر ایرانی که ازادیخواه هست و به اصل دموکراسی و حقوق بشر اعتقاد دارد رسیدن به شرایطی است که در ان بتوان به رای آزادانه مردم رسید تعیین کننده سرنوشت همانا خود مردم ایران هستند و خواهند بود.
اما از نظر اینکه من چه نوع نظامی را شایسته ایران میدانم ،اصولا معتقد هستم و فکر کنم با تجربه ای این ۳۲ سال کاملا مشخص شده باشد برای هم میهنانمان که حکومت مذهبی در تضاد قرار میگیرد با اساس برابری و آزادی و دموکراسی،و این ارتباطی به خود مذهب ندارد و مذهب جای خودش را در تمام جوامع آزاد جهان امروز دارد و ما اتفاقا فکر میکنیم که بخشی از گرفتاری این هست که لطمه حکومت مذهبی لطمه زدن به خود مذهب هم بوده کما اینکه همین اتفاق هم در ایران رخ داده بنابراین من اینده ایران را در قالب یک نظام سکولار میبینم ،سکولار به معنی جدایی مشخص و کامل دین از حکومت،و در گروه این هست که ما خواهیم توانست به یک حکومت دمودکراتیک و به حقوق بشر در ایران برسیم بطوریکه مذهب جای خودش را میتواند داشته باشد و باز تاکید میکنم که نظر من به یک دیدگاه سکولار به هیچ وجه به معنی و مفهوم ضدیت با دین نیست و برعکس حتی به خاطر حفظ حرمت دین و نهادهای دینی است مه من این حرف را میزنم و این باور را دارم.محتوای نظام پس بنابراین باید بر مبنای یک نظام سکولار پارلمانی باشد همانطور که در دموکراسیهای امروز جهان میبینیم و در فرم نهایی اش ان هم بستگی به سلیقه و شرایط ان مملکت دارد.شما امروز نمونه هایش را هم در نظامهای پادشاهی-پارلمانی میبینید از ژاپن بگیرید تا سوئد و نروژ و بلژیک و هلند و اسپانیا و در مدلهای جمهوریش انواع و اقسام مدلها هستند مثل فرانسه،مثل آلمان،مثل امریکا،مثل هند،مثل اسراییل و مثل خیلی از کشورهای مختلف،که البته در قسمت نظامهای جمهوری،نظامهای متفاوتی هستند ولی در نظامهای پادشاهی پارلمانی دموکراتیک کم و.بیش به همان فرم و شکل مشاهده میکنید.این انتخاب هم باز انتخابی هست که مردم آن مملکت یعنی مردم کشور ایران انتخاب بکنند برای خودشان که کدام نوع نظام را ترجیح میدهند و مناسبتر میدانند.امروز برای ما زمان بحث اینکه این یا آن و کدام بهتر است،نیست.آنجه که برای ما مطرح است قبول فقط یک مسئله کلیدی هست و ان اینکه آیا ما میتوانیم آن دموکراسی و آزادی تحت لوای نظام فعلی و حکومت فعلی برسیم و اگر نه؟ بدیل این حکومت چه میتواند باشد که منافع کل جامعه را تامین بکند.من با این دیدگاه هست که نظرات خودم را در این سالها بیان کردم و بر اساس این اصول هست که سهم خود در این مبارزه را پیش میبرم...««
اینها مطالبی هستند که شاهزادۀ ایران آنها را بارها و بارها و به مناسبتهای مختلف در خصوص هدف و آرمان خویش بیان نموده اند و هنوز که هنوز است در سامانۀ شخصی ایشان در دسترس همگان قرار گرفته و هیچ وقت از کسی مخفی نبوده اند. مطالعه، برداشت مغرضانه و یا سلیقه ای از این گفته ها و بیانات برای همه کس آزاداست اما نسبت دادن این برداشهای شخصی و تفسیرهای سلیقه ای اتهامزا به صاحب گفتار اصلی یعنی شاهزاده رضاپهلوی جای سؤال دارد و نسبت دهنده باید جوابگو باشد.
December 10, 2011 03:58:38 PM
---------------------------
خسرو بیت الهی
با درود به هموند گرامم آقای مهدی موبدی
آنچه مسلم است و همه آگاهیم يک حزب سياسی دموکرات تفاوت های فاحشی با سازمان سياسی دارد.
در حزب تمام افکار يکسان نيستند و در همه موارد اعضا مواضع مشترک ندارند (البته اين موارد دموکراتيک شامل حال حزب کذا نبوده و نيست) اعضا فقط در قبول و پذيرش منشور و اساسنامه حزب است که يکسان از ان پيروی ميکنند بقيه رای اکثريت تعين کننده روش هائی است که با توجه به اصول حزب اتخاذ میشود.
حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) از هیچ حزب مدرن وسیاسی دیگری مستثنی نیست زیبائی این حزب پس از اندیشه های پویای آن وجود تفاوت ها است که یکدیگر را صیقل میدهیم.
همه ما در این حزب توانا یک منشور بیش نداریم و همه از آن یک منشور پیروی میکنیم و دلیلی برای این همه دغدغه خاطر نمی بینم و برای شناخت یکدیگر دست کم ۱۸ سال مدت کمی نیست و مطمعنم راه دراز وناهمواری در پیش روست و راه را باید پیمود : شرط اول قدم آنست که مجنون باشی.
ارادتمند : خسرو بيت الهی
December 10, 2011 04:51:09 AM
---------------------------
|